همیشه ناراحت بود که شهید نشده و جا مانده، همیشه منتظر شهادتش بودم، میگفت دعا کن که من شهید شوم، خودش را از کاروان شهدا عقب مانده میدانست، همیشه خاطره مجروح شدنش را که تعریف میکرد میگفت وقتی دست چپم تیر خورد با دست راستم کار را ادامه دادم.
گروه فرهنگی جهان نيوز:شهید حجتالاسلام سید مهدی تقوی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) جزو همان غواصان کربلای ۵ بود، وی جانباز شیمیایی هشتساله دفاع مقدس است. که با وجود سن کم و دستکاری شناسنامه وارد جبهه شده بود از اینکه از قافله شهدا جا مانده بسیار ناراحت بود؛ اما هیچگاه دست از مبارزه در میدان علم و فرهنگ بر نداشت و همواره دغدغههای فرهنگی داشت، تا جایی که معتقد بود کار در این زمینه سختتر از حضور در میدان جنگ سخت است و میگفت: «باید ماند و کارهای سختتر کرد.» او ماند و در این جبهه مبارزه کرد و اما در نهایت تقدیرش این بود که بماند و بر جنازه رفقای شهیدش اشک غربت بریزد تا بالاخره پس از ۳۰ سال آرزوی دیرینهاش توسط فرزندان حرمله برآورده شده و در ۱۲ رمضان یا همان هفدهم خرداد سال ۹۶ با لب تشنه و در خانه ملت در جریان حمله تروریستهای تکفیری به مجلس به شهادت رسید و پر بکشد.
از اینکه شهید نشده همیشه ناراحت بود
همسر شهید تقوی میافزاید: همیشه ناراحت بود که شهید نشده و جا مانده، همیشه منتظر شهادتش بودم، میگفت دعا کن که من شهید شوم، خودش را از کاروان شهدا عقب مانده میدانست، همیشه خاطره مجروح شدنش را که تعریف میکرد میگفت وقتی دست چپم تیر خورد با دست راستم کار را ادامه دادم. گویا قرار بوده سیم خاردارهای اروند را قطع کنند و بروند جلو، میگفت وقتی دیدم با یک دست نمیتوانم کاری انجام دهم فهمیدم که باید برگردم، حالم هم بد بود و داشتم از هوش میرفتم، وقتی دیدم دارم از هوش میروم فکر کردم که دارم شهید میشوم و گفتم السلام علیک یا اباعبدالله؛ ولی دیدم از امام حسین (ع) خبری نیست و از هوش رفتم...
هنوز آب وضویش خشک نشده بود که شهید شد
سمائی ادامه میدهد: آخرین دیدار ما در سحر ماه رمضان در روزی بود که میخواست برود.... دوستانش میگفتند وقتی که تروریستها آمدند، ما اول جدی نگرفتیم؛ ولی کم کم دیدیم که دارند میآیند بالا، حاج آقا هم هیچ هول و هراسی به خودش راه نمیداد و سر میزش نشسته بود و کارش را انجام میداد، اوضاع که خیلی جدی شد رفت وضویی گرفت و هنوز آب وضویش خشک نشده بود که شهید شد. او در اتاقش بود، در اتاقش هم یک فایل داشت که وقتی در باز میشد یک قسمت خالی بین در و فایل ایجاد میشد، یکی از دوستانشان آن پشت پنهان شده بود که تروریستها در را باز میکنند، همکارش که خود را مخفی کرده بود در نتیجه زنده ماند؛ ولی شهید تقوی و شهید زارع طوری ایستاده بودند که وقتی تروریستها در را باز میکنند آنها را میبینند و به رگبار میبندند.
میگفت باید ماند و کارهای سخت انجام داد
وی ادامه میدهد: صحبت سوریه هم شده بود و یک بار هم اقدام کرد که برود، وقتی هم میگفت میخواهم بروم سوریه مانعش نمیشدم؛ ولی در کل میگفت زمانی است که باید ماند و در کشور کار کرد و شاید رفتن راحتتر باشد، عقیدهاش این بود که باید ماند و کارهای سختتر کرد. میگفت زمانی میروم سوریه که به من امر شود، الان باید بمانم و اینجا کار کنم.