شخصی در بیابانی برهوت و گرم، پیاده و تنها سفر می کرد از فرط خستگی رو به آسمان کرد و دعا کرد خداوند اسبی برایش برساند، پس از چند قدم نعل اسب دید و رو به آسمان کرد و گفت خدایا سه تا نعل دیگر و یک اسب مانده است. حالا حکایت این دولت است که از خیل 5 میلیون بیکار به یک نفر رسیدگی کرد، اکنون مانده است چهار میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه نفر.