گروه جامعه جهان نيوز: هرکسی از لحظه شنیدن خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی، خاطره خاصی دارد که بعضا برای دیگران تعریف می کند. گفتیم شاید جالب باشد اعضای تحریریه جهان نيوز خاطرههایشان را از آن لحظات تلخ اما ثبت شده را بنویسند و بگویند در این دوسال با کدام ویژگی حاج قاسم انس بیشتری گرفتند.
سجاد؛ شبکهها
گفتنی نیست فنایی که سرآغاز بقاست...
ساعت 5 نیمه شب سیزدهم دی بود. خواب بودم با صدای لرزش موبایلم از خواب بیدار شدم. یکی از دوستان بود، خبر را که داد انگار دنیا برایم به آخر رسید ولی قابل باور نبود دنیای بدون حاج قاسم، صفحات رفقای عراقی را که چک کردم دیدم همه از یک خبر ناگوار می نویسند. حاج قاسم و ابومهدی به سوی خدا پرواز کرده اند. عکسی از دست حاج قاسم هم شاهد ماجراست. آقای جهانتیغی مدیرمسئول جهان نيوز هم تماس میگیرند. دوست نداشتم هیچ خبری از این موضوع در فضای مجازی جهان نيوز منتشر کنم حداقل نمیخواستم من اولین نفر باشم که این خبر را حتی به یک نفر می رسانم موبایل را خاموش کردم، همه دنیا در منزل ما از آن ساعت تاریک شده بود تا دو روز کسی جرات حرف زدن با دیگری نداشت. همه گوشه ای کز کرده بودند و فقط اشک می ریختند مانند کودک سه ساله ای که می داند همه خانواده اش جلوی چشمانش پرپر شده اند ولی همه این وقایع برایش گنگ هست.
در شرح فراقت چه نویسم که نگنجد
شرح غم هجران تو در هیچ کتابی
بعد از حاجی عکس هایش و خنده هایش برایم شده تکیه گاه وقت هایی که نیاز دارم با کسی حرف بزنم. با عکس های حاج قاسم درد و دل می کنم. دست های محبت آمیزش را روی سرم حس میکنم آرام میشوم اما حسرت نبودنش تا ابد قلبمان را می سوزاند. در این دوسال عصرهای پنجشنبه در کانالهای جهان نيوز زیارت مجازی و قرائت فاتحه برای پدر و مادر عزیز شهید سلیمانی به پا میکنیم و همینطور انتشار قرائت دعای کمیل حاج قاسم در شب های جمعه در کانال جهان شده برکت تحریریه و زندگی مان.
حسام؛ فرهنگی
طبعا خواب بودم و مشغول استراحت. فردا شیفت کاریم بود و منتظر اخبار غافلگیر کننده دولت روحانی؛ چون وقتی بلند میشدم صبح جمعه بود و شاید صبح جمعه ها باید منتظر خبرهای غافلگیر کننده ای بودیم که از سمت دولت روانه خبرگزاری ها میشد.
برادرم هم در جهان مشغول کار است. اون شب حامد خونه ما بود. صدای گریه حامد بیدارم کرد اما هنوز درست و حسابی هوشیار نشده بودم که حامد تلویزیون را روشن کرد و صدای تلاوت قرآن و گریه های حامد منو هوشیار کرد. چشمام ناگهان به سمت تلویزیون رفت؛ بله عکس حاج قاسم با تلاوت قرآن و گریه های برادرم خبر از شهادت حاج قاسم می داد.
در بهت و حیرت بودم هی پشت سر هم میگفتم حاج قاسم! حاج قاسم! اصلا باورم نمیشد و نمی خواستم باور کنم منتظر هر خبری بودم غیر از این خبر.
خانواده هم بیدار شدند و متوجه شهادت حاج قاسم شدند و صدای گریه از خانه بلند شد.
بعد از چند دقیقه به خودم آمدم فقط صدای تلاوت قرآن آرامم می کرد و با همان چشمان گریان به سمت کامپیوترم رفتم تا خبر بازتاب شهادت مرد میدان را بزنم.
حالم خوب نبود با چشمانی گریان و قطرات اشکی که بر روی کیبورد می ریخت خبر میزدم.
غم انگیز ترین روز کاری من بود و در مقابل شادترین روز برای حاج قاسم که به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رسیده بود.
