دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 29 Apr 2024
 
۱
نگاهی به ملزومات غلبه فرهنگی؛

مشکلی به نام ضعف فرماندهان میانی

محمدرضا زائری
شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۰۸
کد مطلب: 363768
دشمن در حال پیشروی است و فرمانده، آگاهانه به هدایت عملیات می‎پردازد. سربازان هم آماده و منتظرند اما در این میان یا مهمات نمی‎رسد یا کالک‎‎های عملیاتی گم می‎شود یا نیرو‎ها به غلط جابه‎جا می‎شوند. مشکل، فرماندهان میانی هستند. همان‎گونه که سخت‎ستیز، قواعد و اصول خود را دارد و جز اهل آن نمی‎توانند از عهده آن به شایستگی برآیند، در نرم‎ستیز هم باید آداب و اصول حساس و بسیار دقیق آن را رعایت کرد و محاسبات بسیار پیچیده و ظریف آن را در نظر گرفت.
گروه فرهنگی جهان نيوز ـ  محمدرضا زائری: اهتمام عالمانه و دقیق رهبر معظم انقلاب به حوزه فرهنگ و زیرشاخه‎‎های مختلف آن تازگی ندارد و باور جدی ایشان به این مقوله ‎ـ ‎نه در حد تعارف و به‎عنوان زینت‎المجلس، بلکه در سطح یک اساس و مبنای اصیل اجتماعی و زیربنای ساختمان جامعه ‎ـ‎ آشکار است. توجه رهبر فرزانه انقلاب به این موضوع و هوشیاری ایشان در این زمینه، ریشه در جوانی و قبل از انقلاب دارد و اهتمام‌ها و بیانات‌شان در طول سال‎‎های تصدی ریاست جمهوری و دوران رهبری در این زمینه گواه این مدعاست.

سخنان ایشان خطاب به نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور و تاکید بر مفهوم اقتدار فرهنگی باید در همین فضا و در ادامه سخنان و رهنمود‎های پیشین رهبر انقلاب در موضوع فرهنگ بررسی و تحلیل شود. اهمیت این سخنان علاوه بر مضمون آن به یک نکته مهم نیز برمی‎گردد و آن واژه‎سازی و اصطلاح‎پردازی ظریف و حساس ایشان است.

معمولا برای اشاره به این مفهوم از واژه‎‎های نفوذ، سلطه، قدرت، امپریالیسم و رایج‎تر از همه هژمونی استفاده می‎شود. اما حضرت آیت‎الله خامنه‎ای در این گفتار از واژه و اصطلاح جامع و متفاوتی استفاده کردند که علاوه بر تازگی و بومی بودن، دارای بار منفی و تهاجمی نیست و در عین استحکام و عدم انفعال، بار استعماری و سلطه‎جویانه ندارد. توجه به این سخنان و فهم صحیح آن هم می‎تواند راهی به حوزه مطالعات فرهنگی بگشاید و هم فضایی تازه برای غنای نظری و علمی فعالیت‎‎های فرهنگی نظام بیافریند.

استعمار مدرن و اصل دفاع فرهنگی

خاستگاه این بحث اساسا نگرش فعال و اثرآفرین ‎ـ نه منفعل و کناره‎گیر ‎ـ‎ است و در جایی مطرح می‎شود که تعامل و ارتباط وجود دارد. این تعامل جدی است و نوعی دادوستد فرهنگی بین‎المللی و در فضای باز جریان می‎یابد. در عین حال، این رویکرد کاملا واقع‎بینانه و مبتنی بر رویداد‎های حقیقی و جاری محیط تعامل فرهنگی جهانی است. شاید از همین رو، ادبیات رهبر انقلاب در این موضوع خاص، رنگ و بوی نظامی دارد و دایره واژگانی و منظومه مفاهیم و اصطلاحات ایشان با رویکرد مقابله با تهدیدهای واقعی شکل می‎پذیرد و تعابیری چون شبیخون فرهنگی، دشمن و دفاع از اصل «وَ أعدوا لَهُم مااستطعتُم من قُوه» ناشی می‎گردد. اساس این جنگ، جدی است و باید براساس مدل مقابله نظامی موضوع را فهمید، اما به اقتضای مبارزه و دفاع فرهنگی آن را مدیریت، تدبیر و فرماندهی کرد. لذا دو گروه در این مرحله با افراط یا تفریط خود مشکل‎آفرین و خطرساز می‎شوند. یک گروه که اصل این مواجهه و ستیز را انکار می‎کنند و آن را توهم می‎پندارند و گروه دوم کسانی که اقتضائات و ضرورت‎‎های مقابله فرهنگی و نرم‎ستیز را نادیده می‎گیرند و با سازوکار‎های سخت‎ستیز به این میدان وارد می‎شوند.

