به گزارش جهان به نقل از شهرستان ادب، جالب این که وقتی به خانم موسوی گفتم که چنین شعری از ایشان دارم، باور نمی کردند تا اینکه گفتم من این را با دستخط و امضای خودت دارم:
خانم پیرانی همسر رضایینژاد عصر سه شنبه چهارم بهمن ماه ۱۳۹۱ در مراسم اختتامیه جشنواره شعر شهدای جهاد علمی گفت: بسیاری از عزیزانی که اینجا هستند با شعرهایشان به بنده آرامش دادهاند تا بتوانم این فراق را تحمل کنم.
وی با بیان خاطرهای ادامه داد: نزدیک سالگرد شهید رضایینژاد بود که من به دنبال عکس، خاطره و نوشتهای از آن شهید میگشتم و این کار خاطرات شهید رضایینژاد را در ذهنم ورق میزد.
پیرانی با اشاره به اینکه رضایینژاد قرار بود پایان نامهاش را به من تقدیم کند بیان داشت: بعد از شهادت ایشان هارد لبتابش به دلایل امنیتی تعویض شد و فلش و لبتاپ رضایینژاد تنها جایی بود که پایاننامهاش در آنجا ذخیره شده بود.
وی در ادامه افزود: دو هفته قبل از سالگرد شهید رضایینژاد فلشش را پیدا کردم و اولین چیزی که در ذهنم آمد پایاننامه ایشان بود و زمانی که فلش را دیدم صفحه تقدیم و شعر خیام در آن بود.
وی افزود: بنده دانشجوی دانشگاه تهران بودم و در دوره کارشناسی به اقتضاء سن و علاقه شخصیام انجمنهای ادبی دانشگاه تهران را دنبال میکرد و در آنجا با خانم سیده کبری موسوی از شاعران امروز آشنا شدم. و چند سال با ایشان هم اتاق بودم.
وی در ادامه با بیان اینکه خانم موسوی برای من و داریوش در برگههای کاغذ شعر مینوشت و به من میداد گفت: دو هفته قبل از سالگرد رضایینژاد شعری از کبری موسوی پیدا کردم که انگار این شعر ده سال پیش از زبان من برای داریوش سروده شده بود. جالب این که وقتی به خانم موسوی گفتم که چنین شعری از ایشان دارم، باور نمی کردند تا اینکه گفتم من این را با دستخط و امضای خودت دارم، جالب اینکه من آن موقع بیست ساله بودم و شهادت داریوش دقیقا در اول مرداد اتفاق افتاد:
دستی كه نان و نور به من داد میرود
من مرده بودم، آن كه مرا زاد میرود
این روزها كه میگذرد بی صدای او
تقویم پارهایست كه در باد میرود
از من مخواه آینه باشم که در دلم
یک چهره مانده و ... مگر از یاد میرود
بودن برای او قفسی تنگ بود و حال
مرغ از قفس پریده و آزاد میرود
از عشق بیست سالگی ام حرف میزنم
مردی که در اوایل مرداد میرود
شعر از سیده کبری موسوی قهفرخی ـ شهرکرد