دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 29 Apr 2024
 
۰
۱
«بوسیدن روی ماه» در گفت‎وگو با محمدی و اسعدیان؛

می‌‎گویند اول روشن کن موافق دولت هستی یا مخالف؟!

دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۵
کد مطلب: 248659
همراهی همایون اسعدیان و منوچهر محمدی اگر چه سابقه‎ای طولانی دارد اما درخشش این دو در ارائه محصولی با مختصات «طلا و مس» باعث شد که پیگیران سینمای ایران حساب ویژه‎ای روی این تیم دونفره باز کنند. همین پیش‎زمینه هم کافی بود تا تازه‎ترین ساخته سینمایی این دو از همان مرحله پیش‎تولید مورد توجه رسانه‎‎ها قرار بگیرد.
به گزارش جهان، «بوسیدن روی ماه» محصولی کاملا منطبق بر انتظارات بود؛ اثری ساده و بی‎ادعا در تکریم ایثار و بزرگواری خانواده شهدا. فیلم اما با وجود این بی‎ادعایی هم‎زمان با رونمایی در جشنواره فیلم فجر با برخی انتقادات بعضا تند و تیز هم مواجه شد. 'هفته نامه پنجره' در نشست مشترکی با همایون اسعدیان و منوچهر محمدی کارگردان و تهیه‎کننده این فیلم سینمایی این انتقادات را بررسی کرده و نظرات و پاسخ های عوامل فیلم را منتشر کرده است.

بد نیست بحث را از این‎جا شروع کنیم که اگر دو کاراکتر اصلی فیلم «بوسیدن روی ماه» مادر شهید نبودند و فرزندانشان به‎دلیل حادثه دیگری مفقود شده بودند، فکر می‎کنید فضای کلی فیلم و نشانه‎‎‎های تصویری آن چقدر نسبت به نسخه فعلی متفاوت می‎شد؟

همایون اسعدیان: واقعا فکر می‎کنید می‎شود مفهوم شهادت را از این فیلم حذف کرد؟ مثلا بگوییم این دو جوان چند سال پیش در جایی تصادف کرده‎اند و هنوز جنازه‎شان پیدا نشده است! آیا در برابر یک تصادف دو مادر چنین رفتاری از خود نشان می‎دهند؟ آیا صبر و تحمل و انتظاری که در این فیلم شاهد آن هستیم، می‎توانست متوجه دو جوانی باشد که در یک مسافرت گم شده‎اند و از آن‎‎ها بی‎خبریم؟ به‎نظر من چنین تصوری کم لطفی نسبت به فیلم است. تمام نشانه‎هایی که در فیلم وجود دارد، براساس عملی ارزشمند در کنار هم چیده شده‎اند. ایثاری که این دو مادر از خود نشان می‎دهند، اساسا در برابر یک تصادف و یا هر سانحه دیگری قابل تعریف نیست بلکه در برابر عمل ارزشمند فرزندان می‎توان بر آن تأکید کرد. پس جواب سؤال شما این است که اگر دو جوان اصلی فیلم ما به هر دلیل دیگری غیر از شهادت مفقود شده بودند، اساسا با فیلم دیگری مواجه بودیم.

جناب محمدی شما به‎عنوان ایده‎پرداز اولیه این فیلم بفرمائید چقدر مفهوم شهادت از همان ابتدای طراحی داستان در ذهن شما وجود داشت و در ادامه چه اتفاقاتی رخ داد تا آن ایده به نسخه فعلی فیلم تبدیل شود؟

منوچهر محمدی: زمانی که این ایده در ذهن بنده شکل گرفت، از همان آغاز درباره انتظار دو مادر شهید بود؛ غیر از این هم نمی‎توانست باشد مگراینکه خط دراماتیک اساسا متفاوتی را در نظر می‎گرفتیم. بررسی صغری و کبرای یک فیلم برای قضاوت درباره آن بدیهی‎ترین اصلی است که به حکم منطق باید در نظر بگیریم. «بوسیدن روی ماه» برای بنده از دل مجموعه حالات این دو مادر و نسبت‎شان با اتفاقی که اصلا ساده و کم اهمیت نیست، شکل گرفت و با نشان دادن فضایی از یک انتظار ۲۰ ساله به تکامل رسید. هنوز هم بسیاری از بچه‎‎هایی که در جنگ مفقود شدند، جنازه‎های‎شان پیدا نشده است و تفحص برای یافتن‎شان ادامه دارد. در فیلم ما هم داستان با همین انتظار آغاز می‎شود و شکل می‎گیرد. دو مادر فیلم ما تمام زندگی‎شان در این انتظار تعریف می‎شود. هرچند دیگر پذیرفته‎اند که جوانان‎شان زنده نیستند اما همچنان خود را مقید می‎دانند که هر ماه به ستاد معراج شهدا سر بزنند تا سراغی از فرزندانشان بگیرند. این ‎روابط در کنار بسیاری از نکات و نشانه‎‎ها در فیلم به روشنی نشان می‎دهد که فیلم اساسا در همین راستا شکل گرفته و به سرانجام رسیده است. حال اگر این ‎روابط و تصاویر با برخی تصورات کلیشه‎ای درباره خانواده شهدا متفاوت است، اتفاقا این نقطه قوت فیلم بوده و باعث شده است که دامنه مخاطبان فیلم از منظر همذات‎پنداری گسترش پیدا کند. در اجرا هم سعی کردیم تا حد امکان از دادن شعار به معنای طرح حرف‎‎های آشکاری که هیچ تأثیر مثبتی هم نمی‎تواند داشته باشد پرهیز کنیم.

درباره شکستن تصویر کلیشه‎ای خانواده شهدا در سینمای ایران دو سؤال قابل طرح است؛ اول این‎که آیا اساسا چنین تصویری از خانواده شهدا حتی در شکل کلیشه‎ای در سینمای ایران داشته‎ایم یا خیر؟ و دوم این‎که برداشت برخی منتقدان فیلم شما از شکست کلیشه‎‎ها «تقدس‎زدایی» بوده است. پاسخ‎تان به این نقد چیست؟

اسعدیان: اجازه بدهید از «تقدس‎زدایی» شروع کنم. واژه «تقدس‎زدایی» در برابر یک امر «مقدس» کاربرد دارد. حال سؤال این است که این امر مقدس، در ذات خود مقدس بوده است یا ما به آن تقدس داده و با فرازمینی کردن، آن را از عامه مردم جدا کرده‎ایم؟ مثلا معصومین (علیهم‎السلام) دارای تقدس ذاتی هستند اما آیا این‎که بیاییم هر پدیده‎ای را آن‎قدر مقدس کنیم که گویی دیگر دسترسی به آن مقدور نیست، غلط است یا این‎که کسی بگوید این پدیده‎ها، پدیده‎‎هایی زمینی و در دسترس هستند؟ ما در این‎که شهدا، ایثارگران، رزمندگان و خانواده‎‎های ایشان جایگاه رفیعی دارند، هیچ بحثی نداریم اما اگر بخواهیم این‎‎ها را فرازمینی و دور از دسترس جلوه دهیم، اتفاقا به آن‎‎ها لطمه زده‎ایم.

شما اگر بروید درباره تمام بزرگان جنگ به‎خصوص فرماندهان بزرگواری چون باکری، همت، بروجردی و غیره مطالعه کنید، خواهید دید که همه آن‎‎ها از جنس ما و زمینی بوده‎اند که در موقعیتی بحرانی ویژگی‎‎های انسانی‎شان به شکلی حماسی بروز کرده و تبدیل به قهرمانان ملی ما شده‎اند. اگر از اول آن‎‎ها را به‎گونه‎ای تصور کنیم که گویی اساسا به‎دنیا آمدند تا قهرمان باشند و هیچ اشتباهی هم در زندگی مرتکب نشده‎اند، این اساسا به امری غیرواقعی تبدیل می‎شود. در تمام این سال‎‎ها ما این تصویر غیرواقعی را ساخته‎ایم و اگر کسی بخواهد تصویری واقعی از این مفاهیم ارائه دهد، می‎گوییم «تقدس‎زدایی» کرده است! در صورتی که ما از ابتدا تقدسِ اشتباه به این مقولات داده‎ایم.

باید به این دوستان گفت اتفاقا شما از مادران شهید تصویری غیرواقعی ارائه داده‎اید چراکه همواره در حد یک گزارش تلویزیونی به آن‎‎ها پرداخته‎اید؛ واقعا چقدر به زندگی خصوصی این‎‎ها ورود داشته‎اید؟ بنده به‎همراه همین آقای محمدی ۲۰ سال پیش به روستا‎های اطراف اصفهان رفتیم و در قالب ۵ فیلم مستند از خانواده‎‎های شهدا در این مناطق تصویربرداری کردیم. تمام این عزیزان در روز اول فیلم‎برداری عین گزارش‎‎های تلویزیونی صحبت می‎کردند اما روز دوم و سوم آرام‎آرام از آن فضا فاصله می‎گرفتند و وقتی از احساسات و عواطف خود می‎گفتند، تصویری متفاوت از آن‎‎ها می‎دیدیم. متأسفانه هیچ‎گاه نخواستیم چنین تصاویری را از خانواده شهدا ارائه دهیم، چراکه فکر می‎کنیم اگر پدر شهیدی برای فرزندش دل‎تنگی کند، به معنای کم شدن از ایثار و پشیمانی از شهادت فرزندش محسوب می‎شود!

در صورتی که آن ایثار جای خود دارد و این‎که شب خواب فرزندش را می‎بیند و دلتنگش می‎شود هم جای خود. تجربه من در ساخت آن فیلم‎‎های مستند این بود که این طیف در فیلم‎‎های گزارشی بخشی از خود را به نمایش می‎گذارند اما اگر کمی به آن‎‎ها نزدیک‎تر شوی، بخش‎‎های دیگری را کشف می‎کنی که بخش‎‎های قبلی را نفی نمی‎کرد بلکه تکمیل می‎کرد. از همین جا می‎خواهم پاسخ بخش اول سؤال شما را هم بدهم و آن این‎که ما در تمام این سال‎‎ها هیچ تصویری از مادران شهید در سینمای ایران نداشته‎ایم و تنها تصاویری که از آن‎‎ها وجود دارد، گزارش‎‎های تلویزیونی است که تنها ظاهر را نشان می‎دهند و هیچ نشانی از تنهایی‎‎ها و دلتنگی‎‎های ایشان ندارند.

زمانی که فیلم را پیش از جشنواره برای جمعی از مسئولان حامی فیلم به نمایش گذاشته بودیم، یکی از این مسئولان که نمی‎دانستم برادر شهید است جلو آمد و گفت: «تمام مدت تماشای فیلم یاد مادر خودم می‎افتادم که عین همین عادات و رفتار را دارد.» او بی‎واسطه دیده است که مادرش دور از چشم همه سر کمد برادر شهیدش می‎رود و دلتنگی‎هایش را بروز می‎دهد. این تصویر چون در تصاویر گزارشی وجود ندارد، فکر می‎کنیم از اساس نیست و هرکس سراغ آن برود، تقدس‎زدایی کرده است.

اصلا اگر تقدسی هم قابل تعریف باشد، حاصل همین عادی بودن و سپس خلق حماسه است...

اسعدیان: دقیقا. اگر شهدا و خانواده‎های‎شان را در حد قدیسانی بالا ببریم که دسترسی به آن‎‎ها مقدور نباشد، بسیاری از جوانان امروزی از آن‎‎ها فاصله می‎گیرند. آیا این جنگ، آخرین جنگ ما بوده است؟ مگر نه این‎که ما همواره در معرض تهدید هستیم؟ خدای ناکرده در چنان شرایطی با تبلیغی که خود کرده‎ایم آیا می‎توان از جوان امروزی توقع داشت که همچون شهدا رفتار کند؟ خودمان به آن‎ها قبولانده‎ایم که شهدا قدیس بوده‎اند و دسترسی به آن‎‎ها ممکن نیست! بهتر نیست در این زمینه واقعیت را بگوییم؟

محمدی: ببینید اتفاقا اساس فیلم «بوسیدن روی ماه» بر یک رگه اعتراضی استوار است که این رگه اعتراضی به‎راحتی در فیلم مشاهده می‎شود. این اعتراض ناظر بر این واقعیت است که آرام‎آرام خیلی چیز‎ها دارد از یادمان می‎رود. شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز دارد از یادمان می‎برد که ما در فاصله سال‎‎های ۵۹ تا ۶۸ چه دورانی را پشت سرگذاشته‎ایم و چه آدم‎‎هایی با از خودگذشتگی به جبهه رفتند و چشم بر آرزوهای‎شان بستند. در فیلم شاهدیم جوانی که گویا اساسا آن سال‎‎ها را درک نکرده است، مسئول ستاد معراج شهدا می‎شود و می‎خواهد با خانواده‎‎های شهدا به شکل اداری برخورد کند. در ظاهر کار بد و خلافی انجام نمی‎دهد اما اداری رفتار کردنش سمبل و نشانه‎ای است از این واقعیت که ما امروز در خیلی موارد به چنین وضعی دچار شده و به‎جایی رسیده‎ایم که حتی ایثار دوباره یک مادر را هم نمی‎توانیم درک کنیم. امروز به‎جایی رسیده‎ایم که به‎واسطه لوث شدن خیلی از مفاهیم فکر می‎کنیم تنها عده‎ای خاص اجازه دارند دم از ارزش‎‎ها بزنند. در همین شرایط خواسته‎ یک مادر شهید که نه غیرشرعی است و نه غیراخلاقی، نه تنها فهمیده نمی‎شود بلکه با آن مخالفت هم می‎شود!

فیلم «بوسیدن روی ماه» از این منظر زخمی قدیمی را باز می‎کند و عمق این جراحت را با صراحت تمام مقابل چشم مخاطب می‎گذارد. ما نباید فراموش کنیم همان نگاهی که منجر شده است مادری فرزندش را راهی جبهه کند، امروز هم می‎تواند یک فداکاری و ایثار بزرگ را خلق کند. حرف فیلم طرح دوباره همین نکته است که اگر شرایط مشابهی پیش بیاید، آیا نیستند کسانی که رفتن به سراغ آن ارزش‎‎ها را مضحکه کنند و در برابر آن‎‎‎ها از خود بی‎تفاوتی نشان دهند؟ جنس گذشت و فداکاری مادر با عمل شجاعانه فرزندش هیچ تفاوتی ندارد اما چه شده است که در آن روزگار این حرکت را قهرمانانه می‎دانستیم اما امروز در سیستم‎‎های اداری با آن به‎عنوان امری ساده و حتی عجیب مواجه می‎شویم؟ بوسیدن روی ماه نشانه‎ای است برای یادآوری این نکته که این زخمِ به ظاهر التیام یافته‎، همچنان زخمی عمیق است و باید به آن توجه داشته باشیم.

با رفتن سراغ این زخم طبیعتا از همان آغاز پرداخت ایده، شما انتظار برخورد و اعتراض علیه حاصل کار را هم داشته‎اید. واکنش‎‎ها بعد از رونمایی از فیلم چقدر از جنس واکنش‎‎هایی بود که انتظار آن را داشتید؟ به تعبیر دیگر همان گروهی که انتظار داشتید در برابر فیلم شما صف‎آرایی کرد یا اتفاقات دیگری رخ داد؟

محمدی: در این زمینه اول باید یک نکته کلی را عرض کنم. برای کسی که در عرصه سینما فعال است و می‎داند قرار است دیدگاه‎هایش بر یک پرده ۶۰ الی ۷۰ متری به نمایش گذاشته شود، بسیار خام‎اندیشانه و ساده‎لوحانه‎ است که فکر کند می‎تواند فیلمی بسازد که تمام مخاطبان از آن راضی باشند و بگویند کارت هیچ عیب و ایرادی نداشت! پس انتقادات فنی و محتوایی به هر فیلمی قطعا وارد می‎شود. همین فیلم اصغر فرهادی که حتی برنده اسکار هم شد و به عقیده بنده هم از نظر فن سینما اثری بسیار خوش‎ساخت بود، شاهد انتقادات جدی از سوی برخی منتقدان بود که برخی به تکنیک ساخت ایراد گرفتند؛ برخی دیگر به محتوا و بعضی دیگر به اثرات جنبی‎اش. پس اگر انتظار داشته باشیم همه از فیلم‎مان راضی باشند، بهتر است که این حرفه را ر‎ها کنیم و برویم سراغ کاری دیگر.

از همین منظر معتقدم منتقدان و حتی مخالفان فیلم «بوسیدن روی ماه» هم در یک گروه دسته‎بندی نمی‎شوند. برخی ممکن است به ریتم فیلم ایراد بگیرند؛ برخی دیگر شاید درباره ترکیب بازیگران، مونتاژ، موسیقی و مواردی از این دست صحبت‎‎هایی داشته باشند. برخی هم شاید به‎دنبال حرف‎‎های دیگری در فیلم بوده‎اند و چون آن را نشنیده‎اند، منتقد فیلم شده‎اند! طیفی هم ممکن است بر اثر حسادت‎‎های هنری احساسات‎شان را به‎عنوان نقد بروز دهند.

این ترکیب‎بندی چقدر منطبق با تصوری بود که از منتقدان احتمالی فیلم خود پیش از اکران داشتید؟

محمدی: در جشنواره فیلم «بوسیدن روی ماه» در روز پنجم روی پرده رفت و از همان شب بالاترین رأی مردمی را به‎دست آورد. در پایان جشنواره هم با فاصله‎ای اندک بعد از «برف روی کاج‎ها» دومین فیلم منتخب تماشاگران شد. از طرف دیگر می‎دانیم بخش عمده‎ای از مخاطبان جشنواره فیلم فجر را مدعوین سازمان‎‎ها و نهاد‎ها و نیز مخاطبان پیگیر سینما تشکیل می‎دهند و از همین زاویه می‎توان نظراتشان را معدلی قابل قبول از جامعه مخاطبان سینمای ایران دانست. بعد از جشنواره هم در چند نوبت فیلم برای گروه‎‎های متفاوت اجتماعی اکران شد که از آن‎‎ها هم بازخورد‎های متفاوتی داشتیم و بازهم برآیند آن مثبت بود.

در عین‎حال سینمای ایران طیف گسترده‎ای از مخاطبان را هم شامل می‎شود که غالبا در بررسی‎‎ها دیده نمی‎شوند و به تریبون‎‎ها دسترسی ندارند و افکارسنجی درستی هم نمی‎شوند. به همین دلیل است که در کنار این بازتاب‎‎ها شاهد بودیم برخی افراد که در خوش‎بینانه‎ترین حالت می‎خواستند فیلم مدنظر خود را ببینند اما ندیدند، در برابر آن صف‎آرایی کردند. در مجموع آن‎چه ما ساخته‎ایم کاملا برآمده از دل و مبتنی‎بر اعتقادات ما بوده است و به همین دلیل پای تک‎تک جزئیات آن هم می‎ایستیم.

جناب اسعدیان شما چه تصوری از منتقدان احتمالی فیلم داشتید؟

اسعدیان: چه در «طلا و مس» و چه در «بوسیدن روی ماه» وقتی شما سراغ پدیده‎ای می‎روید که عده‎ای علاقه‎مند به ارائه تصویری کلیشه‎ای و ایدئولوژیک از آن هستند، طبیعتا آمادگی آن را هم دارید که نوع نگاه شما را برنتابند و با آن مخالفت کنند. در «طلا و مس» این اتفاق با محوریت تصویری که از یک طلبه ارائه شده بود افتاد، اما فیلم توانست به‎واسطه همان نگاه متفاوت با مخاطب ارتباط برقرار کند. در مورد «بوسیدن روی ماه» هم این اتفاق به‎گونه‎ای دیگر رخ داد چراکه بازهم ما سراغ حریم حساس خانواده شهدا رفتیم و طبیعتا می‎دانستیم عده‎ای علاقه‎مند نیستند که تصویر کلیشه‎ای موجود در این زمینه شکسته شود.

از این‎که چنین نگاه متفاوتی را در «بوسیدن روی ماه» و «طلا و مس» داشتیم، به‎شدت راضی هستم. برای من مهم‎ترین نکته این است که وقتی فیلم در برج میلاد به نمایش درآمد، دیدم همان اتفاقِ پس از اکران «طلا و مس» تکرار شد و طیف‎‎های مختلفی از مخاطبان جشنواره با ظاهر‎های متفاوت از ‎آن استقبال کردند؛ یا وقتی می‎بینیم که در فرانسه فیلم در بازار کن به نمایش درمی‎آید و چند خانم ایرانی که در ظاهر اساسا مقید به این‎گونه مسایل نبودند با آن به‎شدت ارتباط برقرار کرده‎اند، اطمینان پیدا می‎کنم که موفق بوده‎ام. این بدان معناست که من نگاهی ارائه کرده‎ام که توانسته است با طیف‎‎های گسترده‎ای از مخاطبان ارتباط برقرار کند. اگر این نگاه مورد پسند عده‎ای خاص نیست، این دیگر برای من مهم نیست.

محمدی: چون بحث «طلا و مس» پیش آمد، بد نیست نکته‎ای را هم من اضافه کنم. در آن فیلم ما برای اولین ‎بار وارد زندگی خصوصی یک طلبه شدیم و یکی از ایراداتی که به فیلم ما وارد شد این بود که چرا این طلبه گرایش‎‎های سیاسی و اجتماعی ندارد. همان موقع هم گفتیم که اگر چنین گرایشی می‎داشت، اساسا فیلم به اثر دیگری تبدیل می‎شد. ایرادی هم ندارد؛ کسانی که چنین ایده‎‎هایی برای ارائه تصویر یک طلبه سیاسی دارند، وارد مذاکره با فیلم‎سازان شوند تا به شکل دراماتیک و نه شعاری فیلمی در این زمینه بسازند. در «طلا و مس» شاهد زندگی طلبه‎ای بودیم که نه دسترسی به اینترنت دارد که سایت‎‎ها را هر روز چک کند و نه با همسرش درباره بحث‎‎های سیاسی روز مباحثه می‎کند. اگر طلبه‎ ما چنین ویژگی‎‎هایی داشت، اساسا قصه دیگری پیش می‎آمد. به محض این‎که روزنامه‎ای دست این طلبه می‎دادیم، اگر «همشهری» بود یک برداشت به‎وجود می‎آمد و اگر «کیهان»، «جمهوری اسلامی» و یا هر عنوان دیگری داشت، برداشت دیگری شکل می‎گرفت. هر کاری از این جنس می‎کردیم، از قصه لطیفی که درباره روابط انسانی و بنیادین این خانواده بود فاصله می‎گرفتیم و عملا دچار برخی حواشی می‎شدیم که از جنس فیلم نبود.

اصلا سؤال من از برخی منتقدان این است که وقتی مقام معظم رهبری فیلم را دیدند و چنان اظهار لطف بی‎سابقه‎ای درباره آن داشتند، آیا نمی‎توانستند نبود چنین نگاهی را به‎عنوان یکی از نقاط ضعف آن فیلم مطرح کنند؟ اتفاقا گریز ما از برخی نکات که سیاست نیست، بلکه سیاست‎زدگی است تعمدی بود. متأسفانه ما برخی از ارزش‎‎های بنیادی خود را با اموری نسبی گره زده‎ایم که امروز با این جریان است و روز دیگر با آن جریان و به‎نظرم آمیختگی اثر هنری با چنین نگاهی اولا اثر را تاریخ مصرف‎دار می‎کند و از آن مهم‎تر اثر را وارد تنشی می‎کند که شما را از توجه دادن مخاطب به نکته ارزشمندی همچون ارزشمند بودن کانون خانواده منحرف می‎سازد. شاید بعضی افراد از چنین منازعاتی خوششان بیاید اما من معتقدم ثمر چندانی برای یک اثر هنری ندارد.

به نکته‎ای اشاره کردید که به ادامه بحث خیلی کمک می‎کند. اتفاقا یکی از انتقاداتی که به فیلم «بوسیدن روی ماه» وارد شده است، عدم رعایت همین نکته‎ای است که شما به‎درستی اشاره کردید و در «طلا و مس» به آن توجه ویژه داشته‎اید؛ به این معنا که برخی نشانه‎گذاری‎‎ها و اشاراتی خارج از خط اصلی داستان در فیلم وجود دارد که احساس می‎شود بیشتر کارکرد سیاسی در راستای ارجاع به برخی مباحث روز داشته است. آیا این موضوع خروج از آن خط اعتدالی که به آن اشاره کردید نیست؟

محمدی: اطلاق بحث نشانه‎گذاری سیاسی را قبول ندارم اما اطلاق نشانه‎گذاری اجتماعی را به‎شدت قبول دارم و حتی اقرار می‎کنم که در فیلم وجود دارد. شما به‎عنوان خبرنگار آیا قبول ندارید که شرایط اجتماعی امروز ما به نسبت شرایط اجتماعی ۲۰ سال پیش تغییر کرده است؟ برخی اتفاقات امروز شاید مطابق شرایط اجتماعی ۲۰ سال پیش کفر مطلق به‎نظر برسد اما این تغییر شرایط در یک فاصله زمانی رخ داده است. مثلا در اقتصاد ما زمانی بانک خصوصی به منزله ذنب لایغفر به حساب می‎آمد اما امروز فکر می‎کنم تعداد این قبیل بانک‎‎ها از سوپر مارکت‎ها هم بیشتر شده است.

ما هنوز از یاد نبرده‎ایم که زمانی برای کمک به جبهه‎‎ها یک پیرزن خانه‎دار هم از نهایت داشته‎‎های خود و حتی النگو‎های طلایش می‎گذشت؛ آن شرایط کجا و این‎که امروز می‎بینیم رییس بزرگ‎ترین بانک جهان اسلام دست به اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی می‎زند کجا؟ پس شرایط اجتماعی تغییر کرده و نشانه‎گذاری اجتماعی هم در فیلم به‎درستی اتفاق افتاده و اساسا لازم بوده است. باید بدانیم در شرایطی که یک مادر چنین گذشت و ایثاری می‎کند در خیابان بر سر ترافیک کتک‎کاری هم می‎کنند! این یعنی آستانه تحمل مردم پایین آمده است و گویی دیگر متوجه گذشت و فداکاری نیستند. واقعا چه اتفاقی افتاده است که شرایط این‎گونه تغییر کرده است؟ باید نگران باشیم و معتقدم بوسیدن روی ماه در این‎باره زنگ خطری را برای همه ما به صدا در می‎آورد تا گرد و غبار زمانه لااقل روی چیز‎های خوب‎مان را نگیرد.

آیا می‎توان گفت برداشت سیاسی از نشانه‎گذاری‎‎های اجتماعی فیلم، خود ناظر بر یکی از مهم‎ترین تغییرات جامعه امروز نسبت به جامعه دیروز است؟

اسعدیان: آقای محمدی به‎درستی اشاره کردند که آن‎چه در فیلم شاهد هستیم، نشانه‎گذاری سیاسی نیست اما گویی در شرایطی زندگی می‎کنیم که تمایل دارند همه ما را سیاسی کنند. درباره هر چیزی ابتدا می‎گویند موضعت را درباره سیاست روشن کن. مثلا می‎خواهیم درباره سیاست‎گذاری سینمایی نظر بدهیم؛ می‎گویند اول روشن کن موافق دولت هستی یا مخالف!؟ یا برخی می‎گویند احترام‎السادات چه موضعی نسبت به شرایط سیاسی روز دارد؟ این واقعا یک بیماری است که گریبان‎گیر ما شده است. در چنین شرایطی می‎خواهند از فیلم ما هم برداشت‎‎های سیاسی داشته باشند. نشانه‎گذاری‎ ما در فیلم ناظر بر این واقعیت اجتماعی است که آستانه تحمل ما به‎شدت پایین آمده و آرامش‎مان را از دست داده‎ایم. برای همین هرچقدر در منزل این زن همه چیز آرام است، به همان نسبت فضای بیرون ملتهب است. این نشانه‎گذاری سیاسی نیست بلکه یک نقد اجتماعی است. همان‎طور که در اتوبوس نشان می‎دهم، دو پیرزن ایستاده‎ و دختران جوان نشسته‎اند. کنار رفتن مصطفوی (با بازی مسعود رایگان) با فرهنگی خاص از ادامه همکاری با یک سازمان هم یک نشانه‎گذاری اجتماعی است...

یعنی قبول ندارید که تقابل مصطفوی با فیض(با بازی صابر ابر) نقد سیستم مدیریتی است؟

اسعدیان: قطعا نقد است اما نه به معنای موضع‎گیری سیاسی و جناحی. مثالی می‎زنم. زمانی که ما برای ضبط برخی صحنه‎‎ها به معراج رفتیم، آن‎جا گودال بزرگی حفر کرده بودند برای ساخت ساختمان جدید. ما آن گودال را نکندیم اما از وجود آن برای انتقال مفهومی که در ذهن داشتیم بهره گرفتیم تا نسبت به یک تغییر هشدار بدهیم. ستاد معراج الشهدا تا ۴ الی ۵ سال دیگر احتمالا کار یافتن شهدای مفقودالجسد را هم به پایان می‎رساند و در ظاهر دیگر کارکردی ندارد. شاید فکر کنیم بهتر است که آن را بکوبیم و ساختمان بزرگ‎تری جایگزینش کنیم اما کجای دنیا چنین می‎کنند. این مرکز با همین مختصات یک اثر تاریخی از دوران جنگ است و باید به همین شکل حفظش کنیم. باید این ساختمان به‎عنوان نماد تاریخی جنگ حفظ شود اما برخی می‎گویند ساختمان قشنگ‎تری به‎جای آن می‎سازیم! انتقاد به این‎ رویکرد، یک نقد اجتماعی است. این تفکری غلط است که باید به آن اعتراض کرد.

البته نقد شما صرفا ناظر بر کیفیت مدیریت ستاد معراج الشهدا نیست...

اسعدیان: قطعا این‎گونه است اما آیا این یک نقد سیاسی و جناحی است؟
نقد سیاسی الزاما نقد جناحی نیست.

اسعدیان: احسنت. من هم مثال زدم تا راحت‎تر نظرم را بازگو کنم. اگر ما نقدی در این زمینه داریم یک نشانه‎گذاری و هشدار اجتماعی است. همانگونه که وقتی احترام‎السادات می‎گوید «چقدر همه چیز زود به زود عوض می‎‎شه»، برای من معنی‎اش این است که در سه دهه گذشته مثلا میدان انقلاب را به‎صورت‎‎های مختلف دیده‎ام. چرا یکی از کلیدی‎ترین محور‎های وقوع انقلاب را -که از میدان امام حسین (علیه‎السلام) تا میدان آزادی را در برمی‎گیرد- نتوانستیم به همان شکل حفظ کنیم؟ انتقاد به این تغییرات سریع و بی‎حساب و کتاب کاملا اجتماعی است و نه سیاسی. در دوره اصلاح‎طلبان امکان طرح این نقد بود؛ در دوره آقای هاشمی وجود داشت و در دوره آقای احمدی‎نژاد هم قابل طرح است. در کنار این مباحث باور دارم که ما به‎عنوان فیلم‎ساز اساسا نباید نگاه سیاسی داشته باشیم.

اما احساس این است که تحلیل شما از تقابل سبک مدیریتی مصطفوی و فیض، نیم نگاهی به تحسین گذشته به نسبت زمان حال دارد؟

اسعدیان: بله اما تحسین کدام وجه مدیریتی؟ برای فیض قفسه‎‎های اداره تنها چند قفسه کاری هستند که زونکن‎‎ها را بدون هیچ نظمی در آن قرار می‎دهد اما مصطفوی وقتی مقابل همین قفسه قرار می‎گیرد، به زونکن‎‎ها اشاره می‎کند و می‎گوید ما همه یک خانواده‎ بودیم یعنی برای تک تک پرونده‎‎ها حرمت قائل است. چنین فردی را خودم در ستاد معراج الشهدا دیدم؛ سرهنگی که مستقیم از جنگ به این ستاد آمده بود و تا به امروز هم آنجاست و با تک‎تک این پرونده‎‎ها در ارتباط است. تحسین این مدیریت الزاما نقد کامپیوتری شدن سیستم‎ مدیریتی نیست بلکه ناظر بر ارتباط احساسی و دلی است که در آن فضا وجود داشته و امروز اثری از آن نیست و همه چیز اداری شده است. باز هم تأکید می‎کنم هنرمند اجازه ندارد نگاه سیاسی یا به تعبیر درست‎تر سیاست زده داشته باشد. هنرمند باید نقد اجتماعی کند و سیاست‎ورزی را برای سیاست‎مداران بگذارد.

محمدی: در تکمیل صحبت‎‎های آقای اسعدیان معتقدم که اساسا سرعت ما در نفی گذشته و قلم کشیدن بر برخی از هنجار‎های بصری و اجتماعی آن دوران، در بلندمدت به لایه‎‎های عمیق‎تری می‎رسد و حتی ممکن است به نفی اصل ارزش‎‎ها و مبانی هم منتهی ‎شود.

تازه‎ترین همکاری مشترک شما پروژه «دا» است که بازهم پروژه‎ای مرتبط با دفاع مقدس محسوب می‎شود. در ابتدای دهه ۹۰ چه‎چیز شما را برآن داشته است که سراغ ارزش‎‎های مرتبط با دوران دفاع مقدس بروید؟ به تعبیر دیگر احساس می‎کنید چه‎چیز آن سال‎‎ها به‎کار امروز ما می‎آید؟

اسعدیان: اتفاقا مراحل تحقیق بر روی پروژه «دا» بنده را گام به گام مطمئن‎تر کرد که آن‎چه در«بوسیدن روی ماه» مطرح کرده‎ایم، درست بوده است. وقتی می‎بینید یک دختر ۱۷ ساله -که در شرایط عادی به فکرش هم خطور نمی‎کرده است که در غسالخانه کار کند- ۵ روز در چنین مکانی دوام می‎آورد، این سؤال پیش می‎آید که واقعا چه حسی باعث این تحول شده است. دیگر هم سن و سالان خانم حسینی(راوی دا) که در‎ آن مقطع تاریخی چنان حماسه‎ای خلق می‎کنند، مگر از کجا آمده بودند؟ این‎‎‎ها از جنس همین جوانان امروز ما بودند و این همان نگاهی است که در «بوسیدن روی ماه» آن را مطرح کرده‎ایم.

آن‎چه در این فضا برای من مهم بود این است که امروز به‎شدت در حال سرکوب نسل جوان هستیم و به‎گونه‎ای می‎خواهیم اثبات کنیم که این‎‎‎ها از خیلی از اصول فاصله گرفته‎اند. باور من این است که این یک خیانت به نسل جدید است چراکه آن‎‎ها را از روی ظاهر قضاوت می‎کنیم. اتفاقا یکی از جذابیت‎‎های پرداختن به کتاب «دا» برای بنده همین نکته بود که اگر من بتوانم آن جوانان حماسه‎آفرین را همانگونه که بوده‎اند به تصویر درآورم تا جوان امروز احساس همذات‎پنداری با آن‎‎ها داشته باشد، آن وقت است که ثابت کرده‎ام نسل جوان امروز از جنس همان جوانان است. فقط کافیست در آن موقعیت قرار بگیرند.

یکسانی نسل جدید با آن نسل حماسه‎ساز، با تغییرات اجتماعی شگرفی که به آن اشاره کردید چه نسبتی دارد؟

اسعدیان: باور من این است که ذات جوانان ما تغییر نکرده است و اگر تغییر و خرابکاری‎ای وجود دارد، از طرف سیاست‎گذاری‎‎های ماست. اتفاقا جوانان حماسه‎ساز آن سال‎‎ها هم در فضایی متفاوت رشد کرده بودند اما از آن‎جا که ذات‎شان درست بود، با هدایتی درست توانستند در آن مقطع تاریخی حماسه‎ساز شوند. جوانان امروز هم در موقعیت‎‎های مختلف ثابت کرده‎اند که این ذات درست را دارند اما نوع رفتار ماست که امکان شکوفایی به این ذات می‎دهد یا آن را خراب می‎کند. پس ما مقصریم نه آن‎ها. آن‎‎هایی که از ارزش‎‎ها پوسته و ظاهری را گرفته و عمق آن را فراموش کرده‎اند، باید پاسخگو باشند. در فضایی مانند آن‎چه در «دا» روایت می‎شود، عمق و ظاهر به‎طور یکسان درست بوده و رسیدن به این شرایط از نیاز‎های امروز ما است. امروز شاهدیم که تظاهرات مذهبی به‎شدت در جامعه بالا رفته است اما آیا به همان نسبت باور‎های مذهبی مردم هم عمق پیدا کرده است؟ من هیچ قضاوتی نمی‎کنم؛ خودتان پاسخ دهید.

محمدی: درباره پروژه دا در کنار تأکید بر این‎که قرابت ما با آن اصلا قرابتی فرمایشی نیست و امری کاملا دلی بوده است، می‎خواهم اندکی فراتر بروم و به نکاتی اشاره کنم. بحرانی که امروز جامعه ما دچارش شده است بحرانی هویتی است و بخش قابل توجهی از این بحران باید در بخش فرهنگ و هنر پاسخ داده شود. بنابراین اگر بنده بخواهم از آروز‎های حرفه‎ای‎ام سخن بگویم، تأکید می‎کنم که علاقه‎مندم درباره زکریای رازی فیلم بسازم؛ دوست دارم درباره تاریخ ایران باستان، نحوه ورود ایران به اسلام، فردوسی، آیت‎الله بروجردی، آیت‎الله قاضی، آیت‎الله شاه‎آبادی و... فیلم بسازم. هنوز ما نتوانسته‎ایم با بهره‎گیری از این معادن عظیم فرهنگی برای نسل جدید با زبان امروزی محصولی ارائه دهیم. این یک غفلت فرهنگی بزرگ است. در این مقطع تاریخی زندگی بشر که از ‎آن به‎عنوان «عصر انفجار اطلاعات» نام برده می‎شود، به‎شدت نیازمندیم که گذشته تاریخی و فرهنگی خود را برای نسل جوان به نمایش بگذاریم.

به‎عنوان یک فیلم‎ساز در مسیر تحقق این آرزو‎ها چه موانعی را می‎بینید؟

محمدی: بزرگ‎ترین مانع، مدیریت عقب‎مانده فرهنگی در کشور است؛ مدیریتی که میزش را بیش از فرهنگ ایران و اسلام دوست دارد و گرفتار تار و پود سیاست است؛ مدیریتی به‎شدت محافظه‎کار و ترسو که ترجیح می‎دهد بیشتر باج بدهد تا این‎که راه را برای اهالی فرهنگ بازکند. در این میان تنها نکته‎ای که مورد غفلت قرار می‎گیرد، این است که مدیریت فرهنگی باید این‎ قدرت و آمادگی را داشته باشد که حتی از آبروی خود برای هموار کردن مسیر فرهنگ و هنر خرج کند.
منبع:هفته نامه پنجره
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


فیلم ساز مگه باید سیاسی باشه که این سوال را می پرسند؟
واقعا شرایط عجیبی است