جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 10 May 2024
 
۲
۲
رقابتی جدی، در فضایی آرام؛

تحلیلی جامع از انتخابات 92 و آرایش نیرو‎های سیاسی

چهارشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۷
کد مطلب: 299913
انتخابات نشان داد که دوران پساجناح‎گرایی فرارسیده است و دوران دوگانه چپ و راست، اصلاح‎طلب و اصول‎گرا سپری شده است. دوران پساجناح‎گرایی لوازمی دارد که باید به‎درستی آن را شناخت. مهم‎ترین مؤلفه این دوره، تقدم امور اجتماعی و اقتصادی بر امور سیاسی است.
تحلیلی جامع از انتخابات 92 و آرایش نیرو‎های سیاسی
به گزارش جهان، آن‎چه در پی می‎آید، هجدهمین ضمیمه هفته‎نامه پنجره است که در آن انتخابات ریاست‎‎جمهوری سال ۹۲، عوامل مؤثر در خلق حماسه سیاسی، برندگان و بازندگان داخلی و خارجی این امتحان بزرگ و نتایج و پیامدهای آن بررسی خواهد شد.

لازم به ذکر است که دکتر علی دارابی، نویسنده محترم، در اولین یادداشت (که پیش از این در اسفند ماه سال۹۱ و سه ماه پیش از ایام انتخابات در هفته‎نامه پنجره به چاپ رسیده) آرایش احتمالی نیروهای سیاسی در انتخابات ۹۲ را پیش‎بینی کرده که تقریباً اکثر آن پیش‎بینی‎ها تحقق پیدا کرده است. یادداشت‎های دوم و سوم نیز پیش از این به ترتیب در شماره‎های ۱۷۴ و ۱۷۵ تقدیم خوانندگان محترم شده است.

هدف از بازنشر این مطالب در کنار یادداشت‎های جدید، ارائه تصویری جامع از فرایند انتخابات اخیر است تا از این رهگذر خواننده محترم بتواند قطعاتی که «جورچین پیروزی در آزمون خیره‎کننده» را آفریدند، در کنار هم مشاهده کند و خود بتواند به ارزیابی ‎نهایی دست یابد.

۱. اهمیت انتخابات
۲۴ خرداد ۱۳۹۲ دو انتخابات مهم و سرنوشت‎ساز برگزار می‎شود. یازدهمین دوره انتخابات ریاست‎جمهوری و چهارمین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا نه‎تنها در تحولات کشور بلکه در تحولات منطقه و جهان از حیث میزان مشارکت مردم و گرایش سیاسی پیروز در انتخابات تأثیرگذار خواهد بود. واقعیت آن است که آزادی، حق رأی و انتخابات واقعی از دستاورد‎های گرانسنگ انقلاب اسلامی است.

قانون اساسی جمهوری اسلامی که میثاق ملی همگانی است، براساس اصل ششم، اداره کشور در جمهوری اسلامی را متکی بر آراء و از راه انتخابات و همه‎پرسی می‎داند. همچنین از ۱۷۷ اصل و ۱۴ فصل قانون اساسی، فصول و اصول مهمی به حقوق مردم (فصل سوم، اصل ۱۹ تا ۴۲؛ فصل پنجم، حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن، اصل ۵۶ تا ۶۱؛ فصل نهم قوه مجریه، اصل ۱۱۳ تا ۱۵۱ و فصل هفتم، شورا‎ها، اصل ۱۰۰ تا ۱۰۷) و انتخابات شورا‎ها و ریاست‎جمهوری اختصاص دارد.

رأی‎دادن در جمهوری اسلامی علاوه‎بر استیفای حقوق شهروندی و صیانت از قانون اساسی، یک تکلیف و فریضه الهی تلقی می‎شود و حضرت امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) معمار کبیر انقلاب اسلامی همواره بر «میزان‎بودن آراء مردم» به‎عنوان معیار در نظام مردم‎سالاری دینی تأکید کرده‎اند و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر همین سیره و روش تأکید و ابرام داشته‎اند.

انتخابات در ایران همواره از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.دلایل این اهمیت عبارت‎اند از اینکه انتخابات:

۱. نمایشی از اقتدار مردم در برابر زیاده‎طلبی دشمنان محسوب می‎گردد؛
۲. قدرت بازدارندگی در برابر تحریم‎ها و تهدید‎های استکبار جهانی دارد؛
۳. بازتاب وحدت و همبستگی ملی در برابر دشمنان انقلاب اسلامی است؛
۴. علاقه، وفاداری و پایبندی مردم را به نظام و انقلاب اسلامی نشان می‎دهد؛
۵. مشارکت آگاهانه و داوطلبانه مردم برای استیفای حقوق شهروندی و نیز ادای تکلیف الهی را به نمایش می‎گذارد؛
۶. بیانگر حاکمیت قانون و اداره امور بر پایه نظامات قانونی است؛
۷. گویای اعتماد عمومی مردم به ارزش‎های انقلاب اسلامی فارغ از آمدوشد دولت‎ها و فراز و فرود جریانات سیاسی است؛
۸. بیانگر آزادی، رقابت، مردم‎سالاری دینی و اداره واقعی امور به‎دست مردم است؛
۹. جاری بودن زندگی و جریان امور در کشور به‎رغم مشکلات اقتصادی، تورم، گرانی، بیکاری، بی‎تدبیری و... است؛
۱۰. تبلور اراده عمومی ملت و تحقق چیزی است که آن‎ها بهتر می‎پسندند.

۲. مشارکت حداکثری
با این همه اهمیت انتخابات در گرو مشارکت گسترده و حضور مؤثر ملت است. این مشارکت مستلزم مقدماتی ضروری برای شکل‎گیری یک انتخابات پرشور، حماسی، تعیین‎کننده، سرنوشت‎ساز و آبرومند برای کشور است.

مهمترین سازوکار‎های مشارکت حداکثری و حضور گسترده عبارت‎ است از:

۱. بازکردن فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور و به‎حاشیه‎راندن رویکرد انقباضی در اداره امور؛
۲. بازکردن فضای سیاسی و رسانه‎ای و حضور چهره‎ها، گرایش‎ها و سلیقه‎‎های متفاوت و مختلف سیاسی وفادار به نظام و قانون اساسی؛
۳. پاسخگوبودن قدرت‎ها و جریانات حاکم در اداره امور در قبال وظایف و مسئولیت‎‎های محوله؛
۴. به‎حاشیه‎راندن افراطی‎گری و رادیکالیسم به‎خصوص زدن چوب حراج به حیثیت و آبروی مردم که متأسفانه امروزه در رسانه‎ها، تریبون‎ها و فضا‎های مجازی رایج شده است؛
۵. رقابتی‎بودن انتخابات و حضور مؤثر همه جریانات سیاسی درون خانواده انقلاب؛ به‎خصوص جریاناتی که از کاندیدا و نامزد اختصاصی برخوردارند؛
۶. حفظ آرامش و ثبات جامعه و همدلی مسئولان و پرهیز از اختلافات؛
۷. موفقیت کشور در عرصه‎‎های جهانی به‎خصوص مباحث هسته‎ای و دیپلماسی؛
۸. اتخاذ تمهیدات بایسته برای نقش‎آفرینی جوانان و دانشجویان که موتور محرکه انتخابات هستند؛
۹. اقدام بایسته مسئولان در حل مشکلات کشور به‎خصوص گرانی، تورم، بیکاری، رشد بی‎سابقه قیمت‎ها و پایین‎آوردن هزینه زندگی مردم در کشور؛
۱۰. ایجاد فضای پرشور و نشاط برای رقابت‎‎های انتخاباتی؛
۱۱. آگاهی‎بخشی به آحاد مردم درباره توطئه‎‎های استکبار و شبکه‎‎های ماهواره‎ای برای کاهش مشارکت مردم در انتخابات و روشنگری مسئولان، رسانه‎ها، مطبوعات و... به‎خصوص رسانه ملی؛
۱۲. ایفای نقش بایسته توسط گروه‎های مرجع، نخبگان، احزاب، مطبوعات و رسانه‎ها در امر انتخابات؛
۱۳. برنامه‎محوری، خردگرایی و عقلانیت در برنامه‎‎های نامزدهایی انتخابات و پرهیز از شعارگرایی و عوام‎فریبی.

۳. آرایش نیرو‎های سیاسی
در یک دسته‎بندی کلی می‎توان جریانات و نیرو‎های سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده را به چهار گروه اصلی و چند زیرشاخه دسته‎بندی کرد (جدولهای ۱-۵).

برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید
https://cdn.jahannews.com/images/docs/files/000299/nf00299913-1.png
ملاحظه:
۱. کاندیدا‎های اصلاح طلبی که به‎صورت مستقل وارد انتخابات شده‎اند، رسما اعلام کرده‎اند که اگر جریان عمومی اصلاح‎طلب به اجماع و وحدت برسند، انصراف می‎دهند.
۲. کاندیدا‎های مستقل منسوب به اصول‎گرا صریحا اعلام کرده‎اند که به‎نفع هیچ‎کس کنار نخواهند رفت.

۴. برنامه‎ها، راهبرد‎ها و کاندیدا‎های جریانات سیاسی

یکم. جریان اصول‎گرا

الف. راهبردها
این جریان راهبرد خود را مبتنی بر اصول زیر قرار داده است:
۱. پیروزی در انتخابات ریاست‎جمهوری و شوراها؛
۲. رسیدن به وحدت همه جریانات اصول‎گرا؛
۳. عدم پیروزی جریان فتنه و انحراف؛
این جریان از دو فرصت مهم و تاریخی بهره‎مند است:
۱. حمایت جامعتین (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران) به‎عنوان پدران معنوی و رهبران فکری و سیاسی اصولگرایان؛
۲. موقعیت برتر در نزد افکار عمومی براساس نظرسنجی‎ها و به‎سبب عملکرد و خدمات انجام‎شده که مورد تأیید مردم است.

ب. چالش‎ها
اما چالش‎‎های مهمی پیش روی این جریان قرار دارد:
۱. اختلافات جدی میان گرایش‎‎های اصول‎گرایان که میان جریان سنتی و رهروان از یک سو و جریان تحول‎خواه، ایثارگران و رهپویان از سوی دیگر بر سر ریاست مجلس نهم بروز کرد و هنوز برطرف نشده است؛
۲. شکل‎گیری جبهه پایداری پس از قهر و خانه‎نشینی ۱۱روزه احمدی‎نژاد و صف‎بندی در برابر رئیس مجلس و نیز انشعاب آن به دو شاخه قم و تهران و از همه مهم‎تر عدم تعیین تکلیف قطعی خود که در کجا ایستاده است. در جبهه منتسب به دولت یا اصول‎گرایان یا هیچ‎کدام؟
۳. تمایل بخش قابل ملاحظه‎ای از اصول‎گرایان سنتی به هاشمی رفسنجانی که گاهی در زمین تعریف‎شده هاشمی بازی می‎کنند و خود مانع بزرگی برای شکل‎گیری ائتلاف بزرگ اصول‎گرایان هستند؛
۴. نوشتن عملکرد مجلس نهم و دولت دهم به پای اصول‎گرایان که به‎رغم آنکه باید فرصت جدی برای تداوم خدمت باشد به‎دلیل اختلافات، برخی ناکارآمدی‎ها، برخی تخریب‎ها و به‎خصوص سرزنش رهبری موجب چالش جدی است؛
۵. عدم شکل‎گیری ائتلاف بزرگ از سوی اصول‎گرایان در انتخابات‎های گذشته (۸۴، ۸۸) که حاکی از اختلافات جدی است؛
۶. چالش مهم دیگر آن است که اصول‎گرایان همه فکر و امکانات خود را معطوف به ریاست‎جمهوری کرده‎اند و از شورا‎های شهر و روستا غافل شده‎اند.

ج. نامزدها
۱. اصلی‎ترین کاندیدا‎های اصول‎گرا در ائتلاف ۱+۲ هستند. دکتر غلامعلی حداد عادل، دکتر علی‎اکبر ولایتی و دکتر محمدباقر قالیباف.
۲. مهندس محمدرضا باهنر، دکتر یحیی آل اسحاق، دکتر منوچهر متکی و حجت‎الاسلام مصطفی پورمحمدی کاندیدا‎های جریان سنتی (جبهه پیروان خط امام و رهبری).
۳. دکتر علی‎رضا زاکانی، نامزد مطلوب جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی.
۴. دکتر علی لاریجانی نامزد مطلوب جمعیت رهروان ولایت (اکثریت مجلس شورای اسلامی).

دوم. جریان اصلاح‎طلب
الف. راهبردها
راهبرد جریان اصلاح‎طلبی از هاشمی و خاتمی گرفته تا جریان افراطی و معتدل عبارت است از:
۱. احیای حیثیت اجتماعی و بازگشت دوباره به صحنه اجتماع؛
۲. بازگشت مجدد به قدرت و قوه مجریه؛
۳. به‎دست گرفتن مدیریت شورا‎های شهر و روستا البته با چراغ خاموش؛ گفتنی است در انتخابات شورا‎های اسلامی شهر و روستا، ۱۸۵هزار نفر برای ۴۰هزار شورا انتخاب می‎شوند این تعداد در تهران ۳۱ نفر خواهد بود. جریان اصلاح‎طلبی به‎دنبال به‎دست‎گیری قاطع شورا‎ها برای شکل‎دهی مجلس شورای اسلامی دهم است.
۴. مظلوم‎نمایی، تلاش برای تطهیر خود و تأکید بر این نکته که از تریبون رسمی و قدرت رسمی نظام سهمی ندارند و برجسته‎سازی این امر که مشارکت بالا در انتخابات با حضور آنان تحقق می‎یابد؛
۵. نفوذ در میان لایه‎‎هایی از اصول‎گرایان و برجسته‎سازی اختلافات میان اصول‎گرایان و دامن‎زدن به آن؛
۶. تخریب، تخطئه و بزرگ‎نمایی ناکارآمدی و عدم موفقیت دولت؛
۷. برجسته‎سازی مطالبات مردم ازجمله گرانی، تورم، بیکاری، تحریم‎ها و... و اصول‎گرایان را عامل اصلی این وضعیت معرفی‎کردن؛
۸. تلاش برای شکل‎گیری یک ائتلاف بزرگ و دوقطبی‎کردن انتخابات میان اصول‎گرایان و اصلاح‎طلبان.
بزرگ‎ترین فرصت این جریان، در قدرت نبودن و برجسته‎سازی مشکلات کنونی است.

ب. چالش‎ها
اهم چالش‎‎های پیش روی اصلاح‎طلبان عبارت‎اند از:

۱. ازدست‎دادن وسیع پایگاه‎‎های اجتماعی به‎دلیل عملکرد نادرست در جریان دولت اصلاحات و مجلس ششم و به‎خصوص جریان فتنه؛
۲. نبود چهره محوری و شاخص چون هاشمی و خاتمی برای شکل‎گیری ائتلاف بزرگ و موفقیت در انتخابات. گفتنی است که این دو نفر از حامیان اصلی اصلاح‎طلبان هستند. اما هاشمی در انتخابات شرکت نخواهد کرد و خاتمی نیز به احتمال زیاد شانسی برای احراز صلاحیت نخواهد داشت. جریان «هاشمی می‎آید، هاشمی نمی‎آید» در انتخابات گذشته نیز وجود داشت که برای ایجاد فرصت و نیز ائتلاف اصلاح‎طلبان و مهم‎تر از آن، از بین بردن فرصت‎های اصول‎گرایان است که باید مورد توجه قرار گیرد.
۳. اختلافات جدی و کشمکش میان نحله‎ها، طیف‎‎ها و شاخه‎‎های مختلف اصلاح‎طلبی؛ وجود جریان معتدل و درون نظام در یک سر طیف و جریان افراطی و برانداز در سوی دیگر، گویای وضعیت جریان اصلاح‎طلبی است.
۴. اقبال عمومی به جریان اصلاح‎طلب پایین است. انتخابات مجلس نهم گویای این وضعیت است.
۵. حمایت اپوزیسیون و ضدانقلاب، شبکه‎‎های ماهواره‎ای چون BBC، VOA (صدای آمریکا)، من‎وتو و... از جریان اصلاح‎طلب و رضایتمندی این جریان از آن حمایت‎ها.
اما نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که به‎رغم این چالش‎‎ها اگر ائتلاف هاشمی – خاتمی بر سر لیست واحدی شکل گیرد و از سوی دیگر جریان اصول‎گرا به وحدت نرسد، وضعیت انتخابات در شرایط حساس و شکننده‎ای قرار خواهد گرفت که اولین نتیجه آن افزایش مشارکت در انتخابات و از سوی دیگر دومرحله‎ای‎شدن انتخابات ریاست‎جمهوری و به دور دوم رفتن نامزد‎ها خواهد بود.

ج. نامزدها
۱. اکبر هاشمی رفسنجانی مطلوب‎ترین گزینه اصلاح‎طلبان برای انتخابات است، چرا که او در احراز صلاحیت مشکلی ندارد و نیز با سکوت و همراهی خود در زندانی‎شدن دو فرزندش (فائزه و مهدی) در مظلومیت هم قرار گرفته است. اگر هاشمی بیاید احتمال اجماع اصول‎گرایان نیز چون سال ۸۴ بعید است. همچنین از نظر اصلاح‎طلبان هاشمی توان و قدرت چانه‎زنی با نظام را داراست و حاشیه‎ای امن برای آنان فراهم می‎سازد. اما بی‎تردید هاشمی قطعا نامزد انتخابات نخواهد بود.

۲. سید محمد خاتمی نیز از وضعیت مشابهی به‎دلیل جایگاهش برخوردار است. احتمال تأیید صلاحیت او به‎دلیل عملکرد دولت ۸ساله اصلاحات و مواضع در جریان فتنه، پایین است. اصلاح‎طلبان تنها در یک صورت خاتمی را کاندیدای خود قرار می‎دهند که از ابتدا بدانند او رد صلاحیت می‎شود تا بهانه خوبی برای تحریم انتخابات داشته باشند. اما منش، سلوک و شخصیت خاتمی با این نظریه سازگار نیست و اصولا دیگر خاتمی سودای ریاست‎جمهوری در سر ندارد.

۳. محمدرضا عارف، اسحاق جهانگیری، محمدعلی نجفی، حسین کمالی، محمد شریعتمداری، سید مصطفی محقق داماد و حسن روحانی از دیگر گزینه‎‎های اصلاح‎طلبان هستند. در این میان به‎نظر می‎رسد که به‎دلیل عدم امکان اجماع بر سر نامزد واحد، نامزدهای مطلوب طیف هاشمی رفسنجانی حسن روحانی و سپس محمدعلی نجفی هستند. طیف خاتمی هم به‎دنبال محمدعلی نجفی، اسحاق جهانگیری و سپس محمدرضا عارف است.

حسین کمالی و محمد شریعتمداری برای ایجاد فضای تنفسی برای اصلاح‎طلبان و استفاده از تریبون‎‎های رسمی می‎آیند و به‎دلیل آنکه رأی ندارند به‎نفع نامزد خاصی کنار خواهند کشید.

سوم. جریان منتسب به دولت

الف. راهبردها
۱. این جریان تمام تلاش خود را معطوف به ماندن در قدرت و حفظ قوه مجریه کرده است. مدل پوتین – مدودف چند سالی است که ذهن این جریان را به‎خود مشغول کرده است.
۲. ایجاد فضای دوقطبی میان اصول‎گرایــــان و اصلاح‎طلبـــــان و مشغول‎کردن آن‎ها به یکدیگر و خود را به سلامت از میدان عبوردادن. آن‎ها این راهبرد را در انتخابات ۸۴ تجربه کرده اند.
۳. محبوبیت‎سازی و احراز صلاحیت نامزد خاص که در افکار عمومی به‎عنوان لیدر جریان انحرافی شناخته شده است، مهم‎ترین تلاش این جریان برای انتخابات است.
۴. بهره‎گیری از ظرفیت‎ها، منابع و امکانات موجود در اختیار به‎خصوص پرداخت یارانه‎‎ها و سهام عدالت که در انگیزه توده‎‎های فقیر و روستا‎ها تأثیر دارد؛
۵. حذف جریان اصیل درون نظام و حاکمیت‎بخشیدن به جریان موسوم به «گفتمان حماسه سوم تیر» که مدعی است تنها جریان اصیل، انقلابی، مردمی و ارزشی کشور است؛
۶. افشاگری و تخریب جریانات و اشخاص مؤثر درون نظام به‎خصوص در مجلس و نامزد‎های مطرح اصول‎گرا و نیز اصلاح‎طلب (خالی‎کردن میدان از رقیبان با افشاگری مشابه مناظرات ۸۸).
۷. پرچمداری جریان مذاکره و رابطه با آمریکا و القای این مطلب به مردم که برای حل مشکلات و عبور از تحریم‎‎ها باید مذاکره کرد و قهرمان این کار نیز همین جریان است.
۸. ایجاد اختلاف میان اصول‎گرایان و دامن‎زدن به آن برای جلوگیری از شکل‎گیری ائتلاف بزرگ، چراکه در این صورت امکان پیروزی این جریان از دست می‎رود.
۹. ارجاع همه مشکلات و حل‎نشدن آن‎ها به نظام و مدیریت عالی آن و القای این موضوع به مخاطبان که دولت بدون اختیار است و نهاد‎های نظام در کار او دخالت می‎کنند. القای این موضوع به افکار عمومی که «دولت می‎خواهد مشکلات را حل کند، به مردم پول بدهد و ... اما نمی‎گذارند»!
امتیاز و فرصت اساسی این دولت «بهره‎گیری از منابع، ظرفیت‎ها، امکانات و رسانه‎ها» است. این فرصت منحصربه‎فردی است که در اختیار هیچ جریان سیاسی نیست و خدا کند که در مسیر درست به‎کار گرفته شود.

ب. چالش‎ها
اما مهم‎ترین چالش‎‎های پیش روی جریان منتسب به دولت عبارتند از:
۱. ناکارآمدی دولت در تحقق مطالبات و برنامه‎‎های خود؛
۲. فاصله‎گیری جدی اصول‎گر‎ایان از آن به‎گونه‎ای که کسی دولت را منسوب به اصول‎گرا‎یان نمی‎داند؛
۳. بداخلاقـــی‎هــا، تخریــب‎هــا و اختلاف‎اندازی‎ها، موجب رنجش بزرگان نظام، مراجع تقلید، متدینین و حزب‎اللهی‎‎ها شده است؛
۴. فاصله‎گیری فاحش دولت از شعار‎‎های ارزشی در سال‎های نخست، حذف اعضای دولت یکی پس از دیگری و فقدان نظام برنامه‎ریزی در کشور و نیز اداره آن بر محور شخص و فرد؛
۵. افکار عمومی، دولت کنونی و جریان منسوب به آن را عامل اصلی تشدید تحریم‎ها، تهدیدها، گرانی‎ها، تورم، بیکاری و اوضاع بد اقتصادی می‎داند؛
۶. نگرش سکولار به حوزه فرهنگ، هنر و به‎خصوص مذمت امر گزینش کارگزاران نظام به‎عنوان اقدامی که در تضاد با شایسته‎سالاری است شوکی بزرگ در میان همه ایجاد کرده است؛
با این همه بزرگ‎ترین چالش این جریان «گلایه رهبری از برخی رفتار‎ها و اقدامات آن است»؛ جریانی که همواره حمایت رهبری از خود را بزرگ‎ترین سرمایه خود می‎دانست.

ج. نامزدها
نامزد اصلی این جریان هرکس باشد از هم اکنون معلوم است که همه‎کاره کس دیگری است. بناست پوتین معاون اول مدودف شود. حالا پرسش اصلی این است که مدودف انتخابات ۹۲ کیست؟ صالحی (وزیر خارجه)، الهام (معاون رئیس‎جمهوری و سخنگوی دولت)، نیکزاد (وزیر مسکن و شهرسازی)، ثمره هاشمی (دستیار ارشد رئیس‎جمهوری)، موسوی (رئیس سازمان حج و زیارت) یا مشایی؟ یا کس دیگری که هنوز نامی از او نیست؟ هرچند مهم است که مشایی نفر اصلی این جریان به ساختمان سفید پاستور برسد اما به‎نظر می‎رسد برای این جریان مهم‎تر آن است که پیروز شود؛ چراکه همه امور در دست نفر اصلی قرار دارد که حالا به ظاهر نفر دوم است. آیا واقعا این وضعیت تحقق می‎یابد؟ باید تا خرداد ۹۲ منتظر ماند.

نکته آخر درباره مستقل‎ها است. آقایان محسن رضایی، محمد سعیدی‎کیا و علی فلاحیان به‎رغم وجاهت و سوابق خوب و ارزنده‎ای که در دفاع مقدس و وزارت‎‎های مختلف داشته‎اند، سازمان رأی و پایگاه اجتماعی ندارند و شانس و اقبالی برای آنان متصور نیست. اما کسانی‎که از جریان اصلاح‎طلب به‎عنوان مستقل پا به صحنه می‎گذارند آقایان حسین کمالی، محسن مهرعلیزاده، مصطفی کواکبیان، محمدرضا عارف، محمد شریعتمداری نیز افراد خوشنام و باسابقه‎ای هستند. هرچند که کواکبیان فاقد سابقه مدیریت کلان می‎باشد. این افراد مشکلی هم به‎ظاهر برای تأیید صلاحیت از سوی شورای نگهبان ندارند. اما مسئله اصلی این است که اینان نمی‎آیند که بمانند، اینان می‎آیند که به‎نفع کاندیدای اصلی اصلاح‎طلبان کنار بروند. البته در این میان موقعیت دکتر محمدرضا عارف متفاوت است. شاید او تنها کسی باشد که به‎عنوان کاندیدای منفرد و مستقل اما از جریان اصلاح‎طلب وارد انتخابات شود.

به‎راستی یک انتخابات با این همه سناریو و شرایط و کاندیدا برای چیست؟ ان‎شاءالله هدف، خدمت به اسلام و ایران و مردم و آرمان‎های بلند و الهی حضرت امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) و شهیدان باشد. اما نباید از توطئه دشمنان قسم‎خورده و استکبار جهانی غافل شد. آنان با حربه‎‎های مختلف به‎دنبال یأس و ناامیدی مردم از انقلاب و نظام هستند. چاره‎سازترین وسیله غلبه بر دشمنان و حل مشکلات، حفظ وحدت و همبستگی، حضور آگاهانه، مشارکت گسترده در انتخابات و پیوند ناگسستنی با رهبری فرزانه انقلاب اسلامی است. سربلندی و موفقیت همه ایرانیان آرزوی ماست.

بعد از انتخابات

پایش‎های کلیدی


انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ با حضور گسترده مردم و با مشارکت بالای ۷۲% در سراسر کشور و نیز اقصی نقاط دنیا که برای ایرانیان امکان حضور پای صندوق‎های رأی وجود داشت، برگزار شد. و بدین‎سان حماسه سیاسی ملت بزرگ ایران تحقق یافت. انتخابات یک پدیده سیاسی است، اما در ایران در برخی ادوار در صورت‎بندی جنبش‎‎های اجتماعی خودنمایی کرده است. به نظر می‎‎رسد رویکرد و انتخاب مردم در انتخابات یازدهم، از جنس دوم باشد تا این‎که صرفا پدیده‎ای سیاسی تلقی شود.

صاحب‎نظران شش شاخصه و شرط را به‎عنوان استاندارد یک انتخابات با معیار‎های بین‎المللی برمی‎شمارند:
۱. آزادی: امکان حضور همه گروه‎ها، جریانات و گرایش‎‎های سیاسی.
۲. سلامت: تطابق نتیجه انتخابات با آرای مردم.
۳. عدالت: فراهم بودن شرایط عادلانه تبلیغات برای همه نامزد‎ها و جریانات سیاسی.
۴. حق رأی عمومی: حق رأی قائل شدن برای همه کسانی‎که طبق قانون می‎توانند رأی دهند و فراهم ساختن شرایط مناسب برای دادن رأی از سوی مسؤلان.
۵. برگزاری منظم انتخابات: انتخابات باید در زمان، تاریخ و موعد مقرر برگزار شود و در تقویم رخداد‎های سیاسی – اجتماعی یک کشور ثبت شده باشد؛ نه این‎که به اندک بهانه‎ای از برگزاری آن خودداری شود.
۶. نظارت: وجود نهاد ناظر مورد اعتماد جریانات و نامزد‎ها برای انتخابات، یک پیش شرط اساسی است.

به لطف الهی، با توجه به تدابیر شایسته رهبری و نظام، حسن انجام مأموریت نهاد‎های ناظر (شورای نگهبان قانون اساسی و هیئت‎‎های نظارت) و نهاد مجری (وزارت کشور، استانداری‎ها، فرمانداری‎ها، بخشداری‎ها، دهداری‎‎ها و هیئت‎‎های اجرایی)، درست انجام شدن وظایف از سوی نهاد‎های امنیتی، اطلاعاتی، انتظامی و نظامی و بالأخره حضور همه جریانات، گرایش‎‎ها و نامزد‎های سیاسی با سلایق مختلف، بی‎تردید انتخابات یازدهم از همه موازین انتخابات با استاندارد‎های بین‎المللی برخوردار بوده است.

افزون بر این، برابر آموزه‎‎های دینی و در نظام جمهوری اسلامی حق رأی علاوه‎بر استیفای حقوق شهروندی و حضور در صحنه‎‎های مختلف انجام تکلیف و فریضه دینی است و این نکته به تنهایی برتری ‎ساز و کار انتخابات در جمهوری اسلامی را نسبت به سایر نظام‎های رایج برتری می‎بخشد. بی‎تردید پیروز اصلی انتخابات یازدهم؛ مردم ایران و رهبری هستند؛ مردمی که به صحنه آمده و مشارکتی گسترده را به‎وجود آوردند. اما آن‎چه که نقشی بی‎بدیل در این صحنه داشت راهبرد، مدیریت، پایش، نظارت و عمل رهبری بود. رهبری همواره سیاست‎‎های راهبردی انتخاباتی خود را معطوف به چند امر کرده‎اند:

اول، همواره از سلامت و آزاد بودن انتخابات از جمله انتخابات ۸۸ ،صیانت و حمایت کرده‎اند.
دوم، حمایت از حضور همه سلیقه‎‎ها و گرایش‎‎های سیاسی مختلف در ذات تفکر رهبری است. بر این اساس ایشان همواره قائل به انتخابات آزاد و رقابتی بوده‎اند. در سال‎های حاکمیت دولت آقای خاتمی، به اتفاق جمعی از فعالان سیاسی با آقای هاشمی رفسنجانی ملاقات داشتیم. ایشان پیروزی آقای خاتمی و جریان اصلاحات را مرتبط با سیاست رهبری دانست و گفت: «رهبری واقعا به مشارکت و حضور حداکثری اعتقاد دارند و طبیعی است نتیجه چنین انتخاباتی همیشه با آن‎چه که ما‎ها فکر می‎کنیم جور درنمی‎آید. در گذشته در جمعی تصمیم‎گیری می‎کردیم که چه‎کسی وارد صحنه شود و همه از او حمایت می‎کردیم و طبیعی بود که نتیجه انتخابات اطمینان بخش بود»

سوم، تأکید بر قانون‎گرایی و حمایت از نهاد‎های قانونی به خصوص شورای نگهبان قانون اساسی در سپهر سیاست‎‎های رهبری بوده است.

چهارم، حضور حداکثری و مشارکت گسترده مردم را باید از راهبرد‎های مهم انتخاباتی رهبری برشمرد.

پس از انتخابات ۸۸ که تهمت و برچسب ناروای تقلب در انتخابات زده شد، رهبری همواره تلاش کرد امانت‎داری نظام جمهوری اسلامی را برای افکار عمومی جهان و برخی کسانی‎ که در داخل مفتون این تبلیغات شده بودند، اثبات کند. ایشان همواره از «لزوم جداسازی میان اصلاح‎طلبان و فتنه‎گران» تأکید و با تمام توان از حضور جریان اصلاح‎طلب در انتخابات حمایت کردند. انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ۹۰ و حمایت از حضور اصلاح‎طلبان را که با برخی بهانه‎‎ها عدم احراز صلاحیت شده بودند، باید گام عملی رهبری برای تحقق حماسه سیاسی در سال ۹۲ برشمرد.

ایشان برای آن‎که در سال ۹۲ حماسه سیاسی به معنای واقعی در انتخابات ریاست‎جمهوری و شــورا‎ها شکل گیرد، چندین ماه مانده به انتخابات گام‎‎های هشت‎گانه‎ای را آغاز و تا روز انتخابات و سپــس با صــدور بیانیه تبریک به منتخب مردم دنبال کردند. این هشت گام که به واسطه آن دوست و دشمن موفقیت انتخابات یازدهم را به رهبری نسبت می‎دهند رخدادی بزرگ در تاریخ ایران اسلامی است. رئیس‎جمهور منتخب حجت‎الاسلام روحــانی بزرگ‎ترین پیـروز انتخـابات را «رهـبری و تدابیر ایشـان» مـی‎داند. آقایان هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، جریان اصلاحات و کارگزاران نیز مهر تأیید بر آن می‎زنند. حتی دشمنان نیز به این امر معترف هستند. اخیرا یک اندیشکده آمریکایی اعلام کرد: «آیت‎الله خامنه‎ای باز هم ثابت کرد در مسایل راهبردی، تدبیرگری چیره‎دست است. وی موفق شد غرب و مردم خود را آرام کند.»

هشت گام انتخاباتی که رهبری مرحله به مرحله آن را مدیریت، هدایت و عملیاتی کردند عبارتند از:

گام اول؛ فراخوان عمومی برای واجدان شرایط ریاست‎جمهوری: رهبر معظم انقلاب معیار‎های انتخاب نامزد اصلح را بدون آن‎که سمت و سویی له یا علیه نامزد یا جریان سیاسی خاصی احساس شود، تبیین نمودند و از همه واجدان شرایط که توانایی انجام وظیفه و وفای به عهد ریاست‎جمهوری را دارند، دعوت کردند که در انتخابات حضور داشته باشند. این دعوت، موج گسترده‎ای را برای حضور نامزد‎ها از طیف‎‎های سیاسی مختلف فراهم ساخت.

گام دوم؛ نفی فتنه و تأیید اصلاح‎طلبان: افراد، اشخاص و برخی نامزد‎ها با گرایش‎‎های سیاسی مختلف به‎ویژه اصلاح‎طلبان ملاقات‎‎ها و دیدار‎هایی را با رهبری به‎عمل آوردند. رهبری ضمن تأکید بر حضور همه گرایش‎‎ها و از جمله اصلاح‎طلبان تأکید کردند که آن‎ها هم باید حضور داشته باشند. از جمله در دیدار با اسحاق جهانگیری که قرار بود نامزد واحد اصلاح‎طلبان باشد، تأکید کردند: « شما را قبول دارم و شما‎ها باید مرز خود را با مخالفان جمهوری اسلامی روشن و اعلام کنید.»
گام سوم؛ احراز صلاحیت‎ها: شورای نگهبان قانون اساسی طبق قانون وظیفه بررسی و احراز صلاحیت نامزد‎های ریاست‎جمهوری را بر عهده دارد. خیلی‎‎ها از جمله جریان منسوب به دولت تلاش کردند که رهبری در برابر رد صلاحیت‎‎های شورای نگهبان موضع‎گیری کنند که ایشان در حمایت از قانون و نهاد‎های قانونی موضع‎گیری کرده و مطلقا از حکم حکومتی هم استفاده نکردند.
گام چهارم؛ رأی مردم حق الناس است: موضع رهبری مبنی بر این‎که آرای مردم حق‎الناس است و مسئولان باید از آن صیانت کنند، صرفا یک سفارش یا توصیه مسئولیتیساده نبود؛ بلکه موضعی فقهی و متکی بر ابتکارات اجتهاد شیعی در فقه سیاسی بود. تأکید ایشان بر دقت مسئولان در بازشماری آراء و صیانت از آن، بابی جدید در فقه شیعه است؛ اصلی که به لحاظ حقوقی یک ترمینولوژی در باب مفهوم حق و حقوق، شهروندان محسوب می‎شود.

گام پنجم؛ ممنوعیت ورود نهاد‎های خاص در امر انتخابات: بی‎شک سپاه پاسداران و نیروی مقاومت بسیج دو نهاد برآمده از انقلاب و از یادگار‎های امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) هستند، هر دوی این نهادها باید قوی و مورد اعتماد باشند؛ اما در پاره‎ای از کشاکش‎‎های سیاسی (به خصوص در سال‎های اخیر) برخی موضع‎گیری‎ها از سوی معدودی از مقامات این نهاد‎ها که در سایت‎ها و خبرگزاری‎ها منعکس شد، شائبه مداخله سپاه و بسیج در انتخابات به‎نفع جریان یا نامزدی خاص را به‎وجود آورده بود. یکی از نامزد‎های انتخابات ریاست‎جمهوری یازدهم، در حاشیه اجلاس خبرگان رهبری، به این‎جانب گفت: «در ملاقات با رهبری از ایشان درخواست کرده‎ام که بر حذر داشتن سپاه و بسیج را در امر انتخابات، مورد توجه جدی قرار دهند.» برابر اطلاعات و اخبار منتشره، در آستانه انتخابات، رهبری طی ابلاغیه‎ای به نیرو‎های مسلح (از جمله سپاه و بسیج) به‎طور اکید ورود آن‎ها به انتخابات را ممنوع ساختند.

مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز صریحا اعلام کرد: «هیچ دخالت سازمان‎یافته‎ای در امر انتخابات نبوده است و نقش رهبری تعیین‎کننده بوده است.» بیان این سخن به معنای به رسمیت شناختن مداخله نیرو‎های مسلح از سوی نگارنده نیست، بلکه سخن بر سر تدبیر رهبری برای مصون نگه داشتن سپاه و بسیج از این اتهامات در انتخابات اخیر است.

گام ششم؛ رأی به هر نامزد رأی به جمهوری اسلامی است: رهبری در مراسم ارتحال حضرت امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) تأکید کردند که هر یک از کاندیدا‎های تأیید‎شده رأی بیاورند، در واقع رأی اعتمادی به نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. این سخن رهبری برای مقابله با عده‎ای تندرو و افراطی بود که متأسفانه در همه جناح‎‎های سیاسی دیده‎ می‎شوند؛ مبادا که رأی‎آوری و پیروزی یک فرد یا جریان را از دست رفتن اسلام بدانند یا در نقطه مقابل آرای داده شده به نامزد منتخب را در راستای تقابل با جمهوری اسلامی قلمداد کنند.

گام هفتم؛ به کسی نظر ندارم: رهبری برای آن‎که برخی نامزد‎ها یا جریانات خود را منسوب به رهبری ندانند و از مقدسات، ولایت فقیه و رهبری استفاده ابزاری نکنند، ماه‎ها قبل از انتخابات تأکید کردند که: «من یک رأی دارم و کسی از آن مطلع نیست.» حتی برای آن‎که برخی سوء‎استفاده‎‎ها را کمرنگ کنند، از «پیامک‎‎های زیاد و بی‎اساس در روز انتخابات مبنی بر حمایت رهبری از یک نامزد خاص رمزگشایی کردند» و بدین‎سان این توطئه را هم نقش بر آب کردند. سرانجام در روز انتخابات در هنگام رأی دادن فرمودند: «از رأی من کسی خبر ندارد. حتی خانواده و فرزندانم نیز نمی‎دانند.» بدین‎سان مانع مصادره شدن رهبری به‎نفع اشخاص یا جریانات سیاسی شدند.

گام هشتم؛ دعوت از همه ایرانیان برای رأی دادن: گام آخر را رهبری با دعوت همه ایرانیان به رأی دادن برداشتند. ایشان با فراخوان عمومی از همه ایرانیان در هر جای جهان که هستند، از آن‎ها خواستند اگر حتی نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند، اما ایران را دوست دارند و علاقه‎مند به آن هستند در انتخابات شرکت کنند و به نامزد مورد علاقه خود رأی دهند. این تدبیر رهبری بیش از هر جریان اپوزیسیون و سلطنت‎طلبان را دچار سردرگمی کرد که ماه‎ها در بوق تحریم می‎دمیدند که مردم نباید در انتخابات شرکت کنند؛ چراکه جمهوری اسلامی و رهبران آن برای مخالفان حق رأی قائل نیستند و رأی آنان را به رسمیت نمی‎شناسند. این‎گونه بود که حماسه‎ای سیاسی در ۲۴ خرداد ۹۲ خلق شد که مردم و رهبری پیروز اصلی آن بودند. سخن در این‎باره زیاد است و فرصت بیشتری را می‎طلبد.

بهمن بزر گ در فصل بهار
تحلیل جریان اصلاح‎طلب و کارگزاران سازندگی از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، این بود که باید «واقع‎نگری» را به‎جای «آرمان‎گرایی» در دستور کار قرار داده و برای بازگشت به قدرت، سیاست انتخاباتی خود را با آگاهی از وضعیت موجود بر اصول زیر استوار سازند:

۱) مردم از وضع موجود به‎شدت ناراضی و خواهان تغییر و تحول هستند.
۲) حضور در عرصه سیاست مهم‎تر از پیروزی است.
۳) اصلاح‎طلبان و کارگزاران به تنهایی شانس پیروزی ندارند، آن‎چه که می‎تواند سبد رأی آنان را بالا ببرد اتئلاف در شرایط کنونی است.
۴) تکثر نامزد‎ها برای ثبت‎نام را باید در دستور کار قرار داد: روحانی، عارف، پزشکیان، اصغرزاده، شریعتمداری، کواکبیان، ۵) می بایست شورا‎های اسلامی شهر و روستا را هدف اصلی انتخابات قرار داد تا اصطلاحا با چراغ خاموش بتوان اکثریت شورا‎ها به‎خصوص در کلان‎شهر‎ها را به ‎دست گرفت تا از این طریق راهیابی و به‎ دست گرفتن اکثریت مجلس شورای اسلامی بعدی راحت‎تر باشد.

بر پایه این اصول مقرر شد افراد و جریانات تند و رادیکال در پشت صحنه فعالیت کرده و تا می‎توانند از فعالیت علنی خودداری کنند و شعار‎های ساختارشکنانه هم ندهند. در کنار این مسأله برخی مثل جنبش موسوم به سبز، خط تحریم را دنبال می‎کردند، برخی مثل کارگزاران و آقای هاشمی رفسنجانی، مشارکت فعال و برخی، مشارکت مشروط حزب را پیشنهاد می‎دادند حتی اضلاع سه‎گانه اصلاحات چون مجمع روحانیون مبارز، حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی اصلا بیانیه‎ای درباره اصل انتخابات و لزوم مشارکت در آن صادر نکردند و هیچ رد‎پایی از اعلام حمایت رسمی از نامزدی روحانی هم توسط آنان وجود ندارد.

تحلیل جریان اصلاح‎طلب و کارگزاران این بود که در سایه راهبرد‎های انتخاباتی رهبری، شرایط برای فعالیت انتخاباتی مهیاست و باید از این فرصت حداکثر استفاده را کرد. تریبون گسترده رسانه ملی فرصتی بود برای نقد جدی وضع موجود و به‎دست گرفتن پرچم تحول و تغییرات از سوی جریان اصلاح‎طلب و کارگزاران سازندگی که چون در حاکمیت را نبودند، از یک جهت دست برتر در مناظره‎‎ها و نقد‎های انتخاباتی را نسبت به سایر رقبای اصول‎گرا داشتند.

در این شرایط نباید سونامی انتخاباتی صرفا به چند‎روز مانده به انتخابات محدود شود؛ زیرا اولین شوک انتخاباتی همانا «حضور و ثبت نام هاشمی رفسنجانی» بود که در همان گام اول زمینه اجماع طرفداران «تغییر» و «نه به وضع موجود» را فراهم ساخت. اما عدم احراز صلاحیت هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان قانون اساسی بی‎تردید در مقایسه با ثبت نام در انتخابات شوک بزرگ‎تری بود و عامل مهمی برای ایفای نقش محوری و کلیدی هاشمی در انتخابات یازدهم به حساب می‎آید در این چنین شرایطی، هاشمی. در افکار عمومی کسی است که دو فرزند او محاکمه و زندانی شده و یک فرزند او که سال‎ها در مجموعه شهرداری تهران مسئولیت‎‎های بالایی داشته، برای نامزدی شورای شهر تهران رد صلاحیت شده است، خود او نیز با آن سوابق در انقلاب اسلامی برای ریاست‎جمهوری رد صلاحیت شده، اما با این همه سکوت، صبر و مدارا را پیشه کرده است و راه قانون و صندوق‎‎های رأی را بهترین معیار برای قضاوت مردم می‎داند.

حالا دیگر با به هم خوردن موازنه‎ها، هاشمی مظلوم جلوه کرده و در افکار عمومی از حمایت خاصی برخوردار شده است.

در واقع هاشمی به‎جای قهر و انتقام، انتخابات را مدیریت و مهندسی کرد:
نقش اصلی را در به صحنه آوردن و حمایت از روحانی ایفا کرد. گفتنی است هاشمی در ابتدا به آقای ناطق پیشنهاد داد این نقش را بر عهده بگیرد که او نپذیرفت.

در کنار کشیدن عارف به‎نفع روحانی نقش اول را هاشمی بر عهده گرفت. هرچند با این اقدام جریان اصلاحات رسما اعلام کرد که فاقد آن پایگاه اجتماعی است که ادعا می‎کند و کارگزاران مانند گذشته در جایگاه پدرخوانده آن‎ها ایفای نقش می‎کند.

هاشمی بیت امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) با محوریت سیدحسن خمینی را نیز در حمایت از این جریان به میدان آورد.
شخصیت‎‎های محوری نظام هم چون ناطق نوری را که در جریان انتخابات ۸۸، مورد ظلم و جفا قرار گرفته بودند، به این مجموعه اضافه کرد.

خاتمی و تیم اصلاحات را پای کار روحانی آورد.
همه نیرو‎های اعتدال‎گرا اعم از اصول‎گرا، اصلاح‎طلب و... را بسیج کرد و بدین‎سان ائتلافی بزرگ شکل گرفت.

سبد آراء هاشمی، عارف، خاتمی، روحانی روز به روز بالاتر می‎آمد و بهمن بزرگ انتخابات در راه بود. این بهمن کار را به‎جایی رساند که برخی از عوامل افراطی و رادیکال جریان اصلاحات مثل تاج‎زاده که در زندان خط تحریم را دنبال می‎کردند نیز از مشارکت فعال و رأی به روحانی سخن می‎گفتند. از سوی دیگر اصول‎گرایان که بر اساس تحلیل غلط، خود را برنده اصلی انتخابات می‎دانستند، در اثر این خطای راهبردی گاف‎‎های مهمی را یکی پس از دیگری به‎نفع رقیب می‎دادند. در جبهه رقیب همه به صورت متحد و یکپارچه به‎نفع روحانی بسیج شده بودند در حالی‎که؛ در جبهه اصول‎گرایان نامزد‎های متعدد تا آخرین روز حضور داشتند به‎جز آقای حداد عادل که چند روز مانده به انتخابات کنار کشید.

جبهه اصلاحات و کارگزاران انتقاد‎های جدی به وضع موجود داشتند که آن را حاصل کار دولت احمدی‎نژاد می‎دانستند که به زعم آنان برخاسته از اصول‎گرایان بود؛ در حالی‎که دولت احمدی‎نژاد نماینده‎ای در انتخابات نداشت که مدافع گفتمان موجود باشد. از سوی دیگر همه نامزد‎های اصول‎گرا هم در نقد وضع موجود با نامزد واحد رقیب همصدا شده بودند و هیچکس طرفدار وضع موجود نبود.

خطا‎های استراتژیک و غیرقابل گذشت اصول‎گرایان همه و همه موجب کاهش آراء آنان و افزایش سبد رأی روحانی شد و مردم تصمیم گرفتند به نامزدی رأی دهند که فاصله معناداری با وضع موجود دارد و او کسی جز روحانی نبود. ماشین رأی اصلاح‎طلبان و کارگزاران همه به حرکت درآمده بود و موفق شد این پیام را به مخاطبان برساند که:

«اگر می‎خواهید شرایط بحرانی و گرانی‎‎های موجود عوض شود، اوضاع معیشتی و اقتصادی درست شود، تحریم‎‎ها کاهش یابد و شرایط زیست بهتر شود و اگر می‎خواهید نه به وضع موجود بگویید اصول‎گرایان نباید پیروز شوند و راه آن حضور جدی شما در انتخابات است.»

بدینسان سونامی رأی شکل گرفت. از سوی دیگر مردم خسته از بداخلاقی‎ها و بی‎قانونی‎‎های موجود به‎دنبال حاکمیت «اخلاق، اعتدال و قانون» در اداره کشور بودند که همه این‎ها در گفتمان روحانی وجود داشت و بدینسان اصلاح‎طلبان در سایه ائتلاف بزرگ هاشمی، خاتمی، سیدحسن خمینی، ناطق نوری، روحانی، عارف و نیز جریانـات سـیاسی چون کارگزاران سازندگی، مشارکت، مجاهدین انقلاب، مجمع روحانیون مبارز و... توانستند پیروز انتخابات یازدهم شوند و اصول‎گرایان را شکست دهند.

اما چرایی رأی‎آوری حسن روحانی مهم است. بر این باورم که علاوه‎بر مطالب پیش‎گفته باید پیروزی آقای روحانی را در دلایل زیر مورد واکاوی قرار داد:

۱) تحلیل غلط اصول‎گرایان از وضع موجود و افکار عمومی که خود را پیروز انتخابات می‎دانستند.
۲) انتقاد همه اصول‎گرایان به وضع موجود و بزرگ‎نمایی مشکلات.
۳) غفلت اصول‎گرایان از برنامه‎ها و راهبرد‎های اصلاح‎طلبان و کارگزاران و پرداختن بیش از حد به جریان موسوم به انحراف.
۴) نیاز جامعه به تغییر و تحولات اساسی و عدم وجود نامزدی از اصول‎گرایان که نمایندگی این گفتمان را داشته باشد؛ در‎حالی‎که روحانی گفتمان تدبیر، تغییر و اعتدال را سرلوحه شعار‎های خود قرار داده بود.
۵) نه به احمدی‎نژاد و آری به روحانی؛ همان معادله‎ای که در سال ۸۴ صورت گرفت چراکه احمدی‎نژاد محصول نه به هاشمی بود.
۶) ائتلاف سازمان‎یافته و گسترده هاشمی، خاتمی، ناطق نوری، سیدحسن خمینی و عارف به‎نفع روحانی.
۷) نقش مهم آقای جلیلی در افزایش آراء روحانی. آقای جلیلی که فردی متین و نجیب و اخلاق‎گرا بود، نماد گفتمان مقاومت در پرونده هسته‎ای تلقی می‎شد. جریان حامی جلیلی آقای روحانی را نماد سازش معرفی می‎کردند. وقتی در مناظره‎‎ها دو نماینده رهبری یعنی آقایان روحانی و ولایتی به‎شدت عملکرد آقای جلیلی را زیر سؤال بردند، مردم از ترس تشدید و استمرار تحریم‎‎ها که جلیلی را نماد آن می‎دانستند، به رقیب او یعنی آقای روحانی رأی دادند. کم نبودند کسانی که از ترس رأی‎آوری جلیلی به روحانی رأی دادند. البته درباره نقش آقای جلیلی در انتخابات در بخش اصول‎گرایان جداگانه بحث خواهیم کرد.
۸) بلوغ سیاسی و پختگی اصلاح‎طلبان و کارگزاران و این‎که آن‎ها دریافتند دوران افراط و تفریط از جنس دوم خرداد ۷۶ سرآمده و باید «اعتدال» را برگزید و راه رسیدن به اعتدل و پیروزی آن گفتمان، ائتلاف است.
۹) شخصیت آقای روحانی.

روحانی خود مزیت‎‎ها و ویژگی‎‎هایی داشت:
در مسئولیت‎‎های بالای نظام جمهوری اسلامی سوابق ممتد و متعدد داشت؛ از جمله نماینده مجلس شورای اسلامی، نایب رئیس مجلس، عضو شورای‎ عالی امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو خبرگان رهبری و...

تنها نامزد در کسوت روحانیت با عالی‎ترین درجه تحصیلات از حوزه (اجتهاد) و دانشگاه (دکترای حقوق) بود.

خطیب، سخنور و حقوقدان بود و فن بیان و قدرت استدلال او بر سایر نامزد‎ها برتری محسوس داشت.

روحانی خود را اصلاح‎طلب نمی‎دانست و همواره بر اعتدال تأکید داشت. حتی زمانی که در یکی از برنامه‎‎های خبری صدا‎و‎سیما او را در زمره اصلاح‎طلبان نامیده بودند، طی تماس با رئیس سازمان خواهان اصلاح این دسته‎بندی شده بود و خود را اصلاح‎طلب نمی‎دانست. ایشان هیچ‎گاه نگفت که برای زنده کردن اصلاحات آمده‎ام.

گفتمان او نسبت به سایر نامزد‎ها برتری داشت و ملموس بود. «تدبیر، امید، تغییرات و اعتدال». او خواهان تنش‎زدایی و کاهش دشمنی‎‎ها با جهان بود و می‎گفت همانقدر که انرژی هسته‎ای حق مسلم مردم است، زندگی، کار، شغل، امنیت، پیشرفت و تعامل سازنده با دنیا هم حق مسلم مردم است. و مهم‎تر از این‎ها او موفق شد این گفتمان و اجزای آن را به افکار عمومی و مخاطبان خود منتقل کند.

روحانی تأثیرگذاری رسانه ملی و بهره‎گیری درست از آن به خصوص در مناظره‎ها را به درستی درک کرده بود. او برای هر برنامه طرحی داشت و از فرصت رسانه ملی برای معرفی خود و برنامه‎هایش حداکثر بهره‎برداری را کرد. در هفته‎‎های نخست طرفداران او که هیچ، حتی مشاوران درجه اول او رأی بالایی را برای روحانی قائل نبودند. یکی از نمایندگان آقای روحانی در جلسه‎ای که در حضور این‎جانب در رسانه ملی برای مناظره‎‎ها برگزار شد، در حضور نمایندگان سایر نامزد‎ها گفت: «آقای روحانی حداکثر ۲ میلیون رأی دارد». اگر بگوییم که برنامه‎‎های رسانه و به خصوص مناظره‎‎ها در پیروزی روحانی نقش اصلی داشت گزاف نگفته‎ایم.

روحانی موفق شد سیاست خارجی را به زبان عمومی و قابل فهم مردم ترجمه کند. او می‎گفت سیاست خارجی مثل نان شب مردم است و آن را گام به گام در انتخابات عملی کرد: «اگر می‎خواهید با دنیا دشمنی کم شود، تعامل داشته باشید، تحریم‎‎ها کاهش یابد، گذرنامه ایرانی‎‎ها اعتبار و ایرانی شخصیت داشته باشد، امنیت و رفاه فراهم شود، راه آن تعامل و نه تقابل با دنیاست. راه آن دوستی و نه ستیز با جهان است.»

روحانی خود را فراتر از دو جناح. تعریف کرد. او بیشتر و بهتر از سایر نامزد‎ها درک کرد که دوران پسا‎جناح‎گرایی در ایران مدت‎هاست به سر رسیده است و دوگانه چپ و راست که حالا به اصلاح‎طلب و اصول‎گرا تبدیل شده است، دیگر جواب نمی‎دهد. او همواره دولت خود را فراجناحی معرفی می‎کرد و مبنای تصمیم‎گیری را خرد جمعی، عقلانیت و شایسته‎سالاری می‎دانست. مردم که کارنامه دو جناح سیاسی را به‎طور عملی و نه شعاری در پیش روی خود داشتند، آری به روحانی را برگزیدند و بدینسان روحانی با بیش از ۵۰درصد آراء و اختصاص ۱۸ میلیون رأی، رئیس‎جمهور برگزیده مردم شد. با تبریک به رئیس‎جمهور منتخب، برای ایشان توفیق خدمت صادقانه به نظام جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران را آرزو می‎کنیم.

از بحران تحلیل تا تحلیل بحران
در بادی امر باید گفت اصول‎گرایان به خودشان باختند. به‎عبارت دیگر اگر رقابت سیاسی را به بازی تشبیه کنیم اصول‎گرایان قبل از آن‎که داور سوت آغاز مسابقه را بزند بازی را باخته و نتیجه را به رقیب واگذار کردند. نگارنده در مقاله تحلیلی که در ویژه‎نامه پنجره در نوروز ۹۲ منتشر شد، شرایط امروز را پیش‎بینی کردم و مراحل شکست را گام به گام برشمردم و راه‎های غلبه بر آن‎ها را بیان نمودم. اما گویا جریان اصول‎گرایی که در «بحران تحلیل» و «تحلیل بحران» دچار مشکل جدی است به آن سخنان ناصحانه توجه لازم را نکردند و امروز هم انگشت اتهام را متوجه همدیگر ساخته‎اند بدون آن‎که هریک از نامزدها و جریانات و احزاب سیاسی بخواهد سهم خود را از این شکست بر عهده بگیرد. قواعد بازی ایجاب می‎کند که این جریان ادب شکست را رعایت کند. از سوی دیگر اصول‎گرایان نباید در افکار عمومی متهم به مصادره کردن رئیس‎جمهور و عکس یادگاری گرفتن با او شوند.

آن‎ها همچنین نباید اجازه دهند که برخی افراطیون و تندرو‎ها با بحران‎آفرینی اجازه کار و خدمت را از رئیس‎جمهور و دولت جدید- که رهبری بر حمایت و کمک او تأکید کرده‎اند- سلب کنند و این تندوروی‎‎ها نیز به نام اصول‎گرایان ثبت شود.

از سوی دیگر دوران وا اسلاما گفتن‎ها و کفن پوشیدن‎‎ها به سر آمده است. اگر مردم‎سالاری و دموکراسی از صندوق‎‎های رأی می‎گذرد باید به رأی اکثریت تمکین کرد و دست به‎دست شدن قدرت و ادبار و اقبال افکار عمومی نسبت به جریانات سیاسی را به رسمیت شناخت. چراکه تاکنون هزینه‎‎های زیادی را برای این به رسمیت نشناختن داده‎ایم. از دیگر سو همه جریانات اصیل انقلاب از جمله اصول‎گرایان باید آقای روحانی را از آن خود بدانند. کارنامه، سوابق، عملکرد و مواضع آقای روحانی در خدمت به انقلاب بر همگان معلوم است. به‎علاوه او هیچ‎گاه خود را اصلاح‎طلب نخوانده است بلکه همواره تأکید کرده است که: «اصول‎گرایان و اصلاح‎طلبان معتدل دولت یازدهم را از آن خود بدانند». واقعیت مهمی که اصول‎گرایان باید مورد مداقه و تحلیل جدی قرار دهند آن است که به رغم اصالت و اعتبار جریان اصول‎گرایی، این جریان در طول سال‎های پس از انقلاب هیچ‎گاه قوه مجریه را در اختیار نداشته است. به‎عبارت دیگر دولت‎‎های هاشمی، خاتمی و احمدی‎نژاد هیچ‎کدام از آن اصول‎گرایان نبوده است؛ هرچند در دولت هاشمی و احمدی‎نژاد چهره‎‎هایی از اصول‎گرایان حضور داشته‎اند. البته ناگفته نماند که دولت احمدی‎نژاد در سال ۸۴ به نام گفتمان اصول‎گرایی به پیروزی رسید. همچنین به‎علت برخی تحلیل‎‎های نادرست، برخی اشخاص، تریبون‎‎ها و رسانه‎‎های منتسب به اصول‎گرایان به‎گونه‎ای موضع‎گیری و رفتار داشته‎اند که رهبری را از رهبری نظام به رهبری یک جریان سیاسی تنزل داده‎اند و این ظلم بزرگی هم به رهبری و هم به جریان اصول‎گرایی است.

اصول‎گرایی گفتمانی است که در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی و نظام و رهبری معنا پیدا می‎کند، نه چیزی فراتر از آن. همچنین ثابت و تغییرناپذیر بودن رهبران فکری و سیاسی جریان اصول‎گرا از نوعی کاست طبقاتی و مقاومت در برابر نوآوری، تغییر و جوانگرایی حکایت می‎کند. چه شایسته است که به رسم ادب و بزرگی، به رغم برخوردار بودن برخی از رهبران اصول‎گرا از سوابق و مجاهدات مبارزاتی قبل از انقلاب و سوابق روشن در دوران بعد از انقلاب رسما بازنشستگی و کناره‎گیری خود را اعلام کنند و هیئت رئیسه جریان اصول‎گرایی را به نسل جوان‎تر، باانگیزه‎تر و برخوردار از دانش روز و اطلاعات جهانی بسپارند.

اصول‎گرایان باید به معنای واقعی از رانت‎‎های حکومتی و نهاد‎هایی که کمتر به آراء مردم نیاز دارند فاصله بگیرند و با بدنه اجتماعی به خصوص جوانان پیوند وثیق و همه‎جانبه برقرار کنند. جنس اصول‎گرایان که عمدتا برخاسته از تکلیف و انجام وظیفه است، پذیرش این همه تحولات و تغییرات را سهل‎تر و راحت‎تر میکند.

افزون بر نکات پیش‎گفته که عمدتا معطوف به آسیب‎شناسی جریان اصول‎گرایی و راهکار‎های اصلاح آن بود در تحلیل دلایل شکست و ناکامی آن در انتخابات توجه به موارد زیر ضروری است:

۱) تصویری اقتدارگرایانه از اصول‎گرایی: از جریان اصول‎گرا توسط برخی رقیبان و نیز به‎سبب پاره‎ای عملکرد‎های نادرست برخی اشخاص منسوب به اصول‎گرایی، چهره‎ای اقتدارگرا و غیرمردمی به تصویر کشیده شده است. مواضع برخی اشخاص هم به این مسأله کمک کرده است. نباید مردم اصول‎گرایان را صرفا مظهر اقتدار و جباریت نظام بدانند. بلکه باید مظهر عطوفت، رحمانیت و ملجاء و پناه خود نیز بدانند. اصلاح این امر با بخشنامه و مصاحبه امکان‎پذیر نیست. باید یک خانه‎تکانی اساسی به لحاظ چهره‎ها، بازیگران، مواضع، عملکرد و اقدامات در این جریان صورت گیرد. اگر بگوییم که یکی از دلایل شکست اصول‎گرایان در انتخابات اخیر، این چهره و تصویر نادرست ترسیم شده بود سخن نادرستی نگفته‎ایم.

۲) فقدان مرجعیت و رهبری در جریان اصول‎گرا: جریان اصول‎گرا فاقد گرانیگاه و هسته مرکزی است. مجلس، دولت، احزاب، شهرداری، شورا‎ها و... همه خود را اصول‎گرا می‎دانند اما نه خود باور دارند و نه مردم. به تعداد افراد و جریانات اصول‎گرا، همه خود را مرجع فکری و رهبری این جریان می‎دانند. تکلیف جریان رقیب روشن است. رهبران فکری و سیاسی هم معلومند و همه حرف‎ها و داوری‎‎های آن‎ها نافذ و ضمانت اجرا دارد. اگر جریان اصول‎گرا بخواهد در عرصه سیاست ادامه حیات دهد چاره‎ای جز تعیین مرجع فکری و رهبری سیاسی ندارد. به‎طور نمونه با تقدیر از جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که این‎بار از معرفی نامزد رسمی اجتناب کردند اما در جامعه مدرسین بر سر حمایت بنابر گفته آیت‎الله یزدی، به‎دلیل مواضع آیت‎الله مصباح یزدی از برخی نامزد‎ها جامعه مدرسین تا مرز تجزیه پیش رفت. جامعتین باید همین رویه نیکو در عدم معرفی نامزد را سرلوحه آینده خود قرار دهند. باید به این نکته نیز توجه داشت که آنان پدر معنوی و رهبران فکری و عقیدتی هم هستند.

۳) پیمان‎شکنی و عدم وفاداری به میثاق‎ها: اصول‎گرایان متأسفانه هیچ‎گاه به میثاق‎‎های خود عمل نکرده‎اند. سال ۸۴ و ۹۲ دو نمونه بارز از این دست است. در این دو مقطع به‎دلیل کثرت نامزد‎ها مقرر شد برابر مکانیزمی که مورد قبول همه باشد یعنی نظرسنجی معتبری که میزان مقبولیت و رأی‎آوری نامزد نهایی را نشان دهد، سایر نامزد‎ها به‎نفع نامزد برتر کنار بکشند. اما تجربه سال ۸۴ در سال۹۲ نیز تکرار شد و نامزد‎ها و حامیان آن‎ها حاضر نشدند حتی به قرار‎های خود عمل کنند. حداقل تأثیر این پیمان‎شکنی‎‎ها علاوه‎بر تشتت آراء و افزایش اختلافات، موجب بدبینی افکار عمومی به آنان به‎عنوان کسانی شد که حداقل وفاداری اخلاقی و پایبندی به پیمان‎‎ها و میثاق‎‎های معهود را ندارند.

۴) دور و تسلسل نظریه اصلح نامقبول و صالح مقبول: در انتخابات سالیان اخیر اصول‎گرایان دچار دور و تسلسل پیرامون نظریه‎ای شده‎اند که آیا می‎توان اصلح نامقبول فاقد رأی را به‎نفع صالح مقبول و رأی‎آور کنار گذاشت یا نه؟ توجه داشته باشید بحث بر سر میان بد و بدتر نیست بلکه میان خوب و خوب‎تر است اما آیا کسی باور می‎کند که همین نظریه تبدیل به پاشنه آشیل و چشم اسفندیار جریان اصول‎گرا شده است و درجازدن‎‎های این جریان همواره از این آبشخور فکری نشأت می‎گیرد. که متأسفانه به نام برخی بزرگان حوزه تمام شده است اصول‎گرایان باید نیک بدانند بازی با الفاظ به سر آمده است. رقابت در انتخابات، بازی در عرصه سیاست است. باید از قدرت‎طلبی پرهیز کرد اما اگر پیروزی در انتخابات برای آن است که قدرت را تصاحب کرد تا به‎وسیله آن بتوان به مردم و نظام و به دین خدا خدمت کرد پس باید قاعده ‎بازی را شناخت و بر اساس آن وارد عرصه شد.

۵) خرده‎گفتمان‎‎ها به‎جای گفتمان اصول‎گرایی: اصول‎گرایان علاوه‎بر چندپاره شدن و تعدد نامزد‎ها فاقد گفتمان مرکزی، بدیع و ابتکاری بودند. گفتمان مقاومت در شرایطی که همه خواهان تغییر و تحول و نه به وضع موجود بودند از پیش باخته بود. گفتمان پیشرفت و عدالت هم به کرات مورد استفاده قرار گرفته بود و افکار عمومی به‎دلیل مخالفت با دولت فعلی که خود نسبت نزدیکی به این گفتمان داشت، فقدان قدرت تبیین و تحلیل مؤلفه‎‎ها و اجزاء گفتمان برای افکار عمومی توسط جریان اصول‎گرایی و بالأخره عدم باور افکار عمومی به عمل به این گفتمان از سوی مدعیان آن، نتوانست در برابر گفتمان اعتدال، تدبیر و امید پیروز شود.

۶) ضعف نامزد‎های اصول‎گرا در تقسیم کار و بهره‎گیری از فرصت‎ها و ظرفیت‎ها: انتظار آن بود که اصول‎گرایان با یکدیگر تقسیم کار کنند و از فرصت‎ها و ظرفیت‎ها به بهترین روش استفاده کنند. حجم زیادی از مطبوعات، نشریات، سایت‎ها و خبرگزاری‎ها در اختیار این مجموعه است و باید به برجسته‎سازی خدمات مجموعه اصول‎گرایان می‎پرداختند؛ در حالی‎که ضد‎ آن عمل می‎کردند و برجسته‎سازی نقاط ضعف‎ها را در دستور کار قرار داده بودند.

همچنین در مناظره‎ها انتظار نبود که اصول‎گرایان به نقد و تخریب همدیگر بپردازند و به‎جای آن باید به پرسشگری هدفمند و نیز نقد برنامه‎ها، سیاست‎ها و عملکرد رقیبان می‎پرداختند.
افزون بر این اصول‎گرایان چون فاقد برنامه محوری و هماهنگی مرکزی بودند، با تکثر زیادی از نامزد‎ها برای ثبت‎نام روبه‎رو شدند که فرصت زیادی را که باید برای ساماندهی، جلب آراء، ارتباط با مردم و تدوین برنامه برای نامزد واحد طراحی می‎کردند در حلقه‎ها و تشکل‎‎های متعدد برای نامزد‎های متعددی صرف کردند که غالب آن‎ها هم توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت نشدند.

۷) سردرگمی اصول‎گرایان در تعریف ارتباط خود با احمدی‎نژاد: اصول‎گرایان فاقد راهبرد مشخص در برابر دولت احمدی‎نژاد بودند. سردرگمی مشهود بود. سکوت، انفعال، انتقاد، تخریب، تمجید و... نمونه‎‎های بارزی از رفتار و مواضع نحله‎‎های اصول‎گرایی در برابر دولت احمدی‎نژاد بود. گروهی احمدی‎نژاد را مصداق بارز اصول‎گرایی می‎دانستند که کارنامه او در تاریخ ایران بی‎نظیر بوده است. جمعی احمدی‎نژاد را خطر بزرگی برای انقلاب می‎دانستند که با استیضاح یا عدم کفایت باید برکنار می‎شد. شخصی شدن موضع‎گیری رؤسای دو قوه (مجلس و مجریه) در جریان استیضاح وزیر کار هم که به نام اصول‎گرایان رقم خورد، اعتبار اصول‎گرایان را در افکار عمومی به‎شدت خدشه‎دار و کم‎رونق کرد.

فارغ از برخی مواضع، رفتار‎ها و عملکرد‎های ناصواب دولت و احمدی‎نژاد که باید در جای خود به آن پرداخت، اصول‎گرایان صرفا هزینه‎‎های دولت فعلی را پرداختند، بدون آن‎که از منافع آن بهره‎برداری کنند. دولت کنونی در طول هشت سال گذشته خدمات فراوان و کارنامه ارزنده‎ای داشته است. از طرح هدفمندی یارانه‎‎ها که یک طرح ملی بود و هیچ‎کدام از دولت‎‎های قبلی جسارت ورود به آن را نداشتند تا پیشرفت‎‎های بنیادی در حوزه علم، فناوری و هسته‎ای. به‎علاوه محرومیت‎زدایی و عدالت‎طلبی این دولت برجسته‎تر از هر دولت دیگری بوده است. مسکن مهر، خدمات بزرگ در حوزه شهرسازی و راهسازی در کنار برخی ویژگی‎های مثبت احمدی‎نژاد همه و همه می‎توانست فرصت‎هایی برای بالا رفتن سبد رأی اصول‎گرایان و نیز دفاع منصفانه از خدمات دولت باشد. اما متأسفانه به‎دلیل بحران تحلیل که پیشتر اشاره شد، اصول‎گرایان تا آخر نتوانستند این موضوع مهم را مدیریت کنند.

زشت و زیبا

جریان دولت نقش دوگانه‎ای در انتخابات داشت:

الف) عملکرد ناصواب رسانه‎‎های دولتی:

رسانه‎ها، مطبوعات و خبرگزاری‎‎های وابسته به دولت نه تنها نقش جدی در شورآفرینی انتخابات نداشتند بلکه بعضا عملکرد ناصواب آن‎ها در تخریب اصول‎گرایان در کاهش رأی آنان مشهود بود.
ایرنا (خبرگزاری رسمی و دولتی جمهوری اسلامی) و روزنامه ایران (ارگان رسمی دولت) که باید در فراخوان و ترغیب مردم در انتخابات ایفای نقش می‎کردند، در این امر کوتاهی کردند و با برجسته‎سازی انتقاد‎ها علیه شهرداری تهران و قالیباف به‎گونه‎ای عمل کردند که گویا آن‎ها امپریالیسم محسوب می‎شدند. افزون بر این حجم مطالب مندرج در این رسانه‎‎ها علیه اصول‎گرایان هم بسیار زیاد بود. به‎علاوه روزنامه هفت صبح و شهروند با عملکرد تخریبی، مبدل به آتش توپخانه علیه اصول‎گرایان شده بودند.

این اقدام غیرحرفه‎ای و غیر‎متعهدانه این رسانه‎ها، در حالی صورت می‎گرفت که بر‎خلاف رویه‎‎های قانونی و معمولی، جمعیت هلال احمر که یک نهاد عمومی غیردولتی و عام‎المنفعه است و باید برای مواقع بحران و اضطرار به کمک مردم بشتابد و از ورود به دسته‎بندی‎‎های سیاسی منع شده است، در مقام یک کلوپ و باشگاه سیاسی بودجه خود را که باید صرف زلزله‎زدگان و... می‎شد برای تخریب اصول‎گریان به‎کار گرفت. جای تأسف و افسوس دارد که نهاد‎های قانونی و نظارتی چون مجلس شورای اسلامی، دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و... در برخورد با تخلفات کوتاهی می‎‎کردند. مردم نیز می‎دیدند این تخلفات انجام می‎شود اما متاسفانه اقدامی از سوی نهاد‎های قانونی صورت نمی‎پذیرد. برای بازگشت این نهاد به‎ جایگاه واقعی خود، تا فرصت از دست نرفته است تحقیق و تفحص از هلال احمر وظیفه فوری مجلس شورای اسلامی اصول‎گرا است که در برابر کار‎های خلاف سکوت نکند تا این کار‎ها به نام اصول‎گرایان ثبت نشود.

ب) چهره مثبت دولت:
از سوی دیگر در کمال ناباوری، جریان منسوب به دولت به رغم آن‎که چهره شاخص مورد نظر خود را در انتخابات از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده دید و نامزدی مشخص نداشت، برخلاف پیش‎بینی‎ها به سمت حاشیه‎سازی نرفت. هر چند آراء مأخوذه نشان داد که حتی اگر نامزد جریان دولت هم وارد عرصه انتخابات شده بود شانسی برای پیروزی نداشت زیرا آراء داده شده به روحانی گویای آن است که بیشترین آراء او متعلق به روستا‎ها و مناطق محروم است؛ جایی که بر اساس برخی پیش‎بینی‎ها به‎دلیل کار‎های زیاد عمرانی و پرداخت سهام عدالت، نامزد دولت شانس زیادی داشت.

از این نکته که بگذریم کارنامه دولت در امانتداری در برگزاری انتخابات سالم و امن بسیار ارزنده بود. علی‎رغم برگزاری توأمان انتخابات ریاست‎جمهوری و شورا‎ها که در مقیاس محلی، منطقه‎ای، ایلی و طایفه‎ای برگزار می شود و معمولا با درگیری همراه است، به لطف الهی هیچ‎گونه درگیری و ناامنی را شاهد نبودیم. به‎علاوه دولت در حفظ امانت مردم نهایت مراقبت را به‎عمل آورد. همانگونه که در دولت خاتمی، احمدی‎نژاد از صندوق‎ رأی بیرون آمد، در دولت احمدی‎نژاد، روحانی از صندوق رأی بیرون آمد. این امر گویای آن است که امکان مداخله سازمان‎یافته دولت در امر انتخابات وجود ندارد و نشان می‎دهد دروغ تقلب در انتخابات ۸۸ صرفا دروغ و بهتانی بزرگ بوده است؛ همان‎گونه که هاشمی رفسنجانی گفت: «هیچ شبهه‎ای بر انتخابات نیست» و یکی از خبرگزاری‎‎های خارجی نوشت: «انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ تدفین رسمی جنبش سبز و اعتراضات به انتخابات ۸۸ بود».

افزون بر این امر، رئیس‎جمهور در زمره اولین کسانی بود که به رئیس‎جمهور منتخب تبریک گفت و به دیدار او رفت. حضور دولتمردان و ارائه گزارش کار به رئیس‎جمهور منتخب هم یکی دیگر از نماد‎های بارز دست به‎ دست شدن قدرت و مسئولیت به‎صورت مسالمت‎آمیز در کشور محسوب می‎شود که قبل از دولت احمدی‎نژاد سابقه نداشته است. تشکیل کارگروه مشترک برای انتقال کار‎ها و مسئولیت‎‎ها میان دولت کنونی و رئیس‎جمهور منتخب برای آینده را نیز باید به این فهرست اضافه کرد. همچنین در کنار این امتیازات باید به مدارای دولت اشاره کرد که علی‎رقم انتقاد‎هایی که در جریان مناظره‎‎های تلویزیونی توسط نامزد‎های انتخابات علیه دولت بیان شد، سعه‎صدر قابل تقدیری به خرج داد.

بازنده بزرگ
دشمنان انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی فروگذار نکرده‎اند و در آینده هم نباید منتظر اقدامی دموکراتیک از سوی آنان بود. واقعیت آن است که دشمنان با اصل انقلاب و نظام برآمده از مردم و به یادگار گذاشته شده از سوی حضرت امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) و ارزش‎های حاکم بر آن مخالفت دارند؛ انقلابی که شهرت و آوازه آن جهانی شده است و بیداری اسلامی در سراسر جهان اسلام تنها یکی از پیامدهای آن محسوب می‎شود. بی‎شک انتخابات مهم‎ترین فرصت برای استکبار و دشمنان انقلاب اسلامی است که با بسیج همه امکانات، نیروها و به خصوص رسانه‎های در اختیار خود به زعم خودشان علیه اراده ملت ایران تلاش کنند اما هر بار با پاسخ قاطع و کوبنده امت اسلامی ایران روبرو می‎شوند.
انتخابات ۲۴ خرداد هم از این قاعده مستثنی نبود. در یک دسته‎بندی کلی و با تحلیل محتوای رسانه‎های بیگانه به خصوص شبکه‎های فارسی‎زبان که امروزه تعداد آنها بالغ بر ۱۲۰ شبکه است ۷ رویکرد کلی را می‎توان مورد توجه قرار داد:

(۱) تحریم انتخابات:
محور اصلی گفته‎های دشمنان آن بود که هیچ اعتمادی به نظام جمهوری اسلامی نیست. نظام به آخر خط رسیده است و فروپاشی آن نزدیک است. از سوی دیگر انتخابات را غیرآزاد و نمایشی برمی‎شمردند و به مخاطبان خود القاء می‎کردند که نامزد نظام از قبل تعیین شده است؛ به‎علاوه به مخالفان و از جمله کسانی که آنان را اصلاح‎طلبان می‎خواندند اجازه فعالیت داده نمی‎شود و بالأخره این‎که چون در انتخابات نمایشی، تقلب صورت می‎گیرد و نام نامزدی که مردم رأی می‎دهند از صندوق رأی بیرون نمی‎آید. دشمنان با بزرگنمایی رخدادهای انتخابات ۸۸ همه تلاش خود را به کار بسته و به مخاطبان اینگونه وانمود می‎کردند که سوای فقدان مشروعیت و مقبولیت نظام و نداشتن وجاهت بین‎المللی اصولا مردم نباید در انتخابات شرکت کنند تا نظام متوجه شود که پایگاه مردمی ندارد.

(۲) تبلیغ سکولاریسم:
مقایسه عملکرد نظام اسلامی با نظام‎های سکولار همواره در صدر فعالیت‎ رسانه‎های بیگانه قرار داشته است. هدف این مقایسه القاء این مسأله به مخاطبان است که علت ناکارآمدی نظام اسلامی همانا «اسلامی بودن» است. و تا دین از سیاست جدا نشود مشکلات همچنان لاینحل خواهد ماند. این رسانه‎ها در سالیان اخیر بطور عمده و در ایام انتخابات بطور اخص برنامه‎های زیادی در مقایسه نظام ولایت فقیه با نظام شاهنشاهی تولیدو پخش کردند که در غالب آنها در کمال حیرت رأی به برتری نظام شاهنشاهی دادند. پسر محمدرضا پهلوی سخنگوی اپوزیسیون که اخیرا در پاریس با حمایت آمریکا، فرانسه و انگلیس اعلام موجودیت کرد گفت: «آزادی در قبل از انقلاب برای مردم ایران بیشتر از دوران کنونی بوده است»؟! سلسله برنامه‎هایی که شبکه BBC فارسی برای زیر سؤال بردن نظام ولایت فقیه در چند ماه اخیر در برنامه «پرگار» دنبال کرده است، تنها یک نمونه از این توطئه‎های رسانه‎ای است.

(۳) عدم اعتماد به نظام:
تبلیغ «صداقت نداشتن نظام» در برگزاری انتخابات محور اصلی تبلیغات رسانه‎های بیگانه در این حوزه بود. آن‎ها با زیر سؤال بردن برگزاری همزمان انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا و ریاست‎جمهوری به بینندگان خود القا می‎کردند که این امر برای صرفه‎جویی و جلوگیری از اسراف و ریخت و پاش‎های تبلیغاتی نبوده است بلکه هدف نظام تلاش برای کسب مشروعیت از مردم بوده است.

آنها در کنار این محورها با برجسته‎سازی «حاکم بودن فضای سنگین امنیتی و نظامی در کشور که به‎شدت آزادی انتخابات را دچار خدشه می‎کند» سعی داشتند پازل تبلیغاتی خود علیه جمهوری اسلامی را تکمیل کنند. محور دیگر در این حوزه «تبلیغ فروپاشی درونی اعضاء و خانواده انقلاب اسلامی» و تحقق تئوری «انقلاب فرزندان خود را می‎خورد» بود؛ در نتیجه مروری بر رویش‎ها و ریزش‎های انقلاب اسلامی داشتند و بدون آن‎که به مخاطب خود دلایل مثلا برکناری مرحوم آیت‎الله منتظری را بیان کنند از جنگ قدرت در میان مسئولان جمهوری اسلامی سخن می‎گفتند.

(۴) اتحاد مخالفان:
«اتحاد هماهنگ اپوزیسیون داخلی و ضدانقلاب خارجی در برابر نظام و برجسته‎سازی آن» از محورهای تبلیغی رسانه‎های بیگانه در ایام انتخابات بود. آن‎ها تلاش داشتند وانمود کنند که آنچه را که در سوریه به صورت ائتلاف مخالفان داخلی و دشمنان خارجی علیه دولت مشروع و قانونی بشار اسد بر‎خلاف همه قوانین بین‎المللی و با نظاره‎گری سازمان ملل در جریان است به‎زودی در ایران خواهیم دید. آن‎ها که تا قبل از انتخابات همواره هاشمی رفسنجانی را «شریک جرم بزرگ نظام جمهوری اسلامی» می‎دانستند با چرخش ۱۸۰ درجه‎ای به‎ دنبال القاء «ائتلاف بزرگی از مخالفان داخلی به رهبری هاشمی رفسنجانی در برابر نظام» بودند.
«تشکیک» در مبانی قانون اساسی و «برداشت‎های مختلف» از اصول آن توسط مخالفان، قانون اساسی موجود را فاقد کارآیی لازم در شرایط امروزی نشان می‎داد. این رسانه‎ها هرگونه انتقاد از وضع موجود توسط جریانات سیاسی را که در کشور معمول است و به خصوص در ایام انتخابات بیشتر می‎شود به پای آنچه خود «ائتلاف بزرگ مخالفان» نامیده بودند می‎گذاشتند.

(۵) مهندسی انتخابات:
رسانه‎های بیگانه که در رأس آنان BBC فارسی، VOA (صدای آمریکا) و رادیو فردا بودند ندای «مهندسی انتخابات» توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را سر دادند. مستمسک آنان اظهارنظر نماینده رهبری در سپاه بود که «چون سپاه مسئولیت حفاظت و امنیت از انقلاب اسلامی و دست‎آوردهای آن را برعهده دارد در جریان انتخابات نمی‎تواند بی‎تفاوت باشد و انتخابات را مهندسی خواهد کرد». بهعلاوه اظهارنظر‎ها و سخنانی که در جریان انتخابات ۸۸ درباره مهندسی انتخابات مطرح شده بود بهترین خوراک تبلیغاتی را برای رسانه‎ها فراهم آورده بود. این رسانه‎ها همواره از «حکومت سرداران» و نه «حکومت مردم» صحبت می‎کردند و همچنین به دنبال القای این‎ مسأله بودند که «کاندیدای نظام از قبل تعیین شده است» و آراء مردم نقشی ندارد و حتی اگر مردم مشارکت کنند آرای آنان خوانده نخواهد شد. این رسانه‎ها برای تکمیل کار رسانه‎‎ای خود بر «نقش صدا و سیما در تبلیغ نامزد مورد نظر نظام» و «حذف سایر رقبا با گرفتن امکانات رسانه‎ای از آن‎ها» تأکید زیادی کردند تا فکر خام مهندسی انتخابات را جا بیندازند. اما وقتی مردم دیدند که رسانه ملی با عدالت رسانه‎ای به همه نامزدها و جریانات سیاسی در بهترین ساعات و از همه شبکه‎های رادیویی و تلویزیونی برنامه اختصاص داده است این رسانه‎ها به جای اعتراف به واقعیت، تلاش کردند به روی خود نیاورند که درباره مهندسی انتخابات چه گفته‎اند به این ترتیب اهداف توطئه‎آمیز آنان برای مردم ایران بهتر مشخص شد.

(۶) مسأله قومیت‎ها:
«زمینه‎سازی برای شورش‎های قومی و مذهبی» به بهانه منع قانونی کاندیدا شدن نامزدهای آنان، از جمله محورهای مهم در این حوزه بود. فراخواندن از زنان برای تشکیل کمپین‎های نافرمانی مدنی در اعتراض به آنچه آنان نادیده انگاشتن حقوق زنان و محروم نگه داشتن آنان از حضور در جایگاه ریاست‎جمهوری می‎خواندند، نمونه‎ای از فعالیت‎ها در این زمینه بود.
دشمنان مرتب از برابری حقوق زنان و مردان سخن می‎گفتند؛ حتی یکی از شبکه‎ها در ویژه‎برنامه‎ای با عنوان «۱۷ نفر از سران دنیا زن هستند» این سؤال را مطرح کرد که چرا ایران نباید هجدهمین کشور باشد؟ این شبکه‎ها همچنین مرتبا اقلیت‎های دینی و مذهبی و زنان را در کنار هم به عنوان شهروندان درجه ۲ معرفی می‎کردند و این سوال را مطرح می‎نمودند که چرا این‎ها بهدنبال احقاق حقوق خود نیستند؟ حتی در روزهای آخر انتخابات، شبکه‎های کردزبان برای تحریم انتخابات توسط مردم فعالیت‎های گسترده‎ای ترتیب دادند اما حضور قاطع و گسترده مردم در مناطق مرزی، به خصوص در کردستان و سیستان و بلوچستان نه بزرگی به دشمنان ملت بود.

(۷) تخریب‎ها:
بی‎شک حجم زیادی از برنامه‎ها و سیاست‎های شبکه‎های ماهواره‎ای بر «تخریب‎ها» متمرکز بود.
تخریب چهره «جمهوری اسلامی و رهبری نظام» که نامزدی خاص را مدنظر دارند و رأی مردم برای آنان ارزش ندارد.

تخریب نهادهای مؤثر در امنیت کشور چون «سپاه پاسداران و بسیج» با تخطئه و زیر سؤال بردن آن‎ها در انتخابات به‎دلیل آنچه آن‎ها مهندسی انتخابات می‎نامیدند.
تخریب نهادهای رکنی و بنیادی نظام مثل «شورای نگهبان قانون اساسی» که صیانت از اسلامیت و جمهوریت نظام را بر عهده دارد، به بهانه نظارت استصوابی.

تخریب شخصیت‎های روحانی به ویژه افرادی چون هاشمی رفسنجانی و ارجاع فهرست بلند‎بالایی از مشکلات به آنان اگر چه پس از آن‎که هاشمی در انتخابات به شیوه خاص خود عمل کرد به تعریف و تمجید از‎ او پرداختند.

تخریب «اصول‎گرایان به ویژه قالیباف» و زیر سؤال بردن خدمات و عملکرد او در ناجا و شهرداری.
تخریب اصول‎گرایان و پیوند دادن آنان به پرونده هسته‎ای و زیر سؤال بردن عملکرد جلیلی به عنوان مسئول پرونده هسته‎ای.
تخریب صدا و سیما با القای این‎که آزادی بیان واقعی وجود ندارد و رسانه ملی تریبون یک جناح خاص است.

تخریب چهره دولت و برجسته‎سازی برخی ناکارآمدی‎های دولت احمدی‎نژاد برای آن‎که از سبد رأی اصول‎گرایان کم کنند مستند «مردی با کاپشن بهاری» از BBC به دنبال القای این مطلب بود که احمدی‎نژاد که از حمایت همه‎جانبه رهبری نظام برخوردار بود، به پرهزینه‎ترین دولت جمهوری اسلامی تبدیل شد و اکنون با رفتن او مردم خوشحال هستند. همه و همه این‎ها برای تخریب چهره نظام، کاهش حضور مردم و مهم‎تر از همه رأی نیاوردن اصول‎گرایان بود.

اما وقتی با حضور خیره‎کننده مردم و تحقق حماسه حضور، تمام آنچه در توهم خودپنداری خود رشته بودند پنبه شد به ناچار به عظمت حضور مردم، انتخابات آزاد و امانت‎داری نظام درباره آراء مردم اعتراف کردند. اما در خط تبلیغاتی جدید به «دامن ‎زدن به مطالبات فراتر از ظرفیت‎های قانونی» و «تفسیرهای نادرست از آراء مردم» روی آوردند.

اما آنچه که موجب افول و کاهش تأثیرگذاری نقشه‎ها و توطئه‎های دشمنان و شبکه‎های ماهواره‎ای در اختیار آنان در امر انتخابات شد درخشش رسانه‎ ملی و اعتماد مردم به آن و افزایش سطح آگاهی‎های مردم بود. اگر می‎خواهیم روند افول رسانه‎های بیگانه استمرار یابد، باید توجه به رسانه ملی، تخصیص اعتبار و بودجه لازم و حمایت از چندصدایی و گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی را که رسانه ‎‎ملی باید در آن پیشگام باشد در دستور کار قرار دهیم.

پایان دوران تبلیغات پرهزینه
تمجید و تقدیر شایسته و به‎سزای رهبر معظم انقلاب اسلامی به گمانم بهترین دلیل و نشانه بر درخشش عملکرد رسانه ملی در انتخابات است.

رسانه ملی باید در چند عرصه اقدام می‎کرد:
۱- مشارکت و حضور حداکثری مردم پای صندوق‎‎های رأی و تحقق حماسه سیاسی: ۷۳ درصد مشارکت، گویای حماسه‎آفرینی مردم و نقش رسانه ملی است.
۲- حفظ بی‎طرفی و جلب اعتماد مخاطبان: برابر نظرسنجی‎‎ها بیش از ۸۵ درصد مردم بی‎طرفی این رسانه را تأیید کردند.

۳- حفظ و گسترش فضای شادی و نشاط: رسانه ملی با نمایش فیلم، سریال، مسابقات، طنز، کمدی و... در ایجاد گفتمان امید و مشارکت جویی نقش مهمی داشت
۴- اتخاذ تمهیدات مناسب برای برگزاری مناظره‎‎های اخلاقی، برنامه‎محور و بهدور از تخریب، مچ‎گیری و سیاه‎نمایی: مناظرات انتخاباتی کمتر از نیم قرن در دنیا سابقه دارد و در بسیاری از کشور‎های پیشرفته دنیا هم اجرا نمی‎شود. انگلستان کمتر از ۵ سال است که مناظره‎‎ها را در انتخابات به‎خدمت گرفته است. رسانه ملی باید مناظره‎‎ها را بومی می‎ساخت به‎گونه‎ای عمل می‎کرد که نامزد‎ها حرف‎ها و برنامه‎‎های خود را در نهایت آزادی بیان کنند و مردم هم قدرت تمیز و تفکیک آن‎ها را داشته باشند. بیش از ۶۰ میلیون نفر از مردم ایران مناظره‎‎ها را دیدند و پسندیدند.
۵- افشاگری و روشن‎گری در برابر بنگاه‎‎های سخن‎پراکنی: رسانه ملی توطئه‎‎های دشمنان از جمله راهبرد تحریم را بر ملا ساخت.

در کنار این راهبرد‎ها و سیاست‎‎ها ویژه‎برنامه‎‎های انتخاباتی رسانه ملی از اواسط زمستان ۱۳۹۱ آغاز شد و به‎تدریج سرعت بیشتری به خود گرفت. شبکه‎‎های ملی، برون‎مرزی و استانی صدا و سیما برنامه‎‎های گسترده‎ای را تهیه و پخش کردند که بسیاری از آن‎ها نوآورانه، خلاقانه و متناسب با اقتضائات و شرایط روز بود.

برنامه‎‎ها به لحاظ کیفی ارتقاء یافت و به لحاظ کمی رشد چشمگیری داشت. شبکه‎‎های جدید سیما هم ظرفیت بیشتری را برای برنامه‎‎ها فراهم ساختند. علاوه بر نامزد‎های انتخاباتی، نمایندگان آن‎ها به تشریح و تبیین برنامه‎‎های نامزد مورد نظر در حوزه سیاست (داخلی و خارجی)، فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، ورزش پرداختند و با نمایندگان سایر نامزد‎ها به بحث و مناظره نشستند و این مناظره‎‎ها هم نقش مهمی در شکل‎گیری آراء به‎نفع کاندیدا‎ها داشت.

حجم برنامه‎‎ها بسیار بالا بود. جدول پخش (کنداکتور) سیما از ساعت ۱۸ تا ۲۴ و جدول پخش صدا از ساعت ۸ تا ۱۶ دربرگیرنده برنامه‎‎های نامزد‎های انتخاباتی بود. رسانه ملی در انتخابات اثبات کرد که برنامه‎محور، دارای وحدت فرماندهی و انسجام درون‎سازمانی است. عدالت رسانه‎ای نه تنها برای نامزد‎ها بلکه برای مردم باورپذیر بود. برقراری ارتباط و تفاهم مناسب میان نامزدها و میان نمایندگان آن‎ها با رسانه ملی، تعامل رسانه ملی با بینندگان و نیز هماهنگی رسانه ملی با نهاد ناظر (شورای نگهبانو هیأت نظارت) و نهاد مجری (وزارت کشور هیأت‎‎های اجرایی) از دیگر نقاط قوت رسانه ملی در انتخابات بود که باید بر آن تأکید شود
پذیرش قانون به‎عنوان فصل‎الخطاب و رعایت قواعد بازی توسط نامزد‎ها به یک فرهنگ تبدیل شد تا مبادا مشابه سال ۸۸ شاهد نافرمانی مدنی و قانون‎شکنی برخی افراد و جریانات باشیم.
رسانه سعی کرد یاد‎دهنده و یادگیرنده باشد. برخی نقص‎‎های گذشته را به‎سرعت جبران کند و برای مخاطبان و نامزد‎ها در نقش آموزشی هم ظاهر شود. مخالفت‎ها، موافقت‎ها، قواعد بازی، و حاکمیت اخلاق بر مناظره‎ها را باید در این حوزه مورد توجه قرار داد.

انجام نظرسنجی‎‎های متعدد و معتبر و بهره‎گیری از همه ظرفیت‎‎ها و توان‎‎ برای برنامه‎سازی چون پویانمایی (انیمیشن)، گرافیک، زیرنویس‎‎های حرفه‎ای و عالمانه، میان‎برنامه‎ها، مستندها، گزارش‎‎ها و بسته‎‎های خبری همه و همه نشان داد که رسانه ملی در انتخابات یازدهم ریاست‎جمهوری توجه جدی‎ای هم به انتخابات شورا‎های اسلامی شهر و روستا داشته است. رسانه ملی با موفقیت، پایان دوران قدرت نمایی تبلیغات گران و پرهزینه در امر انتخابات را اعلام کرد و بدین‎سان گام بزرگی برای حاکمیت عقلانیت و فاصله‎گیری از عوام‎گرایی برداشت.
آنچه که باید از انتخابات اخیر برای جامعه و رسانه ملی مورد بهره‎برداری جدی قرار گیرد، حفظ راهبرد پرسش‎گری از مسئولان و حمایت از گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نیز رویکرد چندصدایی رسانه ملی است.

پیام‎‎های انتخابات
۱- رکورد مشارکت ۷۳ درصدی مردم در انتخابات که نشانه حضور چشم‎گیر مردم پای صندوق‎های رأی است.
۲- اعتماد گروه‎ها و افراد مختلف حتی مخالفان به نظام و صندوق‎‎های رأی، موفقیتی بزرگ و از پیام‎‎های انتخابات است. آقای روحانی فقط با ۲۵۰ هزار رأی بیش از ۵۰ درصد آراء، حائز اکثریت در مرحله اول انتخابات شد و نظام از آن حمایت کرد. این نظام جمهوری اسلامی مظلوم، به اتهام واهی تقلب ۱۱ میلیون رأی موسوی ۴ سال مورد آماج و حملات فتنه‎گران و دشمنان بود.
۳- برگزاری انتخابات در نهایت سلامت، آرامش و امنیت حکایت از توانمندی و اقتدار نهاد‎های نظام است.

۴- اثبات امانتداری نظام در صیانت از آراء مردم و مختومه شدن پرونده بهتان و دروغ بزرگ تقلب در انتخابات ۸۸. BBC فارسی در ویژه‎برنامه انتخاباتی خود گفت: «انتخابات ۹۲ مراسم تدفین جنبش سبز و احیای نظام بود. جمهوری اسلامی انرژی جنبش را مهار کرد و به‎سوی پذیرش اصول و قواعد حکومت در عمل سیاسی کانالیزه کرد». دکتر عارف در جمع رؤسای ستاد مرکزی انتخاباتی خود گفت: «انتخابات ۹۲ سلامت انتخابات را بیمه کرد و پرونده شبهه و تقلب را برای همیشه بست».

۵- عملکرد قابل تحسین دولت در حفظ آرامش و برگزاری سالم انتخابات. شاید کم نبودند کسانی که منتظر بروز اتفاقی از سوی دولت بودند، اما چنین نشد.
۶- حضور هشت سلیقه و طرز فکر متفاوت. واقعا نامزد‎های منسوب به اصول‎گرا هم اختلافات جدی با هم داشتند و هر هشت نفر مخالف وضع موجود بودند و دولت مستقر نماینده‎ای برای دفاع از عملکرد خود نداشت.

۷- تبریک به موقع رقبا به نامزد پیروز که در خلق فضا و رفتار سیاسی جدید کشور تأثیرگذار بود.
۸- نمایش آزادی بیان در بالاترین تراز جهانی. همگان دیدند که جمهوری اسلامی برخلاف آن‎چه رسانه‎‎های بیگانه تبلیغ می‎کردند مملو از جعبه‎های سیاه که باید رمزگشایی شود، نیست و همه در اتاق شیشه‎ای زندگی می‎کنند و راهبرد‎های مهم سیاست خارجی کشور مورد نقد و سؤال قرار می‎گیرد.

۹- به حاشیه راندن نقش پول و ثروت و تبلیغات پرهزینه توسط رسانه ملی و جایگزین شدن تبلیغات قانونمند، اخلاق‎محور و با برنامه به‎جای آن.
۱۰- تحقق رهنمود‎ها و پیش‎بینی‎‎های رهبری در انتخابات، مبنی بر حضور گسترده و خلق حماسه سیاسی.
۱۱- انفعال شبکه‎‎های ماهواره‎ای به خصوص BBC و VOA و مرجعیت رسانه‎ ملی.
۱۲- نمایش بی‎طرفی نظام، از رسانه‎ ملی گرفته تا ائمه جمعه و سایر نهاد‎ها و شخصیت‎‎های مؤثر که نقش محوری داشتند.
۱۳- ایجاد شور و نشاط در جامعه که ناشی از احساس تغییر و حاکمیت اعتدال است.
۱۴- نه به وضع موجود و آری به تغییرات.
۱۵- نمایان شدن ضعف جریان اصلاحات در افکار عمومی که به تنهایی فاقد رأی لازم بود و با دوپینگ سیاسی با کارگزاران سازندگی و حمایت ویژه هاشمی، در عرصه انتخابات حاضر شدند و خود را شریک پیروز محسوب کردند.
۱۶- عریان شدن ضعف و عیوب جریان اصول‎گرایی:
با بدنه اجتماعی و افکار عمومی ارتباط بسیار ضعیف دارد.
با نسل جوان ارتباط ارگانیک، نهادینه‎شده و مستمر ندارد.
عمدتا به رانت نهاد‎های حکومتی توجه دارد.
در کادرسازی و تربیت نیرو آن‎گونه که باید عمل نکرده است.
اختلافات و فقدان ائتلاف یکپارچه که مانع مهمی در برابر پیروزی آن‎ها بود.
کاهش شدید پایگاه اصول‎گرایان سنتی.
۱۷- از ۵۰ میلیون واجد شرایط رأی، ۱۳ میلیون نفر در انتخابات شرکت نکرده‎اند. چرایی این عدم شرکت، برای همه جریانات مهم است و برای مسئولان مهم‎تر.
واجدان شرایط رأی ۱۹۲/۴۸۳/۵۰ نفر؛
شرکت‎کنندگان در انتخابات یازدهم: ۱۵۶/۷۰۴/۳۶ نفر و
آن‎هایی که شرکت نکرده‎اند: ۹۳۶/۷۷۸/۱۳ نفر.

۱۸- اثبات مدخلیت متغیر‎های متعدد و تأثیرگذار در شکل‎گیری آراء چون:
شخصیت و کاریزمای نامزد انتخاباتی؛
سازمان رأی و تشکیلات؛
گفتمان، راهبرد و شعار‎های انتخاباتی؛
قواعد و شیوه‎‎های رقابت؛
پایگاه‎‎های اجتماعی شامل:
الف) جنسیت: (زن – مرد)
ب) سن: (جوانان – بزرگسالان) جوانان رویکرد انقلابی دارند و بزرگسالان رویکرد محافظه‎کارانه.
ج) جغرافیا و اقلیم: شهرها، روستاها، کلان‎شهرها
د) طبقه: نقش طبقه متوسط شهری در انتخابات بسیار مهم بوده و برهم‎زننده معادلات انتخاباتی است.
هـ) ایدئولوژی: رابطه معنادار ایدئولوژی و شعار‎ها با ارزش‎های نظام نزدیک شدن به آن یا فاصله گرفتن از آن..
این متغیر‎ها به ما می‎گوید که برای تحلیل انتخابات و عوامل مؤثر در آن، نباید به متغیر‎های تک‎بعدی نگریست و باید همه عوامل دخیل را مورد توجه قرار داد.

۱۹- میان خدمات انجام‎شده نامزد‎ها با شکل‎گیری سونامی رأی، الزاما رابطه معناداری وجود ندارد. رأی پایین قالیباف در تهران به‎رغم کارنامه پربار خدمات او که بی‎تردید برجسته‎ترین کارنامه شهرداری تاکنون است گویای این دلیل است. اما چرا وی در تهران یک دوم آرای روحانی را از آن خود کرده است! (در تهران کل آراء ۷۷۶/۸۶۰/۲ رأی بوده است. روحانی ۹۶۴/۳۲۶/۱ رأی و قالیباف فقط ۸۵۴/۷۲۵ رأی را از آن خود کرده است.) تحلیل آراء گویای آن‎ست که سونامی رأی که عمدتا در ۷۲ ساعت آخر مانده به انتخابات شکل می‎گیرد، در همه تحلیل‎ها، نظرسنجی‎‎ها و پیش‎بینی‎‎ها تغییرات اساسی به‎وجود می‎آورد. دوم خرداد ۷۶ (خاتمی)، خرداد ۸۴ (احمدی‎نژاد) و ۲۴ خرداد ۹۲ (روحانی) برگرفته از همین سونامی رأی است.

در این زمینه، سؤالات زیر قابل طرح است:
الف) لجاجت ملی: آیا مردم نسبت به وضع موجود قهر کرده و با رأی خود مخالفت خود را با استمرار وضع موجود اعلام می‎کنند؟
ب) نقش رسانه ملی: آیا ویژه برنامه‎‎های انتخاباتی رسانه ملی و گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و رسانه‎ای تأثیرگذار است؟
ج) ائتلاف‎‎‎های انتخاباتی: آیا حمایت افراد یا جریانات سیاسی و نیز ائتلاف نامزد‎ها در شکل‎گیری سونامی اثر دارد؟
د) مظلوم‎نمایی: آیا نزد مردم کسی یا جریانی که به هر دلیل از نظر قاطبه افکار عمومی مظلوم شده است، شایسته حمایت گسترده می‎شود؟
هـ) شبکه‎‎های اجتماعی: در سالیان اخیر شبکه‎‎های اجتماعی نقش تأثیرگذاری را ایفا کرده‎اند. آیا این شبکه‎‎ها عامل اصلی به‎وجود آمدن سونامی هستند؟
و) منجی‎گرایی: آیا مردم خسته از وضع موجود، به‎دنبال شعار‎ها و نامزدی هستند که نماد مخالفت با وضع موجود و نجات‎دهنده مردم باشد و شعار‎ها و برنامه‎هایش موجب شود که مردم او را ناجی خود بدانند؟

۲۰- فقدان سامان سیاسی و نبود احزاب حرفه‎ای و با برنامه از جمله اشکالات مهم در امر انتخابات است. احزاب سیاسی در انتخابات ریاست‎جمهوری در این سال‎ها توفیق نداشته‎اند و نیاز به سامان‎دهی جدید دارند. تشکیلات، کادر آموزش‎دیده و حرفه‎ای، تشکیل دولت در سایه، برنامه داشتن، هیئت رئیسه و رهبری کارآمد و توانا از جمله نیاز‎های مبرم برای احزاب سیاسی است.

۲۱- روحانی در استان‎‎های مرزی که اقلیت‎‎های مذهبی و قومی زندگی می‎کنند نفر اول شده است: کردستان، سیستان و بلوچستان، ایلام و ... او تنها در چهار استان نفر اول نیست. قزوین (قالیباف)، خوزستان، چهارمحال و بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد (محسن رضایی). مقایسه آرای رضایی و روحانی، گویای اشتراک برنامه‎‎های آن‎ها در مسائل اقوام است.
۲۲- رضایی تا پایان انتخابات سعی کرد عنوان نامزد مستقل را برای خود نگهدارد و فاصله‎اش با جریان اصلاح‎طلب و اصول‎گرا را حفظ کند. آرای او نسبت به انتخابات سال ۸۸ رشد چشمگیری دارد. اما این امر نباید موجب خطای تحلیل او و حامیانش شود. سقف رأی رضایی، مشخص است.

۲۳- انتخابات یازدهم بیانگر بلوغ سیاسی، کارآمدی نهاد‎های حکومتی، سازمان‎های نظامی، امنیتی و اطلاعاتی و شعار‎های دولتی، است و این اتفاق بس مبارک است.
۲۴- مدیریت شادی‎‎ها به خصوص توسط رسانه ملی و ناجا قابل تقدیر است. با اعلام نتایج انتخابات مردم در سراسر کشور به خیابان‎ها ریختند و شادی کردند. پیروزی‎‎های پی در پی در عرصه‎‎های ورزش فوتبال و والیبال نیز مضاعف شد و با شرح صدر نهاد‎های مسئول و پایش و مراقبت از سوی مردم در سراسر کشور خون از دماغ کسی نیامد. این یک موفقیت بزرگ بود.
۲۵- جریان پیروز به خصوص آقای روحانی ادب پیروزی را داشتند. آقای روحانی خود را رئیس‎جمهور همه مردم برشمرد و این یک گام بزرگ برای آشتی ملی بود. بر خلاف انتخابات گذشته این‎بار خبری از حذف و قلع و قمع کسانی نبود که پیام انتخابات و رأی اکثریت را درک نکرده‎اند.
۲۶- بصیرت و آگاهی رشد‎یافته جریانات و اشخاص سیاسی مختلف در مدیریت مطالبات و دامن نزدن به آن پس از پیروزی، یکی دیگر از پیام‎‎های انتخابات به‎شمار می‎رود. عزم و اراده همگان برای کمک و حمایت از رئیس‎جمهور منتخب برای توفیق در مسئولیت بس خطیری که بر عهده گرفته، کاملا ملموس است. و این عزم و اراده همگان شرایط بسیار خوبی را برای پیشرفت، توسعه، آبادانی و سازندگی کشور فراهم می‎کند.

۲۷- انتخابات نشان داد که دوران پساجناح‎گرایی فرارسیده است و دوران دوگانه چپ و راست، اصلاح‎طلب و اصول‎گرا سپری شده است. دوران پساجناح‎گرایی لوازمی دارد که باید به‎درستی آن را شناخت. مهم‎ترین مؤلفه این دوره، تقدم امور اجتماعی و اقتصادی بر امور سیاسی است.

در خاتمه باید گفت ملت ایران به فرمایش رهبری کاری کرد کارستان. درود بر ملت بزرگ ایران.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


این شد یک تحلیل واقع بینانه
محمد
آقاي دارابي خودشان در كدام گروه جاي داشتند؟