"سادگی" اصل مسلم زندگی پیشوایان دینی است و پیامبر مکرم اسلام به عنوان اسوه بشریت، در این عرصه نیز الگویی جاودان است.
به گزارش جهان به نقل از ایسنا، مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم متن پرسش و پاسخی را در این زمینه در اختیار این سرویس خبری قرار داده است که به شرح زیر است:
آیا پیامبر اکرم(ص) در مدیریت معیشت و زندگی نیز فردی الگو و اسوه بودند؟
پاسخ:
سادهزیستی صفت رفتاری بارز پیامبر بود و آن حضرت به دور از هر گونه ظاهرسازی و در نهایت سادگی میزیست.
ایشان میفرمود:
"همچون بندگان غذا میخورم و چون بندگان مینشینم، که همانا من بندهام."
"ابن ابی الحدید معتزلی" پس از آوردن این سخن پیامبر مینویسد:
"پیامبر(ص) روی زمین غذا میخورد و چون بردگان دو ساق خود را بر زمین مینهاد و روی آن دو زانو مینشست و اینکه بر الاغ بدون پالان سوار میشد، خود نشانهای از فروتنی و شکسته نفسی آن حضرت است و اینکه در آن حال فردی دیگر را هم، ترک خود سوار میکرد، نشانهای استوارتر بر این حالت وی است».(1)
رسول خدا(ص) از سیره و رفتار پادشاهان و سلاطین و نوع نشست و برخاست و رفت و آمد و تشریفات آنها و هر گونه اشرافیتی سخت بیزار بود.
"مُعلّی بن خُنَیس" از امام صادق(ع) روایت کرده است، که فرمود:
"پیامبر(ص) بیزار بود از اینکه شباهتی به سلاطین پیدا کند."(2)
نقل شده است که مردی نزد پیامبر آمد، تا با آن حضرت سخن بگوید، ولی چون پیامبر را دید، دستپاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت:
"راحت باش؛ من که پادشاه نیستم...(3)
پیامبر در جمع یارانش چنان مینشست، که هیچ امتیازی بر دیگران نداشت، به گونهای که بیگانگان تشخیص نمیدادند، کدام یک از آنان پیامبر است. از ابوذر غفاری نقل شده است، که گفت:
"رسول خدا(ص) بدون امتیاز در میان اصحاب خود مینشست، هرگاه بیگانهای وارد مجلس میشد، آن حضرت را نمیشناخت، تا این که میپرسید.(4) اوضاع این گونه بود، تا آن که اصحاب از رسول خدا(ص) خواهش کردند، تا اجازه دهد، برایش سکویی درست کنند، تا بیگانگان آن حضرت را بشناسند.(5)
نشست و برخاست و آمد و شد پیامبر در نهایت سادگی بود.گاهی پای پیاده بدون بالاپوش (لباسی روی لباسهای دیگر مانند عبا، کت یا کاپشن) و دستار و کلاه راه میرفت.(6)
امام صادق(ع) درباره رفتار ساده پیامبر فرموده است:
"چون رسول خدا(ص) وارد مجلس میشد، در نزدیکترین جای به محل ورود مینشست." (البته جایی که صاحبخانه معذب نبود)(7)
"دیلمی" درباره مشی پیامبر مینویسد:
"پیامبر(ص) جامه خود را وصله میکرد و پایافزار (کفش) خویش را پینه میزد و گوسفندان را خود میدوشید و با غلامان هم غذا میشد و بر زمین مینشست و بر الاغ بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترکِ خود سوار میکرد و بدون این که احساس خجالت کند، مایحتاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد و با توانگر و تنگدست یکسان مصافحه (دست دادن و روبوسی) میکرد و دست خود را از دست فرد مقابل نمیکشید، تا وی دست خود را میکشید و به هر کس میرسید، سلام میکرد چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی دعوت میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود و مخارج زندگیاش سبک بود.(8)
پیامبر خدا(ص) چنان ساده میزیست، که هیچ مزیتی بر خدمتکارانش نداشته باشد، چنان که "ابن شهر آشوب مینویسد:
"در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزانش برتری نمیجست."(9) و هرگز غذای رنگارنگ تناول نکرد(11) مشی پیامبر هیچ شباهتی به سلاطین نداشت.
رسول خدا(ص) چنان بیپیرایه بود، که دعوت هر کسی را میپذیرفت و با مردمش بدون هیچ تشریفاتی رفت و آمد و نشست و برخاست میکرد. "ابن شهر آشوب" آورده است:
"دعوت همه کس را چه آزاد و غلام، میپذیرفت، هرچند برای خوردن ماهیچه دست و یا کتف گوسفندی بود؛ هدیه را میپذیرفت، هرچند جرعهای شیر بود، از هدیه میخورد، ولی از غذایی که صدقه بود، نمیخورد. به چهره هیچ کس خیره نمیشد، خشمش برای خدا بود، و هرگز برای خود خشم نمیگرفت... تشییع جنازه میکرد و در دورترین نقاط شهر از بیماران عیادت میکرد، با تنگدستان مینشست و با تهیدستان هم سفره میشد و با دست خود به آنان غذا میداد و به کسانی که در اخلاق با فضیلت بودند احترام میگذاشت و با اشخاص آبرومند الفت میگرفت و به آنان نیکی میکرد و با خویشاوندان خود صله رحم میکرد، در عین این که آنان را بر دیگران برتری نمیداد و جز آن چه خدا فرمان داده است دربارهشان روا نمیداشت.(12)
پیامبر اکرم(ص) در همه وجوه چنین بود، در درون خانه نیز به تمام معنا سادگی و بی پیرایگی را پاس میداشت. "ابن شهر آشوب" در این باره آورده است:
... چون خدمتگزارش در دستاس کردن خسته میشد او را کمک میکرد و آب وضوی شبش را خود تهیه میکرد و در پیادهروی کسی بر او پیشی نمیگرفت و هنگام نشستن تکیه نمیکرد و در کارها به اهل خانه کمک میکرد و با دست خود گوشت خرد میکرد.(13)
منابع:
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، چ اول، 1337، ج 9، ص 234.
2. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط1،1410ق، ج 1، ص 371؛ با مختصر اختلاف.
3. کلینی، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 6، ص 272؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل بیت، 1409ق، ج 16، ص 412؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران، ناشر اسلامیه، 1365ش، ج 16، ص 262.
4. ابن ماجه، سنن، تحقیق عبدالباقی، دارالفکر، بی جا، بی تا. ج 2، ص 1101.
5. ابی داود، سنن، تحقیق: سعید محمد اللحام، دارالفکر، چ اول، 1410ق.ج 2، ص 527؛ مجلسی، پیشین، ج 16، ص 262.
6. مجلسی، همان.
7. همان.
8. دیلمی، ارشادالقلوب، بی جا، دار الشریف الرضی، 1412ق، ج1، ص 115.
9. ابن شهر آشوب، مناقب، قم، موسسه الغلامه النشر، 1379ق، ج 1، ص 146 147.