وقتی از او پرسیده بودند: تو چه میکنی اینجا؟ گفته بود: "دنبال یاور برای آقا میگردم..." که به حق خودش یاور راستین حضرت بود، که الحق و الانصاف رفت و بی توقع، انتظار را برای ما بیست و سه سال هجی کرد شاید یادش بگیریم.... به خصوص مایی که داعیه جهاد داریم.
هم برایش درست کرده بودند! که شاید اگر تفقد امام نبود این روحیه را نمی داشت که این طور پیامبر گونه بایستد و دم برنیاورد.
حاجی عاشق و مرید امام بود، حال که معشوق خواسته بود که به داد بشاگرد برسد، بشاگرد معرکه عشق بازی او شده بود تا به امید لبخند رضایت امام، خود را به آب و آتش بزند.
به شمار می رود. در یکی از شبهای جبهه، دست تقدیر او را با نام «بشاگرد» و محرومیت های شدید این منطقه آشنا ساخت؛ آشنایی جالبی که داستانش شنیدنی است.