در فقه شیعه مصلحت حکمساز نیست. حتی در مسائل مرسله نیز که اهل سنت آن را میپذیرند، شیعه مصلحت را حکمساز نمیداند. در واقع مصلحت معیاری برای تقدم حکمی بر حکم دیگر است.
حجت الاسلام خسروپناه:
گاهی اگر اهم را مقدم بداریم، مهم را ازدست میدهیم
نتیجهمحوری و آرمانخواهی چگونه میتواند جای اهم و مهم را عوض کند؟
23 شهريور 1392 ساعت 9:03
در فقه شیعه مصلحت حکمساز نیست. حتی در مسائل مرسله نیز که اهل سنت آن را میپذیرند، شیعه مصلحت را حکمساز نمیداند. در واقع مصلحت معیاری برای تقدم حکمی بر حکم دیگر است.
به گزارش جهان به نقل از برهان، موضوعی که میخواهیم به آن بپردازیم بررسی معنای مصلحت و مصلحتاندیشی است. مسئله اینجاست که با توجه به نوع ادبیات و مفاهیمی که دولت جدید از آن استفاده میکند، احتمالاً گرایش دولت و افراد نزدیک به آن، به سوی مصلحت و مصلحتگرایی سوق پیدا خواهد کرد. لذا شفاف شدن این قضیه و مشخص کردن مکانیسمهای آن موجب میشود تصمیمگیریهای باضابطهتری اتخاذ شود. از سوی دیگر، به نظر میرسد مصلحت نیز ظرفیت درونی جهت تصمیمسازی را داشته باشد.
بر اساس توضیحات فوق، میخواهیم مصلحت را مکانیسممحور بررسی کنیم. اینکه باید چه عناصری وجود داشته باشد تا بتوان مصلحتاندیشی کرد. آیا قابل تعمیماند؟ چه ارتباطی بین این عناصر وجود دارد؟ مثلاً اگر مصلحتاندیشی برای سطح و بدنهی گروههای سیاسی نهادینه و مکانیسم آن مشخص شده بود، چه اتفاقی میافتاد؟
در این راستا، جهت تشریح بحث و پاسخ به سؤالات ذهنی ایجادشده به سراغ «حجتالاسلام دکتر خسروپناه»، رئیس مؤسسهی پژوهشی حکمت و فلسفهی ایران و نگارندهی کتاب «گفتمان مصلحت»، رفتیم که در ادامه شاهد این مصاحبه هستیم.
فرض بر این است که مصلحت، هم میتواند مکانیسم تصمیمگیری باشد، هم قادر است فضا را برای جلوگیری از سوءاستفاده شفاف کند. حال میخواهیم مصلحتاندیشی را نه از دید حاکم، بلکه به صورت انتزاعی بررسی کنیم. مثلاً من به عنوان یک دانشجو، فعال سیاسی یا مسئول یک حزب، باید چگونه مصلحتاندیشی کنم؟ شما در کتاب خود بر مصلحت به عنوان یک قاعدهی حاکمیتی تأکید کرده بودید، در حالی که با این تعریف فقط میتوان مفهوم مصلحت را تبیین و مکانیسم آن را استخراج کرد. لطفاً این موضوع را بیشتر توضیح دهید.
نکتهی اول اینکه مصلحت یک عنصر مهم در فقه شیعه، فقه اهل سنت و در حکمتهای سکولار است. نکتهی دوم این است که مصلحت در هر سه مورد نه تنها به عنوان یک اصل حکومتی، بلکه به عنوان یک اصل رفتاری مطرح است. پس شامل رفتار فردی، اجتماعی و حکومتی میشود. در فقه، عنصر مصلحت فقط به احکام حکومتی و تشخیص حاکم مربوط نمیشود.
مصلحت حتی در زندگیهای فردی، خانوادگی و اجتماعی هم اعمال میگردد. مثلاً در تزاحم احکام دستور میدهد که اهم را بر مهم مقدم بداریم. برای مثال، شما میبینید که مار، کسی را در زمین کشاورزی گزیده است. حال از یک سو نمیتوانید وارد زمین شوید؛ چون غصبی است و به اجازهی مالک نیاز دارید. از سوی دیگر، ممکن است آن شخص بمیرد. در چنین شرایطی، عقل به مصلحت عبور از زمین غصبی و نجات شخص حکم میکند. بنابراین مصلحت در امور فردی، اجتماعی و حکومتی جاری است.
مبانی قابل پذیرش مصلحت، با توجه به تفاوت این عنصر در فقه شیعه، اهل سنت و حکمت سکولار چیست؟
مصلحت در فقه شیعه با فقه اهل سنت و نظام سکولار متفاوت است. مصلحت در نظام سکولار همه جا حکم میسازد. در فقه اهل سنت نیز حکم میسازد، منتها در جایی که «ما لا نص فیه» یعنی نص و تصریحی از معصوم موجود نباشد؛ اما در فقه شیعه اعتقاد بر این است که «ما من فعل الّا له حکم»؛ هر فعلی حکم شرعی دارد. پس در فقه شیعه مصلحت حکمساز نیست. حتی در مسائل مرسله نیز که اهل سنت آن را میپذیرند، شیعه مصلحت را حکمساز نمیداند.
در واقع مصلحت معیاری برای تقدم حکمی بر حکم دیگر است. مخصوصاً وقتی دو حکم با هم تزاحم دارند. پس باید به این نکته توجه کنیم که مصلحت مانع تکلیف نیست. در واقع هیچ تکلیفی در عرض تکلیف دیگر نیست. پس مصلحت تا زمانی که حکم شرعی باشد، حکم نمیسازد. با عنصر مصلحت، فقط حکمی بر حکم دیگر مقدم میشود. بنابراین در مصلحت نیز احکامی وجود دارد. عنصر مصلحت معیار تقدم حکم اهم بر حکم مهم است. باید حداقل دو حکم شرعی وجود داشته باشد تا بتوان از مصلحت سخن گفت؛ چرا که مصلحت حکم نمیسازد و تنها بین دو حکم انتخاب میکند..
یکی از مباحث جدی که در باب مصلحت مطرح است، رویکرد غایتگرایانه یا نتیجهمحورانه است که در این مکانیسم برجسته است. در صورت امکان، این موضوع را تشریح نمایید.
در مصلحت حتماً غایتی وجود دارد؛ چه مصلحتهای سکولار و چه غیرسکولار. هر دو بر اساس غایت، حکم به مهم و اهم بودن میکنند. غایت، یا به تعبیری آرمان، میتواند دینی یا غیردینی باشد. مثلاً ممکن است غایت و آرمان کسی مدرنیته و غربی شدن کشور باشد. این فرد در تزاحم بین ما و آمریکا، قطعاً آمریکا را مقدم میکند. مصلحت را در این میبیند که دست از حمایت سوریه برداریم و حامی معارضین باشیم؛ چرا که او غایت خود را در این راه میبیند.
یا فرض کنید غایت یک نفر ثروت است. او در برابر مارگزیدهای که نیاز به کمک دارد، با فرض اینکه از بستگان اوست، هیچ اقدامی نخواهد کرد، زیرا با مرگ مارگزیده ارث کلانی به او خواهد رسید. پس مرگ و نجات ندادن او را اهم میداند. چون متناسب با غایت اوست. چه بسا این فرد ظاهراً شرعی سخن بگوید و زمین غصبی و خلاف شرع بودن را بهانه کند، اما در حقیقت به دنبال غایت خود است.
یا مثلاً گاه غایت کسی حفظ نظام است. اما گاه غایت او به پیروزی حزب خاصی منتهی میشود و لذا فقط کاندیدای خود را معرفی میکند. در واقع هدف او حفظ نظام، اسلام و مسلمین نیست، بلکه به دنبال پیروزی خود است. به عبارت دیگر، انتخاب او ناظر به غایت اوست. پس در مصلحت، احکام و غایت هر دو باید باشد.این نکته نیز قابل توجه است که تا حد زیادی مبانی هم تأثیرگذارند. اینکه نگاه ما به عالم، آدم، دنیا، آخرت و... چه باشد؛ دنیا و مصالح آن را مهمتر میدانیم یا به آخرت توجه بیشتری داریم.
یعنی آرمانها متأثر از مبانی و نوع جهانبینی هستند؟
بله، البته گاه آرمانها یکی هستند، اما ممکن است مبانی دنیاگرایانه باشد و انتخاب را تغییر دهد. بنابراین باید دید مصلحتی که به کار گرفته میشود ناظر به چه حکمی است و چه غایتی دارد. آیا حکم آن شرعی است یا غیرشرعی و سکولار؟ علاوه بر این، آرمان و غایت و همچنین مبانی را هم باید از این منظر بررسی کرد.
یکی دیگر از پایههای مصلحت را فهم اقتضائات و واقعیتها دانستهاند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟
بله، مثلاً گاهی اوقات ممکن است یک مصلحت نسبت به آرمان اهم باشد، اما مصلحت دیگر عملیتر است. پس ابتدا باید به مهم بپردازیم تا بتوانیم به اهم برسیم. در چنین شرایطی، اگر اهم را مقدم بداریم، چه بسا مهم را نیز از دست میدهیم. به عبارتی اهم و مهم هر دو از دست میروند. در حقیقت این اقتضائات، همان عنصر زمان و مکان است که امام (رحمت الله علیه) تأکید داشتند به آن توجه شود. لذا در کتابهای فقه، سخن از تهدید مصلحت اسلام و مسلمین است، نه مصلحت قوم و قبیله، حزب یا فرد.
جهت فهم عمیقتر بحث، اجازه میخواهم مثالی بزنم. در باب انتخابات اخیری که اتفاق افتاد، مسئلهای مطرح است. گاهی آرمان اصلی ما مصلحت اسلام و مسلمین است و بر همین اساس، در انتخابات تصمیم میگیریم. حال اگر نامزد مورد نظر ما شکست بخورد و جریان مقابل حاکم شود، آرمان ما به حمایت از این جریان تبدیل میشود، چون در غیر این صورت، به مصلحت اسلام، مسلمین و نظام خدشه وارد خواهد شد.
قاعدهای در اسلام وجود دارد مبنی بر اینکه «ما لا یدرک کله، لایترک کله» اگر نتوانستید تمام حقیقت را بیابید، مواظب باشید که همهی آن را نیز از دست ندهید. من بارها گفتهام فقه شیعه و حتی فقه اهل سنت ذومراتب است؛ منطق فازی است؛ دوارزشی یا سیاه و سفید نیست. مثلاً اصل در امامت، آن است که امام معصوم حاکم باشد. حال اگر امام معصوم به هر دلیلی غائب شد چه؟
به قول خواجه نصیر: «و عدمه منه، ما من غائبتی بحضرتی.» اقربالناس به امام معصوم کیست؟ مجتهد عادل باتقوای مدیر و مدبر. برخی بر معصوم نبودن چنین فردی ایراد میگیرند. مسئله اینجاست که اگر این فرد را نپذیریم، باید طاغوت را قبول کنیم که خطای بیشتری دارد. حتی اگر فقیه جامعالشرایط هم وجود نداشت، واجب است که از میان مؤمن عادل و مؤمن فاسق، از مؤمن عادل دفاع کنیم. البته مؤمن عادل ولایت ندارد، ولی واجب است امور به او سپرده شود.
پس مصلحت را میتوان عنصری مرتبهمند قلمداد کرد؟
بله، به طور مثال، میتوان گفت گاهی اوقات حکومت سکولار بهتر از یک حکومت دینیِ منحرف و ارتجاعی، منافع اسلام را تأمین میکند. بنابراین اقتضائات زمان و مکان است که ما را در نزدیکتر شدن به هدف و آرمان یاری میکند.
اقتضائات و مقدورات را خیلی از افراد میپذیرند، اما بر سر اینکه واقعیات کدام است اختلاف نظر دارند. این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته در تشخیص مصداق ممکن است اختلاف پیش آید. مثلاً مرحوم نائینی و مرحوم شیخ فضلالله هر دو ولایت فقیه را قبول داشتند و معتقد بودند حکومت غیر ولایت فقیه غصب است. اما مرحوم نائینی میگفت قصد مشروطه فقط غصب حکومتِ فقیه جامعالشرایط است و آزادی مردم را غصب نمیکند. او اعتقاد داشت استبداد محمدعلیشاه غصب اندر غصب است و ضرر بیشتری دارد؛ در حالی که ضرر مشروطه کمتر است.
از سویی دیگر، شیخ فضلالله ضرر استبداد و محمدعلیشاه را از مشروطه کمتر میدانست. بعدها که مشروطه پیروز شد و شیخ فضلالله به شهادت رسید، آخوند خراسانی و مرحوم نائینی متوجه اشتباه خود شدند. در واقع تشخیص مصداقی شیخ فضلالله بهتر بود. به دلیل اینکه در تهران زندگی میکرد و واقعیتها را از نزدیک میدید، ولی آنها در نجف بودند و اوضاع را درک نمیکردند.
تجویز شما جهت اشتراک مصداقی و نتیجتاً وحدت رویه چیست؟
اگر میخواهیم در تشخیص مصداق دچار خطا نشویم یا کمتر خطا کنیم، باید با کسانی که در جبههی فکری ما هستند ارتباط بیشتری داشته باشیم. گاهی اوقات شیعه و سنی حاضر نیستند با همدیگر سر یک سفره بنشینند، ولی به راحتی با یک مسیحی ارتباط برقرار میکنند. یا مثلاً برخی اصولگرایان اصلاً با هم به توافق نمیرسند، اما حاضرند با جریانهای دیگر طرح دوستی بریزند. در حقیقت با کمتر کردن فاصلهها و ایجاد ارتباطات و گفتوگوها نوعی دادوستد اطلاعاتی شکل میگیرد.
با این کار میتوانند در زمینهی نظام اولویتبندیها به اشتراک برسند؟
بله، با برقراری ارتباط و گفتوگو با یکدیگر است که متوجه خطاهای خود میشوند. در غیر این صورت، خطای خود را نمیبینند.
سؤال کلیدی دیگر این است که تشخیص مصلحت با کیست؟
در شرایط مختلف فرق میکند. هر کسی ممکن است بتواند مصلحت خود را تشخیص دهد، اما در مسائل حکومتی، تشخیص مصلحت با ولی فقیه است.
در جریانهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی چطور؟
این جریانها باید با کارشناسان متعدد و از جمله عالمان دین در ارتباط باشند؛ چرا که علوم دینی میانرشتهای است.
اختلافاتی که در مباحث اجتهادی مطرح میشود، نسبت به سایر اختلافات عمیقتر است. مثلاً در انتخابات سیاسی که مجتهدین نیز وارد قضیه میشوند.
گاهی اوقات موضوع بحث فرق میکند. مثلاً ممکن است متخصص جامعهشناسی سیاسی خیلی بهتر از یک عالم دینی مسائل را درک کند.
یعنی رجوع به کارشناسان میتواند ما را به وحدت برساند؟
تقریباً. به هر حال باید به همدیگر اطلاعات بدهند و بر روی مسائل تأمل کنند. شاید مسائل کاملاً حل نشود، ولی به نظرم بسیاری از اختلافات کاهش مییابد.
کد مطلب: 312874
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/interview/312874/گاهی-اگر-اهم-مقدم-بداریم-مهم-ازدست-می-دهیم