به گزارش
جهان نيوز به نقل از اعتماد، «مرد محوری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سیدضیاءالدین طباطبایی بود؛ هر چند برنده نهایی آن بازی نشد و چندی بعد از کودتا - و دورهای کوتاه ریاست بر دولت – به اجبار کشور را ترک کرد.
اوایل دهه ۴۰ خورشیدی در گفتوگو با صدرالدین الهی از آن ماجرا گفت.
همه چیز را به خوبی به یاد داشت.
«از رنگ لباس فلان افسر حرف میزند، از شام یک شب مهمانی میگوید، از کورهراهی که عبور کردهاند سخن میگوید و همه اینها فقط برای این است که بگوید مرد اول کودتا او بوده» است.
حتی میگفت رضاخان درست نمیدانست چه نقشی در کودتا ایفا میکند.
«ایشان اصلا روحش از کودتا خبر نداشت.
فکر نمیکرد میخواهد قدرت را به دست بگیرد.
مخصوصا در روزهای آخر که من مرتبا با او ملاقات میکردم.
سعیام این بود که وحشت او را از نافرمانی و عصیان علیه شاه از بین ببرم.
دائم به او میگفتم شاه در تهران محصور میان آدمهای بیحمیتی است که قدرت پادشاهی را از او گرفتهاند.
ما باید برویم و او را نجات بدهیم.»
میگفت رضاخان نمیدانست واقعا چه خبر است اما من میدانستم.
«من قصد عوضکردن همه چیز را داشتم و میخواستم زمامدار مطلقالعنان ایران بشوم.»
باورش این بود که این تغییر ضروری جز با کنارزدن احمدشاه قاجار ممکن نمیشود.
«آن احمدشاه خدابیامرز ساخته و پرداخته دست ناصرالملک بود و علاقهای به ایران نداشت.
خبرهای بورس پاریس برایش از اخبار پشت دروازه تهران مهمتر بود.
تنها او نبود.
رجال آن روز ایران دو دسته بودند: یا آنها که ایران را میخواستند تا مثل برات پستی به دست خارجیان بسپارند و حواله زندگی بهتر آخر عمر را در فرنگ بگیرند یا آنها که در ایران علاقه آب و ملک و آبا و اجدادی داشتند و حمایت خارجی را برای حفاظت خود لازم میدیدند.
احمدشاه وسط اینها در محاصره بود. من میخواستم یا او به کلی عوض شود یا به کلی از بین برود.»
او به دخالت و همراهی انگلیسیها با کودتا هم اشاره میکرد اما میگفت در سفارت انگلیس درباره کودتا و دولت بعد از کودتا اختلاف نظرهایی وجود داشت.
«دستهای معتقد بودند این کار باید به صورت یک قیام کوچهبازاری درآید و دموکراتها و به اصطلاح وجیهالملهها در راس آن قرار بگیرند و دستهای که معتقد بودند که کار باید به دست نظامی حل شود، خواه ژاندارم، خواه قزاق.
یک عده سیاستمدارانی هم بودند که میگفتند در یک مملکت سنتی، کار را باید به دست اعیان و شاهزادگان اصلاح کرد.
جالب این است که طرفداران فکر قیام مردم عادی، نظامیان سفارت انگلیس بودند و در راس آنها ژنرال دیکسن بود... معتقد بود اگر بشود آزادیخواهان را به حرکت واداشت، سد مقابل کمونیستها محکمتر خواهد شد.
در مقابل او مردان سیاسی سفارت که تجربههای بیشتری داشتند و سیل کمونیزم را قویتر از آن میدیدند که با سیلبند حکومت دموکراسی بتوان متوقف کرد، یکجا طرفدار قزاقها بودند.»
میگفت برنامهریزی شده بود که در تهران کسی سد راه ما نشود تا کار به خونریزی نکشد.
البته استفاده از واژه «برنامهریزی» برای توضیح کاری که کودتاگران کرده بودند کفایت نمیکند.
به گفته سیدضیا به فرماندهان قوای نظامی مستقر در پایتخت رشوه داده شده بود.
«آقا، انسان نامرد است. انسان بنده پول است.
من آنها را قبل از حرکت خریده بودم.» دومین روز بعد از کودتا با احمدشاه روبهرو شد و در پاسخ به سوال او که «چرا اعضای دولت مرا توقیف کردید؟» گفت «شما دولتی نداشتید که من توقیف کنم.
اگر دولتی سر کار بود، من سیدِ روزنامهنویس با یک مشت قزاق گرسنه تهران را فتح نمیکردم.»