«ماجرای نیمروز: رد خون» اگرچه نسبت به فیلم اول، عظیم تر، پیچیدهتر و از پروداکشن بزرگتری برخوردار است، صحنههای غافلگیرکننده بیشتری دارد.
سکوتی که پس از ۳۰ سال در سینمای ایران شکست
15 مهر 1398 ساعت 8:51
«ماجرای نیمروز: رد خون» اگرچه نسبت به فیلم اول، عظیم تر، پیچیدهتر و از پروداکشن بزرگتری برخوردار است، صحنههای غافلگیرکننده بیشتری دارد.
به گزارش جهان نیوز، سعید مستغاثی در کیهان نوشت: دومین قسمت از «ماجرای نیمروز»، به سبک و سیاق فیلمهای دنبالهدار باچند کاراکتر ازفیلم قبلی و در همان موقعیتها با یک فاصله زمانی 6-7 ساله به یکی دیگر از مهمترین وقایع تاریخ معاصر کشور ما میپردازد که هنوز در برخی ابعاد و حوادث پیرامونی مورد مناقشه و البته دستمایه تبلیغات عریض و طویل رسانههای بیگانه علیه انقلاب و نظام اسلامی است. واقعهای که هنوز پس از گذشت 30 سال، بسیاری از زوایای آن پنهان مانده و متأسفانه سینما و حتی تلویزیون ما، بهعنوان رسانههایی که حداقل وظیفهشان، بازخوانی و واکاوی تاریخ معاصر این سرزمین و نمایاندن گوشههای ناگفته و نانموده آن است، از این وظیفه مهم سرباز زدهاند.
اما به هرحال پس از گذشت 30 سال بخشی از سینمای ایران که پیش از این نیز برخلاف جریان اصلی، سعی نموده به ناگفتههای تاریخی و اجتماعی این مملکت بپردازد و در فیلمهایی همچون «ماجرای نیمروز» و «لاتاری» نیز آن را نشان داده، بالاخره به عرصه آمده و با تلاشی شایسته و در خور سعی کرده، ولو به صورت اشاره به آن مقطع خطیر از تاریخ این مملکت بپردازد.
ماجرای نیمروز: رد خون «از روزهای اواخر دوران جنگ تحمیلی آغاز میکند که همان گروه اطلاعاتی/امنیتی فیلم اول، در پی ردپای سرکردگان گروهک تروریستی مجاهدین خلق هستند و تحرکات اخیر آنها را که در کنار ارتش صدام اقدام به عملیاتی هم علیه ایران کردهاند، رصد میکنند و حتی تیمی را برای دستیابی به سران گروهک یاد شده به عراق میفرستند.
حالا در این میان یک مشکل خانوادگی نیز برای کمال (هادی حجازیفر) که از اصلیترین فرماندهان تیم اطلاعاتی/عملیاتی در «ماجرای نیمروز» بود پیش میآید که ردپای خواهرش (که در سال اول جنگ اسیر شده بود) را در اردوهای گروهک منافقین مییابد. پذیرفتن قطعنامه 598 و همزمان با آن هجوم و پیشروی ارتش صدام با جلوداری نیروهای گروهک تروریستی مجاهدین خلق به داخل خاک ایران، محاسبات جدیدی را هم وارد دفاع مقدس میکند و هم در برابر گروه اطلاعاتی صادق و کمال و مسعود (بازماندههای «ماجرای نیمروز») قرار میدهد.
«ماجرای نیمروز: رد خون» اگرچه نسبت به فیلم اول، عظیم تر، پیچیدهتر و از پروداکشن بزرگتری برخوردار است، صحنههای غافلگیرکننده بیشتری دارد، حجم وسیعتری از حادثه و هیجان و درام را با خود حمل میکند، ارتباطی ملودراماتیک را درون حوادث خود گنجانده که چندان گل درشت و منفک از قصه اصلی (مثل بخش اول فیلم «لاتاری») به نظر نمیرسد و بالاخره روی جزییات ماجرا دقت و وسواس بیشتری به خرج داده، اما داستانکها و قصههای فرعی متعددی را نیز با خود حمل میکند که الزاما به قصه اصلی ارتباط چندانی پیدا نکرده و اگر از فیلم حذف شوند، لطمه چندانی به اثر نمیخورد.
این در حالی است که مشخصا فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» بر بستر یک واقعه تاریخی، به چالش خانواده در دو سوی این ماجرا نظر دارد. در یک سوی یعنی سمت گروهک تروریستی مجاهدین خلق، هرچه بیشتر سعی در سرکوب خانواده و احساسات خانوادگی مشاهده میشود و در جلسات مختلف و روابط گوناگون همسرانشان (مثل رابطه عباس زریباف با همسرش) شاهدیم که چگونه خانواده را مغایر اهداف مبارزه و سازمان دانسته و گذر از آن را لازم برمی شمارند اما در سمت نیروهای انقلاب، اگرچه دو شخصیت اصلی گروه (کمال و محسن) همه تلاش خود را برای مجازات عضو خاطی خانواده شان یعنی ناهید صرف میکنند اما در واقع حتی این رویکرد نیز در جهت حفظ اساس خانواده است که ناهید، در واقع با شکستن حریم اعتقادی و ارزشی آن، به سمت فروپاشیاش پیش رفته است.
کد مطلب: 703384
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/703384/سکوتی-۳۰-سال-سینمای-ایران-شکست