سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 30 Apr 2024
 
۱

اینها غیرت را برای تاریخ «هجی» کردند

سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۰۵
کد مطلب: 271624
صدای خس‌خس سینه‌ها و تک سرفه‌ها، سکوت سالن را، هی می‌شکند، این ضرباهنگ تلنگری مدام است به قلب‌هایی که هنوز بیدارند، صدای نفس‌های مردانی که روزگاری جبهه‌ها به حضور آنان دل‌خوش بود و رزمشان، خصم را خسته و بی‌تاب می‌کرد.
به گزارش جهان به نقل از ایسنا، یکی با عصا می‌آید، ماسکی بر صورت، آن یکی کیف کپسولش را همراه دارد و این دیگری، روی ویلچر، آرام با لبخندی که بر نقاشی چهره‌اش گل انداخته؛ و آن‌سوتر مردانی که با دل‌هایشان می‌بینند، همه آمده‌اند، مردانی که یادگاران دورانی پر عزت هستند.
 
وقتی سخنران قصه شهری را می‌گوید که حالا آشناهای قدیمی‌اش بیگانه تلقی می‌شوند، قطره اشک را می‌توان در گوشه چشم‌های بیشتر مردان رزم دیروز و دل‌خسته‌های امروز، دید، اشک‌هایی که مانند شب‌های عملیات، به گوشه چفیه سپرده می‌شود تا بمانند یادگار.
 
میانشان نشسته‌ای، کنار شانه‌هایی که استوار ستون انقلاب را حائل بودند و هستند. مردان مردی که اروند را از «رو» بردند، خروشش را خاموش کردند تا آن شب زمستانی سرد، بیستمین شب از بهمن 64، تن گرم مردانی را تجربه کند که زمهریر آبش بر آنها کارگر نبود و موج‌های موقع و بی‌موقعش توان تکان‌دادن عزمشان را نداشت.
 
اروند؛ خروشانی که هیچ کاغذ و عدد و محاسبه‌ای عبور از آن را ممکن و محتمل نمی‌دانست، آن شب زیر گام‌های مردان مردی که هم‌رزمانشان امروز شانه به شانه تو نشسته‌اند، شبی را تجربه کرد که در تاریخ ماندگار شد، این مردان غیرت را برای همیشه تاریخ «هجی» کردند.
 
نفس‌هایشان به ظاهر شماره‌ای است، شماره‌ای که با هر دم و بازدم، سرفه‌ای را میهمان لب‌های حسین‌گوی آنان می‌کند و ریه‌هایشان را می‌آزارد، مردانی که حالا اکسیژن هوا هم خاطرشان را آزرده می‌کند.
 
رزمنده کجایی، در کدامین روز از روزهای پر افتخار دفاع مقدس سیر می‌کنی؟ به یاد کدامین هم‌رزم به خون غلطیده‌ات پرده اشک، پرده‌ از راز درونت پاره می‌کند؟ کجایی کوه غیرت؟، شانه‌هایت هنوز ستبر است و استوار و همچنان انقلاب و نظام اسلامی‌مان به شرافت و مردانگی شما، چشم دارد.
 
امروز، اینجا، کنار میدان‌گاهی که زمانی هزاران مرد را به میدان رزم مردانه‌ای عازم کرده و هر وجب از خاکش، خاطره قدوم رزمندگانی را در حافظه حک کرده است، مردانی نشسته‌اند که شهیدان زنده این دیار لقب‌شان است.
 
امروز در گوشه‌ای ساکت از پادگانی که عشق را می‌شود در وجب وجب و گوشه گوشه آن، نفس کشید، مردانی جمع شده‌اند که تجلی ایثار و استواری و غیرت هستند. مردانی که زحمت برای خود خریدند تا امنیت را برای مردمان ایران زمین ماندگار کنند. مردانی که هرچه ساخته‌ایم بر پایه بنایی است که آنان روزگاری نه چندان دور، بنا کردند، بنایی که هر آجرش خون شهیدی بود و جسم جانبازی. اینها همه غیرت هستند، همه شهامت. اینان پهلوانان بی‌ادعای این دیار هستند، مردانی که اگرچه حالا گرد سفیدی موهایشان را پوشانده، درد چهره‌هایشان را چروکیده کرده، ترکش‌های دشمن نور ظاهر از چشم‌هایشان برده، سموم زرد و تاول‌زا و کشنده، پوست و معده و ریه‌هایشان را برای همیشه زخمی‌ کرده، اما غیرتشان همچنان سرشار است. مردانی که اگر پاهایشان را روی مین‌ها جا گذاشتند تا مبادا عمل کند و استوانه‌های این مملکت را خدای ناکرده بلرزاند.
 
اگر چشم‌هایشان را جا گذاشتند تا مراقب مرزهای‌مان باشند، اگر ریه‌هایشان را برای نفس کشیدن آزادانه ما، من و تو، به حراج سم‌های مسموم بردند،هستند و با پای غیرت، با چشم دل، با نفس جان، پشت به پشت هم، استوار، پای همه آنچه که برایش هشت سال، بهترین روزهای جوانی و عمرشان را سرمایه کردند، ایستاده‌اند و قدمی پس نخواهند رفت.
 
مردانی که چشم به‌ راه کسی نمی‌مانند جز امامشان. دل به‌ کسی نبسته‌اند جز مولایشان و گوششان حرفی را نمی‌شنود مگر کلام پیرشان. مردانی که هنوز هستند، نفس می‌کشند، اگرچه سخت، اما هستند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *