پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 9 May 2024
 
۰

چرا باید این دو کتاب را خواند؟

دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۲۲
کد مطلب: 848165
«اسم تو مصطفاست» شرح این فرایند است. شرح این مسیر است. شرح شدنِ انسان‌هاست. «اسم تو مصطفاست» شهید بودن انسان‌ها را پیش از شهید شدن آنها به تصویر می‌کشد.
چرا باید این دو کتاب را خواند؟
به گزارش جهان نيوز به نقل از تسنیم، جهاد بخشی از زی و زندگی یک انسان مجاهد است. زندگی یک مؤمن اگر چند تکه داشته باشد، جهاد و جنگ فقط بخشی از آن است نه همه آن. زندگی یک مؤمن اگر یک رنگین‌کمان باشد، جهاد و جنگ یک رنگ از آن است نه تمام آن. پس جهاد و جنگِ یک مؤمن مجاهد پیش و بیش از آنکه یک مفهوم سخت مردانه باشد، مفهومی است که ریشه در زندگی و انسانیت او دارد. این شکلی به موضوع نگاه کردن است که مشخص می‌کند جهاد یک روی سخت و محکم و سفت دارد که نمودش می‌شود خط مقدم نبرد؛ روی دیگرش مثل تمام پدیده‌های انسانی نرم و لطیف و ظریف است.

رویِ زیست و زندگی یک مجاهد به اندازه روی سختِ جنگی‌اش مهم است. نه اینکه قصد تکه پاره کردن تعارف داشته باشیم؛ نه! آنچه در خط مقدم و شهادت می‌بینیم، ایستگاه آخر مسیری است که از زندگی مجاهدانه شروع شده. زمین مساعد اخلاص و زندگی مؤمنانه و حیات طیبه است که بذر ایمان و جهاد را در میان گرفته و در نهایت میوه جهاد و شهادت را ثمر می‌دهد. این‌گونه دیگر شهادت صرفاً مردنِ ظاهری و از روی یک اتفاق در یک نقطه نیست بلکه مسیر و فرایندی است که از دل زندگی و حیات شروع شده. شهادت صرفاً شکل این دنیاییِ حیات را به شکل آن دنیایی‌اش پیوند می‌دهد.

«اسم تو مصطفاست» شرح این فرایند است. شرح این مسیر است. شرح شدنِ انسان‌هاست. «اسم تو مصطفاست» شهید بودن انسان‌ها را پیش از شهید شدن آنها به تصویر می‌کشد. «اسم تو مصطفاست» شرح نوعی زندگی است که لاجرم ثمره شهادت را برداشت می‌کند. اهمیت این موضوع وقتی مضاعف می‌شود که بدانیم سوژه اصلی «اسم تو مصطفاست» یک زن است. همسر شهید که پا به پای او جهاد را تجربه و لمس کرده و با شهیدِ ظاهری داستان، همراه و هم‌نفس و هم‌گام بوده است؛ به گونه‌ای که گویا اصلاً مصطفای صدرزاده، مسیر را با همراهی سمیه ابراهیم‌پور طی کرده.

نوک یک کوه یخ
مصطفی صدرزاده نوک کوه یخِ زندگی مؤمنانه و مجاهدانه است که این کوه، قاعده و دامنه‌ای است و «اسم تو مصطفاست» دامنه این شهادت است. کتاب روایتی داستانی از شهید مصطفی صدرزاده است. روایتی زنانه از شهادت و جهاد که راوی آن بخش‌ها و زوایای ناگفته یا کمتر گفته شده از زندگی شهید و زمانه او را آشکار می‌کند.

«اسم تو مصطفاست» و امثال این کتاب راوی بخش‌ها و ناگفته‌های فرهنگ جهاد محسوب می‌شوند. نیمه‌های پنهانی که چون حضور و نسبت مستقیم با خط مقدم نبرد ندارند و در آنها خبری از گلوله و توپ و تانک نیست معمولاً هم کمتر در معرض توجه قرار می‌‌گیرند. همه اینها اما در حالی است که مجاهدان خط مقدم نبرد، ثمره پربرکت این فضا محسوب می‌‌شوند. زندگی اگر رویکرد جهادی پیدا کرد به دلیل همین عقبه و پشت صحنه‌ای است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و اهمیت و ضرورتش مثل هوا برای تنفس است. همان‌قدر حیاتی اما همان‌قدر هم نامرئی و دیده‌ نشده است.

راوی زندگی امروزی
اینها راوی زندگی‌اند منتها نوعی از زندگی که در نهایت قرار است با حلقه‌ای به نام شهادت به حیات دیگری متصل شوند. همین روایت زندگی وجه مهم دیگر این آثار است. این آثار بر خلاف برخی نمونه‌های ادبیات دفاع مقدس که راوی جهاد دهه شصت هستند و سه دهه از آنها گذشته، امروزیِ امروزی است. راوی «اسم تو مصطفاست» و سوژه آن از جوانانی است که در شرایط امروز جامعه زندگی می‌کند و با همین تلاطم‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی روبروست که همه شهروندان این عصر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

راوی و سوژه آثاری از این دست مثل همه مردمی که در جامعه امروز زندگی می‌کنند در معرض بسیاری از از امور و ناملایماتی قرار می‌گیرند که ممکن است هر فردی در جامعه با آن روبرو شود. نفس وجود این انسان‌ها و زندگی و تأثیری که روی محیط و اطراف خود دارند اما نشان می‌دهد و اثبات می‌کند که ظرفیت وجودی انسان بالاتر از همه این موانع و ناملایمات است و امید هم صرفاً یک واژه در میان هزاران واژه فراموش شده دایره‌‌المعارف‌ها نیست که یک مفهوم واقعی و روی زمین است.

«اسم تو مصطفاست» نه تنها بر گزاره‌هایی از این دست که در عصر جدید امکان زندگی مؤمنانه از بین رفته‌اند مهر باطل می‌زنند بلکه با نشان دادن انسانِ انقلاب اسلامی در بطن حوادث روزمره، انواع و اقسام امکان‌های زیست مؤمنانه در عصر جدید را برای مخاطب به تصویر می‌‌کشند. تصویری که نه خیالی است و نه آرمانگرایانه که عین واقعیت است و از دل آن بر آمده. از این جهت «اسم تو مصطفاست» نه راوی مرگ و حرمان که راوی زندگی و حیات است. زندگی و حیاتی که البته «شهادت» نگین درخشان آن است. لاجرم «اسم تو مصطفاست» روایت زندگی است.

«سرباز روز نهم» روایت انسان انقلاب اسلامی است
«الان بعد از چند سال دیگر احساس می‌کنم هر قدر که بیشتر در مورد این شهید تحقیق و غور می‌کنم از او دورتر می‌شوم. ما با مصطفی صدرزاده از یک محل بودیم. من زمانی کشتی کار می‌کردم. در شهریار همان باشگاهی می‌رفتم که مصطفی هم زمانی که کشتی کار می‌کرد می‌رفت. الان یکی از حسرت‌هایم در زندگی این است که چرا در دوران زنده بودن ظاهری، مصطفی را درک نکردم! من هم کار فرهنگی می‌کنم. همان مسجد امیرالمؤمنین رفته بودم. چرا مصطفی را ندیده بودم!» نشسته بودیم پای مصاحبه با محمدمهدی رحیمی؛ نویسنده و پژوهشگری که طرح کتاب مصطفی صدرزاده را از چند روز بعد از شهادتش در سال 1394 باز کرده و به قول خودش تا امروز هنوز درگیر آن است.

آنقدر درگیر این کار شده که کتاب «سرباز روز نهم» فقط یکی از سرریزهای کار آن‌هاست. مستند «عابدان کهنز» که هنوز هم بعد از چند سال همه از آن حرف می‌زنند از سرریزهای این پروژه بوده و چند کار دیگر فرهنگی که هر کدام برای خودشان اسم و رسمی دارند. رحیمی دارد از حسرت‌هایش می‌گوید و من درگیر اینم که چطور یک شخصیت به ظاهر معمولی در حاشیه تهران که شاید خیلی‌ها حتی اسم شهرک و محل سکونتش را هم ندانند حالا شده پیشران یک حرکت و تحول عظیم فرهنگی و فکری. عجیب‌تر اینکه چنین شخصیتی در زمان حیات ظاهری‌ و این دنیایی‌اش توی چشم ماها نبوده. به عبارت درست‌تر و بهتر اصلاَ نخواسته که توی چشم باشد.

احتمالاً فرد یا افرادی هم پیدا شده‌ باشند که در همان ایام به مصطفی گفته باشند خب که چه؟! این همه دویدن و هیئت عَلَم کردن و نوجوانان و جوانان شهرک را زیر پر و بالِ مسجد و حسینیه گرفتن که چه؟! آخرش که چی؟! مگر چقدری؟! چقدر توان داری؟! من حالا اینجا رو در روی نویسنده و پژوهشگری که دارد از جلوی چشم نبودن مصطفی در زمان حیات ظاهری‌اش صحبت می‌کند به حرفی فکر می‌کنم که یک نفر در یکی از همین یادواره‌های بزرگداشت مصطفی به یکی از نزدیکانش گفته بود که شهید بعد از شهادت دستش تازه باز می‌شود. حالا خون شهید است که حیات یافته و راه خودش را باز می‌کند و مردگانِ ظاهراً زنده روی کره خاکی را زنده می‌کند.

خون شهید زندگی‌بخش
«سرباز روز نهم» یکی از وجوه همین حیات است. برکتی از خون شهید که جاری شده و راه خودش را پیدا کرده و می‌رود. می‌رود و معارف و اندیشه شهید را به مانند آبی جاری به جان‌های تشنه می‌رساند. «سرباز روز نهم» را می‌توان بین آثار منتشر شده درباره شخصیت شهید صدرزاده یکی از جامع‌ترین و کامل‌ترین آثار دانست. اثری که پژوهش و گردآوری اطلاعات آن حدود 6 سال طول کشیده است. نکته جالب آنکه بعضی راویان کتاب که به بیان خاطرات خود از شهید پرداخته‌اند حالا دیگر در بین ما نیستند و خود به قافله شهدا پیوسته‌اند. معلوم نبود اگر گروه پژوهش «سرباز روز نهم» سراغ این سوژه‌ها نرفته بودند فرصت دیگری پیش بیاید تا گنجینه آنها درباره شهید صدرزاده به نسلهای امروز و فردای ایران اسلامی و انقلابی منتقل شود.

به زعم رحیمی، نویسنده و پژوهشگر اصلی طرح که کار را کلید زده تقریباً فردی یا کسی نمانده که با سوژه ارتباط و حشر و نشر داشته و در این کتاب سراغش نرفته باشند. همین تعدد راویان هم باعث شده که وجوه مختلف شخصیت مصطفی صدرزاده در کتاب تا حد امکان به صورت حداکثری ترسیم شود. شخصیت چند بعدی‌ای که در عین حال که در جبهه‌های خط نبرد با تکفیری‌ها یک فرمانده میدانی موفق است بلکه در همان حال در میدان فعالیت‌های اجتماعی و عام‌المنفعه و فرهنگی و اجتماعی در حاشیه شهریار هم کارنامه درخشانی از خود بر جای گذاشته است.

یک آدم و این همه کار
اینها همه در کنار خصوصیت‌ها و ویژگی‌های مهم اخلاقی است. همین هم باعث شده که زیر ذره‌بین بردن شخصیت مصطفی و مطالعه موردی چنین پدیده‌ای خود یک امر مهم تلقی شود. اینکه یک انسان و از آن مهم‌تر یک جوان در بازه سنی 20 تا 30 سالگی‌اش منشاء صدور این همه فعالیت با این درجه از گستردگی شود که گردآوری و مکتوب کردن آنها خود زمانی مطول می‌طلبد. اصلاً این ویژگی همه کسانی است که دستی در تغییر مسیر تاریخ دارند. همیشه چنین انسان‌هایی بوده‌اند که نه فقط اسیر محیط پیرامون خود نشده، بلکه واقعیت‌های جاری در محیط را شکافته و جلو رفته‌اند.

اینها نه مقهور محیط بلکه عامل تغییردهنده آن بوده‌اند.

آنقدر پیش رفته‌ و محیط و واقعیت را تغییر داده‌اند که خودشان یک واقعیت می‌شوند.

واقعیتی که دیگر نمی‌شود آن را نادیده گرفت. در ادامه تاریخ و تئوری‌پردازی‌های علوم اجتماعی و سیاسی و انسانی است که دوان دوان خودش را به این واقعیت‌ها رسانده‌ و آن را مثلاً صورت‌بندی کرده‌ است. آقا روح‌الله خمینی سرسلسله این انسان‌ها در عصر جدید بود و در ادامه هر فردی به میزان دوری و نزدیکی با آرمان‌های امام روح‌الله توانسته شبیه او شود و واقعیت را بشکافد و جلو برود و خودش تبدیل به یک واقعیت شود.

این‌گونه بودن ظرف وجودی بزرگی می‌خواهد. ظرف عظیمی می‌خواهد. شخصیت ثقیلی می‌خواهد. شخصیت‌هایی که از پیچیدگی روزمره عبور کرده و بعد از عبور از پیچیدگی به سادگی رسیده‌اند اما آنگاه که می‌خواهی آنها را تحلیل و صورت‌بندی کنی تازه پیچیدگی بعد از سادگی‌شان آدم را مقهور خودش می‌کند. دقیقاً همینجاست که سخن ابتدایی همین سطور از قول نویسنده و پژوهشگر «سرباز روز نهم» معنادار می‌شود: « الان بعد از چند سال دیگر احساس می‌کنم هر قدر که بیشتر در مورد این شهید تحقیق و غور می‌کنم از او دورتر می‌شوم.» آدم‌های بزرگ یا بهتر بگویم «انسانِ انقلاب اسلامی» که تاریخ را تغییر می‌دهند همان‌قدر که ساده به نظر می‌رسند همان‌قدر هم پیچیده هستند و در این راه به خمینی کبیر (ره) اقتدا کرده‌اند.
https://jahannews.com/vdcjmoeoiuqexvz.fsfu.html
jahannews.com/vdcjmoeoiuqexvz.fsfu.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *