پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 9 May 2024
 
۰

چرا باید جوانان ما در سوریه می‌جنگیدند؟

سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۸
کد مطلب: 850782
همسر شهید مدافع حرم می‌گوید: من خیلی وارد سیاست نمی‌شدم اما می‌گفتم این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما کمک کرد. کسی به داد ما رسید.
چرا باید جوانان ما در سوریه می‌جنگیدند؟
به گزارش جهان نيوز به نقل از تسنیم، پویا ایزدی از جمله جوانانی بود که با شنیدن اخبار سوریه و فجایعی که تکفیری‌ها علیه ملت سوری انجام داده بودند، به هر دری زد تا خود به این سرزمین برساند. خصوصا اینکه نزدیک بود دست تجاوز تروریست‌ها به مکان‌های مقدس شیعیان هم برسد. پویا رفت و در شب تاسوعای سال ۹۴ در حلب مزد جهادش را گرفت و شهید شد. در ادامه برشی از خاطرت همسر او را خواهید خواند:

زندگی ما روال عادی خودش را داشت، در این وسط خداوند ریحانه را به ما هدیه داد و روز و روزگار می‌گذراندیم؛ حرامی‌ها به حرم عقیله بنی هاشم می‌خواستند نزدیک شوند و خواب را از چشمان پویا در این طرف مرز‌های ایران ربود برای همیشه. من خیلی وارد سیاست نمی‌شدم، اما می‌گفتم که این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما کمک کرد. کسی به داد ما رسید. پویا می‌گفت مانند زن‌های کوفی حرف نزن! این جمله همسرم خیلی به من برخورد و بدجور گران تمام شد. انگار که تلنگری برایم شد. می‌گفت عزیزم خوب به حرف‌هایم فکر کن.

زمانی که ما مصیبت‌های امام حسین (علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) را می‌شنیدیم با خودمان می‌گفتیم‌ای کاش ما در آن زمان بودیم و امام حسین را تنها نمی‌گذاشتیم.

الان هم همین طور است یزید زمان دارد ظلم می‌کند و حسین زمان دارد ظلم می‌بیند. من نمی‌خواهم جزو گروه توابین شوم؛ بنابراین من هم، چون با پویا هم عقیده بودم آرام شدم و رضایتم را به او اعلام کردم.

حدود چهار سالی می‌شد که خیلی دوست داشت به مأموریت سوریه و دفاع از حرم برود، اما تقدیر برایش به گونه‌ای دیگر می‌خواست رقم بخورد. اولین مرتبه که تصمیم گرفت برود من ریحانه را باردار بودم سال ۹۱، گفت می‌خواهم به ماموریت بروم، اصلا در تنگنا‌های ذهنم هم نمی‌رسید که به عراق یا سوریه می‌خواهد برود. با هم به بیرون رفتیم، سر صحبت را کشاند طرف حضرت زینب (سلام الله علی‌ها) و مصیبت‌ها و رنج‌هایی که دیده، حرفهایش را که یکی یکی به گوشم و بعد به حافظه‌ام می‌سپردم دلم بدجور می‌لرزید و دستانم دوست داشتند کوه یخ باشند تا کوره آتش.

فهمیدم بی‌قراری‌های گاه و بی‌گاهش چه بوده و چه در سر دارد. بالاخره خودم را راضی کردم، اما آن زمان مأموریتش به دلایلی کنسل شد. چشم دیدن حتی ذره‌ای غم و یا ناراحتی پویا را نداشتم. گفتم حضرت زینب (س) هر زمانی که اجازه مدافع حرم شدن را به تو بدهد، من راضی هستم برای دفاع برود.

اولین بار او به عراق اعزام شد. اواسط ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۳ بود.
https://jahannews.com/vdch6vn6i23nmqd.tft2.html
jahannews.com/vdch6vn6i23nmqd.tft2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *