به گزارش جهان نيوز، پاییز سال۹۳، مأموران پلیس پایتخت از درگیری چند پسر جوان در خیابانی در شهرک اندیشه باخبر و راهی محل شدند. شواهد نشان میداد پسر ۲۰ساله به نام داریوش بر اثر اصابت چاقو به چشم چپ مجروح و به بیمارستان منتقل شدهاست. مأموران به بیمارستان مورد نظر رفتند و مشخص شد، چشم چپ داریوش بر اثر شدت جراحات تخلیه شده است.
داریوش در توضیح حادثه به مأموران گفت: «آن شب با یکی از دوستانم درگیر شدم. او با تورج تماس گرفت و بعد از آمدن او درگیری بالا گرفت. در یک لحظه تورج جلو آمد و با چاقویی که داشت یک ضربه به چشم چپم زد. خون تمام صورتم را گرفت و راهی بیمارستان شدم، اما چشمم تخلیه شد. از تورج شکایت دارم، چون در سن کم مرا از ناحیه چشم چپ نابینا کرد.»
با طرح این شکایت تورج دستگیر شد. او با اقرار به جرمش از آنجائیکه ۱۵ سال سن داشت راهی کانون شد، اما با قرار وثیقه آزاد شد. متهم چند ماه بعد از آزادی اینبار به اتهام زورگیری همراه برادرش دستگیر شد، اما در تحقیقات وی تبرئه شد و برادرش با قبول جرمش راهی زندان شد.
به این ترتیب پرونده تورج با درخواست قصاص از سوی شاکی به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
روز گذشته پرونده در همان شعبه روی میز هیئت قضایی قرار گرفت. بعد از طرح شکایت از سوی شاکی، متهم در جایگاه ایستاد و گفت: «آن شب برای هواخواهی از دوستم چاقو را برداشتم و به محل حادثه رفتم.
میخواستم شاکی را بترسانم به همین دلیل چاقو را به طرفش پرتاب کردم که ناخواسته به صورت او خورد. وقتی فهمیدم چشم شاکی تخلیه شده است، متواری شدم و در یافتآباد همراه دوستم خانه مجردی گرفتم تا اینکه یک سال بعد از حادثه دستگیر شدم.»
او در آخرین دفاعش گفت: «مادرم برای رضایت شاکی خیلی تلاش میکند، اما آنها مبلغ ۷۰۰میلیون تومان درخواست کردهاند و این مبلغ در توان ما نیست. از شاکی درخواست بخشش دارم.»
حاشیه دادگاه
متهم حالا ۲۰سال بیشتر نداشت و در راهروی دادگاه کیفری یک استان تهران منتظر جلسه محاکمهاش بود. از دور متوجه خراش ضربات چاقو روی صورت و گردن این جوان ۲۰ساله شدم. او در حالیکه سراسیمه و پریشان بود هرازگاهی چشم به انتهای راهرو میانداخت و دوباره چشمش را به دیوار روبهرو میدوخت. جلو رفتم و علت را پرسیدم که جواب داد منتظر شاکی هست، شاید با تلاشهای خود و مادرش بتواند رضایت بگیرند. متهم در ادامه گفت: «سن کمی داشتم که با وسوسههای پسرعمویم با بچههای محل و دوستانم درگیر میشدم تا اینکه سال ۹۳ به خاطر درگیری منجر به نقص عضو دستگیر شدم. از آنجائیکه ۱۵سال بیشتر نداشتم راهی کانون شدم. در کانون با هم اتاقیهایم سازگاری نداشتم به همین دلیل چند بار خودزنی کردم تا اینکه با وثیقه آزاد شدم. بعد از آزادی روزی با برادرم در خیابان راه میرفتم که مرتکب زورگیری از یک عابر پیاده شدم. بعد از دستگیری، برادرم در پلیسآگاهی گفت «تو تازه از کانون آزاد شدی» به همین خاطر جرم را گردن گرفت و من تبرئه شدم.»
از او پرسیدم خانوادهات کمکی نکردند تا دست از این رفتارها برداری؟! متهم با نیش خندی جواب داد: «نه، چون پدرم خودش خلافکار است. او به اتهام حمل ۵کیلو شیشه به اعدام محکوم شد، اما حکم شکسته شد و حالا در زندان است. آخر این ماه دوباره محاکمه میشود.» از احوال مادرش پرسیدم که گفت: «او خانهدار است و از برادر کوچکترم نگهداری میکند. هر روز از این دادگاه به آن دادگاه میرود و دنبال رضایت شاکیان است. او خیلی عذاب میکشد....»
منبع:جوان