شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 27 Apr 2024
 
۰

ردپای یک گلوله یا برات بهشت

چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۴:۵۲
کد مطلب: 797714
کتاب «ردپای گلوله» شرح حال شهید زنده «داوود دیماد»، توسط «ایمان قاسمی» نگارش شده است.
ردپای یک گلوله یا برات بهشت
به گزارش جهان نيوز به نقل از دفاع‌پرس، کتاب «ردپای گلوله» شرح حال شهید زنده «داوود دیماد» از جانبازان سرافراز استان کهگیلویه و بویراحمد، توسط «ایمان قاسمی» به رشته تحریر درآمده است.

این کتاب در ۳۷۴ صفحه با حمایت اداره‌کل بنیاد شهید و امور ایثارگران کهگیلویه و بویراحمد و مشارکت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس این استان به چاپ رسیده و در شمارگان ۱۱۰۰ جلد توسط «نشر شاهد» به بازار نشر عرضه شده است.

کتاب «ردپای گلوله» زندگی جانبازی را به تصویر می‌کشد که در دوران دفاع مقدس در چندین ناحیه از بدن، از قبیل دست، بازو، پاها، سر و... مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفت. مهم‌ترین آن‌ها برخورد مستقیم تیر به جمجمه و مغز او بود که طی آن تیر از یک طرف، جمجمه را شکافته و وارد فضای سر شد و بعد از تخریب مستقیم مغز و ایجاد شکاف از سمت مخالف خارج شد.

او زیر نظر پزشکان خبره‌ای چون پرفسور «بیژن اعرابی» و بعدها پروفسور «سمیعی» و دیگر پزشکان حاذق، مورد عمل باز مغز قرار گرفت و با مراقبت‌های ویژه، دوران پس از عمل را به شکل معجزه‌آسایی سپری کرد.

در بخشی از این کتاب آمده است:

داوود در همین افکار به دنبال راه و چاره‌ای برای خلاصی از این وضعیت می‌گشت که ناگهان دید چشمانش کم شد و رو به سیاهی رفت، بدنش بی‌حس شده بود و کم‌کم داشت از کنترلش خارج می‌شد! داوود سریع و بدون معطلی قبـل از شـروع تشنج، تا بدنش حس داشت فرمان ماشین را به کنار جاده چرخاند، خودرو محکم به کوه‌های برفی کنار جاده برخورد کرد و از حرکت ایستاد.

او حواسش به چیزی نبود و حتی توان توجه به بوق‌زدن‌های مکرر ماشین‌هایی که راهشان بسته شده بود را هم نداشت.

در خودرو را باز کرد و خودش را بیرون انداخت، به زحمت و به حالت چهار دست و پا خودش را از جاده آسفالته به سمت شانه برفی کشاند.

همین که زیر پاهای بی‌رمقش متوجه نرمی و تردی برف شد، خودش را به پشت بر روی برف‌ها انداخت و تا دستانش حس داشت برف‌ها را بر روی خودش می‌ریخت.

داوود در همین‌حالت دستانش بی‌حس شده بود و دیگر توان اینکه برف‌ها را روی خودش بریزد نداشت، او بـه امید کاهش دمای بدنش آخرین سعی‌اش را برای ریختن برف و یخ بر روی خود انجام می‌داد.

با اینکه تمامی بدنش زیر برف بود و تلی از برف روی سرش انداخته بود؛ اما باز احساس گرما می‌کرد.

داوود صدای داد و فریاد مردم را می‌شنید و تا حدودی متوجه می‌شد که انگار مردم سعی می‌کنند تا او را مهار کنند؛ اما نمی‌توانستند.

داوود متوجه این شد که بدنش از حرکت باز ایستاده و حتی می‌دانست لحظاتی است که بی‌حرکت زیر برف‌ها مانده است؛ اما بعد که شروع به لرزیدن کرد، دیگر چیزی متوجه نشد و انگار در خواب عمیقی فرو رفت.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *