در بررسی وسایل ارتباط جمعی معاصرچون مطبوعات وخبرگزاریها، میتوان آنها را به عنوان مهمترین وسیله ارتباط سیاسی ازقرن ۱۹ تا اواسط قرن ۲۰ به شمار آورد. دراین دوران، رسانهها و بویژه مطبوعات، گزارشگر وقایع سیاسی ومنعکس کننده مذاکرات مجامع سیاسی ونهادهای قانونگذار محسوب میشوند.
مطبوعات همچنین به عنوان سکو یا تریبون برای بیان عقاید سیاسی و وسیلهای در دست احزاب وسازمانهای سیاسی برای بسیج افکارعمومی یا شکل دادن به مرام ومسلکی، ابزاری برای پروپاگاندا درکشمکش بین دولتها، نگهبان وناظر برعملکرد حکومتها و ازهمه مهمتر وسیلهای برای آگاه کردن مردم ازمسايل مملکتی و اعمال قدرت در جوامع به کارمی روند. رابطه نزدیک بین سیاست و رسانهها را می توان ازامتیازاتی شمرد که درجوامع مختلف ازسوی حکومتها برای آنها منظور شده است. البته این امتیازها درمواردی تبدیل به انحصارهایی نیز میشود و بسته به نوع نظام حاکم برجوامع متفاوت است. نقش انتقادی و بسیج گر رسانهها بویژه مطبوعات درانقلابهای آمریکا، فرانسه، اروپای مرکزی وروسیه برای هیچکس پوشیده نیست. بنابراین رسانهها همواره بخش جداناپذیر در امر نشراندیشهها و رابطی درمناقشات بین طرفین دعوا بر سر قدرت سیاسی، ایدئولوژیهای سیاسی، دولت واپوزیسیون ومردم بودهاند.
به عبارتی ديگر نهادهای سیاسی در ابتداییترین جوامع تا پیچیدهترین آنها، برای اعمال قدرت بدون بکارگیری عامل ارتباطی نمیتواند موجودیت داشته باشد. همچنین نقل وانتقاداتی که بین رسانهها و نهادهای سیاسی انجام میگیرد، ارتباطات سیاسی نامیده میشود. ارتباطی که در آن رسانهها، نقش مؤثری درقدرت نظامهای سیاسی دارند، رسانهها موجب ارتباط نهادهای سیاسی مختلف میشوند. ارتباطات سیاسی ونظامهای حاکم براین رسانهها سعی دراستفاده ابزاری از رسانهها برای رسیدن به اهداف خود دارند، این نظامها، بدنبال کنترل رسانهها هستند.
دراين راستا مطبوعات به عنوان يكي از اركان و عوامل مهم و اساسي در رشد و توسعه يك جامعه محسوب ميشود. پويايي و به روز بودن ركن چهارم دموكراسي، در گرو حضور فعال مطبوعات در عرصههاي گوناگون سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. از يكسو، اشاعه، توسعه و تقويت فرهنگ ملّي ـ ديني در گرو كارآمدي رسانههاي جمعي، به ويژه رسانههاي مكتوب است و نيز تضعيف فرهنگ و يا خودباوري فرهنگي و اشاعه عناصر فرهنگ بيگانه در گرو ناكارآمدي همين رسانههاست. از سوي ديگر، نشاط، پويايي و كارآمدي مطبوعات نيز در گرو وجود گزارشگران، نويسندگان، روزنامهنگاراني فعال، شاداب، حرفهاي، علاقهمند، دلسوز و پايبند به اصول حرفهاي روزنامهنگاري است. بيترديد، در هيچ دورهاي از تاريخ بشر جريان اطلاعرساني همانند امروز سريع و گسترده نبوده است. به همين دليل، برخي مهمترين ويژگيهاي اين دوره از تاريخ را سرعت، گسترش و اهميت فوقالعاده اطلاعات دانسته، دوره معاصر را «عصر انفجار اطلاعات» مينامند. اطلاعاتي كه نه تنها درمراكز معيني قابل دسترسي است، بلكه حتي از پشت درهاي بسته و ديوارهاي ضخيم خانهها نيز به داخل نفوذ ميكند و مطبوعات در اين نشر اطلاعات تاثير بسزايي دارند.
كنترل افكارعمومي جهان
از ديرباز رسانهها به عنوان بهترين ابزار براي تحريك افكار عمومي جهان بودهاند و براين اساس كه خبرنگاران و روزنامه نگاران در ابر رسانههاي بزرگ بهترين افراد براي نشر اطلاعات هستند همواره در تيررس سرمايهداران زرمدارو زورمدار بودهاند تا به كمك آنها بتوانند هر آنچه ميخواهند به خورد اذهان جهانيان بدهند و به نوعي هدايتگرآن باشند. بنابراين قدرترسانهها و سوءاستفاده از آنها در سطوح ملی و بینالمللی مسالهاي غيرقابل انكاري نيست.
رسانهها بدون تردید نقش بسیارمهمی درشکل گیری افکارعمومی دارند. هرچند توافقی درباره ماهیت این نقش وجود ندارد. یکی ازافرادی که دراین زمینه تحقیقات زیادی داشته است،« دنیس مک کویل» است که نوع شناسی جامعی ازآثار رسانهها فراهم کرده است. دراین نوع شناسی او تمایز اساسی بین آثارکوتاه مدت و درازمدت وآثارعمدی وغیرعمدی برقرارمیکند. او سنجش دقیق آثارمختلف را دشوار میداند. ممکن است درطول زمان و از یک بخش جامعه به بخش دیگر فرق کند. رسانههای همگانی، مهمترین منبع اطلاعاتی درباره مسايل سیاسی درکشورهایی مانند انگلیس است. تحقیقات گسترده دراین زمینه، همگی این حرف را ثابت کرده اند.
درمورد نقش رسانهها نیزدرتعیین دستورکارتصمیم گیری سیاسی نمیتوان تردید کرد. نمونه بارز این اثرگذاری برافکارعمومی را می توان درجریان «واترگیت» که به رسوایی سقوط نیکسون انجامید، مشاهده کرد. با این حال بررسی آثار رسانهها درکنترل اجتماعی، اجتماعی شدن یا تغییرات نهادی یا فرهنگی دشواراست. رژیمهای توتالیتر، آشکارا از رسانهها برای اعمال کنترل اجتماعی ونفوذ در فرایند اجتماعی شدن استفاده میکنند. اما رابطه بین رسانهها وحکومت درکشورهایی همانند بریتانیا، آمریکا بینهایت پیچیدهتر است. کمونیستها معتقدند که رسانهها بدنبال تأمین منابع سرمایهداران هستند و برای گفتههای خود نیزدلایل مختلفی ارايه می دهند.
در واقع تسلط بر رسانهها و خبرگزاریها، قدرت عظیم و فوقالعادهای را دراختیار بازیگران عرصه قدرت قرار داده است، به گونهای كه به خوبی با به كارگیری اهرمهای خبری و اطلاعاتی توانستهاند به تغییر باورها و نگرشهای جمعی و یا شكلدهی به افكارعمومی ملی یا فراملی به طوري كه تمايل داشته باشند اقدام كنند. لذا سوءاستفادههای گروهی ازحكومتهای قدرتمند ازظرفیتهای بالای رسانهای، میتواند منجربه بروز پدیدهای در سطوح ملی یا بینالمللی شود كه میتوان آن را «استبداد اطلاعاتی» نامید.
استبداد اطلاعاتی در واقع شكل تازهای از استبدادهای سنتی است كه در قالبهای نظامی و سیاسی جلوهگرمیشدند. بدین ترتیب میتوان ادعا كرد كه تلاشهای آزادیخواهان جهان و مبارزان ضد استبدادی هنوز به پایان نرسیده است و راه درازی تا محو استبداد به ویژه درقالب جدید آن یعنی«استبداد اطلاعاتی»باقی است. چنانچه رژيم صهيونيستي طي اين سالهاي اشغالگري تنها با كمك تسلط برغولهاي رسانهاي دنيا و قلمهاي خبرنگاران تحت نفوذ توانسته است مطلومنمايي كند و واقعه دروغين هولوكاست را در وجهه جهاني به تصويربكشد و يا ايالات متحده آمريكا براي غلبه بر اتحاد جماهيرشوروي خود به كمك رسانهها توانست كمونيست را درنظرعموم مردم وحشتناك و مخوف نشان دهد و رقيب قديمي را ازميدان بدركند
بنابراين با توجه به اين جايگاه رسانهها درعرصه قدرت، رسالت اصحاب رسانه وخبرنگاران سنگينتر و خطيرترميشود، زيرا با كمي لغزش و گرفتاري درمطامع دنيوي يعني زيرپا گذاشتن اصل اخلاقمداري درامر اطلاع رساني ، نه تنها باعث شفافسازي امور در وقايع و مسايل نخواهند شد بلكه اصل مهم اعتمادسازي مردمي را هم ازدست خواهند داد چنانچه ابر رسانه بي.بي.سي هرچند سالهاي مديدي سلطه جهاني در عرصه اخبار را دارد ولي به دليل اينكه برخي اكاذيب را با پوشش حقيقت انتشار ميدهد مانند اطلاعاتي درباره مردم فلسطين و اشغالگري رژيم صهيونيستي جايگاه سابق خود را ندارد واعتماد مردم نسبت به آن كمترازقبل شده است. پس توجه به مهندسي اعتماد در پروسه اطلاعرساني از وظايف مهم جرايد و مطبوعات است كه بايد رسانههاي درسطح ملي و بينالمللي بيشتربه آن بپردازند تا توفيق در پذيرش عموم را داشته باشند.