دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 May 2024
 
۳

حس کردم بدجوری نگاهم می کند

پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۳۳
کد مطلب: 395676
گفته بود بليت اتوبوس بگيرم، خانواده‌اش را ببرم اصفهان.
حس کردم بدجوری نگاهم می کند
به گزارش جهان، عمار ذابحی در گوگل پلاس نوشت:
حس کردم بدجوری نگاهم می کند
كم مانده بود من را بزند.
 گفته بود بليت اتوبوس بگيرم، خانواده‌اش را ببرم اصفهان.
ديدم ماشين سپاه بي‌كار افتاده، با آن برده بودمشان. خيلي عصباني بود.
 ميثمي شهيد شد.
مي‌خواستم خانواده‌اش را ببرم معراج. سوار ماشين سپاه كردمشان. هر كاري كردم، راه نيفتاد. خراب شده بود. حس كردم ميثمي بد جوري نگاهم مي‌كند.
شهید عبدالله میثمی
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *