يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 28 Apr 2024
 
۲
۲

این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود!

چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۴۰
کد مطلب: 845053
امام حسین علیه‌السلام می‌دانست علی‌اکبرش قرار است با اربا اربا شدنش، تشنگی و جنگ‌آوری‌اش نه یک امام، بلکه هزاران علی‌اکبر دیگر در تاریخ به جای بگذارد. قصه امروز ما قصه این علی‌اکبرهاست.
این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود!
به گزارش جهان نيوز به نقل از فارس، می‌گویند اگر علی‌اکبر علیه‌السلام می‌ماند شاید امام بعدی ایشان بود و امام بعد او را شبیه‌ترین فرد به پیامبر(ص) تربیت می‌کرد.

اما گویا امام حسین علیه‌السلام می‌دانست علی‌اکبرش قرار است با اربا اربا شدنش، تشنگی و جنگ‌آوری‌اش نه یک امام، بلکه هزاران علی‌اکبر دیگر در تاریخ به جای بگذارد. می‌دانست برای همین وقتی پاره تنش، عزیزترین و محبوب دلش، آنکه مرهم دلتنگی‌اش برای پیامبر بود. اذن میدان خواست اولین نفر به او اجازه داد. قصه امروز ما قصه این علی‌اکبرهاست. از زمان انقلاب، جنگ تحمیلی، دفاع از حرم، دفاع از امنیت و حجاب این جوانان بودند که میدان را به دست گرفتند و وقتی قرار شد کسی لباس رزم بپوشد لبیک گفتند و به علی‌اکبر لیلا اقتدا کردند. حالا قرار است ما در شب هشتم راوی چند علی‌اکبری باشیم که تاریخ در دل خودش جای داده.

شهیدی که اربا اربا شد
«نمی‌شد جایی روضه علی‌اکبر«ع» باشد و محمدابراهیم نباشد. عاشق هیئت بود اما این هیئت اگر به روضه علی‌اکبر«ع» پیوند می‌خورد.همه‌چیز فرق می‌کرد.

سینه‌زنی‌اش، حال و هوایش، اشک‌هایش. اصلا شب‌ علی‌اکبر«ع» که می‌شد نگرانش می‌شدم. طور دیگری دوست داشت جوان ارباب را. شب هشتم محرم، دلش می‌خواست روضه بگیریم. هرجا هم که روضه ایشان بود، بانی می‌شد و نذری می‌داد.

من هم علی‌اکبری بودم از همان بچگی. اما جنس ارادت محمدابراهیم فرق داشت.

توی خانه راه می‌رفت و برای خودش روضه می‌خواند. زمزمه می‌کرد و ذکر لبش همیشه علی‌اکبر بود. از سوریه که برگشت تا لب می‌گشاد و از علی‌اکبر می‌خواند. بغضش می‌شکست.»

تمام زندگی شهید «محمدابراهیم کاظمی» همین چند خط است. چند خط عشق و ارادت به اکبرلیلا  که همسر شهید برایتان نقل کرد. از آن شهدایی است که به علی‌اکبری بودنش معروف است. روضه مجسم علی‌اکبر است. جوانی در سن و سال جوان ارباب که شهادش هم مثل حضرت علی‌اکبر شد. هم در جوانی به شهادت رسید و هم اربا اربا شد. پیکرش هیچ‌وقت برنگشت! بعد از حادثه ناوچه کنارک کسی نتوانسته بود پاره‌های پیکر را از دریا جمع کند و برگرداند. اصلا پیکر اربا اربا شده آوردنش سخت است.کار یک نفر نیست. وگرنه ارباب‌مان جوانان بنی‌هاشم را صدا نمی‌زد.
 
پیکرش هیچ‌وقت برنگشت! پیکر اربا اربا شده آوردنش سخت است.کار یک نفر نیست.

برای این پدر شهید روضه علی‌اکبر نخوانید!
چند سالی است که تاب شنیدن روضه‌های علی‌اکبر«ع» را ندارد. جان ندارد مثل قدیم بنشیند در مجلس عزای سیدالشهدا«ع» و روضه‌خوان از تکه‌تکه‌شدن تکیه‌گاه پدر بگوید. چندسالی است که شب هشتم محرم روضه علی‌اکبر «ع»که خانواده می‌شود پدر شهید«محمدحسین حدادیان» هم قدم تند می‌کند و به گوشه‌ای پناه می‌برد که از اربا اربا شدن علی‌اکبر«ع» نشنود! چند سال پیش محمدحسین 22 ساله‌اش را با ماشین زیرگرفتند. یک عده دوره‌اش کردند و با هرچه که داشتند محمدحسین را زدند.

فقط 35 گلوله ساچمه‌ای خرج صورت جوانش کردند. با میله به چشمش کوبانده بودند و با تیغ موکت‌بری، تمام بدنش را بریده و اربا اربایش کرده بودند. آنقدر که پیکر محمدحسین، فقط 50، 60 بخیه خورد تا کفن شد و برای تشییع آماده شد. حالا روضه‌ها نمک‌اند به زخم پدر. نه اینکه خواندن از علی‌اکبر درد اربا اربا شدن پسر را برایش یادآور شود نه! دیدن محمدحسین است که تجسم روضه‌هاست! محمدحسین برایش  یک مصرع از آن قصیده بلندبالای پیکر علی‌اکبر«ع»است. یک مصرع جانسوز اما همانی است که محمدحسین می‌خواست!

وقتی بی‌تاب دفاع از حرم حضرت زینب«س» بود و حتی برای آنکه جواز رفتن بگیرد خود را افغانستانی معرفی کرد و هم‌پای لشکر فاطمیون عازم سوریه شد. به علی‌اکبر امام حسین اقتدا کرد. علاقه‌اش به علی‌اکبر امام حسین«ع» آنقدر بود که وقتی در بیست سالگی وصیت‌نامه‌ای نوشت.از راهی گفت که در مکتب علی‌اکبر آموخته:«خوشا آنان‌ که شهادت قسمتشان مى‌شود. خدا مى‌داند که بر خود واجب دانسته که به پیروى از على اکبر امام حسین(ع) در جبهه‌هاى حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها و ارباب بى‌کفنم نباشم. جان ناقابلى دارم که پیش‌کش حضرت صاحب‌الزمان و نائب بر حقش امام خامنه‌اى مى‌کنم.»

 
اهل عکس گرفتن نبود اما بعد از شهادتش چند عکسش خیلی چرخید. روز عاشورا گرفته بود. عاشورا همان سالی که شهید شد.

فرمانده‌ای که یک گروهان را عاشق کرد!
«رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(ع) برایم ننگ است.تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع)؛ اصلاً نمی‌توانم تصور کنم. فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی‌خواهم. چقدر خوب می‌شد سر در بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب می‌آیند بالای سرم. تن ِ تکه‌تکه‌ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت‌های بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و غصه بدن ارباً ارباً تسلی پیدا کند. خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.» این‌ اوصاف عشق، یک برگ از دلنوشته‌های شهید فاطمیون«مهدی صابری» است. همان شهیدی که بعد از بسم‌الله، وصیت‌نامه‌اش را با یاعلی‌اکبر لیلا آغاز کرده بود. اصلا تکه کلامش بود. بعد هرجمله،برای توسل و در هر کار سختی ذکر زبانش علی‌اکبر بود. گاهی شعر می‌گفت و گاهی می‌نوشت آن هم همه در وصف پسرجوان ارباب. دیگر همه می‌دانستند این مهدی صابری عجیب عاشق است.

وقتی فرماندهی یکی از گروهان‌ها را  به مهدی صابری دادند، گفته بودند اسمی برای گروهان جدید انتخاب کند. لازم به پرسیدن نبود همه از پیش می‌دانستند مهدی هرچه که داشته باشد را مزین می‌کند به نام علی‌اکبر«علیه‌السلام». مثل اسم هیئت‌شان در قم، اسم گروهان را هم علی‌اکبر گذاشت. مثل تاریخ عروسی‌ای که مادر برایش انتخاب کرده بود. وقتی آستین بالا زدند برایش، مادر خندید و گفت: مهدی عروسی‌ات را هم روز میلاد خود آقا می‌گیریم. خوبه؟! مهدی قبول کرد اما زودتر از آنکه به عروسی برسد. پرگشود و به آن عشقی رسید که همیشه برای داشتنش شکرگزار بود.« خدایا ممنونم که دوران حیاتم را در این بازه زمانی قرار دادی و به من توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی عنایت کردی نمونه‌اش حب شهزاده علی اکبر(ع) است.»
 
مهدی صابری را بیشتر از نامش با یک جمله می‌شناختند «همانی که عاشق علی اکبر است»
 
این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود!
 شب عملیات بودو نمی‌دانستیم برای هر کدام‌مان چه اتفاقی می‌افتد. اسم کدام‌مان را از لیست شهدا خط می‌زنند و کدام از ما فردا می‌رود خدمت ارباب علیه السلام. یک ساعت بود دور هم جمع شده بودیم.چیزهایی که باید بگوییم را گفتیم. حرف‌هایمان گاه شوخی بود و خنده، گاه از شهادت و وصیت‌نامه. چشمم خورد به «مرتضی کریمی» به شوخی گفتم این ریش ها را بزن.گفت: «این ریش‌ها جان می‌دهد که با خون خضاب شود. من خیلی دوست دارم مثل حضرت علی اکبر اربا اربا شوم». گفتیم مرتضی هیچ‌کس با گلوله اربا اربا نمی‌شود. خیالت راحت.

فردا در منطقه خانطومان درگیری خیلی سنگین بود. مسلحین ما را به رگبار بستند و در عرض پنج دقیقه همه بچه‌ها به زمین ریختند. مجروحین را گذاشتیم در ماشین که ناگهان صدایی آمد. گفتم: «چی شد؟» گفتند مرتضی پرید. دیدم کنار تویوتا سرش یکجا و تنش یک‌جای دیگر افتاده است. همانطور که گفته بود علی‌اکبری شهید شد.
 
گفتیم مرتضی هیچ‌کس با گلوله اربا اربا نمی‌شود. خیالت راحت.

فرق دارد علی‌اکبری شهید شوی یا مثل حبیب!  
این بار راوی این مکتب علی‌اکبری همسر شهید مدافع حرم«مهدی بختیاری» است. شهیدی که عاشق شهادت بود اما در جوانی. «روز قبل از اعزامش بود. داشتم وسایلش را جمع می‌کردم و یک بار دیگر با دلتنگی‌هایم کلنجار می‌رفتم تا چیزی نگویم و مانع نشوم. آقامهدی هم مثل من دل توی دلش نبود اما برای شهادت. گفت:« خانم دعا کن برام.»

می‌خواستم مطمئن شوم این دعایی که می‌گوید برای شهادت نیست. پرسیدم آقامهدی چه دعایی! گفت:«خودت که می‌دونی.» راست می‌گفت می‌دانستم همیشه از من دعای شهادت می‌خواست. برای قرار دل هردویمان جمله‌ای را پیدا کردم و گفتم:« آقامهدی سردار همدانی هم سن زیادی داشت که شهید شد، ان شاءالله شما هم شهید بشی اما مثل سردار همدانی.» اما گفت:« فرق داره علی‌اکبری شهید بشی یا مثل حبیب!» آخرین اعزامش بود. وقتی برگشت علی‌اکبری شده بود.»
 
شهید بختیاری می‌گفت فرق داره مثل علی‌اکبر شهید بشی یا مثل حبیب

این شهید امنیت روضه مجسم تشنگی علی اکبر است!
این‌بار شهید امنیت« پرویز کرم‌پور» با جانش بانی گوشه‌ای از روضه مصور علی‌اکبر شده برایمان. همان شهیدی که هنگام انجام ماموریت تمام تنش سوخت و  چند شب هم‌پای خانواده اباعبدالله تشنگی کشید و به فیض شهادت رسید. همسرش می‌گوید:روز اول محرم بود که آقا پرویز دچار سوختگی شدید شد. اجازه نداشت آب بخورد. برایش مطلقا ممنوع بود.لب هایش چاک خورده بودند. از تشنگی خون می‌نشست روی شکاف لب‌هایش. بی‌قرار بود. آنجا بود که من مضطر شدن یک آدم را از شدت عطش تازه درک کردم. سال‌ها برایم روضه خوانده بودند و حالا داشتم تمام آن روضه‌های عطش را به چشم می‌دیدم. هر چند دقیقه یک بار صدایم می‌زد.« آب، راحله جگرم سوخت، آب می‌خواهم.» کارش به تمنا می‌کشید اما اجازه نداشتم یک قطره آب هم به او بدهم. از ناچاری می‌نشستم و برایش روضه می‌خواندم.« پرویز عیبی نداره. محرمه! کاش ماهم مثل تو می‌تونستیم آب نخوریم بچه‌های امام حسین علیه‌السلام هم این روزها تشنه‌اند.» آرام می‌شد. از گوشه چشمانش اشک غلط می‌خورد و سلام می‌داد به امام حسین.

شب حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام بود. نشسته بودم وسط هیئت که گریه کنم و دلم آرام شود. اما روضه‌خوان خط به خط از تشنگی علی‌اکبر می‌گفت.« اى پدر! تشنگى مرا کُشت و سنگینىِ آهن، تاب مرا بُرد. آیا آبى براى نوشیدن هست تا با آن در برابر دشمن، نیرو بیابم؟» هر خط روضه که می‌خواند پرویز می‌آمد جلوی چشم‌هایم و لب‌های چاک خورده‌اش. خجالت کشیدم از امام حسین و علی‌اکبرش علیهم السلام.

این بار دیگر برای ماندنش دعا نکردم. خدایا راضی‌ام به رضایت. پرویز رفتنی بود.

ساعتی بعد، میان هیئت آمدند و خبر شهادت پرویز را آوردند.« همسرتان لب تشنه شهید شد!»
 
شهیدی که هنگام انجام ماموریت تمام تنش سوخت و چند شب هم‌پای خانواده اباعبدالله تشنگی کشید
https://jahannews.com/vdccppq412bq0x8.ala2.html
jahannews.com/vdccppq412bq0x8.ala2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


رضا تورانی
Iran, Islamic Republic of
السلام علیکم یا انصار دین الله
السلام علیکم یا انصار رسول الله ص
السلام علیکم یا انصار امیر المومنین علی ابن ابی طالب ع
السلام علیکم یا انصارفاطمه الزهرا علیها السلام
السلام علیکم یا انصارحسن ابن علی ع
السلام علیکم یا انصارحسین ابن علی ع.
Iran, Islamic Republic of
حسینی زیستن و حسینی رفتن