يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 28 Apr 2024
 
۰

نامه علی محمد مودب به ۸ کاندیدا

دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۱۸
کد مطلب: 290594
سلام آقایان نامزدها که آمده‌اید و می‌خواهید خدمت کنید، از جمهوری امام(ره) برای شما می‌نویسم، از جمهوری شهیدان.
به گزارش جهان به نقل از فارس، علی محمد مودب شاعر ادبیات انقلاب اسلامی در وبلاگ عاشقانه‌های پسر نوح نوشت:

سلام آقایان نامزدها

از جمهوری امام(ره) برای شما می‌نویسم، از جمهوری شهیدان

بسم الله و بالله و علی مله رسول الله

سلام آقایان نامزدها که آمده‌اید و می‌خواهید خدمت کنید انشاالله

خداقوت

* سلام آقای روحانی،
شما روحانی‌ها را که می‌بینم گاهی یاد خودم می‌افتم که در بازی‌های کودکی یکی دو باری امام جماعت شدم؛ در روستایی دورافتاده و مستضعف، روحانی‌ها آنقدر برای ما بچه ها عزیز بودند که در بازی‌مان، ادای نماز جماعت در می‌آوردیم، بعدها بعضی‌ها در کاخ‌ها نشستند و روی مبل‌های سلطنتی و ... شما اگر آمدید فکری برای دین گریزی بکنید.

روایتی از رسول خدا خواندم که اگر عالم حلال (به افراط) بخورد، مردم به مال مشکوک و مشتبه نزدیک می‌شوند، اگر عالم، مال مشکوک بخورد، مردم حرام می‌خورند و اگر عالم خدای ناکرده، حرام بخورد، مردم کافر می‌شوند.

و طبیعی است که در حکومت اسلامی حاکم هم به عالم ملحق می‌شود و مخصوصاً مدیران و رؤسایی که لباس دین دارند، بسیار در چشم مردم‌اند و بسیار بر دین داری مردم مؤثر، حضرت سیدالشهدا (ع) در خطبه غیور منا به عالمان و بزرگان می‌تازد که از خودشان و حقوق طبقه شان دفاع می‌کنند، ولی از حقوق خدا، مردم و مستضعفان سخن نمی‌گویند.

خدا به شما توفیق بدهد که بتوانید عامل باشید به این فرمایشات و بتوانید در حکومت احتمالی‌تان جلوی روند‌های خطرناک این شکلی را بگیرید.

شما از تدبیر و امید گفته‌اید و کلید حل مشکلات را در دست گرفته‌اید نوجوانی و جوانی ما در ۴ دولتی گذشت که به طیف فکری شما متعلق بودند و یا طیفی که شما دارید به شدت از آنها دفاع می‌کنید، من در حوادث مشهد از اتفاق وسط تقاطع سی متری طلاب و بلوار طبرسی دو اتوبوس ایکاروس مجاری را دیدم که زده بودند به هم و آتش زده بودند و مردم را که عصبانی بر علیه دولت شعار می‌دادند و سرها شکسته شد و بعضی خون‌ها ریخته شد.

جوانی ما در دوران قدرت دوستان شما به سختی گذشت و می‌شود گفت ما از شما طلبکاریم بهترین سال‌های عمرمان را؛ البته بسیار هم کار شد ولی در مجموع مشکلاتی وجود داشت که پدیده شدن احمد توکلی در انتخابات در برابر کسی که برادرش رئیس صدا و سیما بود و همین شورش‌های شهری و بعدها هم اتفاقاتی از این سنخ نشان دهنده آن مشکلات است.

و این همه در دوره‌ای است که ملت بسیار راضی و قانع بودند و هنوز از فضای مقدس جنگ خیلی دور نشده بودند؛ در دوره دوم اقتدار شماها هم حمله افراطی روزنامه‌ها به همه مقدسات و تلاش همه جانبه برای عوض کردن قبله‌های ما بسیار دردآور است برای من که متأسفانه در آغاز آن دوران به دانشگاه آمدم، انشااالله امید است که این بار اگر قدرت به دست شما افتاد با تدبیر شما آن اتفاقات نیفتد.

* سلام آقای ولایتی...


سلام آقای ولایتی که همیشه شما را در تلویزیون دیده‌ام؛ چه در تلویزیون سیاه و سفید ۸ اینچ پارسی که پدرم از عروس و دامادی که محتاج شده بودند و آورده بودندش برای فروش به ۸ هزار تومان در دوران جنگ خریده بود و چه این روزها در تلویزیون‌های متنوع این طرف و آن طرف، آن موقع در عالم کودکی شما را خیلی دوست داشتیم، اصلاً هر کسی به نحوی به امام (ره) ربطی داشت، عزیز بود، ما امام (ره) را در تلویزیون می‌دیدیم و شما را هم، شما همیشه برای ما عزیز هستید؛ امیدواریم که عزیز بمانید.

این روزها هم در تلویزیون از تاریخ می‌گویید و تاریخ همیشه داغ ما را تازه می‌کند از همین و مختار تا دولت سربه داران و تا میرزا کوچک و تا فتنه همین سال‌ها که دل همه ما را به درد آورد و من چندین بار با رفیق شفیقی که رأیش سبز بود با هم گریه کردیم و رفیقی دیگر از سفر ترکیه آمده بود و می‌گفت در تاکسی کسی کنارم نشست و وقتی فهمید که ایرانی‌ام گفت به سرانتان بگویید وقتی به هم می‌پرند، به فکر ما اسلامگراها و عدالتخواهان دنیا باشند که چقدر دلمان به درد می‌آید و نمی‌توانیم سرمان را بلند کنیم و ...

تاریخ همیشه داغ ما را تازه می‌کند که همیشه رویای عدالتخواهی موحدانه را تفرقه‌های سران و پیشروان و بزرگان نهضت‌ها بر باد داده است؛ انشاالله این بار از تاریخ عبرت بگیریم و شما که تاریخ خوانده‌اید و طبیب هم هستید و طبیب اطفال هم هستید و از آقای عربخالقی شنیدم که طبیب مهربان و کم نظیری هم هستید، میچتوانید این درد را درمان کنید انشاالله.

دردی که از کودکی هاست و از عبرت نگرفتن از تاریخ و از نامهربانی‌ها، امام (ره) رویایی را مطرح کرد که تاریخ ما در جستجوی آن رویا کابوس واری شده است و ما کودکان عصر امام (ره) به آن رویا، ایمان داریم و به شما که همراه امام (ره) در تلویزیون‌ها می‌دیدیمتان و پدرم که الان که از کار سنگین کشاورزی مانده با چشم درد و زانو درد کارگر شهرداری مشهد است و کشاورزی ۸۰ ساله که از همه انقلاب، یک بیمه نگرفته است و ۳ رزمنده به جبهه فرستاده است و...به خاطر امام (ره) می‌خواهد به شما رأی بدهد؛ البته برادرم با احترام تلاش می‌کند منصرفشان کند!

گفتید آشتی با دنیا برقرار می‌کنم خیلی به من برخورد عزیز من، انگار همین چند ماه پیش بود که این همه کشور آمدند در تهران و در اجلاس غیر متعهدها نشستند پای حرف‌های ما، موقع انتخابات است و ممکن است برخی حرف‌ها جالب باشد برای مردم، ولی تو را به خدا مراقب خودتان باشید، این را هم از تلویزیون‌های کودکی یادم است که بچه‌ای سوخته با لحنی مؤثر می‌گفت: بچه‌ها تو را به خدا مراقب خودتان باشید؛ از وحدت حرف زده‌اید و این خیلی خوب است و شما می‌توانید انشاالله چرا که الان هم شما هستیدکه پیش قدم شده‌اید و ائتلاف کرده‌اید.

*سلام آقای غرضی...


سلام آقای غرضی، غرضی نیست جز سلامی و ارادت؛ و من شما را از مجله صبح می‌شناسم که یک شماره کامل پرونده‌ای برای مخابرات کار کرده بود و خدا بیامرزد ما را و شما را و مهدی نصیری را انشاالله بعد از صد و بیست سال عمر با عزت، انشاالله که خدا به شما برای زحماتتان اجر بدهد و از خطاهایتان درگذرد، که به حال گذشته چراغ راه آینده است و جوان تر‌ها انشاالله از درست و غلط کار شما عبرت خواهند گرفت.

*سلام استاد ارجمند آقای حداد عادل...

سلام استاد ارجمند آقای حداد عادل! برادر بزرگم استاد قزوه برای شما نامه نوشته است و ما شما را همیشه در شب شعرها دیده‌ایم در مدرسه فرهنگ که از خدمات خوب شماست، و شما از ارجمندان هستید که سراغ تربیت نیرو رفته‌اید.

من همیشه دعا می‌کنم به جان آیت الله مهدوی کنی که خدا سایه‌اش را نگه دارد که با اینکه می‌توانست در سیاست بماند، در دانشگاه وقت گذاشت و برای تربیت نیرو، تا این نیروها را به میدان بفرستد؛ تا نفس تازه جوانان با برکت گرفتن از دم پیران مشکلات را حل کند و امیدوارم که جمعی از بقیه بزرگان هم این رفتار آقای مهدوی کنی حفظه الله را جدی بگیرند که همه مشکل ما همین جاست که علمدارهای تازه را باید تربیت کنیم و وارد میدان کنیم.

زمانی با سیدرضا محمدی شاعر افغانستانی فعلاً لندن نشین آمدیم و بعدها در شب شعرها در حضور آقا دیدیمتان و آنجا به من که به نسبت جوانم، پیش آمده که گفتند بخوانم و نخواندم تا نوبت به دیگران برسد، اما شما اغلب شعر خواندید و من به شما که وجودتان الحق عزیز است و نیز آقای محمدی گلپایگانی عزیز همیشه نقد داشتم که شما بزرگواران که آقا را مدام میچبینید و شعرتان را می‌شنوند و هر زمان هم غزلی به رسانه‌ها بدهید به راحتی و با افتخار منتشر می‌کنند؛ کاش این فرصت را به جوان تر‌ها! می‌دادید تا شعر بخوانند و دیده شوند و اگر هم به دلیلی اصرار می‌کردند کوتاه می‌خواندید و شما حتماً می‌دانید که ده‌ها شاعر برجسته در اطراف و اکناف این مملکت در آرزوی نشستن بر صندلی‌های آن شب شعرند چه برسد به شعر خواندن.

بگذریم شما از ارجمندان فکر و فرهنگ هستید و فرهنگ شاید مهم‌ترین هنگ لشکر اسلام است، و من همیشه دوست داشتم امثال شما تمام وجودشان را بگذارند برای تربیت نیرو و تولید فرهنگی و وقت بگذارند برای اصلاح ساختارهای فرهنگی و این درد بزرگ که ساختارهای تولید و توزیع فرهنگی ما مشکل دارند را با تدبیر، مشورت و اعمال نفوذ و ...درمان کنند.

دور از جان شما گاهی فکر می‌کردم کاش حداقل ۴ نفر با همتی در حد فرح رژیم گذشته بیایند در میدان فرهنگ و سعی کنند ولی باشند برای این حوزه و متولیان را هدایت و حمایت کنند، مخصوصاً آدم‌هایی متنفد مثل شما بزرگوار، متأسفانه در فرهنگ و هنر هم اوضاع مثل رانندگی است و ای کاش کسی این گوشه مزرعه را بیل می‌زد و آفتابگردان‌های نو می‌کاشت تا همیشه حضرت خورشید هوادارانی داشته باشد و البته که گل‌ها همه آفتابگردانند.

اما توفیق ماست که عرقی بریزیم و خودی نشان بدهیم در این کشتزار تا وقت خرمن و به هنگام باد استغنا بتوانیم دست دراز کنیم و امیدوار به فضل خدا باشیم.

*سلام آقا محسن رضایی...

سلام آقا محسن رضایی که شما هم با عکس‌های سپاهی‌تان از عزیزان عصر امام (ره) هستید که انشاالله موفق بشوید در بقیه عمر هم در بهترین مناصبی که مناسب شماست خدمت کنید و به فرموده امام (ره)، خدا بود که همت‌ها و باکری‌ها و شما را به صحنه آورد و خدا بود که خرمشهر را آزاد کرد؛ خدا توفیق و سلامتی بدهد.

*سلام آقای عارف...

سلام آقای عارف، خدا به شما سلامتی بدهد که با ادبیات متناسب و متین حرف بخشی از اجتماع ما را می‌زنید و ممکن است من به بخشی از حرف‌های شما نقد داشته باشم، اما خدا شاهد است که شما را دوست دارم و جدای از حرف‌ها از نوع برخورد شما تا به حال خوشم آمده است.

ما باید یاد بگیریم که با هم با لحن درست حرف بزنیم و همدیگر را محترم بدانیم؛ که اگر خدای نکرده ما مثل روزهای بد فتنه در خیابان‌ها دنبال هم بدویم تنها کسی که سود می‌برد قطر است و عربستان و آمریکا و انگلیس که زبان فارسی را از هند ریشه کن کرده و در افغانستان هم سعی دارد همین کار را بکند اما برای ما بی بی سی زده که به زبان فارسی چهچه بلبلی می‌زند برای ما و بعضی از ما هم می‌روند و فروشنده‌ای این دکان می‌شوند و بعضی از ما هم خریدار این دکان که جز تفرقه به ما نمی‌فروشد و چقدر قدیمی است این ایده انگلیسی که تفرقه بینداز و حکومت کن.

جالب است که فقط بی بی سی هم نیست و همین جماعت ده‌ها شبکه فارسی زبان تفریحی راه انداخته‌اند برای منهدم کردن بنیان خانواده که زرادخانه هسته‌ای ماست، خودشان که رشد جمعیتشان معکوس شده و این روزها هم برای حق لواط دارند تظاهرات می‌کنند و ...

خدا ما و شما را برای هم نگه دارد! من که اهل باندهای چپ و راست نیستم و به سیاست هم تلاش داریم که از منظر فرهنگ نگاه کنیم اما خدا نگه دارد آیت الله حائری را که به خوبی گفتند: احساس دشمنی میان چپ و راست بلایی است که باید از آن ترسید.

*سلام آقای قالیباف...

سلام آقای قالیباف، اسم شما را اولین‌بار از برادرانم شنیده‌ام که در سپاه مشهد با شما همرزم بودند، همیشه شما برایم عزیز بوده‌اید، سپاه یک کلمه طیبه است که اساسش قرآنی گذاشته شده و انشاالله تا آخر قرآنی بماند.

سپاه هم از عزیزهای دوران امام (ره) است، یادم هست رفیق دوران کودکی‌ام را که در تشییع شهدا به لباس سپاه که تن فرزند شهید بود حسودی می‌کرد و می‌گفت کاش بابای من هم شهید بشود تا از این لباس‌ها و عکس‌های امام (ره) به من هم بدهند.

کم توفیقی نیست پاسدار بودن، من همیشه دوست داشتم شما در نیروی انتظامی می‌ماندید و مثل همان بستن کمربند که به گمانم با همت شما فرهنگش نسبتاً جا افتاد، بقیه فرهنگ رانندگی را هم درست می‌کردید، رانندگی که می‌گویند هر سال به اندازه جنگ از ما کشته می‌گیرد، رانندگی که استاد ما قیصر امین پور و سلمان هراتی و ... را از ما گرفت.

درست کردن فرهنگ رانندگی به نظر من که سال‌هاست با کتاب و قلم و فکر و فرهنگ سروکار دارم می‌تواند خیلی چیزها را در زندگی ایرانی درست کند؛ از وقتی که ماشین آمده وارد زندگی ایرانی شده، به هزار و یک دلیل ما در این زمینه مشکل داریم و اتفاقاً اگر این جور مشکل‌ها درست نشود، هیچ چیز درست نخواهد شد.

الان هم همین حس را نسبت به شهرداری تهران دارم و دیروز راننده‌ای هم همین حس را داشت و می‌گفت هم، تهران مثل یک سیاه‌چاله است که هی هم دارد بزرگ می‌شود و چه خوب است اگر تدبیر امثال شما جلوی بزرگ شدنش را بگیرد و مشکلاتش را حل کند، چرا که تهران، به هر حال لکوموتیو قطار ایران ماست و تا این لوکوموتیو راه نیفتد و تعمیر نشود، قطار خوابیده است.

خدا چه کار کند یا نکند آنها را که مدعی‌اند که می‌آیند و همه مشکلات کشور را درست می‌کنند اما با تراکم فروشی به قصد درآمد در روزگارانی که فرمان دستشان بود تهران را به تهران امروز تبدیل کردند که نامش سردرد می‌آورد.

می‌گویند شما در نظرسنجی‌ها بالا هستید و حرف زدن با شما احتیاط بیشتری می‌طلبد! ولی برای ما که کودکی‌مان در عصری گذشته است که امثال شما بی‌پروا به آتش جنگ می‌زدید، این جور احتیاط‌ها خیلی معنی ندارد، شما حتماً خبر ندارید ولی من زمانی برای همکاری با یکی از سازمان‌های مرتبط با شما در یک پست نان و آبدار آمدم و همه مصاحبه خوب بود و حس خوبی داشتند.

مصاحبه کنندگان ولی آخر مصاحبه از من میزان پایبندی‌ام به شما را پرسیدند که در هیچ جای قانون اساسی پایبندی به شهردار نیامده است، و من هم با وجود این که زن و بچه‌دار بودم و ۳ - ۴ سال بود مشکل کار داشتم، با لبخند نظر واقعی‌ام را گفتم، خوبی‌هایتان را و البته نقدم را، به نگاه فرهنگی شما و آنها جوابی نداشتند و با احترام گفتند که به دکتر می‌گوییم نقدهایتان را و با شما تماس می‌گیریم و می‌دانستم که تماس نخواهند گرفت!

و یادم هست که با همسرم کلی خندیدیم؛ با وجود این بحث‌ها شما یکی از گزینه‌های جدی من بودید که تا دور آخر بالا آمدید و در دقیقه ۹۷ بازی حذفتان کردم به دلایلی که آنها را خودتان بگردید و پیدا کنید و الان اینها را می‌گویم چون واقعا دوستتان دارم تا اگر رئیس جمهور شدید مواظب باشید دور و برتان از این کارها نکنند؛ که قبر و قیامت، شما باید به جای آنها جواب بدهید.

*و اما سلام آقا سعید...


تصمیم به نوشتن این نامه را وقتی گرفتم که ایستاده بودم جلوی یکی از ستادهای شما با دوستان فرهنگی و منتظر آقا وحید بودم که با مترو داشت می‌آمد و قرار داشت با ما، و من به چند ستاد شما سر زدم و دیدم که بچه‌ها از جیبشان پول می‌گذارند و قند و چایی می‌خرند.

ما خودمان که می‌رویم عصرانه نان و ماستی می‌خریم و از این طوری‌هاست ستاد شما؛ کمااینکه همیشه همکاری ما با آقا وحید همین طورها بوده است و معمولاً رفقا خودشان از انقلاب آش نیکوصفت می‌خرند و می‌آورند دفتر آقا وحید و بسیار از این سنخ خاطره داریم.

خدا می‌داند که ماها را برخی ستادها دعوت کردند و از یکی شان هم وعده و وعید رسید، ولی آقا وحید تا یکی دو روز بعد ثبت نام به ما هم چیزی نگفته بود و بعد که شاکی شدیم فهمیدیم که نمی‌خواسته ما را در معذور بگذارد و قرار هم شد که روش این باشد که هر کسی که خودش آمد بیاید و کمک کند و اینجوری شد که ما آمدیم و محمدحسین نعمتی آمد و استاد میرشکاک و علی رضا قزوه و علی داودی و میلاد عرفانپور و محمدمهدی سیار و قادر طراوت پور و...

و از رشته‌های دیگر هم خیلی‌ها آمدند پای کار و شروع کردیم به مشورت دادن و همفکری و سخت است کار برای کسی که نمی‌خواهد حریف را خراب کند و نمی‌خواهد وعده بدهد و نمی‌خواهد از خودش بگوید و .. ولی خدا بزرگ است؛ قزوه نوشته بود که به سعید بگو روزه بگیرد و وحید می‌گفت که سعید...

که به هر حال ما امروز از بین این همه گل شما را برگزیده‌ایم و با احترام به رقبا امید به استقرار جمهوری امام (ره) را در چهره شما می‌جوییم، شما را یکی دو بار بیشتر ندیده‌ام، اما با آقا وحید شما سال‌هاست توفیق برادری و همراهی دارم و با هم سال‌هاست حرص و جوش هرچیز و همه چیز را می‌زنیم، زمانی که ایشان در مجله سوره بود و ۴ طبقه می‌رفتیم بالا از پله‌های ساختمان سوره درخیابان رشت، تا بعدها که باز پله‌ها را می‌رفتیم بالا و در ساختمان مجله راه می‌نشستیم به درد و دل و جلسه و ...پاکدستی و تقوا و نگاه درست ایشان را به فرهنگ در سال‌های برادری دیده‌ام و جوانی ما به نوعی با هم گذشته است و چه شب‌ها که من شاعر با بغض ساعت یک به آقا وحید زنگ زده‌ام و از اجحاف‌ها و نادانی‌ها و ...نالیده‌ام و چه روزها که با هم فکر کرده‌ایم و جلسه گذاشته‌ایم و ...

شما پله پله راه را رفته‌اید و انشاالله که هر جا که هستید و باشید موفق باشید و مؤید؛ استقامت شما در پرونده هسته‌ای جزو آخرین نمونه‌های عملکرد شماست (که اگر کسی در داخل کشور آهنگی نمی‌زد که دشمن را امیدوار کند که هی منتظر این انتخابات و آن انتخابات باشند، بسیار راحت‌تر این پرونده به دست باکفایت شما قابل حل بود) و پیش از آن در وزارت خارجه بسیار از تدبیر و پاکدستی شما شنیده‌ایم و خدا شاهد است که سال‌ها قبل با آقا وحید شما قدم می‌زدم که ناگهان آقا وحید از من جدا شد و در گوشه تاریک خیابان کنار پرایدی ایستاد و کمی حرف زد و بعد که برگشت، گفت که سعید بود و من حیران مانده بودم که سعید جلیلی با این جایگاه بین‌المللی با پراید و یک راننده در خیابان چه می‌کند.

خدا انصاف بدهد به کسانی که به پراید شما گیر می‌دهند؛ در کلام مولا آمده است که مسئولان باید مثل ضعیف‌ترین مردم زندگی کنند و اگر اینطور باشد همه می‌دانیم که چقدر رضایت مردم بالا خواهد رفت و چقدر راحت‌تر می‌توانند مشکلات را تحمل کنند؛ جالب است که در برابر کلام حضرت امیر هم بعضی حرف‌های غلط را در دهان مردم می‌اندازند که مدیریت خوب بکنید و زندگی اشرافی داشته باشید.

انگار نه انگار که مولا علی(ع) حکیم‌ترین حاکمان است و اگر ایشان چنین فرموده‌اند لابد حکمتی دارد و حتماً یکی از حکمت‌هایش این است که مدیر اشرافی نمی‌‌تواند نگاه درست و شناخت درست از مسائل داشته باشد و کسی که شناخت درست ندارد، چطور می‌تواند مشکل را حل کند.

راستش من در انتخاب نهایی مانده بودم تا اینکه در قرآن کریم به بحث نامزدی جناب یوسف رسیدم که خودشان را نامزد می‌کنند برای مسئولیتی مهم در مصر که می‌گویند به نوعی شبیه همین ریاست جمهوری و نخست وزیری روزگار ماست: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم/ بسم الله الرحمن الرحیم/ قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ». (سوره یوسف ٥٥)

با این ملاک قرآنی که حفیظ را بر علیم حتی مقدم کرده است، مبنای انتخاب درست مشخص می‌شود، حفیظ یعنی نگاهبان و در موضوع ما یعنی کسی که در حفظ سرمایه‌ها و اصول و مسیرها و ... بسیار جدی است، و البته که حفظ درست، مستلزم علم هم هست که بلافاصله ذکر می‌شود.

اما کسی می‌تواند از عهده معنای حفیظ بودن برآید که بیش از همه مراقبت نفس کند و ماجرا بیش از دانش به بینش برمی‌گردد و بیش از عالم بودن به عامل بودن و طبیعی است که کسی که بر رفتار و گفتار خودش مراقبت نکند، نمی‌تواند مراقب و نگاهبان دیگران باشد، و باز طبیعی است که حفیظ بودن هم مراتبی دارد و به هر حال نسبت به دیگران سنجیده می‌شود.

رئیس جمهور، رئیس مجریان در همه حوزه‌هاست و نه مجری، فرمان ماشینی را در دست دارد که وزرا هر کدام یک گوشه‌اش را راه می‌اندازند یا تعمیر می‌کند، یکی دنده را جا می‌اندازد، یکی آینه‌ها را می‌پاید و بیش از همه رئیس جمهور باید در مقام اجرا نگهبان باشد و چهار گوشه را بپاید و فرمان را نگه دارد که کسی از خط اصلی منحرف نشود و مراقب باشد که مجریان سرمایه‌ها را به هر نحو با ندانم کاری یا با اسراف و تبذیر یا با خساست حتی و ... هدر ندهند.

مسئولیت بدون احساس مسئولیت درست و به تعبیر استاد حائری بدون ذلت باطنه متناسب با آن، مصیبت است و امیدوارم که خدا هیچکس را به این بلا دچار نکند.

خدا به شما سلامتی و توفیق بدهد و انشاالله که رئیس جمهور بشوید و به تأیید الهی از عهده این مسئولیت هم به درستی برآیید.

و باز با شما عهد می‌کنم که اگر اشتباهی و خطایی در رفتار و گفتار شما دیدم به قدر توان در امر به معروف و نهی از منکر بکوشم و هر کس دیگری هم که رئیس جمهور بشود از بین عزیزان و برادران، به هر حال مثل قصه یوسف، تقدیر ما برادری است و چرا امروز یا فردا جز به مهربانی سخن بگوییم و البته مهربانی مستلزم این نیست که از حق گویی چشم بپوشیم، همه ما باید با مهربانی و شفقت، همدیگر را نقد کنیم تا انشاالله جامعه ما بتواند به معنای حقیقی جامعه ی منتظران موعود (عج) نزدیک شود.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *