به گزارش جهان، آنچه در پی میآید، هجدهمین ضمیمه هفتهنامه پنجره است که در آن انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲، عوامل مؤثر در خلق حماسه سیاسی، برندگان و بازندگان داخلی و خارجی این امتحان بزرگ و نتایج و پیامدهای آن بررسی خواهد شد.
لازم به ذکر است که دکتر علی دارابی، نویسنده محترم، در اولین یادداشت (که پیش از این در اسفند ماه سال۹۱ و سه ماه پیش از ایام انتخابات در هفتهنامه پنجره به چاپ رسیده) آرایش احتمالی نیروهای سیاسی در انتخابات ۹۲ را پیشبینی کرده که تقریباً اکثر آن پیشبینیها تحقق پیدا کرده است. یادداشتهای دوم و سوم نیز پیش از این به ترتیب در شمارههای ۱۷۴ و ۱۷۵ تقدیم خوانندگان محترم شده است.
هدف از بازنشر این مطالب در کنار یادداشتهای جدید، ارائه تصویری جامع از فرایند انتخابات اخیر است تا از این رهگذر خواننده محترم بتواند قطعاتی که «جورچین پیروزی در آزمون خیرهکننده» را آفریدند، در کنار هم مشاهده کند و خود بتواند به ارزیابی نهایی دست یابد.
۱. اهمیت انتخابات
۲۴ خرداد ۱۳۹۲ دو انتخابات مهم و سرنوشتساز برگزار میشود. یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و چهارمین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا نهتنها در تحولات کشور بلکه در تحولات منطقه و جهان از حیث میزان مشارکت مردم و گرایش سیاسی پیروز در انتخابات تأثیرگذار خواهد بود. واقعیت آن است که آزادی، حق رأی و انتخابات واقعی از دستاوردهای گرانسنگ انقلاب اسلامی است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی که میثاق ملی همگانی است، براساس اصل ششم، اداره کشور در جمهوری اسلامی را متکی بر آراء و از راه انتخابات و همهپرسی میداند. همچنین از ۱۷۷ اصل و ۱۴ فصل قانون اساسی، فصول و اصول مهمی به حقوق مردم (فصل سوم، اصل ۱۹ تا ۴۲؛ فصل پنجم، حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن، اصل ۵۶ تا ۶۱؛ فصل نهم قوه مجریه، اصل ۱۱۳ تا ۱۵۱ و فصل هفتم، شوراها، اصل ۱۰۰ تا ۱۰۷) و انتخابات شوراها و ریاستجمهوری اختصاص دارد.
رأیدادن در جمهوری اسلامی علاوهبر استیفای حقوق شهروندی و صیانت از قانون اساسی، یک تکلیف و فریضه الهی تلقی میشود و حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) معمار کبیر انقلاب اسلامی همواره بر «میزانبودن آراء مردم» بهعنوان معیار در نظام مردمسالاری دینی تأکید کردهاند و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر همین سیره و روش تأکید و ابرام داشتهاند.
انتخابات در ایران همواره از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.دلایل این اهمیت عبارتاند از اینکه انتخابات:
۱. نمایشی از اقتدار مردم در برابر زیادهطلبی دشمنان محسوب میگردد؛
۲. قدرت بازدارندگی در برابر تحریمها و تهدیدهای استکبار جهانی دارد؛
۳. بازتاب وحدت و همبستگی ملی در برابر دشمنان انقلاب اسلامی است؛
۴. علاقه، وفاداری و پایبندی مردم را به نظام و انقلاب اسلامی نشان میدهد؛
۵. مشارکت آگاهانه و داوطلبانه مردم برای استیفای حقوق شهروندی و نیز ادای تکلیف الهی را به نمایش میگذارد؛
۶. بیانگر حاکمیت قانون و اداره امور بر پایه نظامات قانونی است؛
۷. گویای اعتماد عمومی مردم به ارزشهای انقلاب اسلامی فارغ از آمدوشد دولتها و فراز و فرود جریانات سیاسی است؛
۸. بیانگر آزادی، رقابت، مردمسالاری دینی و اداره واقعی امور بهدست مردم است؛
۹. جاری بودن زندگی و جریان امور در کشور بهرغم مشکلات اقتصادی، تورم، گرانی، بیکاری، بیتدبیری و... است؛
۱۰. تبلور اراده عمومی ملت و تحقق چیزی است که آنها بهتر میپسندند.
۲. مشارکت حداکثری
با این همه اهمیت انتخابات در گرو مشارکت گسترده و حضور مؤثر ملت است. این مشارکت مستلزم مقدماتی ضروری برای شکلگیری یک انتخابات پرشور، حماسی، تعیینکننده، سرنوشتساز و آبرومند برای کشور است.
مهمترین سازوکارهای مشارکت حداکثری و حضور گسترده عبارت است از:
۱. بازکردن فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور و بهحاشیهراندن رویکرد انقباضی در اداره امور؛
۲. بازکردن فضای سیاسی و رسانهای و حضور چهرهها، گرایشها و سلیقههای متفاوت و مختلف سیاسی وفادار به نظام و قانون اساسی؛
۳. پاسخگوبودن قدرتها و جریانات حاکم در اداره امور در قبال وظایف و مسئولیتهای محوله؛
۴. بهحاشیهراندن افراطیگری و رادیکالیسم بهخصوص زدن چوب حراج به حیثیت و آبروی مردم که متأسفانه امروزه در رسانهها، تریبونها و فضاهای مجازی رایج شده است؛
۵. رقابتیبودن انتخابات و حضور مؤثر همه جریانات سیاسی درون خانواده انقلاب؛ بهخصوص جریاناتی که از کاندیدا و نامزد اختصاصی برخوردارند؛
۶. حفظ آرامش و ثبات جامعه و همدلی مسئولان و پرهیز از اختلافات؛
۷. موفقیت کشور در عرصههای جهانی بهخصوص مباحث هستهای و دیپلماسی؛
۸. اتخاذ تمهیدات بایسته برای نقشآفرینی جوانان و دانشجویان که موتور محرکه انتخابات هستند؛
۹. اقدام بایسته مسئولان در حل مشکلات کشور بهخصوص گرانی، تورم، بیکاری، رشد بیسابقه قیمتها و پایینآوردن هزینه زندگی مردم در کشور؛
۱۰. ایجاد فضای پرشور و نشاط برای رقابتهای انتخاباتی؛
۱۱. آگاهیبخشی به آحاد مردم درباره توطئههای استکبار و شبکههای ماهوارهای برای کاهش مشارکت مردم در انتخابات و روشنگری مسئولان، رسانهها، مطبوعات و... بهخصوص رسانه ملی؛
۱۲. ایفای نقش بایسته توسط گروههای مرجع، نخبگان، احزاب، مطبوعات و رسانهها در امر انتخابات؛
۱۳. برنامهمحوری، خردگرایی و عقلانیت در برنامههای نامزدهایی انتخابات و پرهیز از شعارگرایی و عوامفریبی.
۳. آرایش نیروهای سیاسی
در یک دستهبندی کلی میتوان جریانات و نیروهای سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری آینده را به چهار گروه اصلی و چند زیرشاخه دستهبندی کرد (جدولهای ۱-۵).
برای دیدن تصویر در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید
ملاحظه:
۱. کاندیداهای اصلاح طلبی که بهصورت مستقل وارد انتخابات شدهاند، رسما اعلام کردهاند که اگر جریان عمومی اصلاحطلب به اجماع و وحدت برسند، انصراف میدهند.
۲. کاندیداهای مستقل منسوب به اصولگرا صریحا اعلام کردهاند که بهنفع هیچکس کنار نخواهند رفت.
۴. برنامهها، راهبردها و کاندیداهای جریانات سیاسی
یکم. جریان اصولگرا
الف. راهبردها
این جریان راهبرد خود را مبتنی بر اصول زیر قرار داده است:
۱. پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری و شوراها؛
۲. رسیدن به وحدت همه جریانات اصولگرا؛
۳. عدم پیروزی جریان فتنه و انحراف؛
این جریان از دو فرصت مهم و تاریخی بهرهمند است:
۱. حمایت جامعتین (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران) بهعنوان پدران معنوی و رهبران فکری و سیاسی اصولگرایان؛
۲. موقعیت برتر در نزد افکار عمومی براساس نظرسنجیها و بهسبب عملکرد و خدمات انجامشده که مورد تأیید مردم است.
ب. چالشها
اما چالشهای مهمی پیش روی این جریان قرار دارد:
۱. اختلافات جدی میان گرایشهای اصولگرایان که میان جریان سنتی و رهروان از یک سو و جریان تحولخواه، ایثارگران و رهپویان از سوی دیگر بر سر ریاست مجلس نهم بروز کرد و هنوز برطرف نشده است؛
۲. شکلگیری جبهه پایداری پس از قهر و خانهنشینی ۱۱روزه احمدینژاد و صفبندی در برابر رئیس مجلس و نیز انشعاب آن به دو شاخه قم و تهران و از همه مهمتر عدم تعیین تکلیف قطعی خود که در کجا ایستاده است. در جبهه منتسب به دولت یا اصولگرایان یا هیچکدام؟
۳. تمایل بخش قابل ملاحظهای از اصولگرایان سنتی به هاشمی رفسنجانی که گاهی در زمین تعریفشده هاشمی بازی میکنند و خود مانع بزرگی برای شکلگیری ائتلاف بزرگ اصولگرایان هستند؛
۴. نوشتن عملکرد مجلس نهم و دولت دهم به پای اصولگرایان که بهرغم آنکه باید فرصت جدی برای تداوم خدمت باشد بهدلیل اختلافات، برخی ناکارآمدیها، برخی تخریبها و بهخصوص سرزنش رهبری موجب چالش جدی است؛
۵. عدم شکلگیری ائتلاف بزرگ از سوی اصولگرایان در انتخاباتهای گذشته (۸۴، ۸۸) که حاکی از اختلافات جدی است؛
۶. چالش مهم دیگر آن است که اصولگرایان همه فکر و امکانات خود را معطوف به ریاستجمهوری کردهاند و از شوراهای شهر و روستا غافل شدهاند.
ج. نامزدها
۱. اصلیترین کاندیداهای اصولگرا در ائتلاف ۱+۲ هستند. دکتر غلامعلی حداد عادل، دکتر علیاکبر ولایتی و دکتر محمدباقر قالیباف.
۲. مهندس محمدرضا باهنر، دکتر یحیی آل اسحاق، دکتر منوچهر متکی و حجتالاسلام مصطفی پورمحمدی کاندیداهای جریان سنتی (جبهه پیروان خط امام و رهبری).
۳. دکتر علیرضا زاکانی، نامزد مطلوب جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی.
۴. دکتر علی لاریجانی نامزد مطلوب جمعیت رهروان ولایت (اکثریت مجلس شورای اسلامی).
دوم. جریان اصلاحطلب
الف. راهبردها
راهبرد جریان اصلاحطلبی از هاشمی و خاتمی گرفته تا جریان افراطی و معتدل عبارت است از:
۱. احیای حیثیت اجتماعی و بازگشت دوباره به صحنه اجتماع؛
۲. بازگشت مجدد به قدرت و قوه مجریه؛
۳. بهدست گرفتن مدیریت شوراهای شهر و روستا البته با چراغ خاموش؛ گفتنی است در انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، ۱۸۵هزار نفر برای ۴۰هزار شورا انتخاب میشوند این تعداد در تهران ۳۱ نفر خواهد بود. جریان اصلاحطلبی بهدنبال بهدستگیری قاطع شوراها برای شکلدهی مجلس شورای اسلامی دهم است.
۴. مظلومنمایی، تلاش برای تطهیر خود و تأکید بر این نکته که از تریبون رسمی و قدرت رسمی نظام سهمی ندارند و برجستهسازی این امر که مشارکت بالا در انتخابات با حضور آنان تحقق مییابد؛
۵. نفوذ در میان لایههایی از اصولگرایان و برجستهسازی اختلافات میان اصولگرایان و دامنزدن به آن؛
۶. تخریب، تخطئه و بزرگنمایی ناکارآمدی و عدم موفقیت دولت؛
۷. برجستهسازی مطالبات مردم ازجمله گرانی، تورم، بیکاری، تحریمها و... و اصولگرایان را عامل اصلی این وضعیت معرفیکردن؛
۸. تلاش برای شکلگیری یک ائتلاف بزرگ و دوقطبیکردن انتخابات میان اصولگرایان و اصلاحطلبان.
بزرگترین فرصت این جریان، در قدرت نبودن و برجستهسازی مشکلات کنونی است.
ب. چالشها
اهم چالشهای پیش روی اصلاحطلبان عبارتاند از:
۱. ازدستدادن وسیع پایگاههای اجتماعی بهدلیل عملکرد نادرست در جریان دولت اصلاحات و مجلس ششم و بهخصوص جریان فتنه؛
۲. نبود چهره محوری و شاخص چون هاشمی و خاتمی برای شکلگیری ائتلاف بزرگ و موفقیت در انتخابات. گفتنی است که این دو نفر از حامیان اصلی اصلاحطلبان هستند. اما هاشمی در انتخابات شرکت نخواهد کرد و خاتمی نیز به احتمال زیاد شانسی برای احراز صلاحیت نخواهد داشت. جریان «هاشمی میآید، هاشمی نمیآید» در انتخابات گذشته نیز وجود داشت که برای ایجاد فرصت و نیز ائتلاف اصلاحطلبان و مهمتر از آن، از بین بردن فرصتهای اصولگرایان است که باید مورد توجه قرار گیرد.
۳. اختلافات جدی و کشمکش میان نحلهها، طیفها و شاخههای مختلف اصلاحطلبی؛ وجود جریان معتدل و درون نظام در یک سر طیف و جریان افراطی و برانداز در سوی دیگر، گویای وضعیت جریان اصلاحطلبی است.
۴. اقبال عمومی به جریان اصلاحطلب پایین است. انتخابات مجلس نهم گویای این وضعیت است.
۵. حمایت اپوزیسیون و ضدانقلاب، شبکههای ماهوارهای چون BBC، VOA (صدای آمریکا)، منوتو و... از جریان اصلاحطلب و رضایتمندی این جریان از آن حمایتها.
اما نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که بهرغم این چالشها اگر ائتلاف هاشمی – خاتمی بر سر لیست واحدی شکل گیرد و از سوی دیگر جریان اصولگرا به وحدت نرسد، وضعیت انتخابات در شرایط حساس و شکنندهای قرار خواهد گرفت که اولین نتیجه آن افزایش مشارکت در انتخابات و از سوی دیگر دومرحلهایشدن انتخابات ریاستجمهوری و به دور دوم رفتن نامزدها خواهد بود.
ج. نامزدها
۱. اکبر هاشمی رفسنجانی مطلوبترین گزینه اصلاحطلبان برای انتخابات است، چرا که او در احراز صلاحیت مشکلی ندارد و نیز با سکوت و همراهی خود در زندانیشدن دو فرزندش (فائزه و مهدی) در مظلومیت هم قرار گرفته است. اگر هاشمی بیاید احتمال اجماع اصولگرایان نیز چون سال ۸۴ بعید است. همچنین از نظر اصلاحطلبان هاشمی توان و قدرت چانهزنی با نظام را داراست و حاشیهای امن برای آنان فراهم میسازد. اما بیتردید هاشمی قطعا نامزد انتخابات نخواهد بود.
۲. سید محمد خاتمی نیز از وضعیت مشابهی بهدلیل جایگاهش برخوردار است. احتمال تأیید صلاحیت او بهدلیل عملکرد دولت ۸ساله اصلاحات و مواضع در جریان فتنه، پایین است. اصلاحطلبان تنها در یک صورت خاتمی را کاندیدای خود قرار میدهند که از ابتدا بدانند او رد صلاحیت میشود تا بهانه خوبی برای تحریم انتخابات داشته باشند. اما منش، سلوک و شخصیت خاتمی با این نظریه سازگار نیست و اصولا دیگر خاتمی سودای ریاستجمهوری در سر ندارد.
۳. محمدرضا عارف، اسحاق جهانگیری، محمدعلی نجفی، حسین کمالی، محمد شریعتمداری، سید مصطفی محقق داماد و حسن روحانی از دیگر گزینههای اصلاحطلبان هستند. در این میان بهنظر میرسد که بهدلیل عدم امکان اجماع بر سر نامزد واحد، نامزدهای مطلوب طیف هاشمی رفسنجانی حسن روحانی و سپس محمدعلی نجفی هستند. طیف خاتمی هم بهدنبال محمدعلی نجفی، اسحاق جهانگیری و سپس محمدرضا عارف است.
حسین کمالی و محمد شریعتمداری برای ایجاد فضای تنفسی برای اصلاحطلبان و استفاده از تریبونهای رسمی میآیند و بهدلیل آنکه رأی ندارند بهنفع نامزد خاصی کنار خواهند کشید.
سوم. جریان منتسب به دولت
الف. راهبردها
۱. این جریان تمام تلاش خود را معطوف به ماندن در قدرت و حفظ قوه مجریه کرده است. مدل پوتین – مدودف چند سالی است که ذهن این جریان را بهخود مشغول کرده است.
۲. ایجاد فضای دوقطبی میان اصولگرایــــان و اصلاحطلبـــــان و مشغولکردن آنها به یکدیگر و خود را به سلامت از میدان عبوردادن. آنها این راهبرد را در انتخابات ۸۴ تجربه کرده اند.
۳. محبوبیتسازی و احراز صلاحیت نامزد خاص که در افکار عمومی بهعنوان لیدر جریان انحرافی شناخته شده است، مهمترین تلاش این جریان برای انتخابات است.
۴. بهرهگیری از ظرفیتها، منابع و امکانات موجود در اختیار بهخصوص پرداخت یارانهها و سهام عدالت که در انگیزه تودههای فقیر و روستاها تأثیر دارد؛
۵. حذف جریان اصیل درون نظام و حاکمیتبخشیدن به جریان موسوم به «گفتمان حماسه سوم تیر» که مدعی است تنها جریان اصیل، انقلابی، مردمی و ارزشی کشور است؛
۶. افشاگری و تخریب جریانات و اشخاص مؤثر درون نظام بهخصوص در مجلس و نامزدهای مطرح اصولگرا و نیز اصلاحطلب (خالیکردن میدان از رقیبان با افشاگری مشابه مناظرات ۸۸).
۷. پرچمداری جریان مذاکره و رابطه با آمریکا و القای این مطلب به مردم که برای حل مشکلات و عبور از تحریمها باید مذاکره کرد و قهرمان این کار نیز همین جریان است.
۸. ایجاد اختلاف میان اصولگرایان و دامنزدن به آن برای جلوگیری از شکلگیری ائتلاف بزرگ، چراکه در این صورت امکان پیروزی این جریان از دست میرود.
۹. ارجاع همه مشکلات و حلنشدن آنها به نظام و مدیریت عالی آن و القای این موضوع به مخاطبان که دولت بدون اختیار است و نهادهای نظام در کار او دخالت میکنند. القای این موضوع به افکار عمومی که «دولت میخواهد مشکلات را حل کند، به مردم پول بدهد و ... اما نمیگذارند»!
امتیاز و فرصت اساسی این دولت «بهرهگیری از منابع، ظرفیتها، امکانات و رسانهها» است. این فرصت منحصربهفردی است که در اختیار هیچ جریان سیاسی نیست و خدا کند که در مسیر درست بهکار گرفته شود.
ب. چالشها
اما مهمترین چالشهای پیش روی جریان منتسب به دولت عبارتند از:
۱. ناکارآمدی دولت در تحقق مطالبات و برنامههای خود؛
۲. فاصلهگیری جدی اصولگرایان از آن بهگونهای که کسی دولت را منسوب به اصولگرایان نمیداند؛
۳. بداخلاقـــیهــا، تخریــبهــا و اختلافاندازیها، موجب رنجش بزرگان نظام، مراجع تقلید، متدینین و حزباللهیها شده است؛
۴. فاصلهگیری فاحش دولت از شعارهای ارزشی در سالهای نخست، حذف اعضای دولت یکی پس از دیگری و فقدان نظام برنامهریزی در کشور و نیز اداره آن بر محور شخص و فرد؛
۵. افکار عمومی، دولت کنونی و جریان منسوب به آن را عامل اصلی تشدید تحریمها، تهدیدها، گرانیها، تورم، بیکاری و اوضاع بد اقتصادی میداند؛
۶. نگرش سکولار به حوزه فرهنگ، هنر و بهخصوص مذمت امر گزینش کارگزاران نظام بهعنوان اقدامی که در تضاد با شایستهسالاری است شوکی بزرگ در میان همه ایجاد کرده است؛
با این همه بزرگترین چالش این جریان «گلایه رهبری از برخی رفتارها و اقدامات آن است»؛ جریانی که همواره حمایت رهبری از خود را بزرگترین سرمایه خود میدانست.
ج. نامزدها
نامزد اصلی این جریان هرکس باشد از هم اکنون معلوم است که همهکاره کس دیگری است. بناست پوتین معاون اول مدودف شود. حالا پرسش اصلی این است که مدودف انتخابات ۹۲ کیست؟ صالحی (وزیر خارجه)، الهام (معاون رئیسجمهوری و سخنگوی دولت)، نیکزاد (وزیر مسکن و شهرسازی)، ثمره هاشمی (دستیار ارشد رئیسجمهوری)، موسوی (رئیس سازمان حج و زیارت) یا مشایی؟ یا کس دیگری که هنوز نامی از او نیست؟ هرچند مهم است که مشایی نفر اصلی این جریان به ساختمان سفید پاستور برسد اما بهنظر میرسد برای این جریان مهمتر آن است که پیروز شود؛ چراکه همه امور در دست نفر اصلی قرار دارد که حالا به ظاهر نفر دوم است. آیا واقعا این وضعیت تحقق مییابد؟ باید تا خرداد ۹۲ منتظر ماند.
نکته آخر درباره مستقلها است. آقایان محسن رضایی، محمد سعیدیکیا و علی فلاحیان بهرغم وجاهت و سوابق خوب و ارزندهای که در دفاع مقدس و وزارتهای مختلف داشتهاند، سازمان رأی و پایگاه اجتماعی ندارند و شانس و اقبالی برای آنان متصور نیست. اما کسانیکه از جریان اصلاحطلب بهعنوان مستقل پا به صحنه میگذارند آقایان حسین کمالی، محسن مهرعلیزاده، مصطفی کواکبیان، محمدرضا عارف، محمد شریعتمداری نیز افراد خوشنام و باسابقهای هستند. هرچند که کواکبیان فاقد سابقه مدیریت کلان میباشد. این افراد مشکلی هم بهظاهر برای تأیید صلاحیت از سوی شورای نگهبان ندارند. اما مسئله اصلی این است که اینان نمیآیند که بمانند، اینان میآیند که بهنفع کاندیدای اصلی اصلاحطلبان کنار بروند. البته در این میان موقعیت دکتر محمدرضا عارف متفاوت است. شاید او تنها کسی باشد که بهعنوان کاندیدای منفرد و مستقل اما از جریان اصلاحطلب وارد انتخابات شود.
بهراستی یک انتخابات با این همه سناریو و شرایط و کاندیدا برای چیست؟ انشاءالله هدف، خدمت به اسلام و ایران و مردم و آرمانهای بلند و الهی حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) و شهیدان باشد. اما نباید از توطئه دشمنان قسمخورده و استکبار جهانی غافل شد. آنان با حربههای مختلف بهدنبال یأس و ناامیدی مردم از انقلاب و نظام هستند. چارهسازترین وسیله غلبه بر دشمنان و حل مشکلات، حفظ وحدت و همبستگی، حضور آگاهانه، مشارکت گسترده در انتخابات و پیوند ناگسستنی با رهبری فرزانه انقلاب اسلامی است. سربلندی و موفقیت همه ایرانیان آرزوی ماست.
بعد از انتخابات
پایشهای کلیدی
انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ با حضور گسترده مردم و با مشارکت بالای ۷۲% در سراسر کشور و نیز اقصی نقاط دنیا که برای ایرانیان امکان حضور پای صندوقهای رأی وجود داشت، برگزار شد. و بدینسان حماسه سیاسی ملت بزرگ ایران تحقق یافت. انتخابات یک پدیده سیاسی است، اما در ایران در برخی ادوار در صورتبندی جنبشهای اجتماعی خودنمایی کرده است. به نظر میرسد رویکرد و انتخاب مردم در انتخابات یازدهم، از جنس دوم باشد تا اینکه صرفا پدیدهای سیاسی تلقی شود.
صاحبنظران شش شاخصه و شرط را بهعنوان استاندارد یک انتخابات با معیارهای بینالمللی برمیشمارند:
۱. آزادی: امکان حضور همه گروهها، جریانات و گرایشهای سیاسی.
۲. سلامت: تطابق نتیجه انتخابات با آرای مردم.
۳. عدالت: فراهم بودن شرایط عادلانه تبلیغات برای همه نامزدها و جریانات سیاسی.
۴. حق رأی عمومی: حق رأی قائل شدن برای همه کسانیکه طبق قانون میتوانند رأی دهند و فراهم ساختن شرایط مناسب برای دادن رأی از سوی مسؤلان.
۵. برگزاری منظم انتخابات: انتخابات باید در زمان، تاریخ و موعد مقرر برگزار شود و در تقویم رخدادهای سیاسی – اجتماعی یک کشور ثبت شده باشد؛ نه اینکه به اندک بهانهای از برگزاری آن خودداری شود.
۶. نظارت: وجود نهاد ناظر مورد اعتماد جریانات و نامزدها برای انتخابات، یک پیش شرط اساسی است.
به لطف الهی، با توجه به تدابیر شایسته رهبری و نظام، حسن انجام مأموریت نهادهای ناظر (شورای نگهبان قانون اساسی و هیئتهای نظارت) و نهاد مجری (وزارت کشور، استانداریها، فرمانداریها، بخشداریها، دهداریها و هیئتهای اجرایی)، درست انجام شدن وظایف از سوی نهادهای امنیتی، اطلاعاتی، انتظامی و نظامی و بالأخره حضور همه جریانات، گرایشها و نامزدهای سیاسی با سلایق مختلف، بیتردید انتخابات یازدهم از همه موازین انتخابات با استانداردهای بینالمللی برخوردار بوده است.
افزون بر این، برابر آموزههای دینی و در نظام جمهوری اسلامی حق رأی علاوهبر استیفای حقوق شهروندی و حضور در صحنههای مختلف انجام تکلیف و فریضه دینی است و این نکته به تنهایی برتری ساز و کار انتخابات در جمهوری اسلامی را نسبت به سایر نظامهای رایج برتری میبخشد. بیتردید پیروز اصلی انتخابات یازدهم؛ مردم ایران و رهبری هستند؛ مردمی که به صحنه آمده و مشارکتی گسترده را بهوجود آوردند. اما آنچه که نقشی بیبدیل در این صحنه داشت راهبرد، مدیریت، پایش، نظارت و عمل رهبری بود. رهبری همواره سیاستهای راهبردی انتخاباتی خود را معطوف به چند امر کردهاند:
اول، همواره از سلامت و آزاد بودن انتخابات از جمله انتخابات ۸۸ ،صیانت و حمایت کردهاند.
دوم، حمایت از حضور همه سلیقهها و گرایشهای سیاسی مختلف در ذات تفکر رهبری است. بر این اساس ایشان همواره قائل به انتخابات آزاد و رقابتی بودهاند. در سالهای حاکمیت دولت آقای خاتمی، به اتفاق جمعی از فعالان سیاسی با آقای هاشمی رفسنجانی ملاقات داشتیم. ایشان پیروزی آقای خاتمی و جریان اصلاحات را مرتبط با سیاست رهبری دانست و گفت: «رهبری واقعا به مشارکت و حضور حداکثری اعتقاد دارند و طبیعی است نتیجه چنین انتخاباتی همیشه با آنچه که ماها فکر میکنیم جور درنمیآید. در گذشته در جمعی تصمیمگیری میکردیم که چهکسی وارد صحنه شود و همه از او حمایت میکردیم و طبیعی بود که نتیجه انتخابات اطمینان بخش بود»
سوم، تأکید بر قانونگرایی و حمایت از نهادهای قانونی به خصوص شورای نگهبان قانون اساسی در سپهر سیاستهای رهبری بوده است.
چهارم، حضور حداکثری و مشارکت گسترده مردم را باید از راهبردهای مهم انتخاباتی رهبری برشمرد.
پس از انتخابات ۸۸ که تهمت و برچسب ناروای تقلب در انتخابات زده شد، رهبری همواره تلاش کرد امانتداری نظام جمهوری اسلامی را برای افکار عمومی جهان و برخی کسانی که در داخل مفتون این تبلیغات شده بودند، اثبات کند. ایشان همواره از «لزوم جداسازی میان اصلاحطلبان و فتنهگران» تأکید و با تمام توان از حضور جریان اصلاحطلب در انتخابات حمایت کردند. انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ۹۰ و حمایت از حضور اصلاحطلبان را که با برخی بهانهها عدم احراز صلاحیت شده بودند، باید گام عملی رهبری برای تحقق حماسه سیاسی در سال ۹۲ برشمرد.
ایشان برای آنکه در سال ۹۲ حماسه سیاسی به معنای واقعی در انتخابات ریاستجمهوری و شــوراها شکل گیرد، چندین ماه مانده به انتخابات گامهای هشتگانهای را آغاز و تا روز انتخابات و سپــس با صــدور بیانیه تبریک به منتخب مردم دنبال کردند. این هشت گام که به واسطه آن دوست و دشمن موفقیت انتخابات یازدهم را به رهبری نسبت میدهند رخدادی بزرگ در تاریخ ایران اسلامی است. رئیسجمهور منتخب حجتالاسلام روحــانی بزرگترین پیـروز انتخـابات را «رهـبری و تدابیر ایشـان» مـیداند. آقایان هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، جریان اصلاحات و کارگزاران نیز مهر تأیید بر آن میزنند. حتی دشمنان نیز به این امر معترف هستند. اخیرا یک اندیشکده آمریکایی اعلام کرد: «آیتالله خامنهای باز هم ثابت کرد در مسایل راهبردی، تدبیرگری چیرهدست است. وی موفق شد غرب و مردم خود را آرام کند.»
هشت گام انتخاباتی که رهبری مرحله به مرحله آن را مدیریت، هدایت و عملیاتی کردند عبارتند از:
گام اول؛ فراخوان عمومی برای واجدان شرایط ریاستجمهوری: رهبر معظم انقلاب معیارهای انتخاب نامزد اصلح را بدون آنکه سمت و سویی له یا علیه نامزد یا جریان سیاسی خاصی احساس شود، تبیین نمودند و از همه واجدان شرایط که توانایی انجام وظیفه و وفای به عهد ریاستجمهوری را دارند، دعوت کردند که در انتخابات حضور داشته باشند. این دعوت، موج گستردهای را برای حضور نامزدها از طیفهای سیاسی مختلف فراهم ساخت.
گام دوم؛ نفی فتنه و تأیید اصلاحطلبان: افراد، اشخاص و برخی نامزدها با گرایشهای سیاسی مختلف بهویژه اصلاحطلبان ملاقاتها و دیدارهایی را با رهبری بهعمل آوردند. رهبری ضمن تأکید بر حضور همه گرایشها و از جمله اصلاحطلبان تأکید کردند که آنها هم باید حضور داشته باشند. از جمله در دیدار با اسحاق جهانگیری که قرار بود نامزد واحد اصلاحطلبان باشد، تأکید کردند: « شما را قبول دارم و شماها باید مرز خود را با مخالفان جمهوری اسلامی روشن و اعلام کنید.»
گام سوم؛ احراز صلاحیتها: شورای نگهبان قانون اساسی طبق قانون وظیفه بررسی و احراز صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری را بر عهده دارد. خیلیها از جمله جریان منسوب به دولت تلاش کردند که رهبری در برابر رد صلاحیتهای شورای نگهبان موضعگیری کنند که ایشان در حمایت از قانون و نهادهای قانونی موضعگیری کرده و مطلقا از حکم حکومتی هم استفاده نکردند.
گام چهارم؛ رأی مردم حق الناس است: موضع رهبری مبنی بر اینکه آرای مردم حقالناس است و مسئولان باید از آن صیانت کنند، صرفا یک سفارش یا توصیه مسئولیتیساده نبود؛ بلکه موضعی فقهی و متکی بر ابتکارات اجتهاد شیعی در فقه سیاسی بود. تأکید ایشان بر دقت مسئولان در بازشماری آراء و صیانت از آن، بابی جدید در فقه شیعه است؛ اصلی که به لحاظ حقوقی یک ترمینولوژی در باب مفهوم حق و حقوق، شهروندان محسوب میشود.
گام پنجم؛ ممنوعیت ورود نهادهای خاص در امر انتخابات: بیشک سپاه پاسداران و نیروی مقاومت بسیج دو نهاد برآمده از انقلاب و از یادگارهای امام خمینی (رحمتاللهعلیه) هستند، هر دوی این نهادها باید قوی و مورد اعتماد باشند؛ اما در پارهای از کشاکشهای سیاسی (به خصوص در سالهای اخیر) برخی موضعگیریها از سوی معدودی از مقامات این نهادها که در سایتها و خبرگزاریها منعکس شد، شائبه مداخله سپاه و بسیج در انتخابات بهنفع جریان یا نامزدی خاص را بهوجود آورده بود. یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، در حاشیه اجلاس خبرگان رهبری، به اینجانب گفت: «در ملاقات با رهبری از ایشان درخواست کردهام که بر حذر داشتن سپاه و بسیج را در امر انتخابات، مورد توجه جدی قرار دهند.» برابر اطلاعات و اخبار منتشره، در آستانه انتخابات، رهبری طی ابلاغیهای به نیروهای مسلح (از جمله سپاه و بسیج) بهطور اکید ورود آنها به انتخابات را ممنوع ساختند.
مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز صریحا اعلام کرد: «هیچ دخالت سازمانیافتهای در امر انتخابات نبوده است و نقش رهبری تعیینکننده بوده است.» بیان این سخن به معنای به رسمیت شناختن مداخله نیروهای مسلح از سوی نگارنده نیست، بلکه سخن بر سر تدبیر رهبری برای مصون نگه داشتن سپاه و بسیج از این اتهامات در انتخابات اخیر است.
گام ششم؛ رأی به هر نامزد رأی به جمهوری اسلامی است: رهبری در مراسم ارتحال حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) تأکید کردند که هر یک از کاندیداهای تأییدشده رأی بیاورند، در واقع رأی اعتمادی به نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. این سخن رهبری برای مقابله با عدهای تندرو و افراطی بود که متأسفانه در همه جناحهای سیاسی دیده میشوند؛ مبادا که رأیآوری و پیروزی یک فرد یا جریان را از دست رفتن اسلام بدانند یا در نقطه مقابل آرای داده شده به نامزد منتخب را در راستای تقابل با جمهوری اسلامی قلمداد کنند.
گام هفتم؛ به کسی نظر ندارم: رهبری برای آنکه برخی نامزدها یا جریانات خود را منسوب به رهبری ندانند و از مقدسات، ولایت فقیه و رهبری استفاده ابزاری نکنند، ماهها قبل از انتخابات تأکید کردند که: «من یک رأی دارم و کسی از آن مطلع نیست.» حتی برای آنکه برخی سوءاستفادهها را کمرنگ کنند، از «پیامکهای زیاد و بیاساس در روز انتخابات مبنی بر حمایت رهبری از یک نامزد خاص رمزگشایی کردند» و بدینسان این توطئه را هم نقش بر آب کردند. سرانجام در روز انتخابات در هنگام رأی دادن فرمودند: «از رأی من کسی خبر ندارد. حتی خانواده و فرزندانم نیز نمیدانند.» بدینسان مانع مصادره شدن رهبری بهنفع اشخاص یا جریانات سیاسی شدند.
گام هشتم؛ دعوت از همه ایرانیان برای رأی دادن: گام آخر را رهبری با دعوت همه ایرانیان به رأی دادن برداشتند. ایشان با فراخوان عمومی از همه ایرانیان در هر جای جهان که هستند، از آنها خواستند اگر حتی نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند، اما ایران را دوست دارند و علاقهمند به آن هستند در انتخابات شرکت کنند و به نامزد مورد علاقه خود رأی دهند. این تدبیر رهبری بیش از هر جریان اپوزیسیون و سلطنتطلبان را دچار سردرگمی کرد که ماهها در بوق تحریم میدمیدند که مردم نباید در انتخابات شرکت کنند؛ چراکه جمهوری اسلامی و رهبران آن برای مخالفان حق رأی قائل نیستند و رأی آنان را به رسمیت نمیشناسند. اینگونه بود که حماسهای سیاسی در ۲۴ خرداد ۹۲ خلق شد که مردم و رهبری پیروز اصلی آن بودند. سخن در اینباره زیاد است و فرصت بیشتری را میطلبد.
بهمن بزر گ در فصل بهار
تحلیل جریان اصلاحطلب و کارگزاران سازندگی از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، این بود که باید «واقعنگری» را بهجای «آرمانگرایی» در دستور کار قرار داده و برای بازگشت به قدرت، سیاست انتخاباتی خود را با آگاهی از وضعیت موجود بر اصول زیر استوار سازند:
۱) مردم از وضع موجود بهشدت ناراضی و خواهان تغییر و تحول هستند.
۲) حضور در عرصه سیاست مهمتر از پیروزی است.
۳) اصلاحطلبان و کارگزاران به تنهایی شانس پیروزی ندارند، آنچه که میتواند سبد رأی آنان را بالا ببرد اتئلاف در شرایط کنونی است.
۴) تکثر نامزدها برای ثبتنام را باید در دستور کار قرار داد: روحانی، عارف، پزشکیان، اصغرزاده، شریعتمداری، کواکبیان، ۵) می بایست شوراهای اسلامی شهر و روستا را هدف اصلی انتخابات قرار داد تا اصطلاحا با چراغ خاموش بتوان اکثریت شوراها بهخصوص در کلانشهرها را به دست گرفت تا از این طریق راهیابی و به دست گرفتن اکثریت مجلس شورای اسلامی بعدی راحتتر باشد.
بر پایه این اصول مقرر شد افراد و جریانات تند و رادیکال در پشت صحنه فعالیت کرده و تا میتوانند از فعالیت علنی خودداری کنند و شعارهای ساختارشکنانه هم ندهند. در کنار این مسأله برخی مثل جنبش موسوم به سبز، خط تحریم را دنبال میکردند، برخی مثل کارگزاران و آقای هاشمی رفسنجانی، مشارکت فعال و برخی، مشارکت مشروط حزب را پیشنهاد میدادند حتی اضلاع سهگانه اصلاحات چون مجمع روحانیون مبارز، حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی اصلا بیانیهای درباره اصل انتخابات و لزوم مشارکت در آن صادر نکردند و هیچ ردپایی از اعلام حمایت رسمی از نامزدی روحانی هم توسط آنان وجود ندارد.
تحلیل جریان اصلاحطلب و کارگزاران این بود که در سایه راهبردهای انتخاباتی رهبری، شرایط برای فعالیت انتخاباتی مهیاست و باید از این فرصت حداکثر استفاده را کرد. تریبون گسترده رسانه ملی فرصتی بود برای نقد جدی وضع موجود و بهدست گرفتن پرچم تحول و تغییرات از سوی جریان اصلاحطلب و کارگزاران سازندگی که چون در حاکمیت را نبودند، از یک جهت دست برتر در مناظرهها و نقدهای انتخاباتی را نسبت به سایر رقبای اصولگرا داشتند.
در این شرایط نباید سونامی انتخاباتی صرفا به چندروز مانده به انتخابات محدود شود؛ زیرا اولین شوک انتخاباتی همانا «حضور و ثبت نام هاشمی رفسنجانی» بود که در همان گام اول زمینه اجماع طرفداران «تغییر» و «نه به وضع موجود» را فراهم ساخت. اما عدم احراز صلاحیت هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان قانون اساسی بیتردید در مقایسه با ثبت نام در انتخابات شوک بزرگتری بود و عامل مهمی برای ایفای نقش محوری و کلیدی هاشمی در انتخابات یازدهم به حساب میآید در این چنین شرایطی، هاشمی. در افکار عمومی کسی است که دو فرزند او محاکمه و زندانی شده و یک فرزند او که سالها در مجموعه شهرداری تهران مسئولیتهای بالایی داشته، برای نامزدی شورای شهر تهران رد صلاحیت شده است، خود او نیز با آن سوابق در انقلاب اسلامی برای ریاستجمهوری رد صلاحیت شده، اما با این همه سکوت، صبر و مدارا را پیشه کرده است و راه قانون و صندوقهای رأی را بهترین معیار برای قضاوت مردم میداند.
حالا دیگر با به هم خوردن موازنهها، هاشمی مظلوم جلوه کرده و در افکار عمومی از حمایت خاصی برخوردار شده است.
در واقع هاشمی بهجای قهر و انتقام، انتخابات را مدیریت و مهندسی کرد:
نقش اصلی را در به صحنه آوردن و حمایت از روحانی ایفا کرد. گفتنی است هاشمی در ابتدا به آقای ناطق پیشنهاد داد این نقش را بر عهده بگیرد که او نپذیرفت.
در کنار کشیدن عارف بهنفع روحانی نقش اول را هاشمی بر عهده گرفت. هرچند با این اقدام جریان اصلاحات رسما اعلام کرد که فاقد آن پایگاه اجتماعی است که ادعا میکند و کارگزاران مانند گذشته در جایگاه پدرخوانده آنها ایفای نقش میکند.
هاشمی بیت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) با محوریت سیدحسن خمینی را نیز در حمایت از این جریان به میدان آورد.
شخصیتهای محوری نظام هم چون ناطق نوری را که در جریان انتخابات ۸۸، مورد ظلم و جفا قرار گرفته بودند، به این مجموعه اضافه کرد.
خاتمی و تیم اصلاحات را پای کار روحانی آورد.
همه نیروهای اعتدالگرا اعم از اصولگرا، اصلاحطلب و... را بسیج کرد و بدینسان ائتلافی بزرگ شکل گرفت.
سبد آراء هاشمی، عارف، خاتمی، روحانی روز به روز بالاتر میآمد و بهمن بزرگ انتخابات در راه بود. این بهمن کار را بهجایی رساند که برخی از عوامل افراطی و رادیکال جریان اصلاحات مثل تاجزاده که در زندان خط تحریم را دنبال میکردند نیز از مشارکت فعال و رأی به روحانی سخن میگفتند. از سوی دیگر اصولگرایان که بر اساس تحلیل غلط، خود را برنده اصلی انتخابات میدانستند، در اثر این خطای راهبردی گافهای مهمی را یکی پس از دیگری بهنفع رقیب میدادند. در جبهه رقیب همه به صورت متحد و یکپارچه بهنفع روحانی بسیج شده بودند در حالیکه؛ در جبهه اصولگرایان نامزدهای متعدد تا آخرین روز حضور داشتند بهجز آقای حداد عادل که چند روز مانده به انتخابات کنار کشید.
جبهه اصلاحات و کارگزاران انتقادهای جدی به وضع موجود داشتند که آن را حاصل کار دولت احمدینژاد میدانستند که به زعم آنان برخاسته از اصولگرایان بود؛ در حالیکه دولت احمدینژاد نمایندهای در انتخابات نداشت که مدافع گفتمان موجود باشد. از سوی دیگر همه نامزدهای اصولگرا هم در نقد وضع موجود با نامزد واحد رقیب همصدا شده بودند و هیچکس طرفدار وضع موجود نبود.
خطاهای استراتژیک و غیرقابل گذشت اصولگرایان همه و همه موجب کاهش آراء آنان و افزایش سبد رأی روحانی شد و مردم تصمیم گرفتند به نامزدی رأی دهند که فاصله معناداری با وضع موجود دارد و او کسی جز روحانی نبود. ماشین رأی اصلاحطلبان و کارگزاران همه به حرکت درآمده بود و موفق شد این پیام را به مخاطبان برساند که:
«اگر میخواهید شرایط بحرانی و گرانیهای موجود عوض شود، اوضاع معیشتی و اقتصادی درست شود، تحریمها کاهش یابد و شرایط زیست بهتر شود و اگر میخواهید نه به وضع موجود بگویید اصولگرایان نباید پیروز شوند و راه آن حضور جدی شما در انتخابات است.»
بدینسان سونامی رأی شکل گرفت. از سوی دیگر مردم خسته از بداخلاقیها و بیقانونیهای موجود بهدنبال حاکمیت «اخلاق، اعتدال و قانون» در اداره کشور بودند که همه اینها در گفتمان روحانی وجود داشت و بدینسان اصلاحطلبان در سایه ائتلاف بزرگ هاشمی، خاتمی، سیدحسن خمینی، ناطق نوری، روحانی، عارف و نیز جریانـات سـیاسی چون کارگزاران سازندگی، مشارکت، مجاهدین انقلاب، مجمع روحانیون مبارز و... توانستند پیروز انتخابات یازدهم شوند و اصولگرایان را شکست دهند.
اما چرایی رأیآوری حسن روحانی مهم است. بر این باورم که علاوهبر مطالب پیشگفته باید پیروزی آقای روحانی را در دلایل زیر مورد واکاوی قرار داد:
۱) تحلیل غلط اصولگرایان از وضع موجود و افکار عمومی که خود را پیروز انتخابات میدانستند.
۲) انتقاد همه اصولگرایان به وضع موجود و بزرگنمایی مشکلات.
۳) غفلت اصولگرایان از برنامهها و راهبردهای اصلاحطلبان و کارگزاران و پرداختن بیش از حد به جریان موسوم به انحراف.
۴) نیاز جامعه به تغییر و تحولات اساسی و عدم وجود نامزدی از اصولگرایان که نمایندگی این گفتمان را داشته باشد؛ درحالیکه روحانی گفتمان تدبیر، تغییر و اعتدال را سرلوحه شعارهای خود قرار داده بود.
۵) نه به احمدینژاد و آری به روحانی؛ همان معادلهای که در سال ۸۴ صورت گرفت چراکه احمدینژاد محصول نه به هاشمی بود.
۶) ائتلاف سازمانیافته و گسترده هاشمی، خاتمی، ناطق نوری، سیدحسن خمینی و عارف بهنفع روحانی.
۷) نقش مهم آقای جلیلی در افزایش آراء روحانی. آقای جلیلی که فردی متین و نجیب و اخلاقگرا بود، نماد گفتمان مقاومت در پرونده هستهای تلقی میشد. جریان حامی جلیلی آقای روحانی را نماد سازش معرفی میکردند. وقتی در مناظرهها دو نماینده رهبری یعنی آقایان روحانی و ولایتی بهشدت عملکرد آقای جلیلی را زیر سؤال بردند، مردم از ترس تشدید و استمرار تحریمها که جلیلی را نماد آن میدانستند، به رقیب او یعنی آقای روحانی رأی دادند. کم نبودند کسانی که از ترس رأیآوری جلیلی به روحانی رأی دادند. البته درباره نقش آقای جلیلی در انتخابات در بخش اصولگرایان جداگانه بحث خواهیم کرد.
۸) بلوغ سیاسی و پختگی اصلاحطلبان و کارگزاران و اینکه آنها دریافتند دوران افراط و تفریط از جنس دوم خرداد ۷۶ سرآمده و باید «اعتدال» را برگزید و راه رسیدن به اعتدل و پیروزی آن گفتمان، ائتلاف است.
۹) شخصیت آقای روحانی.
روحانی خود مزیتها و ویژگیهایی داشت:
در مسئولیتهای بالای نظام جمهوری اسلامی سوابق ممتد و متعدد داشت؛ از جمله نماینده مجلس شورای اسلامی، نایب رئیس مجلس، عضو شورای عالی امنیت ملی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو خبرگان رهبری و...
تنها نامزد در کسوت روحانیت با عالیترین درجه تحصیلات از حوزه (اجتهاد) و دانشگاه (دکترای حقوق) بود.
خطیب، سخنور و حقوقدان بود و فن بیان و قدرت استدلال او بر سایر نامزدها برتری محسوس داشت.
روحانی خود را اصلاحطلب نمیدانست و همواره بر اعتدال تأکید داشت. حتی زمانی که در یکی از برنامههای خبری صداوسیما او را در زمره اصلاحطلبان نامیده بودند، طی تماس با رئیس سازمان خواهان اصلاح این دستهبندی شده بود و خود را اصلاحطلب نمیدانست. ایشان هیچگاه نگفت که برای زنده کردن اصلاحات آمدهام.
گفتمان او نسبت به سایر نامزدها برتری داشت و ملموس بود. «تدبیر، امید، تغییرات و اعتدال». او خواهان تنشزدایی و کاهش دشمنیها با جهان بود و میگفت همانقدر که انرژی هستهای حق مسلم مردم است، زندگی، کار، شغل، امنیت، پیشرفت و تعامل سازنده با دنیا هم حق مسلم مردم است. و مهمتر از اینها او موفق شد این گفتمان و اجزای آن را به افکار عمومی و مخاطبان خود منتقل کند.
روحانی تأثیرگذاری رسانه ملی و بهرهگیری درست از آن به خصوص در مناظرهها را به درستی درک کرده بود. او برای هر برنامه طرحی داشت و از فرصت رسانه ملی برای معرفی خود و برنامههایش حداکثر بهرهبرداری را کرد. در هفتههای نخست طرفداران او که هیچ، حتی مشاوران درجه اول او رأی بالایی را برای روحانی قائل نبودند. یکی از نمایندگان آقای روحانی در جلسهای که در حضور اینجانب در رسانه ملی برای مناظرهها برگزار شد، در حضور نمایندگان سایر نامزدها گفت: «آقای روحانی حداکثر ۲ میلیون رأی دارد». اگر بگوییم که برنامههای رسانه و به خصوص مناظرهها در پیروزی روحانی نقش اصلی داشت گزاف نگفتهایم.
روحانی موفق شد سیاست خارجی را به زبان عمومی و قابل فهم مردم ترجمه کند. او میگفت سیاست خارجی مثل نان شب مردم است و آن را گام به گام در انتخابات عملی کرد: «اگر میخواهید با دنیا دشمنی کم شود، تعامل داشته باشید، تحریمها کاهش یابد، گذرنامه ایرانیها اعتبار و ایرانی شخصیت داشته باشد، امنیت و رفاه فراهم شود، راه آن تعامل و نه تقابل با دنیاست. راه آن دوستی و نه ستیز با جهان است.»
روحانی خود را فراتر از دو جناح. تعریف کرد. او بیشتر و بهتر از سایر نامزدها درک کرد که دوران پساجناحگرایی در ایران مدتهاست به سر رسیده است و دوگانه چپ و راست که حالا به اصلاحطلب و اصولگرا تبدیل شده است، دیگر جواب نمیدهد. او همواره دولت خود را فراجناحی معرفی میکرد و مبنای تصمیمگیری را خرد جمعی، عقلانیت و شایستهسالاری میدانست. مردم که کارنامه دو جناح سیاسی را بهطور عملی و نه شعاری در پیش روی خود داشتند، آری به روحانی را برگزیدند و بدینسان روحانی با بیش از ۵۰درصد آراء و اختصاص ۱۸ میلیون رأی، رئیسجمهور برگزیده مردم شد. با تبریک به رئیسجمهور منتخب، برای ایشان توفیق خدمت صادقانه به نظام جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران را آرزو میکنیم.
از بحران تحلیل تا تحلیل بحران
در بادی امر باید گفت اصولگرایان به خودشان باختند. بهعبارت دیگر اگر رقابت سیاسی را به بازی تشبیه کنیم اصولگرایان قبل از آنکه داور سوت آغاز مسابقه را بزند بازی را باخته و نتیجه را به رقیب واگذار کردند. نگارنده در مقاله تحلیلی که در ویژهنامه پنجره در نوروز ۹۲ منتشر شد، شرایط امروز را پیشبینی کردم و مراحل شکست را گام به گام برشمردم و راههای غلبه بر آنها را بیان نمودم. اما گویا جریان اصولگرایی که در «بحران تحلیل» و «تحلیل بحران» دچار مشکل جدی است به آن سخنان ناصحانه توجه لازم را نکردند و امروز هم انگشت اتهام را متوجه همدیگر ساختهاند بدون آنکه هریک از نامزدها و جریانات و احزاب سیاسی بخواهد سهم خود را از این شکست بر عهده بگیرد. قواعد بازی ایجاب میکند که این جریان ادب شکست را رعایت کند. از سوی دیگر اصولگرایان نباید در افکار عمومی متهم به مصادره کردن رئیسجمهور و عکس یادگاری گرفتن با او شوند.
آنها همچنین نباید اجازه دهند که برخی افراطیون و تندروها با بحرانآفرینی اجازه کار و خدمت را از رئیسجمهور و دولت جدید- که رهبری بر حمایت و کمک او تأکید کردهاند- سلب کنند و این تندورویها نیز به نام اصولگرایان ثبت شود.
از سوی دیگر دوران وا اسلاما گفتنها و کفن پوشیدنها به سر آمده است. اگر مردمسالاری و دموکراسی از صندوقهای رأی میگذرد باید به رأی اکثریت تمکین کرد و دست بهدست شدن قدرت و ادبار و اقبال افکار عمومی نسبت به جریانات سیاسی را به رسمیت شناخت. چراکه تاکنون هزینههای زیادی را برای این به رسمیت نشناختن دادهایم. از دیگر سو همه جریانات اصیل انقلاب از جمله اصولگرایان باید آقای روحانی را از آن خود بدانند. کارنامه، سوابق، عملکرد و مواضع آقای روحانی در خدمت به انقلاب بر همگان معلوم است. بهعلاوه او هیچگاه خود را اصلاحطلب نخوانده است بلکه همواره تأکید کرده است که: «اصولگرایان و اصلاحطلبان معتدل دولت یازدهم را از آن خود بدانند». واقعیت مهمی که اصولگرایان باید مورد مداقه و تحلیل جدی قرار دهند آن است که به رغم اصالت و اعتبار جریان اصولگرایی، این جریان در طول سالهای پس از انقلاب هیچگاه قوه مجریه را در اختیار نداشته است. بهعبارت دیگر دولتهای هاشمی، خاتمی و احمدینژاد هیچکدام از آن اصولگرایان نبوده است؛ هرچند در دولت هاشمی و احمدینژاد چهرههایی از اصولگرایان حضور داشتهاند. البته ناگفته نماند که دولت احمدینژاد در سال ۸۴ به نام گفتمان اصولگرایی به پیروزی رسید. همچنین بهعلت برخی تحلیلهای نادرست، برخی اشخاص، تریبونها و رسانههای منتسب به اصولگرایان بهگونهای موضعگیری و رفتار داشتهاند که رهبری را از رهبری نظام به رهبری یک جریان سیاسی تنزل دادهاند و این ظلم بزرگی هم به رهبری و هم به جریان اصولگرایی است.
اصولگرایی گفتمانی است که در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی و نظام و رهبری معنا پیدا میکند، نه چیزی فراتر از آن. همچنین ثابت و تغییرناپذیر بودن رهبران فکری و سیاسی جریان اصولگرا از نوعی کاست طبقاتی و مقاومت در برابر نوآوری، تغییر و جوانگرایی حکایت میکند. چه شایسته است که به رسم ادب و بزرگی، به رغم برخوردار بودن برخی از رهبران اصولگرا از سوابق و مجاهدات مبارزاتی قبل از انقلاب و سوابق روشن در دوران بعد از انقلاب رسما بازنشستگی و کنارهگیری خود را اعلام کنند و هیئت رئیسه جریان اصولگرایی را به نسل جوانتر، باانگیزهتر و برخوردار از دانش روز و اطلاعات جهانی بسپارند.
اصولگرایان باید به معنای واقعی از رانتهای حکومتی و نهادهایی که کمتر به آراء مردم نیاز دارند فاصله بگیرند و با بدنه اجتماعی به خصوص جوانان پیوند وثیق و همهجانبه برقرار کنند. جنس اصولگرایان که عمدتا برخاسته از تکلیف و انجام وظیفه است، پذیرش این همه تحولات و تغییرات را سهلتر و راحتتر میکند.
افزون بر نکات پیشگفته که عمدتا معطوف به آسیبشناسی جریان اصولگرایی و راهکارهای اصلاح آن بود در تحلیل دلایل شکست و ناکامی آن در انتخابات توجه به موارد زیر ضروری است:
۱) تصویری اقتدارگرایانه از اصولگرایی: از جریان اصولگرا توسط برخی رقیبان و نیز بهسبب پارهای عملکردهای نادرست برخی اشخاص منسوب به اصولگرایی، چهرهای اقتدارگرا و غیرمردمی به تصویر کشیده شده است. مواضع برخی اشخاص هم به این مسأله کمک کرده است. نباید مردم اصولگرایان را صرفا مظهر اقتدار و جباریت نظام بدانند. بلکه باید مظهر عطوفت، رحمانیت و ملجاء و پناه خود نیز بدانند. اصلاح این امر با بخشنامه و مصاحبه امکانپذیر نیست. باید یک خانهتکانی اساسی به لحاظ چهرهها، بازیگران، مواضع، عملکرد و اقدامات در این جریان صورت گیرد. اگر بگوییم که یکی از دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات اخیر، این چهره و تصویر نادرست ترسیم شده بود سخن نادرستی نگفتهایم.
۲) فقدان مرجعیت و رهبری در جریان اصولگرا: جریان اصولگرا فاقد گرانیگاه و هسته مرکزی است. مجلس، دولت، احزاب، شهرداری، شوراها و... همه خود را اصولگرا میدانند اما نه خود باور دارند و نه مردم. به تعداد افراد و جریانات اصولگرا، همه خود را مرجع فکری و رهبری این جریان میدانند. تکلیف جریان رقیب روشن است. رهبران فکری و سیاسی هم معلومند و همه حرفها و داوریهای آنها نافذ و ضمانت اجرا دارد. اگر جریان اصولگرا بخواهد در عرصه سیاست ادامه حیات دهد چارهای جز تعیین مرجع فکری و رهبری سیاسی ندارد. بهطور نمونه با تقدیر از جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که اینبار از معرفی نامزد رسمی اجتناب کردند اما در جامعه مدرسین بر سر حمایت بنابر گفته آیتالله یزدی، بهدلیل مواضع آیتالله مصباح یزدی از برخی نامزدها جامعه مدرسین تا مرز تجزیه پیش رفت. جامعتین باید همین رویه نیکو در عدم معرفی نامزد را سرلوحه آینده خود قرار دهند. باید به این نکته نیز توجه داشت که آنان پدر معنوی و رهبران فکری و عقیدتی هم هستند.
۳) پیمانشکنی و عدم وفاداری به میثاقها: اصولگرایان متأسفانه هیچگاه به میثاقهای خود عمل نکردهاند. سال ۸۴ و ۹۲ دو نمونه بارز از این دست است. در این دو مقطع بهدلیل کثرت نامزدها مقرر شد برابر مکانیزمی که مورد قبول همه باشد یعنی نظرسنجی معتبری که میزان مقبولیت و رأیآوری نامزد نهایی را نشان دهد، سایر نامزدها بهنفع نامزد برتر کنار بکشند. اما تجربه سال ۸۴ در سال۹۲ نیز تکرار شد و نامزدها و حامیان آنها حاضر نشدند حتی به قرارهای خود عمل کنند. حداقل تأثیر این پیمانشکنیها علاوهبر تشتت آراء و افزایش اختلافات، موجب بدبینی افکار عمومی به آنان بهعنوان کسانی شد که حداقل وفاداری اخلاقی و پایبندی به پیمانها و میثاقهای معهود را ندارند.
۴) دور و تسلسل نظریه اصلح نامقبول و صالح مقبول: در انتخابات سالیان اخیر اصولگرایان دچار دور و تسلسل پیرامون نظریهای شدهاند که آیا میتوان اصلح نامقبول فاقد رأی را بهنفع صالح مقبول و رأیآور کنار گذاشت یا نه؟ توجه داشته باشید بحث بر سر میان بد و بدتر نیست بلکه میان خوب و خوبتر است اما آیا کسی باور میکند که همین نظریه تبدیل به پاشنه آشیل و چشم اسفندیار جریان اصولگرا شده است و درجازدنهای این جریان همواره از این آبشخور فکری نشأت میگیرد. که متأسفانه به نام برخی بزرگان حوزه تمام شده است اصولگرایان باید نیک بدانند بازی با الفاظ به سر آمده است. رقابت در انتخابات، بازی در عرصه سیاست است. باید از قدرتطلبی پرهیز کرد اما اگر پیروزی در انتخابات برای آن است که قدرت را تصاحب کرد تا بهوسیله آن بتوان به مردم و نظام و به دین خدا خدمت کرد پس باید قاعده بازی را شناخت و بر اساس آن وارد عرصه شد.
۵) خردهگفتمانها بهجای گفتمان اصولگرایی: اصولگرایان علاوهبر چندپاره شدن و تعدد نامزدها فاقد گفتمان مرکزی، بدیع و ابتکاری بودند. گفتمان مقاومت در شرایطی که همه خواهان تغییر و تحول و نه به وضع موجود بودند از پیش باخته بود. گفتمان پیشرفت و عدالت هم به کرات مورد استفاده قرار گرفته بود و افکار عمومی بهدلیل مخالفت با دولت فعلی که خود نسبت نزدیکی به این گفتمان داشت، فقدان قدرت تبیین و تحلیل مؤلفهها و اجزاء گفتمان برای افکار عمومی توسط جریان اصولگرایی و بالأخره عدم باور افکار عمومی به عمل به این گفتمان از سوی مدعیان آن، نتوانست در برابر گفتمان اعتدال، تدبیر و امید پیروز شود.
۶) ضعف نامزدهای اصولگرا در تقسیم کار و بهرهگیری از فرصتها و ظرفیتها: انتظار آن بود که اصولگرایان با یکدیگر تقسیم کار کنند و از فرصتها و ظرفیتها به بهترین روش استفاده کنند. حجم زیادی از مطبوعات، نشریات، سایتها و خبرگزاریها در اختیار این مجموعه است و باید به برجستهسازی خدمات مجموعه اصولگرایان میپرداختند؛ در حالیکه ضد آن عمل میکردند و برجستهسازی نقاط ضعفها را در دستور کار قرار داده بودند.
همچنین در مناظرهها انتظار نبود که اصولگرایان به نقد و تخریب همدیگر بپردازند و بهجای آن باید به پرسشگری هدفمند و نیز نقد برنامهها، سیاستها و عملکرد رقیبان میپرداختند.
افزون بر این اصولگرایان چون فاقد برنامه محوری و هماهنگی مرکزی بودند، با تکثر زیادی از نامزدها برای ثبتنام روبهرو شدند که فرصت زیادی را که باید برای ساماندهی، جلب آراء، ارتباط با مردم و تدوین برنامه برای نامزد واحد طراحی میکردند در حلقهها و تشکلهای متعدد برای نامزدهای متعددی صرف کردند که غالب آنها هم توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت نشدند.
۷) سردرگمی اصولگرایان در تعریف ارتباط خود با احمدینژاد: اصولگرایان فاقد راهبرد مشخص در برابر دولت احمدینژاد بودند. سردرگمی مشهود بود. سکوت، انفعال، انتقاد، تخریب، تمجید و... نمونههای بارزی از رفتار و مواضع نحلههای اصولگرایی در برابر دولت احمدینژاد بود. گروهی احمدینژاد را مصداق بارز اصولگرایی میدانستند که کارنامه او در تاریخ ایران بینظیر بوده است. جمعی احمدینژاد را خطر بزرگی برای انقلاب میدانستند که با استیضاح یا عدم کفایت باید برکنار میشد. شخصی شدن موضعگیری رؤسای دو قوه (مجلس و مجریه) در جریان استیضاح وزیر کار هم که به نام اصولگرایان رقم خورد، اعتبار اصولگرایان را در افکار عمومی بهشدت خدشهدار و کمرونق کرد.
فارغ از برخی مواضع، رفتارها و عملکردهای ناصواب دولت و احمدینژاد که باید در جای خود به آن پرداخت، اصولگرایان صرفا هزینههای دولت فعلی را پرداختند، بدون آنکه از منافع آن بهرهبرداری کنند. دولت کنونی در طول هشت سال گذشته خدمات فراوان و کارنامه ارزندهای داشته است. از طرح هدفمندی یارانهها که یک طرح ملی بود و هیچکدام از دولتهای قبلی جسارت ورود به آن را نداشتند تا پیشرفتهای بنیادی در حوزه علم، فناوری و هستهای. بهعلاوه محرومیتزدایی و عدالتطلبی این دولت برجستهتر از هر دولت دیگری بوده است. مسکن مهر، خدمات بزرگ در حوزه شهرسازی و راهسازی در کنار برخی ویژگیهای مثبت احمدینژاد همه و همه میتوانست فرصتهایی برای بالا رفتن سبد رأی اصولگرایان و نیز دفاع منصفانه از خدمات دولت باشد. اما متأسفانه بهدلیل بحران تحلیل که پیشتر اشاره شد، اصولگرایان تا آخر نتوانستند این موضوع مهم را مدیریت کنند.
زشت و زیبا
جریان دولت نقش دوگانهای در انتخابات داشت:
الف) عملکرد ناصواب رسانههای دولتی:
رسانهها، مطبوعات و خبرگزاریهای وابسته به دولت نه تنها نقش جدی در شورآفرینی انتخابات نداشتند بلکه بعضا عملکرد ناصواب آنها در تخریب اصولگرایان در کاهش رأی آنان مشهود بود.
ایرنا (خبرگزاری رسمی و دولتی جمهوری اسلامی) و روزنامه ایران (ارگان رسمی دولت) که باید در فراخوان و ترغیب مردم در انتخابات ایفای نقش میکردند، در این امر کوتاهی کردند و با برجستهسازی انتقادها علیه شهرداری تهران و قالیباف بهگونهای عمل کردند که گویا آنها امپریالیسم محسوب میشدند. افزون بر این حجم مطالب مندرج در این رسانهها علیه اصولگرایان هم بسیار زیاد بود. بهعلاوه روزنامه هفت صبح و شهروند با عملکرد تخریبی، مبدل به آتش توپخانه علیه اصولگرایان شده بودند.
این اقدام غیرحرفهای و غیرمتعهدانه این رسانهها، در حالی صورت میگرفت که برخلاف رویههای قانونی و معمولی، جمعیت هلال احمر که یک نهاد عمومی غیردولتی و عامالمنفعه است و باید برای مواقع بحران و اضطرار به کمک مردم بشتابد و از ورود به دستهبندیهای سیاسی منع شده است، در مقام یک کلوپ و باشگاه سیاسی بودجه خود را که باید صرف زلزلهزدگان و... میشد برای تخریب اصولگریان بهکار گرفت. جای تأسف و افسوس دارد که نهادهای قانونی و نظارتی چون مجلس شورای اسلامی، دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور و... در برخورد با تخلفات کوتاهی میکردند. مردم نیز میدیدند این تخلفات انجام میشود اما متاسفانه اقدامی از سوی نهادهای قانونی صورت نمیپذیرد. برای بازگشت این نهاد به جایگاه واقعی خود، تا فرصت از دست نرفته است تحقیق و تفحص از هلال احمر وظیفه فوری مجلس شورای اسلامی اصولگرا است که در برابر کارهای خلاف سکوت نکند تا این کارها به نام اصولگرایان ثبت نشود.
ب) چهره مثبت دولت:
از سوی دیگر در کمال ناباوری، جریان منسوب به دولت به رغم آنکه چهره شاخص مورد نظر خود را در انتخابات از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده دید و نامزدی مشخص نداشت، برخلاف پیشبینیها به سمت حاشیهسازی نرفت. هر چند آراء مأخوذه نشان داد که حتی اگر نامزد جریان دولت هم وارد عرصه انتخابات شده بود شانسی برای پیروزی نداشت زیرا آراء داده شده به روحانی گویای آن است که بیشترین آراء او متعلق به روستاها و مناطق محروم است؛ جایی که بر اساس برخی پیشبینیها بهدلیل کارهای زیاد عمرانی و پرداخت سهام عدالت، نامزد دولت شانس زیادی داشت.
از این نکته که بگذریم کارنامه دولت در امانتداری در برگزاری انتخابات سالم و امن بسیار ارزنده بود. علیرغم برگزاری توأمان انتخابات ریاستجمهوری و شوراها که در مقیاس محلی، منطقهای، ایلی و طایفهای برگزار می شود و معمولا با درگیری همراه است، به لطف الهی هیچگونه درگیری و ناامنی را شاهد نبودیم. بهعلاوه دولت در حفظ امانت مردم نهایت مراقبت را بهعمل آورد. همانگونه که در دولت خاتمی، احمدینژاد از صندوق رأی بیرون آمد، در دولت احمدینژاد، روحانی از صندوق رأی بیرون آمد. این امر گویای آن است که امکان مداخله سازمانیافته دولت در امر انتخابات وجود ندارد و نشان میدهد دروغ تقلب در انتخابات ۸۸ صرفا دروغ و بهتانی بزرگ بوده است؛ همانگونه که هاشمی رفسنجانی گفت: «هیچ شبههای بر انتخابات نیست» و یکی از خبرگزاریهای خارجی نوشت: «انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ تدفین رسمی جنبش سبز و اعتراضات به انتخابات ۸۸ بود».
افزون بر این امر، رئیسجمهور در زمره اولین کسانی بود که به رئیسجمهور منتخب تبریک گفت و به دیدار او رفت. حضور دولتمردان و ارائه گزارش کار به رئیسجمهور منتخب هم یکی دیگر از نمادهای بارز دست به دست شدن قدرت و مسئولیت بهصورت مسالمتآمیز در کشور محسوب میشود که قبل از دولت احمدینژاد سابقه نداشته است. تشکیل کارگروه مشترک برای انتقال کارها و مسئولیتها میان دولت کنونی و رئیسجمهور منتخب برای آینده را نیز باید به این فهرست اضافه کرد. همچنین در کنار این امتیازات باید به مدارای دولت اشاره کرد که علیرقم انتقادهایی که در جریان مناظرههای تلویزیونی توسط نامزدهای انتخابات علیه دولت بیان شد، سعهصدر قابل تقدیری به خرج داد.
بازنده بزرگ
دشمنان انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی فروگذار نکردهاند و در آینده هم نباید منتظر اقدامی دموکراتیک از سوی آنان بود. واقعیت آن است که دشمنان با اصل انقلاب و نظام برآمده از مردم و به یادگار گذاشته شده از سوی حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) و ارزشهای حاکم بر آن مخالفت دارند؛ انقلابی که شهرت و آوازه آن جهانی شده است و بیداری اسلامی در سراسر جهان اسلام تنها یکی از پیامدهای آن محسوب میشود. بیشک انتخابات مهمترین فرصت برای استکبار و دشمنان انقلاب اسلامی است که با بسیج همه امکانات، نیروها و به خصوص رسانههای در اختیار خود به زعم خودشان علیه اراده ملت ایران تلاش کنند اما هر بار با پاسخ قاطع و کوبنده امت اسلامی ایران روبرو میشوند.
انتخابات ۲۴ خرداد هم از این قاعده مستثنی نبود. در یک دستهبندی کلی و با تحلیل محتوای رسانههای بیگانه به خصوص شبکههای فارسیزبان که امروزه تعداد آنها بالغ بر ۱۲۰ شبکه است ۷ رویکرد کلی را میتوان مورد توجه قرار داد:
(۱) تحریم انتخابات:
محور اصلی گفتههای دشمنان آن بود که هیچ اعتمادی به نظام جمهوری اسلامی نیست. نظام به آخر خط رسیده است و فروپاشی آن نزدیک است. از سوی دیگر انتخابات را غیرآزاد و نمایشی برمیشمردند و به مخاطبان خود القاء میکردند که نامزد نظام از قبل تعیین شده است؛ بهعلاوه به مخالفان و از جمله کسانی که آنان را اصلاحطلبان میخواندند اجازه فعالیت داده نمیشود و بالأخره اینکه چون در انتخابات نمایشی، تقلب صورت میگیرد و نام نامزدی که مردم رأی میدهند از صندوق رأی بیرون نمیآید. دشمنان با بزرگنمایی رخدادهای انتخابات ۸۸ همه تلاش خود را به کار بسته و به مخاطبان اینگونه وانمود میکردند که سوای فقدان مشروعیت و مقبولیت نظام و نداشتن وجاهت بینالمللی اصولا مردم نباید در انتخابات شرکت کنند تا نظام متوجه شود که پایگاه مردمی ندارد.
(۲) تبلیغ سکولاریسم:
مقایسه عملکرد نظام اسلامی با نظامهای سکولار همواره در صدر فعالیت رسانههای بیگانه قرار داشته است. هدف این مقایسه القاء این مسأله به مخاطبان است که علت ناکارآمدی نظام اسلامی همانا «اسلامی بودن» است. و تا دین از سیاست جدا نشود مشکلات همچنان لاینحل خواهد ماند. این رسانهها در سالیان اخیر بطور عمده و در ایام انتخابات بطور اخص برنامههای زیادی در مقایسه نظام ولایت فقیه با نظام شاهنشاهی تولیدو پخش کردند که در غالب آنها در کمال حیرت رأی به برتری نظام شاهنشاهی دادند. پسر محمدرضا پهلوی سخنگوی اپوزیسیون که اخیرا در پاریس با حمایت آمریکا، فرانسه و انگلیس اعلام موجودیت کرد گفت: «آزادی در قبل از انقلاب برای مردم ایران بیشتر از دوران کنونی بوده است»؟! سلسله برنامههایی که شبکه BBC فارسی برای زیر سؤال بردن نظام ولایت فقیه در چند ماه اخیر در برنامه «پرگار» دنبال کرده است، تنها یک نمونه از این توطئههای رسانهای است.
(۳) عدم اعتماد به نظام:
تبلیغ «صداقت نداشتن نظام» در برگزاری انتخابات محور اصلی تبلیغات رسانههای بیگانه در این حوزه بود. آنها با زیر سؤال بردن برگزاری همزمان انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا و ریاستجمهوری به بینندگان خود القا میکردند که این امر برای صرفهجویی و جلوگیری از اسراف و ریخت و پاشهای تبلیغاتی نبوده است بلکه هدف نظام تلاش برای کسب مشروعیت از مردم بوده است.
آنها در کنار این محورها با برجستهسازی «حاکم بودن فضای سنگین امنیتی و نظامی در کشور که بهشدت آزادی انتخابات را دچار خدشه میکند» سعی داشتند پازل تبلیغاتی خود علیه جمهوری اسلامی را تکمیل کنند. محور دیگر در این حوزه «تبلیغ فروپاشی درونی اعضاء و خانواده انقلاب اسلامی» و تحقق تئوری «انقلاب فرزندان خود را میخورد» بود؛ در نتیجه مروری بر رویشها و ریزشهای انقلاب اسلامی داشتند و بدون آنکه به مخاطب خود دلایل مثلا برکناری مرحوم آیتالله منتظری را بیان کنند از جنگ قدرت در میان مسئولان جمهوری اسلامی سخن میگفتند.
(۴) اتحاد مخالفان:
«اتحاد هماهنگ اپوزیسیون داخلی و ضدانقلاب خارجی در برابر نظام و برجستهسازی آن» از محورهای تبلیغی رسانههای بیگانه در ایام انتخابات بود. آنها تلاش داشتند وانمود کنند که آنچه را که در سوریه به صورت ائتلاف مخالفان داخلی و دشمنان خارجی علیه دولت مشروع و قانونی بشار اسد برخلاف همه قوانین بینالمللی و با نظارهگری سازمان ملل در جریان است بهزودی در ایران خواهیم دید. آنها که تا قبل از انتخابات همواره هاشمی رفسنجانی را «شریک جرم بزرگ نظام جمهوری اسلامی» میدانستند با چرخش ۱۸۰ درجهای به دنبال القاء «ائتلاف بزرگی از مخالفان داخلی به رهبری هاشمی رفسنجانی در برابر نظام» بودند.
«تشکیک» در مبانی قانون اساسی و «برداشتهای مختلف» از اصول آن توسط مخالفان، قانون اساسی موجود را فاقد کارآیی لازم در شرایط امروزی نشان میداد. این رسانهها هرگونه انتقاد از وضع موجود توسط جریانات سیاسی را که در کشور معمول است و به خصوص در ایام انتخابات بیشتر میشود به پای آنچه خود «ائتلاف بزرگ مخالفان» نامیده بودند میگذاشتند.
(۵) مهندسی انتخابات:
رسانههای بیگانه که در رأس آنان BBC فارسی، VOA (صدای آمریکا) و رادیو فردا بودند ندای «مهندسی انتخابات» توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را سر دادند. مستمسک آنان اظهارنظر نماینده رهبری در سپاه بود که «چون سپاه مسئولیت حفاظت و امنیت از انقلاب اسلامی و دستآوردهای آن را برعهده دارد در جریان انتخابات نمیتواند بیتفاوت باشد و انتخابات را مهندسی خواهد کرد». بهعلاوه اظهارنظرها و سخنانی که در جریان انتخابات ۸۸ درباره مهندسی انتخابات مطرح شده بود بهترین خوراک تبلیغاتی را برای رسانهها فراهم آورده بود. این رسانهها همواره از «حکومت سرداران» و نه «حکومت مردم» صحبت میکردند و همچنین به دنبال القای این مسأله بودند که «کاندیدای نظام از قبل تعیین شده است» و آراء مردم نقشی ندارد و حتی اگر مردم مشارکت کنند آرای آنان خوانده نخواهد شد. این رسانهها برای تکمیل کار رسانهای خود بر «نقش صدا و سیما در تبلیغ نامزد مورد نظر نظام» و «حذف سایر رقبا با گرفتن امکانات رسانهای از آنها» تأکید زیادی کردند تا فکر خام مهندسی انتخابات را جا بیندازند. اما وقتی مردم دیدند که رسانه ملی با عدالت رسانهای به همه نامزدها و جریانات سیاسی در بهترین ساعات و از همه شبکههای رادیویی و تلویزیونی برنامه اختصاص داده است این رسانهها به جای اعتراف به واقعیت، تلاش کردند به روی خود نیاورند که درباره مهندسی انتخابات چه گفتهاند به این ترتیب اهداف توطئهآمیز آنان برای مردم ایران بهتر مشخص شد.
(۶) مسأله قومیتها:
«زمینهسازی برای شورشهای قومی و مذهبی» به بهانه منع قانونی کاندیدا شدن نامزدهای آنان، از جمله محورهای مهم در این حوزه بود. فراخواندن از زنان برای تشکیل کمپینهای نافرمانی مدنی در اعتراض به آنچه آنان نادیده انگاشتن حقوق زنان و محروم نگه داشتن آنان از حضور در جایگاه ریاستجمهوری میخواندند، نمونهای از فعالیتها در این زمینه بود.
دشمنان مرتب از برابری حقوق زنان و مردان سخن میگفتند؛ حتی یکی از شبکهها در ویژهبرنامهای با عنوان «۱۷ نفر از سران دنیا زن هستند» این سؤال را مطرح کرد که چرا ایران نباید هجدهمین کشور باشد؟ این شبکهها همچنین مرتبا اقلیتهای دینی و مذهبی و زنان را در کنار هم به عنوان شهروندان درجه ۲ معرفی میکردند و این سوال را مطرح مینمودند که چرا اینها بهدنبال احقاق حقوق خود نیستند؟ حتی در روزهای آخر انتخابات، شبکههای کردزبان برای تحریم انتخابات توسط مردم فعالیتهای گستردهای ترتیب دادند اما حضور قاطع و گسترده مردم در مناطق مرزی، به خصوص در کردستان و سیستان و بلوچستان نه بزرگی به دشمنان ملت بود.
(۷) تخریبها:
بیشک حجم زیادی از برنامهها و سیاستهای شبکههای ماهوارهای بر «تخریبها» متمرکز بود.
تخریب چهره «جمهوری اسلامی و رهبری نظام» که نامزدی خاص را مدنظر دارند و رأی مردم برای آنان ارزش ندارد.
تخریب نهادهای مؤثر در امنیت کشور چون «سپاه پاسداران و بسیج» با تخطئه و زیر سؤال بردن آنها در انتخابات بهدلیل آنچه آنها مهندسی انتخابات مینامیدند.
تخریب نهادهای رکنی و بنیادی نظام مثل «شورای نگهبان قانون اساسی» که صیانت از اسلامیت و جمهوریت نظام را بر عهده دارد، به بهانه نظارت استصوابی.
تخریب شخصیتهای روحانی به ویژه افرادی چون هاشمی رفسنجانی و ارجاع فهرست بلندبالایی از مشکلات به آنان اگر چه پس از آنکه هاشمی در انتخابات به شیوه خاص خود عمل کرد به تعریف و تمجید از او پرداختند.
تخریب «اصولگرایان به ویژه قالیباف» و زیر سؤال بردن خدمات و عملکرد او در ناجا و شهرداری.
تخریب اصولگرایان و پیوند دادن آنان به پرونده هستهای و زیر سؤال بردن عملکرد جلیلی به عنوان مسئول پرونده هستهای.
تخریب صدا و سیما با القای اینکه آزادی بیان واقعی وجود ندارد و رسانه ملی تریبون یک جناح خاص است.
تخریب چهره دولت و برجستهسازی برخی ناکارآمدیهای دولت احمدینژاد برای آنکه از سبد رأی اصولگرایان کم کنند مستند «مردی با کاپشن بهاری» از BBC به دنبال القای این مطلب بود که احمدینژاد که از حمایت همهجانبه رهبری نظام برخوردار بود، به پرهزینهترین دولت جمهوری اسلامی تبدیل شد و اکنون با رفتن او مردم خوشحال هستند. همه و همه اینها برای تخریب چهره نظام، کاهش حضور مردم و مهمتر از همه رأی نیاوردن اصولگرایان بود.
اما وقتی با حضور خیرهکننده مردم و تحقق حماسه حضور، تمام آنچه در توهم خودپنداری خود رشته بودند پنبه شد به ناچار به عظمت حضور مردم، انتخابات آزاد و امانتداری نظام درباره آراء مردم اعتراف کردند. اما در خط تبلیغاتی جدید به «دامن زدن به مطالبات فراتر از ظرفیتهای قانونی» و «تفسیرهای نادرست از آراء مردم» روی آوردند.
اما آنچه که موجب افول و کاهش تأثیرگذاری نقشهها و توطئههای دشمنان و شبکههای ماهوارهای در اختیار آنان در امر انتخابات شد درخشش رسانه ملی و اعتماد مردم به آن و افزایش سطح آگاهیهای مردم بود. اگر میخواهیم روند افول رسانههای بیگانه استمرار یابد، باید توجه به رسانه ملی، تخصیص اعتبار و بودجه لازم و حمایت از چندصدایی و گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی را که رسانه ملی باید در آن پیشگام باشد در دستور کار قرار دهیم.
پایان دوران تبلیغات پرهزینه
تمجید و تقدیر شایسته و بهسزای رهبر معظم انقلاب اسلامی به گمانم بهترین دلیل و نشانه بر درخشش عملکرد رسانه ملی در انتخابات است.
رسانه ملی باید در چند عرصه اقدام میکرد:
۱- مشارکت و حضور حداکثری مردم پای صندوقهای رأی و تحقق حماسه سیاسی: ۷۳ درصد مشارکت، گویای حماسهآفرینی مردم و نقش رسانه ملی است.
۲- حفظ بیطرفی و جلب اعتماد مخاطبان: برابر نظرسنجیها بیش از ۸۵ درصد مردم بیطرفی این رسانه را تأیید کردند.
۳- حفظ و گسترش فضای شادی و نشاط: رسانه ملی با نمایش فیلم، سریال، مسابقات، طنز، کمدی و... در ایجاد گفتمان امید و مشارکت جویی نقش مهمی داشت
۴- اتخاذ تمهیدات مناسب برای برگزاری مناظرههای اخلاقی، برنامهمحور و بهدور از تخریب، مچگیری و سیاهنمایی: مناظرات انتخاباتی کمتر از نیم قرن در دنیا سابقه دارد و در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا هم اجرا نمیشود. انگلستان کمتر از ۵ سال است که مناظرهها را در انتخابات بهخدمت گرفته است. رسانه ملی باید مناظرهها را بومی میساخت بهگونهای عمل میکرد که نامزدها حرفها و برنامههای خود را در نهایت آزادی بیان کنند و مردم هم قدرت تمیز و تفکیک آنها را داشته باشند. بیش از ۶۰ میلیون نفر از مردم ایران مناظرهها را دیدند و پسندیدند.
۵- افشاگری و روشنگری در برابر بنگاههای سخنپراکنی: رسانه ملی توطئههای دشمنان از جمله راهبرد تحریم را بر ملا ساخت.
در کنار این راهبردها و سیاستها ویژهبرنامههای انتخاباتی رسانه ملی از اواسط زمستان ۱۳۹۱ آغاز شد و بهتدریج سرعت بیشتری به خود گرفت. شبکههای ملی، برونمرزی و استانی صدا و سیما برنامههای گستردهای را تهیه و پخش کردند که بسیاری از آنها نوآورانه، خلاقانه و متناسب با اقتضائات و شرایط روز بود.
برنامهها به لحاظ کیفی ارتقاء یافت و به لحاظ کمی رشد چشمگیری داشت. شبکههای جدید سیما هم ظرفیت بیشتری را برای برنامهها فراهم ساختند. علاوه بر نامزدهای انتخاباتی، نمایندگان آنها به تشریح و تبیین برنامههای نامزد مورد نظر در حوزه سیاست (داخلی و خارجی)، فرهنگ، اجتماع، اقتصاد، ورزش پرداختند و با نمایندگان سایر نامزدها به بحث و مناظره نشستند و این مناظرهها هم نقش مهمی در شکلگیری آراء بهنفع کاندیداها داشت.
حجم برنامهها بسیار بالا بود. جدول پخش (کنداکتور) سیما از ساعت ۱۸ تا ۲۴ و جدول پخش صدا از ساعت ۸ تا ۱۶ دربرگیرنده برنامههای نامزدهای انتخاباتی بود. رسانه ملی در انتخابات اثبات کرد که برنامهمحور، دارای وحدت فرماندهی و انسجام درونسازمانی است. عدالت رسانهای نه تنها برای نامزدها بلکه برای مردم باورپذیر بود. برقراری ارتباط و تفاهم مناسب میان نامزدها و میان نمایندگان آنها با رسانه ملی، تعامل رسانه ملی با بینندگان و نیز هماهنگی رسانه ملی با نهاد ناظر (شورای نگهبانو هیأت نظارت) و نهاد مجری (وزارت کشور هیأتهای اجرایی) از دیگر نقاط قوت رسانه ملی در انتخابات بود که باید بر آن تأکید شود
پذیرش قانون بهعنوان فصلالخطاب و رعایت قواعد بازی توسط نامزدها به یک فرهنگ تبدیل شد تا مبادا مشابه سال ۸۸ شاهد نافرمانی مدنی و قانونشکنی برخی افراد و جریانات باشیم.
رسانه سعی کرد یاددهنده و یادگیرنده باشد. برخی نقصهای گذشته را بهسرعت جبران کند و برای مخاطبان و نامزدها در نقش آموزشی هم ظاهر شود. مخالفتها، موافقتها، قواعد بازی، و حاکمیت اخلاق بر مناظرهها را باید در این حوزه مورد توجه قرار داد.
انجام نظرسنجیهای متعدد و معتبر و بهرهگیری از همه ظرفیتها و توان برای برنامهسازی چون پویانمایی (انیمیشن)، گرافیک، زیرنویسهای حرفهای و عالمانه، میانبرنامهها، مستندها، گزارشها و بستههای خبری همه و همه نشان داد که رسانه ملی در انتخابات یازدهم ریاستجمهوری توجه جدیای هم به انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا داشته است. رسانه ملی با موفقیت، پایان دوران قدرت نمایی تبلیغات گران و پرهزینه در امر انتخابات را اعلام کرد و بدینسان گام بزرگی برای حاکمیت عقلانیت و فاصلهگیری از عوامگرایی برداشت.
آنچه که باید از انتخابات اخیر برای جامعه و رسانه ملی مورد بهرهبرداری جدی قرار گیرد، حفظ راهبرد پرسشگری از مسئولان و حمایت از گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نیز رویکرد چندصدایی رسانه ملی است.
پیامهای انتخابات
۱- رکورد مشارکت ۷۳ درصدی مردم در انتخابات که نشانه حضور چشمگیر مردم پای صندوقهای رأی است.
۲- اعتماد گروهها و افراد مختلف حتی مخالفان به نظام و صندوقهای رأی، موفقیتی بزرگ و از پیامهای انتخابات است. آقای روحانی فقط با ۲۵۰ هزار رأی بیش از ۵۰ درصد آراء، حائز اکثریت در مرحله اول انتخابات شد و نظام از آن حمایت کرد. این نظام جمهوری اسلامی مظلوم، به اتهام واهی تقلب ۱۱ میلیون رأی موسوی ۴ سال مورد آماج و حملات فتنهگران و دشمنان بود.
۳- برگزاری انتخابات در نهایت سلامت، آرامش و امنیت حکایت از توانمندی و اقتدار نهادهای نظام است.
۴- اثبات امانتداری نظام در صیانت از آراء مردم و مختومه شدن پرونده بهتان و دروغ بزرگ تقلب در انتخابات ۸۸. BBC فارسی در ویژهبرنامه انتخاباتی خود گفت: «انتخابات ۹۲ مراسم تدفین جنبش سبز و احیای نظام بود. جمهوری اسلامی انرژی جنبش را مهار کرد و بهسوی پذیرش اصول و قواعد حکومت در عمل سیاسی کانالیزه کرد». دکتر عارف در جمع رؤسای ستاد مرکزی انتخاباتی خود گفت: «انتخابات ۹۲ سلامت انتخابات را بیمه کرد و پرونده شبهه و تقلب را برای همیشه بست».
۵- عملکرد قابل تحسین دولت در حفظ آرامش و برگزاری سالم انتخابات. شاید کم نبودند کسانی که منتظر بروز اتفاقی از سوی دولت بودند، اما چنین نشد.
۶- حضور هشت سلیقه و طرز فکر متفاوت. واقعا نامزدهای منسوب به اصولگرا هم اختلافات جدی با هم داشتند و هر هشت نفر مخالف وضع موجود بودند و دولت مستقر نمایندهای برای دفاع از عملکرد خود نداشت.
۷- تبریک به موقع رقبا به نامزد پیروز که در خلق فضا و رفتار سیاسی جدید کشور تأثیرگذار بود.
۸- نمایش آزادی بیان در بالاترین تراز جهانی. همگان دیدند که جمهوری اسلامی برخلاف آنچه رسانههای بیگانه تبلیغ میکردند مملو از جعبههای سیاه که باید رمزگشایی شود، نیست و همه در اتاق شیشهای زندگی میکنند و راهبردهای مهم سیاست خارجی کشور مورد نقد و سؤال قرار میگیرد.
۹- به حاشیه راندن نقش پول و ثروت و تبلیغات پرهزینه توسط رسانه ملی و جایگزین شدن تبلیغات قانونمند، اخلاقمحور و با برنامه بهجای آن.
۱۰- تحقق رهنمودها و پیشبینیهای رهبری در انتخابات، مبنی بر حضور گسترده و خلق حماسه سیاسی.
۱۱- انفعال شبکههای ماهوارهای به خصوص BBC و VOA و مرجعیت رسانه ملی.
۱۲- نمایش بیطرفی نظام، از رسانه ملی گرفته تا ائمه جمعه و سایر نهادها و شخصیتهای مؤثر که نقش محوری داشتند.
۱۳- ایجاد شور و نشاط در جامعه که ناشی از احساس تغییر و حاکمیت اعتدال است.
۱۴- نه به وضع موجود و آری به تغییرات.
۱۵- نمایان شدن ضعف جریان اصلاحات در افکار عمومی که به تنهایی فاقد رأی لازم بود و با دوپینگ سیاسی با کارگزاران سازندگی و حمایت ویژه هاشمی، در عرصه انتخابات حاضر شدند و خود را شریک پیروز محسوب کردند.
۱۶- عریان شدن ضعف و عیوب جریان اصولگرایی:
با بدنه اجتماعی و افکار عمومی ارتباط بسیار ضعیف دارد.
با نسل جوان ارتباط ارگانیک، نهادینهشده و مستمر ندارد.
عمدتا به رانت نهادهای حکومتی توجه دارد.
در کادرسازی و تربیت نیرو آنگونه که باید عمل نکرده است.
اختلافات و فقدان ائتلاف یکپارچه که مانع مهمی در برابر پیروزی آنها بود.
کاهش شدید پایگاه اصولگرایان سنتی.
۱۷- از ۵۰ میلیون واجد شرایط رأی، ۱۳ میلیون نفر در انتخابات شرکت نکردهاند. چرایی این عدم شرکت، برای همه جریانات مهم است و برای مسئولان مهمتر.
واجدان شرایط رأی ۱۹۲/۴۸۳/۵۰ نفر؛
شرکتکنندگان در انتخابات یازدهم: ۱۵۶/۷۰۴/۳۶ نفر و
آنهایی که شرکت نکردهاند: ۹۳۶/۷۷۸/۱۳ نفر.
۱۸- اثبات مدخلیت متغیرهای متعدد و تأثیرگذار در شکلگیری آراء چون:
شخصیت و کاریزمای نامزد انتخاباتی؛
سازمان رأی و تشکیلات؛
گفتمان، راهبرد و شعارهای انتخاباتی؛
قواعد و شیوههای رقابت؛
پایگاههای اجتماعی شامل:
الف) جنسیت: (زن – مرد)
ب) سن: (جوانان – بزرگسالان) جوانان رویکرد انقلابی دارند و بزرگسالان رویکرد محافظهکارانه.
ج) جغرافیا و اقلیم: شهرها، روستاها، کلانشهرها
د) طبقه: نقش طبقه متوسط شهری در انتخابات بسیار مهم بوده و برهمزننده معادلات انتخاباتی است.
هـ) ایدئولوژی: رابطه معنادار ایدئولوژی و شعارها با ارزشهای نظام نزدیک شدن به آن یا فاصله گرفتن از آن..
این متغیرها به ما میگوید که برای تحلیل انتخابات و عوامل مؤثر در آن، نباید به متغیرهای تکبعدی نگریست و باید همه عوامل دخیل را مورد توجه قرار داد.
۱۹- میان خدمات انجامشده نامزدها با شکلگیری سونامی رأی، الزاما رابطه معناداری وجود ندارد. رأی پایین قالیباف در تهران بهرغم کارنامه پربار خدمات او که بیتردید برجستهترین کارنامه شهرداری تاکنون است گویای این دلیل است. اما چرا وی در تهران یک دوم آرای روحانی را از آن خود کرده است! (در تهران کل آراء ۷۷۶/۸۶۰/۲ رأی بوده است. روحانی ۹۶۴/۳۲۶/۱ رأی و قالیباف فقط ۸۵۴/۷۲۵ رأی را از آن خود کرده است.) تحلیل آراء گویای آنست که سونامی رأی که عمدتا در ۷۲ ساعت آخر مانده به انتخابات شکل میگیرد، در همه تحلیلها، نظرسنجیها و پیشبینیها تغییرات اساسی بهوجود میآورد. دوم خرداد ۷۶ (خاتمی)، خرداد ۸۴ (احمدینژاد) و ۲۴ خرداد ۹۲ (روحانی) برگرفته از همین سونامی رأی است.
در این زمینه، سؤالات زیر قابل طرح است:
الف) لجاجت ملی: آیا مردم نسبت به وضع موجود قهر کرده و با رأی خود مخالفت خود را با استمرار وضع موجود اعلام میکنند؟
ب) نقش رسانه ملی: آیا ویژه برنامههای انتخاباتی رسانه ملی و گشایش فضای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و رسانهای تأثیرگذار است؟
ج) ائتلافهای انتخاباتی: آیا حمایت افراد یا جریانات سیاسی و نیز ائتلاف نامزدها در شکلگیری سونامی اثر دارد؟
د) مظلومنمایی: آیا نزد مردم کسی یا جریانی که به هر دلیل از نظر قاطبه افکار عمومی مظلوم شده است، شایسته حمایت گسترده میشود؟
هـ) شبکههای اجتماعی: در سالیان اخیر شبکههای اجتماعی نقش تأثیرگذاری را ایفا کردهاند. آیا این شبکهها عامل اصلی بهوجود آمدن سونامی هستند؟
و) منجیگرایی: آیا مردم خسته از وضع موجود، بهدنبال شعارها و نامزدی هستند که نماد مخالفت با وضع موجود و نجاتدهنده مردم باشد و شعارها و برنامههایش موجب شود که مردم او را ناجی خود بدانند؟
۲۰- فقدان سامان سیاسی و نبود احزاب حرفهای و با برنامه از جمله اشکالات مهم در امر انتخابات است. احزاب سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری در این سالها توفیق نداشتهاند و نیاز به ساماندهی جدید دارند. تشکیلات، کادر آموزشدیده و حرفهای، تشکیل دولت در سایه، برنامه داشتن، هیئت رئیسه و رهبری کارآمد و توانا از جمله نیازهای مبرم برای احزاب سیاسی است.
۲۱- روحانی در استانهای مرزی که اقلیتهای مذهبی و قومی زندگی میکنند نفر اول شده است: کردستان، سیستان و بلوچستان، ایلام و ... او تنها در چهار استان نفر اول نیست. قزوین (قالیباف)، خوزستان، چهارمحال و بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد (محسن رضایی). مقایسه آرای رضایی و روحانی، گویای اشتراک برنامههای آنها در مسائل اقوام است.
۲۲- رضایی تا پایان انتخابات سعی کرد عنوان نامزد مستقل را برای خود نگهدارد و فاصلهاش با جریان اصلاحطلب و اصولگرا را حفظ کند. آرای او نسبت به انتخابات سال ۸۸ رشد چشمگیری دارد. اما این امر نباید موجب خطای تحلیل او و حامیانش شود. سقف رأی رضایی، مشخص است.
۲۳- انتخابات یازدهم بیانگر بلوغ سیاسی، کارآمدی نهادهای حکومتی، سازمانهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی و شعارهای دولتی، است و این اتفاق بس مبارک است.
۲۴- مدیریت شادیها به خصوص توسط رسانه ملی و ناجا قابل تقدیر است. با اعلام نتایج انتخابات مردم در سراسر کشور به خیابانها ریختند و شادی کردند. پیروزیهای پی در پی در عرصههای ورزش فوتبال و والیبال نیز مضاعف شد و با شرح صدر نهادهای مسئول و پایش و مراقبت از سوی مردم در سراسر کشور خون از دماغ کسی نیامد. این یک موفقیت بزرگ بود.
۲۵- جریان پیروز به خصوص آقای روحانی ادب پیروزی را داشتند. آقای روحانی خود را رئیسجمهور همه مردم برشمرد و این یک گام بزرگ برای آشتی ملی بود. بر خلاف انتخابات گذشته اینبار خبری از حذف و قلع و قمع کسانی نبود که پیام انتخابات و رأی اکثریت را درک نکردهاند.
۲۶- بصیرت و آگاهی رشدیافته جریانات و اشخاص سیاسی مختلف در مدیریت مطالبات و دامن نزدن به آن پس از پیروزی، یکی دیگر از پیامهای انتخابات بهشمار میرود. عزم و اراده همگان برای کمک و حمایت از رئیسجمهور منتخب برای توفیق در مسئولیت بس خطیری که بر عهده گرفته، کاملا ملموس است. و این عزم و اراده همگان شرایط بسیار خوبی را برای پیشرفت، توسعه، آبادانی و سازندگی کشور فراهم میکند.
۲۷- انتخابات نشان داد که دوران پساجناحگرایی فرارسیده است و دوران دوگانه چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا سپری شده است. دوران پساجناحگرایی لوازمی دارد که باید بهدرستی آن را شناخت. مهمترین مؤلفه این دوره، تقدم امور اجتماعی و اقتصادی بر امور سیاسی است.
در خاتمه باید گفت ملت ایران به فرمایش رهبری کاری کرد کارستان. درود بر ملت بزرگ ایران.