سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 7 May 2024
 
۲
گفتگوبا آيت‌الله علوي‌گرگاني درموردشخصیت حضرت زهرا(س)؛

آیا حضرت فاطمه(س) در قرن 21 هم الگوست؟

چرا قبلا می‌نوشتند 'وفات' واکنون می‌نویسند 'شهادت'؟
يکشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۰۰
کد مطلب: 281310
وقتی به معرفی خدا و پیغمبر(ص) از حضرت زهرا(س) نگاه می‏کنیم، می بینیم اینها حضرت زهرا(س) را نقطه مرکزی پرگار خلقت قرار داده اند. خداوند متعال، خلقت تمام عالميان را وجود دايره اي بيان كرده كه حضرت زهرا(س) در مركز آن است.
آیا حضرت فاطمه(س) در قرن 21 هم الگوست؟
جهان نيوز: در سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به خدمت «حضرت آيت الله العظمی سید محمدعلی علوي گرگاني» از مراجع عظام تقلید رسید و درباره شخصیت و فضایل حضرت صدیقه طاهره(س) گفتگویی با ایشان انجام داد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان اولین سؤال لطفاً تعریفی از شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) داشته باشید.

 بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله، والصلاة و السلام علي رسول الله وعلي آله آل الله، و اللعن الدائم علي اعدائهم اعداء الله.

در شناساندن هر شخصی یا هر چیزی، شخصی که می‏خواهد آن چیز یا آن شخص را معرفی کند، باید خودش در حالت اعلی و اعرف نسبت به آن شخص یا چیز دیگر باشد. به قول معروف، معرِّف باید اجلی، اعرف و اعلای از معرَّف باشد؛ این از اصول مسلم علم منطق و فلسفه است. علتش هم این است که اگر تعریف کننده اینگونه نباشد، به خصوصیات آنچه می خواهد معرفی کند احاطه ندارد؛ در حالی که لازمه معرِّف بودن این است که احاطه کامل به خصوصیات معرَّف داشته باشد. به همین علت است که «پیامبر اکرم(ص)» می‏فرماید: "تَفَكَّرُوا فِي آلاءِ اللَّه وَ لا تَتَفَكَّرُوا فِي ذاتِ اللَّه"(1)؛ یا «امام صادق (ع)» می فرماید: "إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لا يَزِيدُ إِلا تَيْهاً إِنَّ اللَّهَ لا تُدْرِكُهُ الابصَارُ وَ لا يُوصَفُ بِمِقدار ـ از تفکر در ذات الهی اجتناب کنید، چون تفکر در ذات الهی فقط سرگردانی و حیرت انسان را بیشتر می کند."(2) زیرا بشر توانایی ندارند که پروردگار را درک کنند بلکه این ذات باری تعالی است که: "ان الله قد احاط بکل شیء علماً"(3).

با این مقدمه، نتیجه می‏گیرم که شناخت ما نسبت به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و ائمه معصومین(ع) به همین منوال است؛ یعنی اینها را ما نمی توانیم شناسایی کنیم. پیامبر(ص) فرمودند: "يا علي! ما عرف اللّه حق معرفته غيري و غيرک و ما عرفک حق معرفتک غير اللّه و غيري."(4) و در جاي ديگر فرمود: «يا علي! لايعرف اللّه تعالي الا انا و انت و لايعرفني الا اللّه و انت و لا يعرفک الا اللّه و انا ـ یعنی: علی جان! نشناخت خدا را به جز من و تو؛ نشناخت مرا به جز خدا و تو؛ نشناخت تورا به جز من و خدا."(5) این تعبیر پیغمبر، تعارف نیست. این بيان واقعیت و حقیقت است. یعنی اگر قرار است این شخصیت‏ها شناسایی شوند، امثال خود اینها باید این کار را بکنند.

بنابراین باید از پیامبر(ص) سؤال کنیم که حضرت زهرا(س) که بود ؛ نه از من و امثال من که علمیت محدودی داریم و علوم ما اکتسابی است و اکتساب هم محدود است. پس اگر قرار باشد حضرت زهرا(س) معرفی شود، باید از طرف خود پدر بزرگوارشان، همسر عزیزشان یا از طریق خداوند متعال باشد. پس ما باید برویم سراغ آنها تا ببینیم در رابطه با این شخصیت چه می‎گویند؟

خدا و رسول(ص) حضرت زهرای اطهر(س) را چگونه معرفی می‏کنند؟

 وقتی به معرفی خدا و پیغمبر(ص) از حضرت زهرا(س) نگاه می‏کنیم، می بینیم اینها حضرت زهرا(س) را نقطه مرکزی پرگار خلقت قرار داده اند. خداوند متعال، خلقت تمام عالميان را وجود دايره اي بيان كرده كه حضرت زهرا(س) در مركز آن است.

مثلا در حديث كسا جبرئيل مي پرسد: "خدايا چه کسانی زیر كسا هستند؟" خداوند نمی‏فرماید پیامبر و فرزندانش؛ بلکه مي فرمايد: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". یعنی همان نقطه مركزي پرگار. خداوند وجود مبارك زهرا(س) را مركز شناخت پدر و جد و فرزند قرار داده است. پس معلوم مي شود اين خانم، مركز واقعي نبوت و ولايت است. كانّه پيوند ولايت و نبوت را حضرت زهرا(س) انجام مي‏دهد.

پیامبر اکرم(ص) حضرت را "ام ابيها" می نامد. يك عده
امكان دارد كه كوثر از جهت ديگر هم باشد و آن ماجرای تولد حضرت زهرا(س) است که پيغمبر خدا در "ابطح" با عده ای نشسته بودند که ناگهان جبرئيل امین نازل شد و گفت که يا رسول الله از امشب ديگر منزل خديجه نرو و تا 40 شب عبادت کن. حضرت هم در این مدت به دیدار خدیجه نرفتند و در منزل «ام هاني» بودند. تا اینکه در شب چهلم از بهشت براي حضرت غذايي آوردند که شامل خرما، انگور و آب كوثر بود. حضرت رسول(ص) این مائده بهشتی را میل کردند و سپس به دیدار خدیجه(س) رفتند و نطفه حضرت زهرا(س) از آن ارمغان بهشتی منعقد شد.
در معنای ام ابيها مانده اند كه این يعني چه؟ اين ماندن ندارد. معنایش این است که حضرت زهرا(س) نقطه واقعي و حقيقت مركزي است.پس "فاطمة و ابوها" معنايش این مي‏شود كه اگر حضرت زهرا نباشد پیامبر(ص) مادر و نقطه مرکزی ندارد؛ و گویی رشته كتاب از بين رفته است.

مورد دیگر برای شناخت حضرت زهرا(س) علاقه عجیب پیامبر(ص) به آن حضرت است. هميشه بناي عالم بر اين است كه بايد دست امام و پیشوا بوسيده شود. یعنی مأموم بايد دست امام را ببوسد. ولي گاهي پيغمبر(ص) دست زهرا را مي بوسيد. در روايات دارد كه هر وقت حضرت رسول(ص) وارد بر زهرا(س) مي شد حضرت زهرا از جا بلند مي شد و دست بابا را مي بوسيد. هر وقت فاطمه بر منزل پدر وارد مي شد حضرت رسول(ص) او را جاي خودش مي نشاند و دستش را مي بوسيد. این روایات را چه مي‏ شود كرد؟ واقعا اگر اين خانم در آن حد والا نبود آيا پيغمبر به آن عظمت دست او را می‏ بوسید؟

فضیلت بی‏ همتای دیگر، داستان ولادت حضرت زهرا(س) است. من در فاطمیه اول که سخنرانی داشتم هم به این مطلب اشاره كردم. آقايان معمولا در تفسیر "انا اعطيناك الكوثر"(6) سراغ ماده كوثر رفته اند و آن را "خير كثير" گرفته اند، بعد رفته اند سراغ اينكه حضرت زهرا چگونه خير كثير بوده و شعبه هایي را بيان كرده اند. نظر من این است که اين تفاسیر خوب است و آنها را رد نمی‏ كنم؛ ولي امكان دارد كه كوثر از جهت ديگر هم باشد و آن ماجرای تولد حضرت زهرا(س) است که پيغمبر خدا در "ابطح" با عده ای نشسته بودند که ناگهان جبرئيل امین نازل شد و گفت که يا رسول الله از امشب ديگر منزل خديجه نرو و تا 40 شب عبادت کن. حضرت هم در این مدت به دیدار خدیجه نرفتند و در منزل «ام هاني» بودند. تا اینکه در شب چهلم از بهشت براي حضرت غذايي آوردند که شامل خرما، انگور و آب كوثر بود. حضرت رسول(ص) این مائده بهشتی را میل کردند و سپس به دیدار خدیجه(س) رفتند و نطفه حضرت زهرا(س) از آن ارمغان بهشتی منعقد شد. احتمال دارد اينكه به حضرت زهرا "كوثر" مي گويند این است که «لانها خُلقت من ماء الكوثر». يعني اینکه خداوند می‏ فرماید يا رسول الله ما كوثر را به شما داديم یعنی زهرا(س) را از آب کوثر خلق کردیم. من مراجعه كردم، چنین چیزی را حتی درباره وجود مبارك پيامبر(ص) نداريم که نطفه اش از آب حوض كوثر آفریده شده باشد؛ اين حديث را درباره اميرالمؤمنين(ع) نداريم؛ درباره امام حسن(ع) و حضرت اباعبدالله(ع) نداريم. اين فقط در وجود مبارك زهراست. لذا روايتی را راویان اهل سنت از «عايشه» نقل كرده اند كه: "پیامبر دخترش زهرا را زیاد می‏ بوسید. من به او ايراد گرفتم كه: يا رسول الله خوب نيست دختري كه شوهر دارد را ببوسي! پيامبر به من پاسخ داد: اين حرف را نزن. من بوي بهشت را از فاطمه مي‏ شنوم".

حضرت زهرا(س) در بیان ائمه اطهار(ع) نیز جایگاه والایی دارد. مثلاً امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: "نحنُ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَليَنا ـ ما حجّت و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش هستيم و فاطمه، حجّت خدا بر ماست".(7) بنابراین وجود ايشان اسوه و حجتی بر بزرگان است.

اينها گوشه ای از روایات است که نشان دهنده بالاترين مقام برای حضرت زهرا(س) است.

سؤال دیگری هم برای برخی وجود دارد و می‏ پرسند حضرت زهرا(س) بانويي بوده با مختصات 1400 سال پیش؛ ما چگونه مدعی هستیم که ایشان برای ما در قرن بیست و یکم همچنان الگوست؟

 اینگونه نیست که آن حضرت فقط مخصوص یک زمان خاص در صدر اسلام بوده باشد. ما از مجموع رواياتی که بیان کردیم و قضايای بسیاری که بیان نکردیم، تواتر اجمالي كسب مي‏ كنيم كه اين خانم فقط مخصوص به 1400 سال پیش نيست. اين خانم وجودش از ازل مركزيت داشته و الی الابد مرکزیت دارد. ما در این گفتگو فرصت نکردیم که ما قبل تولد ایشان را هم توضيح بدهيم. حضرت زهرا(س) حتی قبل از وجود ظاهری خود، وجود مركزي خلقت بوده اند.

خلاصه کلام اینکه مقام حضرت زهرا(س) بالاتر از آن است كه ما بگوييم و وصف کنیم، و بلكه بالاتر از آن است که ما بتوانیم درك كنيم. اما از آنچه خدا و رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند می ‏فهمیم که وجود مبارك ایشان براي هميشه باقي است و تا روز قيامت هم اين جلال و عظمت به خواست خدا باقي خواهد ماند و الگوی مردمان خواهد بود.

 در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود و آن هم همین فضایل بی‏ نظیر و مقام بالاي حضرت فاطمه زهرا(س) است که باعث تعجب برخی افرادي مي شود. شبيه به اين شگفتی ولی در مراتب پايين‏تر درباره حضرت فاطمه معصومه(س) هم است. این افراد می پرسند چگونه این شخصیت‏ها با وجود سن كم به مقامی رسیدند که پيامبر(ص) آن رفتار را با حضرت زهرا(س) داشت؛ یا اینکه «حضرت موسي بن جعفر(ع)» به عنوان یک امام معصوم، درباره حضرت معصومه(س) فرمودند: "فداها ابوها". لطفاً توضيحي هم درباره اين مسأله بفرماييد.

 اين مسأله جزء واضحات است! وقتي
از آن دانشمند وهابی پرسیدم: «مگر پيامبر سفارش مردم ـ و از همه بالاتر سفارش خانه وحی ـ را به مسلمانان و از جمله به رييس حكومت نکرده بود؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده بود كه نبايد چنين تعرضي نسبت به افراد بشود؟» این جملات را که گفتم ماندند و چاره ای جز قبول نداشتند چون نقل از پيامبر(ص) و از کتب خودشان مي خواندم
قرار شد كه وجود اين حضرات را به حسب ذاتي و واقعي، وجودي بدانيم كه خارج از متعارف ماست مسأله حل می ‏شود.

البته توضیح این مسأله لازم است که این بزرگواران با وجود استثنايي بودن، مأمور به ظواهر و مجاری طبیعی بودند و نخواستند كه وجود استثنايي خود را در جامعه بروز دهند؛ زیرا چه بسا جامعه و مردم دچار حيرت مي شدند. در روایات داریم که پيامبر(ص) روزی با اميرالمؤمنين(ع) قدم می‏زدند و حضرت رسول به اميرالمؤمنين فرمود: "علي جان من آنطور كه حق توست مقام تو را به مردم نشناساندم زیرا اگر حق مقام تو را مي گفتم مردم خاك كف پاي تو را، توتياي چشم خود قرار مي دادند".

چرا مقام واقعی آنها را نگفتند؟

 یک جهتش را «حسين بن روح» از حضرت بقیة الله(عج) گرفتند. آنجا امام زمان(عج) فرمودند: "آنها نمي توانستند همه حقيقت را بگوييند؛ چون اگر مردم مي فهميدند خدا را گم مي كردند و در مساجد، علي را پرستش مي كردند".

جهت دیگر هم این بود که در آن صورت، مردم آنها را از خود نمي دانستند و آنان را بشر حساب نمي كردند و در نتیجه نمی‏ توانستند آنها را اسوه قرار دهند. لذا فرمود: "انما انا بشر مثلكم يوحي إلی..."(8) اين را براي چه گفتند؟ اين تأكيد برای اين است كه خود را از محيط بشريت بيرون نبرند تا اگر مردم را دعوت مي كنند مردم نگویند كه آنها مرزشان از ما جداست. مي‏ خواستند بگويند ما مثل شما هستيم؛ غذا مي خوريم؛ مي‏ خوابيم؛ حتي جايي عمداً كاري مي كردند كه نشان دهند مانند مردم عادي هستند و ايشان را وجود استثنايي نگيرند.

پس مقام آنها اکتسابی نیست که ارتباطی با عمر كوتاه و بلند آنان داشته باشد و باعث تعجب شود.

بله؛ شخصيت اينها وابسته به اكتساب نيست. مسأله عمر برای کسانی مهم است که علم و مقامشان اكتسابي باشد، مثل ما. درباره ما بستگي دارد كه چه اندازه زحمت كشيده باشيم؛ اما اگر بنا باشد كه مقامي را خدا به شخصی مرحمت كند ارتباط با اکتساب ندارد. منتهي علم ائمه(ع) لدني است اما در غير ائمه، عنايت هايي است كه از طرف خدا به آنان مي‏شود و ملهماتي است كه خدا به اينها مي كند كه داراي اين مقام ها هستند.

با وجود اینهمه روایاتی که در منابع شيعه و غيرشيعه درباره فضایل حضرت فاطمه زهرا(س) وجود دارد طبیعتاً خود خلفا بهتر از همه از اين منزلت حضرت زهرا(س) باخبر بودند. سؤالی که اینجا ایجاد می‏ شود این است که پس چرا راضی به حمله به منزل حضرت(س) و آن ماجراها شدند؟ این سؤال باعث شده است که امروز برخی از شبکه های ماهواره ای با استفاده از ناآگاهی جوانان، منکر اصل قضیه شده اند و حتی تبلیغ می کنند که رابطه خلفا با حضرت زهرا(س) و حضرت علي(ع) بسیار خوب و حسنه بوده است! که خلاف چیزی است که حتی در "صحیح بخاری" وجود دارد. لطفا توضيحی بفرماييد.

 بله آنها موقعیت اهل بیت(ع) را بهتر از ما مي‏ دانستند چون اينها هميشه پاي كلام پيامبر(ص) بودند و حتي خودشان فضايل حضرت زهرا(س) را نقل كرده اند. لذا اهل تحقیق از اهل سنت، انكار اصل قضيه را ندارند؛ چون مسأله جسارت به بیت فاطمه(س) موضوعی است که در كتب صحاح آنها به طور صریح یا ضمنی آمده است و آنها نمی‏ توانند انكار رسمي كنند؛ بلکه آن را توجيه مي‏ كنند. توجیه آنها این است که خلفا زمام امور را در دست داشتند و باصطلاح حاكم شرع بودند و رييس حكومت هرچه صلاح اسلام و مسلمين را ببيند مي تواند انجام دهد. آنها برای توجیه آن کار، این روش را براي خود اتخاذ كرده اند و کاری به حق و باطلش ندارند! حتی بالاتر از این، برخی از آنان ـ و نه همه‏شان ـ با همین روش عمل «يزيد بن معاویه» را هم توجيه مي كنند که با اعتراض علمای خودشان روبرو شده است.

این توجیه، البته صحیح نیست و پاسخ دارد. در این زمینه خاطره شیرینی دارم از مناظره ای که با علمای آنها در مکه داشتم.

 لطفاً برای استفاده خوانندگان ما بفرمایید.

در یک سفر حج، در مسجدالحرام با حضور حجاج فراوانی از کشورهای مختلف، با یکی از علمای بزرگ اينها بحث كردم و با زبان خودشان ـ بدون هيچ جسارت و بي‏ حرمتي به مقدسات آنها ـ با او صحبت كردم. آن مناظره حدود دو ساعت طول کشید و تأثیرات خيلي عجيبی داشت. تمام شرطه‏‌ها دور ما حلقه زده بودند و گوش مي‌‏دادند. آن جلسه تا 12 شب طول كشيد و رفقاي شيرازي و اصفهاني مي گفتند: "شما را به جدت رها كن!" ؛ اما من چون فقط برايشان آيه و روايت خواندم بسيار خوششان آمده بود. به قدري كه فردای آن شب وقتی خواستم به
توصیه ما به برادران سنی هم این است که اگر مقداري لطف كنند و بنشينند و مذاکره کنند و گوش شنوا داشته باشند، می‏بینند مصحح‏‌هایی که برای خود آماده كرده اند حتی بر مبنای کتب خودشان درست نیست
مسجد الحرام بروم ايراني ها دوره‌‏ام كردند كه ما با شما می‏‌آییم چون ممکن است اذيتتان بكنند! اما وقتی رفتیم ديديم که نتيجه عكس شد و يك شيخي صدا زد که: "جاء العالم... جاء ابن رسول الله..." و تعدادی از خادمين حرم آمدند و ما را با اسكورت عجيبي طواف دادند.

چه سالی بود؟

سال 1354 بود.

 از چه راهی شبهه آنها را پاسخ دادید؟

راه اول اینکه به آنها گفتم كه: "بينكم و بين الله آيا روایات صحاح را قبول داريد؟" گفتند: قبول داریم. گفتم: "آیا در صحاح نيامده است كه حضرت زهرا(س) تا زمان مرگ با شیخین سخن نگفت؟"(9) گفتند: چرا. گفتم: "پس اگر خليفة الوقت با رييس الحكومة مشروع بودند چرا فاطمه زهرا(س) که به شهادت قرآن، طاهره و معصومه است با آنها صحبت نمي‏ كند؟".

راه دوم اینکه توجیه خودشان را برایشان بیان کردم. گفتم که وجه شما در توجیه جسارت به بیت فاطمه(س) این است (و سپس همان توجیه آنها را گفتم). آنها با خوشحالی گفتند: "احسنت یا سيدنا المعظم، عجب بياني كردي!".  بعد گفتم: "اما توجیه و مدرك شما خلاف است". پرسیدند: چرا؟ گفتم: «آن توجیه وقتی درست است که پيامبر(ص) درباره رييس حكومت دستوري نداشته باشد. اما پيامبري كه خودش قانونگذار و شارع است درباره رييس حكومت محدوديت‏هايي قرار داده و او را فعال ما یشاء نکرده است، بلکه فرموده است: "يا أيها الناس والله ما من شيء يقربكم من الجنة ويباعدكم من النار إلا وقد أمرتكم به وما من شيء يقربكم من النار و يباعدكم من الجنه إلا وقد نهيتكم عنه ـ یعنی: اى مردم شما را از هر آنچه به آتش جهنم نزديك مى‏ كند و از بهشت دور مى‏ سازد نهى كردم."(10) پس پیامبر(ص) به رئیس حکومت اجازه نداده است که هر چه تشخیص می‏ دهد انجام دهد و با جسارت به بیت وحی، از رضایت خداوند دور شود».

از آن دانشمند وهابی پرسیدم: «مگر پيامبر سفارش مردم ـ و از همه بالاتر سفارش خانه وحی ـ را به مسلمانان و از جمله به رييس حكومت نکرده بود؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده بود كه نبايد چنين تعرضي نسبت به افراد بشود؟» این جملات را که گفتم ماندند و چاره ای جز قبول نداشتند چون نقل از پيامبر(ص) و از کتب خودشان مي خواندم. به آنها گفتم: "اشكال ما بر عمل آنها اين است. ما جسارتی به خلفا نمی‏ کنیم اما عملکرد آنان با كلام پيامبر(ص) چطور درست مي‏ شود؟ با آن سفارش‏ های پیامبر(ص)، اگر شما آنجا بوديد آن توجیه را درست مي‏ دانستيد؟" گفتند: جداً يقول حسناً.

پاسخ سومی هم که این عزیزان به آن توجه ندارند این است که: "همه احكام فرعيه تابع احكام اصليه هستند و هيچوقت احكام فرعي غالب بر احكام اصلي نمي‏ شوند. مقام اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س) که جزء محکمات قرآن و مسلمات سنت است جزء احکام اصلی دین است، و احکام دیگر ـ مانند اقدامات رئیس حکومت ـ در رتبه بعد از آن قرار دارد. اين فروعات و حمله کردن و آتش زدن درب منزل، عقب‏تر از مقام اميرالمومنين و حضرت زهرا است. آيا مقام اميرالمومنين مثل ماست؟ خیر؛ اينها داراي خصوصيات الهي بودند و آنچه در مورد آنها انجام شد حق نبود".

خلاصه اینکه من از راه خودشان رفتم و شبهه آنها را پاسخ دادم و تأثیر عجیبی داشت.

 با توجه به این خاطره، چه توصیه ای برای شیعه و سني در گفتگوهای با هم دارید؟

 توصیه ما به برادران شیعه این است که بدون اهانت به افراد مورد احترام آنان، وارد بشوند و آنها را درباره مقام اهل بیت(ع) روشن كنند. اگر در مذاكرات، موقعيت اين بزرگان براي طرف مقابل روشن شود و آن مقامات را قبول كنند بقيه كارها حل مي شود. واقعاً اگر با زبان ملايم و منطقي جلو بروند آنها زود قانع مي شوند.

توصیه ما به برادران سنی هم این است که اگر مقداري لطف كنند و بنشينند و مذاکره کنند و گوش شنوا داشته باشند، می‏بینند مصحح‏هایی که برای خود آماده كرده اند حتی بر مبنای کتب خودشان درست نیست.

 شبهه دیگر مسأله خود شهادت حضرت زهرا(س) است. يك شبهه اي را در اين سال‏ها ايجاد کرده و تبلیغ می ‏کنند که اگر حضرت زهرا شهيد شده بود و به وفات طبيعي از دنیا نرفته بود چطور قبلاً در تقويم ها مي نوشتند «وفات حضرت فاطمه زهرا(س)» اما در سال‏های اخیر
تعبير به شهادت چیزی نیست که وابسته به تقویم‏ها و منحصر به سال‏های اخیر باشد. لفظ شهادت صریحاً در كلمات اهل بيت(ع) آمده است. از جمله «امام موسي بن جعفر(ع)» درباره حضرت رسماً تعبير كرده اند به شهادت و فرمودند: "إنَّ فاطِمَة صِدِّيقَةٌ شَهِيدة". پس معلوم مي شود آن ضرباتي كه به بازوی مبارك حضرت زهرا(س) رسيد به رگ حياتي ایشان آسیب زد؛ لذا چند روز بعد از آن حوادث ـ با وجود سن جوانی ـ از دنيا رفتند
مي نويسند «شهادت حضرت زهرا(س)»؟!


تعبير به شهادت چیزی نیست که وابسته به تقویم‏ها و منحصر به سال‏های اخیر باشد. لفظ شهادت صریحاً در كلمات اهل بيت(ع) آمده است. از جمله «امام موسي بن جعفر(ع)» درباره حضرت رسماً تعبير كرده اند به شهادت و فرمودند: "إنَّ فاطِمَة صِدِّيقَةٌ شَهِيدة"(11). پس معلوم مي شود آن ضرباتي كه به بازوی مبارك حضرت زهرا(س) رسيد به رگ حياتي ایشان آسیب زد؛ لذا چند روز بعد از آن حوادث ـ با وجود سن جوانی ـ از دنيا رفتند. پس استفاده از واژه شهادت براي ايشان چيز تازه اي نيست كه ما درآورده باشيم.

اما اینکه سابقاً در تقویم‏ها وفات مي نوشتند جهتش این بود که: اولاً نظام در دست دوستداران اهل بیت(ع) نبود. اما از زماني كه جمهوری اسلامی روي كار آمد تعبير شهادت را كه امام معصوم(ع) فرموده است در تقویم قرار گرفت. ثانیاً در زمان قديم آنها خيلي بنا نداشتند با تشیع تقابل كنند و وهابيت اصلا حركت اينطوري در برابر مکتب اهل بیت(ع) نداشت. ولي الان با توجه به خطری که از جانب تشیع احساس کرده اند بنا را بر اين گذاشته‏ اند كه كانّه نگذارند حق مقام اهل بیت(ع) ترویج شود. قهراً اين حرکات، موجب حالت تقابلي هم مي‏ شود.

با توجه به اینکه سقط شدن و شهادت حضرت محسن(ع) در همان ایام اول ضربت خوردن حضرت زهرا(س) است چند سالي است كه در قم برخی هيئت‏ها "ايام محسنيه" را برگزار می ‏کنند. برخی هم در مقابل می ‏گویند که شيعیان را حزن و اندوه فرا گرفته است. عده دیگری هم می‏ گویند که با توجه به تمرکز وهابیت در بحث فاطميه، برگزاری ايام محسنيه خوب است. نظر حضرتعالي چيست؟

 اولاً عزاداری‏ها باعث اندوه و افسردگی شیعیان نمی‏ شود؛ بلکه همین سوگواری ها و مجلس است که موجب زنده بودن اسلام واقعی شده است. شيعه، حزن براي خاندان رسول الله(ص) را براي خودش افتخاري مي ‏داند نه اينكه وادار به این کار شود.

ثانیاً در باب ایام محسنیه، اينها عملي است كه دوستان انجام مي‏ دهند و به حسن سليقه خودشان بستگي دارد. اينکه در ایام مختلف براي اين خانواده مجالس حزني تشكيل داده شود از باب تعظيم و نگه داشتن احترام آنهاست ؛ نه اينكه در اين جهت مسأله خاصی باشد. ضمن اینکه همانطور که گفتم، اين جريانات بر اثر همان تقابل‏ها ایجاد می‏ شود.

بهرحال تشكيل اين جلسات اشكالي ندارد و يك امر عاطفي است و اجباري هم نيست. علت اين حركت محبت است و افراد بر اساس محبت و معرفت خود جلسه ای می گیرند و سفره ای مي اندازد.

اگر اجازه دهید چند سؤالی هم در جنبه های اخلاقی مطرح کنیم.

 بفرمایید.

يكي از جنبه هايي كه امروز برای مسلمانان ـ و حتي پيروان اديان دیگر و كساني كه به معبود توجه دارند ـ مهم است "مسأله دعا و مناجات" است. يكي از تجليات درخشان سيره حضرت زهرا(س) هم همین بخش دعاست كه در حیات آن حضرت خيلي پررنگ است.

 اين حديث شريف از پیامبر اکرم(ص) معروف كه فرمود: "هل ادلكم بسلاح الانبياء؟ ـ آیا شما را با اسلحه پیامبران آشنا کنم؟" گفتند: بله يا رسول الله. فرمود: "سلاح الانبياء الدعاء ـ اسلحه پیامبران دعا بود."(12)

دعا خيلي مهم است؛ به قدري مهم ست كه خداوند در قرآن مي فرماید: "قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَولا دُعَاؤُكُمْ ـ یعنی : بگو اگر دعاي شما نباشد، پروردگار من براي شما وزن و ارزشي قائل نيست"(13). اگر اين دعا نبود اصلا خدا به شما اعتنا نمي كرد. چرا دعا اينقدر مهم است؟ چون "ارتباط بين خالق و مخلوق" است. يعني مخلوق بايد هميشه نسبت به خالقش كنش داشته باشد و با او مرتبط باشد تا به فیض برسد. از سوی دیگر حق بندگي اين است كه بنده، معبودش را فراموش نكند و در برابر او اظهار كوچكي كند؛ والا كفران نعمت است.

پس واقعيت دعا يعني رابطه بين الخالق و المخلوق است. چه کسی به این رابطه نیازمند است؟ چرا اين رابطه بايد برقرار باشد؟ لان الخلق محتاج الي ذلك. ما چه داريم كه نيازي به خدا نداشته باشيم؟ احتياج فقير به غني، احتیاجی ذاتي است و اگر دعا نكنيم خلاف مقتضا عمل كرده ايم. لذا فرمود: "يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَمِيد".(14)

بنابراین، دعا وظيفه بنده با معرفت و نشان دهنده توجه او به خالقيت است. اينكه به اميرالمومنين(ع) مي ‏گفتند: چرا اينقدر مناجات مي كنيد؟ مي‏ فرمود: ببينيد پسرعم من چگونه بوده كه قرآن به او فرمود چرا اينقدر خودت را اذيت مي كني. (ما انزلنا عليك القرآن لتشقي(15)). پيامبر آنقدر برای نماز و دعا و عبادت روي پا مي ايستاد كه انگشتان مباركش ورم مي كرد.

امام حسن مجتبي(ع) مي فرمايد كه يك شب من توجه مي كردم به مادرم که دعا می‏
در تواريخ آمده است که امام حسین(ع) خواب بودند و آفتاب روي صورت ایشان افتاده بود، حضرت زينب(س) چادرش را مي‏ آورد و جلوي آفتاب را مي‏ گيرد كه صورت برادر آفتاب نخورد. اميرالمومنين(ع) اين منظره را مي‏ بيند منقلب مي‏ شود. به حضرت مي گويند: چرا منقلب شديد؟ مي گويد: يادي از روز كربلا كردم
كرد. آنقدر دعا کرد تا اينكه سحر شد ولی براي ما دعا نكرد بلکه دیگران را مقدم داشت. علت را سؤال کردم و در جواب من فرمود: "الجار ثم الدار" يعني ما بايد دعا را ابتدا براي ديگران بخوانيم و بعد برای خودمان. اين معرفت را مي رساند. اينها نشان دهنده معرفت ايشان به خالقش بود. هر کس ذات حضرت حق را به اندازه معرفتش مي پرستد و اینگونه دعا، میزان معرفت بی نظیر آن حضرت را نشان می‏دهد.

 دعاي آن حضرت(س) که براي ماديات نبود؛ اما الان بسیاری از مردم فکر مي كنند كه دعا يعني فقط چيزهاي مادي از خدا خواستن. لطفاً بفرمایید که ما در دعا چه ابعادي را باید مورد توجه قرار دهيم؟

همانطور که عرض شد، اصل دعا ارتباط است. انسان اين ارتباط را باید نگه دارد؛ حال متعلق آن هر چه باشد. واضح است که متعلق دعا، به فهم و كمال و معرفت دعاکننده بستگی دارد و هر چه این فهم و كمال و معرفت بالاتر باشد متعلق دعا هم بالاتر مي رود.

اما اصل دعا يك نوع ارتباطي است بين الخلق و الخالق و لزومي ندارد كه حتما در امور معنوي باشد. دعا برای ماديات هم اشكالي ندارد؛ چون خود خداوند فرمود: "نمك غذا و علف حيوانت را هم از من بخواه". پس خواستن در ماديات هم دعا است و مذموم نيست.

سؤال دیگر در بخش خانواده و تربيت فرزندان است. امروز با توجه به هجمه هايي كه به نهاد خانواده مي‏ شود خيلي ها ـ مخصوصا پيروان اهل بيت(ع) ـ به اين مسأله محتاج هستند. چگونه می‏ توانیم از سيره آن حضرت(س) برای تربيت فرزندان استفاده کنیم؟

 اين بحث زمان زيادي مي‏ خواهد. اما اجمال آن اینکه كيفيت خانوادگي اينها براي همه درس است. دقت کنید که حضرت زينب(س) و جناب ام كلثوم(س) امام نبودند ولي این مكتب جوري آنها را تربيت كرد كه وقتي زندگي آنها را مطالعه مي‏ كنيم مي‏ بينيم كه از همه جهت، حركت و رفتارشان مطابق مرضي خداوند بوده است. مسلماً این تربيت از بركت مادرشان زهرا(س) بوده است؛ چون دامن مادر بيشتر از پدر دامن تربيت است. البته پدر هم مؤثر است ولي آنچه بيشتر فرزند را مي پروراند مادر است. پس اگر كيفيت صحیح تربيت اولاد را می‏ خواهيم بايد مثل حضرت زهرا(س) پيش برويم.

ببینید كيفيت تربيت حضرت زهرا(س) به گونه اي بوده كه حضرت زينب(س) را آنگونه بار مي آورد كه نه تنها وجود خودش، بلكه فرزندانش را در برابر برادر به ايثار وامي‏ دارد. یا عاطفه، مهرباني، جود و سخاوت حسنین(ع) را ببینید. اينها همه نشان‏ دهنده تربيت است.

 اگر ممکن است نمونه هاي عینی هم بفرماييد.

عمده تربيت اولاد اين است كه آنان احکام الهی و شئونات اجتماعي را رعايت كنند. در حالات هريك از ائمه(ع) مطالعه كنيد می ‏بینید که چقدر به دیگران احترام مي گذاشتند؛ چقدر ارزش براي پدر و مادر قائل بودند؛ چقدر عطوفت و مهرباني داشتند.

مثلاً در تواريخ آمده است که امام حسین(ع) خواب بودند و آفتاب روي صورت ایشان افتاده بود، حضرت زينب(س) چادرش را مي‏ آورد و جلوي آفتاب را مي‏ گيرد كه صورت برادر آفتاب نخورد. اميرالمومنين(ع) اين منظره را مي‏ بيند منقلب مي‏ شود. به حضرت مي گويند: چرا منقلب شديد؟ مي گويد: يادي از روز كربلا كردم.

اينها نمونه هايي از زندگي آنها و عاطفه برادر و خواهر نسبت به همديگر است. هرچه بخواهيم در این زمینه صحبت كنيم زبان ما الكن است؛ اما اجمالاً برای ما روشن است که عواطف و صفات پسنديده اينها باید الگوی ما باشد.

آیا ديده ايد كه یکی از معصومين(ع) براي تربيت فرزند خودش از تنبيه بدني استفاده كند؟

من چيزي در اين مورد نديده ام. اساساً اسلوب تربيت آنها به گونه ای بود كه به آنجا نمي‏ رسيد که نیاز به ضرب و تنبیه باشد. روش تربیت آنها، باصطلاح تربيت فرهنگي بود.

البته گاهی عتاب‏هاي معمولي داشتند و در بعضي جاها نسبت به فرزند بزرگوارشان گفته اند كه چرا اينطوري شد؟ ولي در مورد اينكه زده باشند من نديده ام. نحوه آگاهي دادن آنان به شکلی بود که به آن شيوه تنبیه نيازمند نبودند.

ـــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها :
1. المعجم لکبیر للطبرانی.
2. وسائل الشيعة ؛ ج ‏16 ؛ ص 197.
3. سوره طلاق؛ آیه 12.
4. مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 3؛ ص 268.
5. روضة المتقين؛ ج 13؛ ص 273.
6. سوره کوثر؛ آیه 1.
7. تفسير أطيب البيان، ج 13، ص 236.
8. سوره کهف؛ آیه 110.
9. مثل: صحيح بخاري؛ جلد 5؛ ص 82 (باب غزوه خيبر) و صحيح مسلم؛ ج 5؛ ص 153 (کتاب الجهاد).
10. اصول كافي؛ ج 2؛ ص 74.
11. اصول کافی؛ ج 1؛ ص 458.
12. اصول كافي؛ ج 2 ؛ ص 468.
13. سوره فرقان؛ آیه 77.
14. سوره فاطر؛ آیه 15.
15. سوره طه؛ آیه  2 .
منبع:ابنا
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *