با شهید حسـن(رسول) بـاقـری؛
از مردم شرمنده ایم +تصاویر
چهارشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۴۸
کد مطلب: 255448
يکي از دوستانش مي گفت: يک شب که آتش دشمن بسيار شديد بود و گلوله و خمپاره از هر طرف مثل باران بر سرمان مي باريد همه مي ترسيديم اما هيچ اثري از ترس در چهره حسن نبود. آن شب مثل اين که قيامت بر پا شده بود و از شدت آتش صداي همديگر را نمي شنيديم. اما حسن علي رغم جسه ضعيفي که داشت بسيار بي باک و نترس بود و در آنحال شعر مي خواند.