هاشمی بر این گمان است که با این روش می تواند از پتانسیل باقی مانده دوره اصلاحات استفاده کند. از سوی دیگر با نزدیک شدن به خانواده امام خمینی (ره) خواهان مشروعیت بخشی در طیف پایین و انقلابی دهه ۶۰ است. هاشمی قصد دارد از این طریق با استفاده از حسن خمینی نشانه هایی از رویکردها و تفکرات امام خمینی (ره) و همچنین بهره مندی از محمد خاتمی برای استفاده از آنچه سرمایه اصلاحات نامیده می شود را به همراه داشته و با جمع کردن آنها دیگر شخصیت ها را نیز با خود همراه کند.
عبور کرد. این فاصله گام به گام و پرداختن به «ساختن» پس از مشکلات جنگ باعث شد که ابتدا نام «سردار» سازندگی را به خود بگیرد. اصطلاح سردار «هنوز» نشانی از جنگ و دوره گفتمانی مستضعفین را که اندیشه امام (ره) بود، به همراه داشت. اما ادامه این روند و ارج گذاشتن به «طبقه بالا» که بحث شهردار و شهرداری وقت یکی از نمادهای آن بود، انتقادها از سردار سازندگی را به دلیل «اشرافی گری» زیاد کرد و دولت در این دوره نسبت به علقه های انقلابی پیش از سال ۶۸ به پرتاب گفتمانی دچار شد. چون رئیس جمهور وقت در حمایت از طبقه بالا و سرمایه دار جامعه، به جای مستضعفین با گام اولیه سازندگی به گام بعدی اشرافی گری قدم گذاشت. لقبی که هنوز برای آن باقی مانده است.
در چنین حالتی وقتی «ناطق نوری» به عنوان رقیب اصلی فکری و رویکردی خاتمی (دست کم در سال ۷۶) به این طیف نزدیک می شود، جای تعجب نیست که چرا به اصلاحات نزدیک شده است. زیرا مجموع این طیف به دنبال ایجاد «ساخت جدیدی از قدرت» هستند تا به هدف «نهایی» خود بیندیشند و در همان مسیر گام بگذارند.
(هاشمی و خاتمی) با استفاده از سرگردانی طبقه پایین جامعه، شرایطی را ایجاد کردند و توانستند با استفاده از شعارهای انتخاباتی، هر سه طیف و طبقه را گرد یک خواسته جمع کنند و آن چیزی نبود به جز خروج از وضعیت «فعلی». از یک منظر پیروزی «حسن روحانی» محصول این تحولات جامعه شناختی در عرصه سیاسی و اجتماعی بود. اما پس از این چه می شود و هاشمی که به عنوان یکی از حامیان اصلی دولت نام گرفته به چه می اندیشد و به دنبال آن است که تا کجا از این موقعیت استفاده کند؟