شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 27 Apr 2024
 
۱
۷

آیه آرامش بخشی که برای پدر شهید در معراج آمد

يکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۵۳
کد مطلب: 867108
پسرم مهدی ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۳ در تهران متولد شد. سیدمهدی هنوز هم فرزند من است و زمانی که از من سؤال می‌کنند چند فرزند داری؟ در پاسخ می‌گویم من سه پسر و یک دختر دارم. به نظر من سیدمهدی با شهادت زنده‌تر شده است
آیه آرامش بخشی که برای پدر شهید در معراج آمد
به گزارش جهان نيوز به نقل از روزنامه جوان، به معراج شهدا رفته بود تا بعد از هفت سال فرزندش سیدمهدی را زیارت کند. لحظاتی به دیدار مانده قرآن را نگاهی می‌اندازد، آیه ۱۳ سوره قصص می‌آید: فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ کیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ وَ لکنَ أَکثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است، ولی بیشتر آنان نمی‌دانند. قلبش آرام می‌گیرد، خدا با او سخن گفت و او را به روشنی چشم وعده داد. شهید سیدمهدی ذاکرحسینی در خلصه سوریه به شهادت رسید. سیدمهدی ذاکرحسینی شب تا صبح در ماه رمضان مقابل نیرو‌های تکفیری مقاومت می‌کند. در آخر فرمانده میدان به آقا مهدی بی‌سیم می‌زند و می‌گوید: نیروهایت را به جای امن منتقل کن، چون از سه طرف محاصره شده بودند. مهدی با دستور فرمانده میدان نیرو‌ها را تک‌تک به جای امنی می‌فرستد. دوستانش اصرار می‌کنند تو هم باید با ما بیایی که می‌گوید: اول شما باید سالم بروید، بعد من می‌آیم. تروریست‌ها هم تمام توان‌شان را برای زدن سیدمهدی جمع کرده بودند. با خمپاره و هر چه داشتند کل ساختمانی را که پناه گرفته بود زدند. بعد از یک انفجار شدید مهدی شهید شد. پیکرش هفت سال در خلصه حلب مفقود ماند تا نهایتاً در جریان تفحص سوریه کشف و شناسایی شد. امیر علی ذاکرحسینی از افسران بازنشسته نیروی هوایی ارتش پدر شهید سیدمهدی ذاکرحسینی است. او در این مجال از زندگی تا شهادت فرزندش را روایت می‌کند.

پاسدار نمونه بود
پسرم مهدی ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۳ در تهران متولد شد. سیدمهدی هنوز هم فرزند من است و زمانی که از من سؤال می‌کنند چند فرزند داری؟ در پاسخ می‌گویم من سه پسر و یک دختر دارم. به نظر من سیدمهدی با شهادت زنده‌تر شده است. آن زمان که آقا مهدی به دنیا آمد من در پایگاه سوم شکاری شهید نوژه خدمت می‌کردم. او در شرایطی تربیت شد که ما در پایگاه نظامی بودیم و روز‌های جنگ را سپری می‌کردیم. همین حضور در این شرایط باعث علاقه پسرم به نظام شد. مهدی از همان دوران نوجوانی علاقه‌اش را نشان داد. من گفتم:

دوست داری وارد کدام نیرو شوی، گفت: فرقی ندارد، اما من خودم دیدم که به سپاه گرایش بیشتری دارد، از این رو وارد سپاه شد و ما با علاقه خودش پیش رفتیم. با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام درسش را ادامه داد. دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت، رشته مکانیک داشت، اما خیلی این کار با علاقه‌مندی‌اش جور درنمی‌آمد. از همان جا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کار‌های رزمی فرستادند. از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دوره‌ها را با موفقیت سپری کرد و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو‌سه مرتبه پاسدار نمونه شد. مهدی ۱۳ سال خدمت کرد و چهار مرتبه داوطلبانه راهی سوریه و مبارزه با داعش و تکفیر شد. معتقد بود باید داعش از بین برود و اجازه ورود به کشور ما را پیدا نکند. وقتی جسارت تکفیری‌ها به حرم اهل بیت (ع) را دید، نتوانست بماند. نسبت به بقاع متبرکه اهل بیت (ع) به ویژه حضرت زینب (س) بسیار حساس بود و می‌گفت: من سرباز و فدایی حضرت زینب (س) هستم. هر وقت که بحث ازدواجش پیش می‌آمد، می‌گفت تا زمانی که این داعشی‌ها از بین نروند من ازدواج نمی‌کنم، چون احتمال شهادت برایم هست.

کربلایی بجنگ!
زمانی هم که بچه‌ها دوره‌های‌شان به پایان می‌رسید و به مرخصی می‌آمدند، مهدی نمی‌آمد و در منطقه می‌ماند. وقتی اطرافیان از او می‌خواستند دیگر نرود، می‌گفت: شما نمی‌دانید آنجا چه خبر است؟ اگر بدانید خود شما بیشتر از من راغب می‌شوید که بروید و حضور داشته باشید. می‌گفت: دل من از دست این‌ها به تنگ آمده و نمی‌توانم اینجا باشم و این نامرد‌ها در آنجا هر بلایی دوست دارند بر سر مسلمانان بیاورند. من خودم که این‌ها را می‌شنیدم می‌گفتم: مهدی جان حالا که وضعیت این است و شما هم این راه را انتخاب کردی و به دنبال شهادت هستی، توصیه‌ای دارم که خواهشاً به آن عمل کن. مهدی گفت:

چه می‌خواهی پدر؟ گفتم: اگر رفتی کربلایی بجنگ، آنجا ممکن است شما امکانات زیادی برای جنگ نداشته باشید و با حداقل ادوات آنجا هستید، اما تا جایی که می‌توانید از آن‌ها تلفات بگیرید. این نباشد بروید جلوی گلوله. سیدمهدی می‌گفت: نه پدر حواسم هست، من برای این روز‌ها تکاور شده‌ام. همه آن دوره‌ها را برای این روز‌ها دیده‌ام و فکر می‌کنم که خدا ما را برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) آفریده باشد. بعد گفت: پدر خیال‌تان راحت باشد، ما کلافه‌شان کرده‌ایم. سیدمهدی که به منطقه اعزام می‌شد، مادرش هر بار برایش گوسفند عقیقه می‌کرد تا سالم برگردد. مهدی هم معترض بود که عقیقه‌کردن‌های مادر نمی‌گذارد، من شهید شوم. نهایتاً پسرم دو مرحله به عراق و دو مرحله به سوریه رفت و در اعزام چهارم ماه مبارک رمضان سال‌۱۳۹۵ مفقودالاثر شد.

تعزیه‌گردانی در «خلصه» سوریه
مرحله آخر ماه رمضان سال‌۱۳۹۵ بود. طی عملیات در خلصه خان‌طومان وقتی از سه طرف در محاصره قرار می‌گیرند، به دستور سردار سلیمانی بچه‌ها را به جای امنی می‌رسانند. سیدمهدی به فرماندهش قول داد که بچه‌ها را سالم برگرداند. او ماند و مطمئن شد کسی از نیرو‌ها جا نمانده باشد، در همین حین خودش مورد هدف موشک قرار گرفت. همرزمانش از فرمانده اجازه می‌خواهند که برای آوردن آنچه از پیکر سیدمهدی باقی مانده بروند، او مخالفت کرده و گفته بود: سیدمهدی این همه زحمت کشیده شما سالم به عقب برگردید، حالا می‌خواهید بروید به خطر بیفتید. خود اوهم راضی نیست. برای مبادله پیکرهای‌شان هم مبالغ هنگفتی پول مطالبه کرده بودند که ما موافقت نکردیم و رضایت به این کار ندادیم. ما مهدی را در راه خدا داده بودیم و امیدی به بازپس گرفتنش نداشتیم. این همان درسی است که در مکتب عاشورا آموخته بودیم. مهدی تعزیه‌گردان بود و به این مراسم آیینی با تمام وجود توجه داشت. او بندبند زیارت عاشورا را در میدان جهاد به منصه ظهور رساند.

آیه ۱۳ سوره قصص
خبر شناسایی‌شدن پیکرش را هم به ما دادند که از طریق آزمایش دی‌ان‌ای شناسایی شد. برای دیدار با سیدمهدی بعد از هفت سال دوری به معراج شهدا رفتیم.

در معراج شهدا قرآن را نگاهی انداختم، آیه ۱۳ سوره قصص آمد، فَرَدَدْنَاهُ‌إِلَى‌أُمِّهِ‌کیْ‌تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ‌وَ لِتَعْلَمَ‌أَنَ‌وَعْدَ اللَّهِ‌حَقٌ‌وَ لکنَ‌أَکثَرَهُمْ‌لاَ یَعْلَمُونَ‌: ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است، ولی بیشتر آنان نمی‌دانند.

این برای ما معجزه بود که خدا در روز دیدار با مهدی با ما سخن گفت. به مهدی گفتم: پسرم همه وجود تو را خدا خریده است. به نظر من مهدی آمده بود که ما آرام بگیریم. ما خوب می‌دانیم که گوهر وجودی مهدی نزد خداست. او برای تسلی خاطر ما آمد که ما تأسف نمی‌خوریم که چرا مهدی این طور آمد. نورانیت و روح اصلی دست خداست.
https://jahannews.com/vdchvqn6623n-zd.tft2.html
jahannews.com/vdchvqn6623n-zd.tft2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
درود بی پایان خدا بر شهدا
United States
این شهدا و خانواده هایشان مایه افتخار ما هستند
مصطفی
Iran, Islamic Republic of
سلام خداوند بر این پدر فداکار و با معرفت
و درود برهمه پدران ومادران شهدا
عجیب تر از خود شهیدان ، پدر ومادرهای شهدا هستند که چنین فرشته های را تربیت کردند که فقط لایق بهشتند
آیا شایسته نیست سبک زندگی این پدرها ومادرها الگوی تربیتی مراکز آموزشی باشد.محصول تربیت انان انسانهای بهشتی است
Iran, Islamic Republic of
رحمت و رضوان خدا بر شهدا و درود بی کران بر خانواده معظم شهدا
Iran, Islamic Republic of
روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
Iran, Islamic Republic of
کاش عکسی هم از پدر بزرگوار شهید پیوست میکردید.
شهین
Iran, Islamic Republic of
آقا سید مهدی روح پاکت باعلی اکبر محشور باد تورو خدا شفاعتم کن حاجتم برآورده کن همچنین ار پدر ومادر این شهید عزیز عاجزانه التماس دعا دارم من مریضم ودو بچه دارم مریض تورو روح شهید دعام کنید