رهبری در مباحث فرهنگی خود به تنظیر و تشبیه سه حوزه مختلف پرداخته‎اند؛ یکم حوزه مهندسی، دوم حوزه دیپلماسی در روابط فرهنگی خارجی و سوم حوزه نظامی، دفاعی و امنیتی در بحث اقتدار فرهنگی. اگر در مهندسی، جنس مصالح و ویژگی‎‎های زمین و خاک و معادله‎‎های فیزیکی، وزن و طول و فشار را درست محاسبه نکنیم و نفهمیم، ساختمانی که می‎سازیم، برپا نخواهد ماند و اگر در رفتار دیپلماتیک ویژگی‎‎های شخصیتی و اقتضائات احوال طرف مقابل و مناسبات او را درک نکنیم با او به نتیجه نخواهیم رسید و اگر در میدان رزم و ستیز اطلاعات و آمار دقیق نداشته باشیم و رفتار حریف را نسنجیم و سلاح کارآمد فراهم نکنیم، خواهیم باخت. آمریکا در روزگار جهانی شدن، با حذف خرده‎فرهنگ‎‎ها به‎دنبال حاکم ساختن مطلق و فراگیر ارزش‎‎های خود بر تمام جهان است و این ستیز و رویارویی را حتی پیش از ما، کشور‎ها و جوامعی چون فرانسه، ژاپن و روسیه درک کرده و بدان مشغول شده‎اند.

اگر در رویارویی نظامی و سخت‎ستیز، اجسام و اجساد هدف هستند، در رویارویی فرهنگی و نرم‎ستیز، فکر و ذهن و قلب و روح، هدف قرار می‎گیرد. اگر تا دیروز دشمن می‎خواست با ستیز سخت و روش نظامی، خاک و منابع انرژی و نیروی انسانی و توان و قدرت زیربنایی کشوری را تصاحب کند، باید بسیار هزینه می‎کرد و با مقاومت‎‎های فراوان و نفرت روبه‎رو می‎شد، ولی امروز با ستیز نرم و شیوه فرهنگی، همان اهداف را تامین می‎کند بدون آنکه حساسیتی ایجاد شود و مقاومت بیافریند بلکه برعکس، طرف مقابل با میل و رغبت، طوق بندگی و بردگی را بر گردن می‎اندازد و با پای خود به‎دنبال او می‎رود و بالاتر از این، به‎جای دریافت اجرت و مزد به ارباب خود پاداش می‎دهد و سپاسگزار و ممنون هم هست.

سبک زندگی؛ شاخص اقتدار فرهنگی

اقتدار فرهنگی و غالب شدن در نرم‎ستیز، خدایی کردن در عرصه اجتماع است. فرهنگ مقتدر، فرهنگ غالب است که می‎گوید کن فیکون! می‎گوید چنین بپوشید و همان‎گونه می‎پوشند و می‎گوید چنین بخورید و همان‎گونه می‎خورند. حتی می‎گوید چنین ببینید و چنین بشنوید و همان می‎شود و بالاتر و شگفت‎انگیزتر از همه این‎‎ها می‎گوید چنین بفهمید و همان‎گونه می‎فهمند. در هر نظام سیاسی و هر دولت و کشوری، سیاستگذاری فرهنگی و مهندسی فرهنگ این حوزه را بررسی و مدیریت می‎کند و براساس اقتدار فرهنگی، زمینه اقتدار آن نظام در زمینه‎‎های مختلف را به‎وجود می‎آورد. در واقع نیرو‎های فرهنگی، پیشقراولان و رزم‎آوران خط مقدم هستند که خط دشمن را می‎شکنند و راه را برای نیرو‎های دیگر باز می‎کنند.

نفوذ، اثرگذاری، قدرت و اقتدار نظام سرمایه‎داری، نتیجه و حاصل سلطه و اقتدار ایدئولوژیک و فرهنگی است. فرهنگ هر جامعه‎ای در واقع، نشانگر پذیرش رضایت‎مندانه ارزش‎‎های نظام مقتدر در توده‎‎های مردم است؛ از نحوه پوشش و نوع خوراک و آداب معاشرت تا علاقه‎‎ها و سلیقه‎‎های فردی و شیوه زندگیLifestyle)‎) ـ‎که شاید روزآمدترین و آشکارترین جلوه تاثیر و نفوذ فرهنگ غالب است‎ـ‎ همه آیینه‎ای می‎سازند تا پیروزی و غلبه فرهنگ مقتدر را نشان دهند.

امروز رهبرانقلاب از سر درک تحولات رو به آینده در عصر ایمان و دانش، اهتمام ویژه خود را بر سه عنصر علم، دین و هنر مبذول داشته‎اند. آنچه اینک بدان نیازمندیم، سامان دادن به این نظریه در عرصه اجرا و صورت‎بندی سیاست‎‎ها و راهبرد‎ها و ابزار براساس این رهنمود است و این مهم جز با درک هوشمندانه اقتضائات و ویژگی‎‎های این مرحله ممکن نخواهد شد. جنس قدرت فرهنگ، نرم است و از جنس اقناع و باورمند ساختن مخاطب و مجموعه هدف، مثلا از طریق تاثیرگذاری گروه‎‎های مرجع، نه با اکراه و اجبار. زیرا رفتار و کنش‎‎های انسان در زندگی فعال و پویای اجتماعی و کیفیت برقراری ارتباط با دیگران، متاثر از الگو‎های روابط اجتماعی و گرایش‎‎های فکری و فرهنگی است که به‎طور ناخواسته و نادانسته براساس آن‎‎ها تربیت شده است.

مهندسی فرهنگ

فرهنگ به‎عنوان مجموعه‎ای از هنجار‎ها و ارزش‎ها، آداب و رسوم، اخلاقیات و اعتقادات، علایق و دلبستگی‎‎ها به‎وسیله جامعه‎پذیری در درون یک جامعه از نسلی به نسل دیگر و به‎وسیله خضوع فرهنگی در روابط میان جوامع از سطح برتر به سطح کهتر منتقل می‎شود. در درون یک جامعه این میراث باید به نسل‎‎های جدید منتقل شود و حتی برای انتقال میان‎جامعه‎ای، باید جامعه مسلط، توان و غنای فرهنگی خود را حفظ کرده باشد تا بتواند آن را صادر کند. در گذشته چون جوامع بسته بودند، مشکل چندانی در این مسیر وجود نداشت و سازوکار‎های سنتی به شکل طبیعی متکفل این انتقال بودند، اما اکنون این‎جابه‎جایی ارزش‎‎ها و هنجار‎های فرهنگی باید از طریق مدیریت صحیح و سیاستگذاری فرهنگی و به‎تعبیر رهبر معظم انقلاب مهندسی فرهنگی در داخل جامعه و نیز به‎وسیله دیپلماسی فرهنگی در روابط میانجامعه‎ای صورت گیرد.

ویژگی‎‎های اساسی این مهندسی که سال‎هاست رهبری از آن سخن گفته‎اند این‎هاست:

۱. واقع‎بینانه و عملی بودن و پاسخگویی به نیاز واقعی

۲. اعتدال در رویکرد

۳. جامعیت و فراگیری

۴. انسجام و همگونی میان اجزای مختلف

۵. صبر و حوصله برای ظهور نتیجه

جامعیت مفهوم فرهنگ، اهداف غایی دین را در بر می‎گیرد و دین در نهایت به‎دنبال تحقق عمل صالح از خلال ایمان و یقین است. هدف همه حوزه‎‎های مختلف فقهی و تشریعی در اصل، سامان دادن به رفتار‎ها و کردار‎های انسان در زندگی دنیایی است و عامل اصلی این انتخاب به گرایش قلبی مومن برمی‎گردد؛ «هل الدین إلا الحُب؟»، فرهنگ نیز در فرایند انتقال منظومه ارزشی حاکم، بههمین نهایت می‎رسد که شیوه پوشش، نوع خوراک، موسیقی، عادات و آداب را شکل دهد. لذا اینکه یک نفر چه لباسی را می‎پسندد و مویش را چگونه می‎آراید و می‎پیراید و همه موضوعاتی از این دست را فرهنگ غالب تعیین می‎کند.

بر این اساس، حل مشکلات یا اهتمام به دغدغه‎‎هایی از نوع حجاب و مد یا موسیقی و مواد مخدر اگر خاستگاه فرهنگی نداشته باشند، به نتیجه نمی‎رسند. این موضوعات، فرمایشی و دستورپذیر و بخشنامه‎ای نیستند که بتوان با برخورد‎ها و معالجات دیگر برایشان چاره‎اندیشی کرد که فرمودهاند: «لاینتشرُ الهُدی إلا من حیث انتشر الضلال/ هدایت از همان مسیری محقق می‎شود که گمراهی شکل گرفته است». این معالجه فرهنگی تنها زمانی قابل تصور است که فرهنگ مقتدری داشته باشیم تا بتواند قدرت و حضور خود را به شکل طبیعی و با پذیرش حقیقی مخاطب گسترش دهد و غلبه کند.

اقتدار فرهنگی مقدمه غلبه فرهنگی است و نمونه‎هایش در طول تاریخ و همین امروز هم فراوان بوده و به سادگی قابل مشاهده است. آمریکا با رویکرد جهانی‎سازی در پی گسترش ارزش‎‎های حاکم خود بر همه جهان است و گستردگی روابط میان جوامع و شرایط جدید اجتماعی در سطح بین‎المللی، زمینه این نفوذ را فراهم می‎سازد. بدین ترتیب کارآمدی سیاسی، شکوفایی اقتصادی، توان‎مندی علمی، جذابیت‎‎های هنری و مقبولیت دینی یک نظام در مجموع، مشروعیت فرهنگی را ایجاد می‎کنند و اگر این عناصر پنج‎گانه پیوستگی و همگونی لازم را داشته باشند، می‎توانند در یک بازه زمانی طولانی، به‎تدریج اقتدار این نظام را در عرصه فرهنگ فراهم سازند.

صورت‎بندی این برنامه در عرصه اجرا و نزدیک شدن به تحقق عملی آن، از یکسو نیاز به مبانی تئوریک دارد که رهبر انقلاب با تعبیر نهضت نرم‎افزاری بدان اشاره کرده‎اند و از سوی دیگر هم‎زمان، مستلزم برنامه‎ریزی برای پیشگیری تهدید‎ها و افزایش مقاومت جسم فرهنگی جامعه در مقابل خطرات از طریق ایجاد اعتماد به نفس و خودباوری و تاکید بر حفظ هویت ملی و دینی است. باید هم چیزی برای عرضه وجود داشته باشد؛ یعنی پشتوانه علمی و فکری این نظام فرهنگی بازآفرینی شود و هم مخاطب، داشته‎‎ها و موجودی غنی میراث ملی و دینی خود را باور کند. باید این غنا را نه در شعار و تعارف بلکه در عمل ببیند و بپذیرد. باید زبان، هنر، معماری، تاریخ و ادبیات خود را قابل افتخار و اعتماد بیابد. این عناصر فرهنگی باید در آموزش، ترویج شوند و در رسانه به چشم بیایند و دیده شوند و درست دیده شوند.

لزوم تغییر گروه مرجع

مسیر تاثیر‎پذیری مخاطب از فرهنگ بیگانه هرچه بوده، راه تغییر هم همان است؛ یعنی اگر مخاطب شکل مویش را به‎خاطر علاقه و دلبستگی به یک ستاره موسیقی یا بازیکن فوتبال انتخاب کرده، نمی‎توان با ارشاد مستقیم یک معلم ریاضی و فیزیک آن را تغییر داد، بلکه باید گروه مرجع او تغییر کند. بنابراین راه حل، تنها در مسیر تاثیر و القای سلطه و نفوذ موسسات و نهاد‎های اجتماعی در حوزه تربیت است. حوزه تربیت دو گرایش دارد؛ تربیت آموزشی در محیط‎‎های مدارس، خانواده، مساجد و هیئت‎‎های مذهبی و گروه همسالان و دوستان از یک طرف و تربیت رسانه‎ای در محیط ابزار‎های ارتباطی هم‎چون تلویزیون، مطبوعات، اینترنت، بازی‎‎های کامپیوتری و سینما از طرف دیگر. البته برای اثرگذاری تربیتی نمی‎توان انتظار نتیجه سریع داشت، بلکه باید به این موضوع نگاه درازمدت کرد.

آنچه امروز بدان نیازمندیم، عملیاتی کردن اندیشه‎‎های رهبر انقلاب است. ولایت فقیه یعنی ولایت فکر، اندیشه، دانش، فقه و فهم که این سبب افتخار و اطمینان ماست. اگر در برخی کشور‎ها نظام‎‎های دیکتاتوری با کودتا حاکمیت می‎یابند و در برخی کشور‎های منطقه شاهان و رؤسا مدال‎‎های نظامی به سینه می‎آویزند و رسما اعلام می‎کنند که از پادگان به عرصه حکومت رسیده‎اند، ولی‎فقیه پشتوانه کارآمدی خود را در عرصه حاکمیت، از کتابخانه‎ها، مراکز علمی و محافل عقلی استمداد می‎کند.

در روزگار ما که دوران سخت‎ستیز گذشته و عصر نرم‎ستیز آغاز شده است، باید جنگ و نبرد آشکار فرهنگی را باور کرد و آن را جدی گرفت و دریغ که دشمن آن را از ما بسیار جدی‎تر تلقی می‎کند. چنان‎که امیرمومنان فرمود: «عجبا من جد هولاء فی باطلهم و فشلکم عن حقکم / شگفتا از جدیت و اهتمام آنان که می‎دانند از باطل حمایت می‎کنند و سستی شما که می‎بینید حق با شماست!»

مشکل، فرماندهان میانی هستند

اینک مشکل و درد دقیقا این است که خطوط میانی این مقابله فرهنگی دارای خلل هستند. از یکسو فرمانده این میدان دفاع و جبهه نبرد نرم با هوشیاری و دردمندی در اتاق فرمان، بیدار و مقتدر ایستاده و با تمام وجود برای این ستیز مهیاست، شب نخوابیده و چشم به‎کار دارد. از سوی دیگر سربازان جان بر کف و فرمان‎پذیر و مجاهد و مخلص، با تمام وجود منتظر فرمان عملیات هستند، شب نخوابیده‎اند و گوش به فرمانند. اما دریغ که معمولا فرماندهان میانی به هر دلیل یا قدرت و شایستگی ندارند یا در انجام وظیفه خود کوتاهی می‎کنند.

دشمن در حال پیشروی است و فرمانده، آگاهانه به هدایت عملیات می‎پردازد. سربازان هم آماده و منتظرند اما در این میان یا مهمات نمی‎رسد یا کالک‎‎های عملیاتی گم می‎شود یا نیرو‎ها به غلط جابه‎جا می‎شوند. مشکل، فرماندهان میانی هستند. همان‎گونه که سخت‎ستیز، قواعد و اصول خود را دارد و جز اهل آن نمی‎توانند از عهده آن به شایستگی برآیند، در نرم‎ستیز هم باید آداب و اصول حساس و بسیار دقیق آن را رعایت کرد و محاسبات بسیار پیچیده و ظریف آن را در نظر گرفت. هرکسی را برای کاری ساخته‎اند و اگر در این کارزار جانفرسا و دشوار، اهل آن متصدی امور نباشند و به امر علی (علیه‎السلام) در عهد مالک‎اشتر، شایستگان به فرماندهی این خطوط میانی گمارده نشوند، جز افزایش تلفات جبهه نبرد و خستگی و آزردگی و فرسودگی جسم و جان فرمانده اصلی در اتاق فرمان، چیزی حاصل نخواهد شد. کاش این نبرد را ‎ـ ‎نه آن اندازه که خدا و رسولش فرمان داده‎اند ‎ـ‎ بلکه به اندازه دشمنی که در مقابل‎مان صف کشیده و به قتل و غارت همه‎چیزمان کمر بسته، جدی بگیریم.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *