سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳ - 21 May 2024
 
۰

قصه «حر مدافعان حرم» وارد بازار کتاب شد

دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۲۱
کد مطلب: 584287
مجید چند مرتبه دیگر هم سراغ دوستش رفت و پاپی اش شد تا ببیند این خالکوبی را کی برایش زده است. و دوستش هر بار مجید را به قول خودش میپیچوند. مجید دست بردار نبود. دلش برای خالکوبی دوستش رفته بود.
قصه «حر مدافعان حرم» وارد بازار کتاب شد
به گزارش جهان نيوز، کتاب «پناه حرم» شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی را از نگاه خانواده و دوستانش، روایت کرده است. این کتاب را کبری خدابخش دهقی به رشته تحریر درآورده است.او پیش از این هم کتاب های چشم روشنی، به همین سادگی، در انتظار پدر را نوشته است.

کتاب «پناه حرم» را انتشارات دارخوین در ۲۰۰۰ نسخه با قیمت ۸۰۰۰ تومان منتشر کرده است.


خانم خدابخش  در ارتباط با این کتاب می گوید: این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آن‌هایی که مجید را می‌شناخته‌اند؛ چه آن‌ها که او را نمی شناختند!

وی معتقد است این کتاب روایتی است از روزهای شیطنت مجید تا وقتی که پسری مومن و حزب الهی شد و قصد سوریه رفتن به سرش زد.


گفتنی است کتاب شهید محسن حججی از نگاه دوستان و همرزمانش از همین مولف در حال تالیف است.

در بخشی از کتاب آمده است :

چند ماه قبل از شهادت مجید-  استخر یافت آباد-  مجید و چندتایی از دوستانش
مجید و دوستانش وسط آب با یکدیگر ادا بازی یا به قول خودشان لال بازی در می آوردند. یک نفر وسط می آمد و یک سری اداهایی را در می آورد و بقیه باید می گفتند منظورش چه بوده. وسط این بازی ها و حدس زدنشان بودند، که چشم های مجید تا چند دقیقه ای خیره شد. بعد هم نزدیک دوستش رفت.

- حامد این چیه زدی رو کتف و کمرت. بدجوری چشم من رو گرفت.

- خالکوبی میگی مجید.

- آره، عجب چیز قشنگی زدی پسر.

- من چند تایی خالکوبی زده بود و شکل زشتی رو بدنم افتاده بود و هر قسمتی یه چیزی بود.

منم این تار عنکبوت با تارهاش زدم. تا این عنکبوت با تارهاش همه رو بخوره و بره.

- منم میخوام خالکوبی کنم. خیلی چیز قشنگ و جالبی از آب دراومده.

- مجید جون یه وقت این کار نکنی یا. به قرآن منم پشیمونم.

- چی رو پشیمونم، شکل به این قشنگی، اصلا یه زیبایی خاصی بهت داده.

- نه مجید، نکن، من اگه میشد و راه داشت اینها رو هم پاک میکردم.

- پیش کی رفتی زدی؟

- من میگم پشیمونم، تو هم پشیمون میشی، نکن داداش، نکن.

- جون مجید بگو پیش کی زدی؟

- من که خودت میدونی، نمیگم بهت. برا خودت دردسر درست نکن.

- چه دردسری. من حتما یه خالکوبی قشنگی میزنم. جون مجید بگو کی این برات زده؟

- مجید خالکوبی من دیدی، به قول خودت جو گیر شدیا.

- نه بابا، جو چی داداش. بدجوری چشم من این عنکبوت و تارش رو بدن تو گرفته. خیلی چیز تمیز و باحالیه.

مجید چند مرتبه دیگر هم سراغ دوستش رفت و پاپی اش شد تا ببیند این خالکوبی را کی برایش زده است. و دوستش هر بار مجید را به قول خودش میپیچوند. مجید دست بردار نبود. دلش برای خالکوبی دوستش رفته بود...

منبع:مشرق
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *