«عبدالکریم سروش» با ترویج نسبیت معرفتی، پلورالیسم دینی، تجربهی دینی، ضدیت با اسلام فقاهتی و مرجعیت مدار، اخلاق نسبی، مخالفت با جهاد و شهادت، طرد حجیت دین، نفی دین در دنیای مدرن و ... دقیقاً همان مدعاهای مروجان عرفانها و معنویتهای نوظهور را مطرح ساخت و راه را برای روشنفکران بعد از خود، باز کرد
سکولاریسم و «این جهانیگرایی» بر حیات جمعی آدمی چیره شود و قلمرو حضور دین و معنویت، محدود به حوزهی خصوصی و آخرت شود، اما هماکنون موج سوم مخالفت با خدا در حال شکلگیری است، موجی که همچون کف روی آب است و سودای حذف خدا و دین از معنویت و سکولاریزاسیون امر آخرت را در سر میپروراند.
«مصطفی ملکیان» در پروژهی عقلانیت و معنویت خود گفته است که معنویت یعنی احساس آرامش، شادی، امید و رضایت باطن داشتن و با درون خود کشمکش نداشتن. وی همچنین اظهار داشته است که دین و معنویت دو پدیدهی متعارض و متغایرند و شرط معنویت تعلق خاطر داشتن به یک دین و مذهب خاص نیست، بلکه معنویت از نظر تعلق خاطر و عدم تعلق خاطر به یک دین خاص، بیاقتضا و لا بشرط است
تا تعریفی کارکردی از «معنویت» ارایه دهد: «ما معنویت را بر اساس فونکسیون آن اینگونه تعریف میکنیم: فرآیندی که فرآوردهی آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد.»
سخنرانی «محسن کدیور» در سال ۱۳۸۰ تحت عنوان «از اسلام تاریخی به اسلام معنوی» را میتوان آغاز مشخص مرحلهی دوم روشنفکری او دانست. کدیور که پیشتر به عنوان مثال در کتاب «حکومت ولایی»، مقالهی «بحث ارتداد» (عصر ما، ۱۳۷۷) و نوشتار «اسلام، مدارا و خشونت» (کیان، ۱۳۷۷)، از موضعی درون دینی و با اتکا بر مفاهیم و قواعد و ظرفیتهای فقه سنتی، به بررسی مسایلی همچون ولایت فقیه و حقوق بشر میپرداخت، در این مرحله به نوعی اجتهاد در مبانی گرایش یافت
در سال ۱۳۸۰ تحت عنوان «از اسلام تاریخی به اسلام معنوی» را میتوان آغاز مشخص مرحلهی دوم روشنفکری او دانست. کدیور که پیشتر به عنوان مثال در کتاب «حکومت ولایی»، مقالهی «بحث ارتداد» (عصر ما، ۱۳۷۷) و نوشتار «اسلام، مدارا و خشونت» (کیان، ۱۳۷۷)، از موضعی درون دینی و با اتکا بر مفاهیم و قواعد و ظرفیتهای فقه سنتی، به بررسی مسایلی همچون ولایت فقیه و حقوق بشر میپرداخت، در این مرحله به نوعی اجتهاد در مبانی گرایش یافت.
ترویج معنویتهایی که از سوی ملکیان، سروش و کدیور ترویج و تبیین شده است، در راستای سکولاریته و یا عرفی کردنالهیات شیعه است و غلبهی تفسیر سکولاریستی از الهیات، مانع از آن مىشود تا از دین به عنوان یک ایدئولوژى جهت تفسیر و توجیه رفتارهاى سیاسى استفاده شود و در نهایت دین را به عنوان یک امر شخصی و درونی فروکاهش داده است
نوعی روتوش دین برای سازگار ساختن آن با مدرنیته، این پروژه را در حوزهی فقه، آن هم تنها در بخش احکام معاملی، محدود و محصور ساخته است؛ حال آنکه مصطفی ملکیان، آن را به تمام ابعاد دین، از مبانی متافیزیکی گرفته تا روح تعبد، برکشانده است.