حاجی ما را ببخش وقتی که تو در میدان بودی ما در خواب بودیم خوابی عمیق اما شهادت تو در آن روز همه را بیدار کرد بیدارتر از همیشه.
حاج قاسم! تو این دوسالی که از شهادتت گذشته هنوز بودنت حس میشه، تو این دوسال از شما درس افتادگی یاد گرفتم. شما خاکی ترین شخصی بودی که من می شناختم.
رضا؛ نویسنده
باورکردنی نبود؛ آن روز هنوز پای لپ تاپ و تلویزیون نرفته بودم که یکی از اعضای خانواده به من خبر داد؛ در بهت فرورفته بودم؛ مگر می شود؟ حاج قاسم؟ مگر ترامپ و آمریکایی ها عقل خود را از دست داده اند که حاج قاسم را ترور کنند؟! اما واقعیت این بود که حاج قاسم سحرگاه با ما خداحافظی کرده بود و به آرزویش رسید؛ او سال ها در دل بیابان ها و خاکریزها به دنبال چنین شهادت زیبایی بود؛ دیگر طاقت دوری حاج احمد و بقیه دوستانش را نداشت. او خیلی وقت بود که آسمانی شده بود اما چاره ای نداشت مگر اینکه ما زمینیان را تحمل کند.
همیشه با خودم می گویم که حاج قاسم امانتی بود تا آن حال هوای زیبای دفاع مقدس و اخلاص آن دوران را به نسل ما منتقل کند. این مرد آن قدر لطیف و با احساس بود که آقا دو سال پس از شهادتش، جلوی دوربین نتوانست خودش را کنترل کند و وقتی خاطره ای از او نقل کرد، اشک بر چشمانش جاری شد. خیلی سخت است که مرد جنگی باشی و با جنایتکارترین انسان ها رو در رو شوی اما بسیار رقیق القلب و احساسی باشی.
او الگویی تمام عیار برای همه مجاهدان جنگ نرم و سخت است. خستگی و روز و شب برای حاج قاسم معنا نداشت. دنبال این بود که کجا می تواند جان و دلش را فدای ایران و اسلام کند؟
هرمز؛ نظرات
از وقتی که شهید سلیمانی رو با نام و چهره شناختم همیشه هم خوشحال بودم و هم نگران. شاید شما درک کرده باشید که برخی مواقع و در برخی برهه ها در تنش های اجتماعی و سیاسی نیاز داری تا آن کسی که تو وجودش را آرامبخش برای خودی ها و وحشت زا برای دشمنان میدونی را در کنارت ببینی و حضورش را حس کنی. فتنه ها را بیاد بیارین یادتونه هر وقت که فتنه های خیابونی اوج می گرفت و نگران میشدیم نام حاج علی فضلی بعنوان سردار توانمند مبارزه با فتنه آرام بخش دلهایمان می شد و فتنه گران با حضورش در لانه ها می خزیدند و خاموش می شدند.
اما نگران هم بودم، شهید سلیمانی گستره وجودیش بسیار وسیع و نگرانی از نبودش نیز بسیار وسیع بود. فرمانده جبهه های مقاومت هرگاه نام و جسمش در هر جبهه ای ظاهر می شد همه میدانستیم که دشمن پا به فرار خواهند گذاشت. زمانی که خبر شهادت او را شنیدم باورش سخت بود مگه میشد که دیگه نباشه ، آرزوی شهادت داشت، شهادت از او فراری بود ولی بالاخره او را در آغوش گرفت و به یاران شهیدش پیوست.
بازهم آقا مثل همیشه با استواری کلامش به میدان آمد و گفتند: دشمنان از شهید سلیمانی بیشتر از سردار سلیمانی وحشت کردند زیرا اثرات شهادتش در ایجاد وحدت و همدلی امت اسلامی به یکباره خود را به رخ جهانیان کشید و روز گذشته که رهبر معظم انقلاب از عملکرد سردار قآانی اظهار رضایت کردند فهمیدم که بقول امام راحلمان خدمتگزاران صف به صف آمده اند و این ما هستیم که باید خود به این قافله برسانیم و جا نمانیم. امروز شهید سلیمانی به مکتبی تبدیل شده که اولین شاگردش سردار قاآنی بخوبی نمره قبولی مکتب سلیمانی را از رهبری گرفتند. به امید آنروز که ما نیز این نمره قبولی را در حد و اندازه وجودیمان بگیریم.
محمد؛ اقتصاد
شاید ساعت از ۲ گذشته بود که رفتم بخوابم، طبق معمول قبل از خواب گوشی را نگاهی انداختم. صفحه یکی از خبرگزاری های داخلی را چک میکردم که خیلی اتفاقی، چشمم به خبری افتاد درباره حمله به خودروی یکی از مسئولان حشدالشعبی در بغداد، اما آنچنان توجهم را جلب نکرد. این اخبار از عراق عادی بود و معمولا درعراق هفتهای چندبار از این حوادث رخ می دهد و شبیه اخباری بود که در این سالها بارها از عراق شنیده بودم. خیلی راحت گرفتم خوابیدم، حتی ذرهای هم فکر نمیکردم که یک ایرانی هم داخل آن خودرو باشد، چه رسد به اینکه یکی از سرنشینان آن فرمانده سپاه قدس باشد، حتی سایتهای خبری داخلی هم در آن لحظه نمیدانستند و احتمال نمی دادند که سردار سلیمانی داخل آن خودرو باشد.
خیلی راحت و در آرامش کامل خوابیدم، تا اینکه با صدای زنگ هشدار موبایل برای اذان صبح، بیدار شدم کمی هم دیر شده بود، آمدم صدای هشدار موبایل را که پشت سر هم میزد را قطع کنم، که دیدیم یک پیامک برایم آمده: «بیدار شوید، حاج قاسم هم رفت» کمی شک کردم، اما متن پیامک برایم کمی گنگ بود، نماز را خواندم و می خواستم دوباره بخوابم که کنجکاو شدم دوباره قبل از خواب نگاهی به فضای مجازی بیندازم، صفحه همان خبرگزاری که دیشب قبل از خواب دیده بودم هنوز روی گوشیم بود. اما این بار حال و هوای متفاوتی داشت، خبری که دیشب قبل از خواب دیده بودم، حالا تیتر یک رسانه ها شده بود و عکسی آشنا داشت، دیگر برایم خبر عادی نبود.
حسین؛ سیاسی
معمولا عادت دارم که شبها موبایلم رو روی حالت پرواز بذارم و بخوابم. یادم نیست برای چی، اما اون شب این کارو نکردم. صبح یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره، یا خدا، صبح جمعه، چه خبر شده؟ گوشی رو برداشتم یه صدای نسبتا محزونی بهم گفت برو لپ تاپو روش کن. دکمه پاور لپ تاپ رو که زدم، رفتم تلویزیون رو روشن کردم که ببینم چیزی شده؟ زدم شبکه خبر. تصاویر حاج قاسم با صدای قرآن در حال پخش بود. زیرنویس میشد، سردار قاسم سلیمانی بامداد امروز با موشک تروریست های امریکایی ترور شد. یجوری بود، عادت نداشتم قبل از اسم حاج قاسم کلمه شهید ببینیم. ناخواسته گریه کردم، با صدای بلند، سخت بود؛ حسی غیرقابل توصیف. خیلی سخت بود، شهادت نیروها سخته اما شهید شدن فرمانده خیلی سخته...
...تو این دوسال یک چیز از حاج قاسم برام از همه چی مهمتر و الگو شده. حاج قاسم نه تنها تو عمرش خلاف نظر آقا عمل نکرد بلکه همه تلاششو کرد عین نظر آقا به عنوان امامش رو اجرا کنه و اتفاقا قطعا همین دلیل درخشش شده... یه چیز دیگه که خیلی برام جلب توجه کرد اینه که دنیا و مقاماتش حاج قاسم رو نگرفت... درجه، جایگاه، سرلشکری، فرماندهی، شهرت، نشان افتخار، مدام سوژه غربی ها بودن، اینکه ازت بترسن، تحلیلت کنن، اینکه یک ملت قهرمانت بدونن و... فقط خدا رو میدید، خواسته و رضایت آقا رو دنبال می کرد، عشق شهادتش رو از دست نداد، اخلاص و صداقت هم یادش نرفت...
ساعت هشت صبح شد و آقا پیام دادند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبهی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّهی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان -و نیز همهی دشمنان- بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامهی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملّت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.