دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ - 17 Jun 2024
 
۰
۱

خودباوری؛ نرم افزار مقاوم سازی اقتصاد

رضا غلامی
يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۲۹
کد مطلب: 374497
ارتباط، تعامل، همگرایی، هم افزایی و رقابت سالم که جزو پیامدهای جهانی شدن محسوب می شود خوب و نافع است و کسی هم در این تردیدی ندارد اما حقیقتاً چقدر قدرت های سلطه گر اجازه داده اند و خواهند داد این همگرایی و این رقابت به صورت «عادلانه» و بدون «ظلم» و «حق کشی» در میان ملت ها اتفاق بیفتد؟!
جهان نيوز - حجت الاسلام رضا غلامی*: اقتصاد مقاومتی در ساده ترین بیان، یعنی اقتصادِ متّکی به توانمندی ها و ظرفیت های درونی؛ البته نه فقط ظرفیت های مادی بلکه توأماً ظرفیت های مادی و معنوی.
 
طرح اقتصاد مقاومتی، متکی به ظرفیت های واقعی و منحصربفرد ایران است 
 
توجه داشته باشید، یک وقت ملتی دم از اقتصاد مقاومتی و درون زا می زند که ظرفیت های چندانی ندارد و طبیعی است در این صورت اساس کار با ایراد مواجه است؛ و یک وقت ملتی صحبت از اقتصاد مقاومتی به میان می آورد که از جهت برخورداری از ظرفیت های درونیِ مادی، بدون اغراق جزو 15-10 کشور برتر جهان است و از جهات معنوی، به برکت انقلاب اسلامی حرف اول را در دنیا می زند.
 
ظرفیت های مادی، نظیر ثروت های طبیعی که مهم ترین آنها بهره مندی از بزرگترین ذخائر نفتی وگازی جهان، موقعیت جغرافیایی و ژئوپولوتیکی ایران و یا نیروی انسانی عظیم، جوان، باهوش، با استعداد که مورد اذعان همه می باشد، است و ظرفیت های معنوی، نظیر  بهره مندی از فرهنگ و اندیشه اسلامیِ غنی و پیش برنده، برخورداری ملت از ایمان اسلامی مستحکم، بهره مندی کشور از وحدت و انسجام اسلامی- در عین تنوّع و تکثّر قومیتی- و یا نقش راهبری ای که ایران در جهان اسلام و در بین ملت های منتقد و مخالف نظام استکبار جهانی دارد و نه تنها آن را از تنهایی درآورده بلکه به محور یک ائتلاف جهانی جدید و بالقوه ( و در جاهایی هم بالفعل ) به منظور برقراری یک نظم مدنی تازه در دنیا کرده است.
 
در اقتصاد مقاومتی، استفاده مشروط از ظرفیت های بیرونی یک «حق» تلقی می شود

پس عرض نخست بنده این است که، ملت ما در شرایطی از اقتصاد مقاومتی به مفهوم اتکاء به ظرفیت های درونی  صحبت می کند که به نحو حقیقی و ملموس از چنین ظرفیت های بزرگ و بعضاً بی بدیلی برخوردار است.
 
در اینجا این سئوال به ذهن متبادر می شود که آیا اعتماد و تکیه به ظرفیت های درونی، به منزله غفلت و بی اعتنایی به ظرفیت های بیرونی است؟ پاسخ بنده به این سئوال این است که خیر، به هیچ وجه. ما نه تنها بنای بر بی اعتنایی به ظرفیت های بیرونی نداریم، بلکه آن را ضروری می دانیم و در آن جاهایی نیز که برای ملت خودمان حق مسلمی قائل هستیم، با اصرار هم که شده و با زور هم که شده از این ظرفیت به نفع پیشرفت کشور استفاده می کنیم. نظیر دستاوردهای بشری در عرصه علم و فناوری که ما آنها را حق مسلم خودمان می دانیم.
 
با این وجود، در اینجا یک ملاحظه عمده وجود دارد و آن این است که : اولاً. کشور ما در استفاده ظرفیت های بیرونی، به انتخاب آگاهانه و گزینش معقول باور دارد. ثانیاً. ما به لزوم داشتن دست برتر و ابتکار عمل در استفاده از ظرفیت های بیرونی معتقدیم و انفعال و تبعیت کورکورانه را نمی پذیریم. یعنی نباید تصور شود دوباره و البته این بار به اسم ارتباط و تعامل  بین المللی روزگار تلخ مستشار خارجی آوردن به کشور و امثالهم تکرار خواهد شد.
 
ثالثاً. همانطور که اشاره کردم، ما استفاده از ظرفیت های نافع بیرونی را ضروری می دانیم و حتی حاضریم برای بدست آوردن آنها مبارزه کنیم لکن واقعیت این است که نظام سلطه مانع از استفاده «عادلانه» کشور ما از خیلی از این ظرفیت ها می شود. بنابراین، توجه داشته باشید که اقتصاد مقاومتی به مفهوم زندگی جزیره ای و پاره کردن اتصالات و بی اعتنایی به تعاملات   بین المللی نیست و به  هیچ وجه چنین زندگی ای را برای خودمان انتخاب نمی کنیم.
 
حال، در این بین دو اتفاق نامطلوب رخ می دهد که اجازه می خواهم درباره آن کمی صحبت کنیم. اتفاق اول، زیر سئوال بردن آرمان استقلال و معرفی کردن آن به عنوان یک مقوله کهنه، تاریخ گذشته و غیرمفید است که امروز از سوی برخی روشنفکران غربگرا مطرح می شود.
 
جریان روشنفکری غربگرا، به دنبال زیرسئوال بردن آرمان استقلال و قبح زدایی از وابستگی است/ امروز به بردگی کشیدن شیک و داوطلبانه جای خود را به انواع قبلی خود داده است
 
آنهایی که امروز استقلال را زیرسئوال می برند، می گویند این عصر، عصر ارتباطات است، عصر تعامل است، عصر همگرایی است، عصر هم افزایی است و در یک کلام، عصر جهانی شدن است و لذا در این عصر صحبت از استقلال و خوداتکایی معنا ندارد. آنها تاکید می کنند که فرجام استقلال خواهی چیزی جز عقب نگه داشتن کشور از قافله توسعه نیست و لذا باید اولاً این آرمان را کنار گذاشت و ثانیاً. از وابستگی قبح زدایی کرد.
 
ما در پاسخ می گوییم، ارتباط، تعامل، همگرایی، هم افزایی و رقابت سالم که جزو پیامدهای جهانی شدن محسوب می شود خوب و نافع است و کسی هم در این تردیدی ندارد اما حقیقتاً چقدر قدرت های سلطه گر اجازه داده اند و خواهند داد این همگرایی و این رقابت به صورت «عادلانه» و بدون «ظلم» و «حق کشی» در میان ملت ها اتفاق بیفتد؟!
 
واقعیت این است که در این سال ها، جهانی شدن طبیعی، جای خود را به جهانی شدن غیرطبیعی یا همان جهانی سازی یعنی برقراری نظم جعلی، تحمیلی و ظالمانه از سوی قدرت های بزرگ داده که ثمره آن، چیزی جز به بردگی کشیدن «شیک» و حتی بعضاً داوطلبانه ملت ها نیست.
 
جهانی شدن غربی به اذعان حامیان نظری جهانی شدن با شکست روبرو شده است
 
باید پرسید، امروز مخالفان سرسخت جهانی سازی که کانون آنها خود غرب است، چه قضاوتی درباره جهانی سازی دارند؟ چرا بنا داریم به این مخالفت ها طی سال های گذشته- که دائماً در حال گسترش بوده است- بی اعتنایی کنیم  و واقعیت آن را در کشور سانسور کنیم؟! جالب است که بخش مهمی از مخالفان جهانی شدن را نخبگان و از جمله، نخبگان اروپایی تشکیل داده اند و لذا کسی نمی تواند آنها را متهم به عدم فهم جهانی شدن کند.
 
از طرف دیگر، توجه بفرمایید که همین جهانی شدن، امروز به اذعان شمار قابل توجهی از نظریه پردازان و حامیان نظری جهانی شدن، با ناکامی و شکست روبرو شده و لذا شخصی نظیر هانتینگتون، دیگر به جای صحبت از جهانی شدن واحد، از «چندجهانی شدن» یا جهانی شدن های بی شمار صحبت به میان می آورد که مسلماً این پدیده یعنی «چندجهانی شدن»، در خیلی از موارد با جهانی شدن مورد نظر غرب، که سال ها برای آن سرمایه گذاری مفصل کرده است، در تعارض و بسیاری از آرزوهای غربی ها را که با جهانی شدن واحد قابل تحقق بود، به باد می دهد.
 
انقلاب اسلامی برای کمک به شکل گیری جهانی شدن جدید مبتنی بر نظم مدنی الهی برنامه دارد
 
البته بنده این را در پرانتز عرض کنم که اسلام و به تبع آن، انقلاب اسلامی یک امر جهانی است و لذا اهمیت و ضرورت جهانی شدن برای ما به خوبی قابل درک است؛ بنابراین، انقلاب اسلامی شکت جهانی شدن غربی را برای شکل گیری جهانی شدن جدید مبتنی بر نظم مدنی الهی و عادلانه را یک فرصت مهم تلقی می کند و برای آن برنامه کلان هم دارد.
 
امروز عده ای دوباره به دنبال زنده کردن خط تحقیر فرهنگ ایرانی- اسلامی هستند

و اما اتفاق بد دوم چیست؟ اتفاق دوم عبارت است از ایجاد خط تحقیر فرهنگ ایرانی- اسلامی و خوار و خفیف کردن صاحبان این فرهنگ یعنی ملت ایران از سوی جریان روشنفکری غربگرا.
 
می گویند فرهنگ ایرانی- اسلامی یک فرهنگ عقب مانده است؛ فرهنگ ضد توسعه است و امثال این حرف ها و اینگونه نتیجه می گیرند که مادامی که ایرانی ها فرهنگ خود را عوض نکنند، قادر به جبران عقب ماندگی های خود و توسعه، نیستند. البته منظورشان از توسعه، همان توسعه اقتصادی لیبرال است.
 
خوب، حالا نسخه آنها- یعنی شبه روشنفکران- برای معالجه فرهنگی ایرانی ها و جامعه ایرانی چیست؟ نسخه آنها این است که ایرانی- اعم از فرد و جامعه ایرانی- باید از فرق سر تا نوک پا غربی شود. همان سخنی که میرزا ملکم خان در عصر مشروطه با گستاخی به زبان آورد و دیگرانی هم آن را تکرار کردند. به بیان دیگر، می گویند: فرهنگ مترقی، تنها فرهنگ غربی است. فرهنگی که با توسعه سازگار است، تنها فرهنگ غربی است و لذا ما نه تنها باید دست از مقابله با هجمه فرهنگ غربی برداریم، بلکه باید آغوش خود را برای دریافت کامل آن باز کنیم.
 
پاسخ ما چیست؟ پاسخ ما این است که : اولاً. فرهنگ ایرانی اسلامی، اگر نگوییم که غنی ترین و متعالی ترین فرهنگ، باید بگوییم، جزو غنی ترین و پیشروترین فرهنگ هاست و اتفاقاً این اسلام شیعی مندمج شده بافرهنگ ایرانی است که چه در گذشته و چه امروز، عامل غنی کردن، برجسته کردن و پیشرو نمودن فرهنگ ما به حساب  می آید.
 
ضمن آنکه باید توجه داشت، اگر صحبتی از معایب فرهنگ عمومی ایرانیان و لزوم اصلاح آن به میان می آید، منظور این نیست که فرهنگ ایرانی- اسلامی از منبع یا سرچشمه معیوب بوده است. خیر؛ اگر امروز عیوبی برای فرهنگ عمومی بر می شمریم، عامل این عیوب را ناخالصی ها، بدفهمی ها و یا کم کاری ها در عرصه فرهنگ می دانیم نه چیزدیگر؛ هرچند سیر تکاملی فرهنگ ایرانی- اسلامی هیچگاه متوقف نمی شود.
 
ثانیاً. چه کسی گفته  فرهنگ ایرانی- اسلامی فرهنگ ضد توسعه است؟ بنده می خواهم عرض کنم، برعکس، فرهنگ ایرانی- اسلامی هم پایه و هم قوه محرکه پیشرفت به حساب می آید لکن طبیعی است با توسعه صد در صد مادی، حیوانی و شهوانی و کنار گذاشتن رشد کمالات انسانی از متن توسعه و همچنین غفلت از آخرت مشکل اساسی دارد و البته اگر این مشکل از نظر روشنفکران غربگرا عیب است، ما به این عیب افتخار می کنیم. باید توجه داشت که از نظر ما، پیشرفت یک امر همه جانبه است و پیشرفتی که تنها به یک ساحت از ساحات وجودی انسان و جامعه انسانی توجه کند و مابقی را به حاشیه بکشاند، پیشرفت حقیقی نیست.
 
از نظر ما، فرهنگ غربی عامل عمده گرفتاری های بشر به حساب می آید
 
ثانیاً. شما از کدام فرهنگ غربیِ مترقی صحبت می کنید؟ چگونه می توان نام این فرهنگ منحط را که امروز عامل اصلی بسیاری از گرفتاری های بشر است، مترقی و پیشرو گذاشت؟ حتی اگر انتزاعی صرف هم به فرهنگ غربی نگاه کنیم و چشمان خود را بر روی واقعیت های مسلم ببندیم، باز هم نمی توانیم درباره فرهنگ غربی اینگونه صحبت کنیم و اتفاقاً مشکل آقایان در نوع نگاه به فرهنگ غربی، ناشی از شیفتگی آنها به غرب است که اساساً زمینه شکل گیری رویکرد علمی و واقع گرایانه به فرهنگ را از بین می برد و کار به جایی می رسد که عده ای امروز می خواهند به زور ملت ما را به درون باتلاقی بیندازند که خود غرب در حال غرق شدن در آن است.
 
اگر پروژه غربی شدن در ایران به کامیابی رسیده بود، انقلاب اسلامی پیروز نمی شد
 
ثالثاً. ملت ما، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، دهها سال تجربه غربی شدن از فرق سر تا نوک پا را دارد. حقیقتاً چه کاری توسط رژیم دیکتاتور و منحوس پهلوی اول و دوم برای غربی کردن ایران و ایرانی برمی آمد که انجام نشد؟ خود غربی ها به خصوص انگلیس، فرانسه و آمریکا، همۀ تلاش خود را مصروف اجرای موفق پروژه غربی شدن در ایران کردند و چیزی در این زمینه کم نگذاشتند. حال باید پرسید، این غربی شدن که البته در نهایت با پیروزی انقلاب اسلامی با شکست مفتضحانه روبرو شد، چه ثمره ای جز فلاکت و بدبختی و بردگی ملت ایران داشت؟ و اگر ثمره ای و نفعی برای مردم ما داشت اساساً انقلاب اسلامی شکل نمی گرفت و پیروز هم نمی شد.
 
همان کسانی که از لزوم غربی شدن سخن به میان می آورند، پیشرفت های اخیر کشور را نیز به سخره می گیرند
 
جالب است که همین روشنفکران مرتجعی که امروز از دوباره صحبت از ضرورت جهانی شدن به مثابه غربی شدن به میان می آورند، پیشرفت های ملت ایران در این 35 سال اخیر را هم به سخره می گیرند. می گویند: پیشرفت چندانی رخ نداده و یا آنچه توسط دولت قبل درباره پیشرفت ایران به خصوص در عرصه علم و فناوری به مردم گزارش شده دروغی بیش نبوده است و این گونه حرف ها.

جالب این است که گزارش پیشرفت های اعجاب برانگیز جمهوری اسلامی بیش از همه از سوی مراکز بین المللی و غربی مطرح شده و خیلی از مستندات مسئولان ما ارزیابی های روشمندی بوده است که آنها از پیشرفت ایران ارائه داده اند لکن آقایان هرکجا به نفعشان نباشد گزارش بیرونی را هم نمی بینند!  
 
راهبرد اصلی غرب برای به اسارت کشیدن ملت ها، از بین بردن خودباوری و عزت ملی است
 
نکته کلیدی که باید عرض کنم این است که راهبرد اصلی غرب برای اسیر کردن ملت ها و قبضه کردن دارایی های آنها، شکستن نیروی خودباوری و اعتماد به نفس ملی در آنها و به تبع آن، از بین بردن احساس عزتمندی است و امروز این خط با هدف متأثر کردن نسل های تازه مجدداً شکل گرفته است.
 
بنابراین، ما برای اقتصاد مقاومتی و در کل، برای پیشرفت همه جانبه، باید دست روی همین خودباوری بگذاریم. توجه داشته باشید، ملتی که به خودش و توانایی ها و ظرفیت های معنوی و مادی اش باور نداشته باشد و خود را با بیگانه تعریف بکند و بسنجد، ملتی شکست خورده است حتی اگر ظاهراً پیشرفته به نظر برسد.
 
مادام که اندیشه ورزی در جامعه ای رونق داشته باشد، خودباختگی به سراغ آن ملت نخواهد آمد
 
در این جهت، کار شعاری ثمره ای ندارد. باید دید چه عواملی در تقویت خودباوری و مقابله با خودباختگی موثر است و سپس بر روی آن عوامل تک به تک  کار کرد. یکی از راه های موثر برای تقویت خودباوری و از همه مهم تر، مصونیت یابی در برابر توطئه های درونی و بیرونی، ارتقاء نیروی تعقل، تفکر و اندیشه ورزی در بین جوانان است. اگر ما بتوانیم این نیرو را دائماً در بین نسل های جدید تقویت کنیم، مطمئن باشیم، هیچگاه خودباختگی به سراغ جوانان ما نخواهد آمد. واقعیت این است که عمده خواب آلودگی ها، بی هوشی ها و سرانجام خودباختگی ها به خاطر از رونق افتادن اندیشه ورزی در میان نسل جوان است و اتفاقاً بر عکس سبک زندگی اسلامی، یکی از کارکرد های مهم سبک زندگی غربی گرفتن نیروی خردورزی از مخاطبان خود است.
 
*متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی در جمع مدیران استانی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان سراسر کشور، مورخ 14/5/93
مرجع : فارس
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


حرف زدن خیلی آسونه