پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2 May 2024
 
۰
۱

عهدي ماندگار با سروقامتان جاودانه تاريخ

دکتر علیرضا زاکانی
شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۰
کد مطلب: 260329
يكي از وجوه ممتاز انقلاب اسلامي توجه به اهداف، راه و سيره شهدا و دقت در چرايي و چگونگي حضور و لبيك‎گويي آنان به قافله كربلاست.
جهان نيوز - دکتر علیرضا زاکانی:
كربلا و مصائب اهل بيت (عليهم‎السلام) خاصه وقایع مافوق تصوري كه در جنايت‎هاي لشگر ابن‎زياد در واقعه جانسوز عاشورا و اسارت خاندان رسول گرامي اسلام (صلي‎الله‎عليه‎وآله) رخ داد درس بزرگي است كه همه ساله اسباب توجه، اِنابه، هدايت و بيداري دلدادگان مكتب حسيني را فراهم مي‎آورد. به‎همين جهت انقلاب اسلامي و نقش ممتاز ملت مسلمان ايران در پيشتازي مقابله با يزيديان زمان و ايستادگي و مقاومت بر سر آرمان‎ها و ميثاق با حضرت امام(ره) و شهداي گلگون‎كفن آن حقيقتي است كه پيوستگي عميقي با رخ‎داد جان‎كاه سال شصت و يك هجري دارد.

يكي از وجوه ممتاز انقلاب اسلامي توجه به اهداف، راه و سيره شهدا و دقت در چرايي و چگونگي حضور و لبيك‎گويي آنان به قافله كربلاست؛ از اين منظر دفاع مقدس گنجينه تمام عيار و بی‎پایانی براي همه رهپويان راه سيدالشهداست تا به واسطه آن طريق حق را بهتر بازشناسند و با تمسك و توسل به قافله‎سالار ياران سفر كرده خويش ماندگاري و اثربخشي بهتري در جبهه انقلاب بر جای گذارند و در این راه با پيروي صادقانه از رهبر معظم انقلاب و خدمت خالصانه به ملت شريف ايران مستحق دریافت مدال افتخار در درگاه الهي و مصداقي شایسته از آيه شريفه: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى‏ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً» (احزاب23) باشند.

روايت زير برگي ناقص از دفتر زرين زندگي شهيدي است كه چندان به شرح و بسط نیازی ندارد، ما هستيم و ميراث بزرگ به‎جا مانده از اين سرو قامتان جاودانه تاريخ و لازم است در دوره جهاد اكبر و در ايام محرم ميثاقي مجدد با آن‎ها ببندیم تا شرمنده ياران سفر كرده خويش نباشيم. انشاءالله...

1- عمليات والفجر4 در آبان ماه سال شصت و دو در منطقه عمومي مريوان موقعيت جديدي براي ما در جنگ فراهم کرد تا جايي كه بخش‎هاي زيادي از منطقه پنجوين عراق آزاد شد و امكانات و شرايط مطلوبي براي رزمندگان اسلام ایجاد گردید. البته نوع نگاه ما در جبهه حق متفاوت از رفتار جنايت‎كارانه ارتش بعثي عراق در پس پيروزي‎هايش در ابتداي جنگ بود و طبيعي مي‎نمود كه رزمندگان اسلام درچارچوب اعتقادات خويش از هرگونه تعدي و خروج از صراط عدالت در هنگامه پيروزي پرهيز کنند - درست در نقطه مقابل جنايت‎ها و غارت‎هاي ارتش سفاك صدام در هفته‎هاي اول جنگ – از همین رو دلاوران حاضر در صحنه جنگ حتي از دست زدن به اموال و امكانات بجا مانده در روستاهاي منطقه خودداری کردند و صرفا غنايم ارتش عراق را که حق الهی ما بود تصاحب نمودند.

سهم گردان تخريب تيپ حضرت سيدالشهدا (عليه‎السلام) از ادوات غيرنظامي در اين عمليات دو قاطر ارتش عراق شد این حیوانات براي انتقال مين و تداركات به واسطه كوهستاني بودن منطقه به‎شدت موردنياز بچه‎هاي تخريب بودند ولي به‎جهت ويژگي اين دو حيوان - حمله نمودن و گاز گرفتن‎شان- عملا بهره‎گيري از آن‎ها غيرممكن شده بود. گره كار به‎دست جواني – از بچه‎هاي قديمي جنگ كه از زمان جنگ‎هاي نامنظم در آغاز دفاع مقدس به جبهه آمده بود - گشوده شد او از غرب تهران و از منطقه محروم قلعه حسن‎خان- شهر قدس كنوني- به منطقه اعزام شده بود. او – قاسم- به جهت همین توانایی‎هایش از طرف فرمانده عزیزمان شهید عبدالله نوران به شوخی به ترابری سنگین گردان ملقب شده بود.

2- عمليات خيبر و عبور از هورالهويزه و تصرف جزاير مجنون در اسفند سال شصت و معادلات جنگ را تغيير داد و پيروزي بزرگي براي ما رقم زد. در عصر نهم اسفند كه خود را براي شب عمليات در جزيره جنوبي آماده می‎کردم با قاسم در جزيره رو به رو شدم. قرار گذاشتيم به علت نبودن ميدان مين و يا ماموريت خاصي در راستاي وظيفه تخريب‎چي بودن‎مان، با سمت آرپي‎جي‎زن در گردان علي اكبر در کنار هم انجام وظيفه كنيم. هنگام درگيري با عراقي‎ها بنده صحنه‎هايي از اين عزيز دیدم كه هيچ شباهتی با تصور قبلي و سمت قاطرچي بودن او نداشت، آميزه‎اي از تدبير و رشادت غيرقابل وصف تنها گوشه‎اي از مجاهدت‎هایی بود که قاسم در نبرد با دشمن خلق مي‎کرد و اطرافيان را به تامل وامي‎داشت. مدت‎ها بعد از عمليات و ترخيص از بيمارستان که به گردان برگشتم گوشه‎اي از عظمت شخصیت قاسم را برای معاون گردان‎مان شهيد سيدمحمد زين الحسيني تشریح کردم. سيد در پاسخ به خاطره‎اي اشاره كرد و گفت قاسم بعد از عقب نشيني محدود در بخشي از جزيره پيكرهاي شهداي عزيز به جا مانده در تیر رس عراقي‎ها را در طول مسیر بازگشت آن هم در روز روشن جمع‎آوری کرده بود و با اين كار مسئوليت‎پذيري و جوهره و ذات پاک و مخلص خود را به نمايش گذاشته بود.

3- بيست و پنجم مرداد شصت و چهار مأموريتي به لشگر ده سيدالشهدا (عليه‎السلام) در منطقه فكه - با عنوان عمليات عاشوراي 3 - واگذار شد، به جهت عمق ميادين مين و رملي بودن زمين بچه‎هاي تخريب به سختي معبرهاي عبور شش گردان‎ لشگر را ایجاد کردند، قاسم مسئوليت احداث یکی از این معابر  را برعهده داشت. با استفاده از تاريكي شب و بعد از ایجاد معبر در انتهاي ميدان مين، براي باز نمودن راهي از ميان سيم خاردارهاي حلقوي آخر ميدان، از وسيله‎اي به نام اَژدربنگال- وسيله انفجاري لوله‎اي شكل، شبيه لامپ مهتابي – استفاده مي‎‎کرد. در آن شب قاسم با زحمت فراوان با كمك دوستان هم‎رزم خود چندصدمتر معبر ایجاد کرد و در انتهاي كار طلب اَژدر بنگال كرد كه بچه‎ها پاسخ داده بودند شخص حمل كننده آن در بين راه افتاده و امکان استفاده از اين وسيله نيست. ایشان سپس درخواست قفل‎بُر را کرد كه ما معمولاً براي چيدن سيم‎خاردار همراه مي‎برديم اما باز هم پاسخ منفي شنيده بود، اين درحالي بود كه بچه‎هاي گردان علي‎اصغر (عليه‎السلام) به فرماندهي دلاورمردي به نام شهيد حسين اسكندرلو در معبر حاضر شده و منتظر آغاز عمليات بودند. تا چند لحظه ديگر رمز عمليات «یا سید الشهداء(عليه‎السلام)» اعلام مي‎شد و به علت عبور نکردن از سيم‎ خاردارهاي حلقوي آخر ميدان كليه بچه‎هاي گردان كه در معبر بودند قتل عام مي‎شدند و محور عمليات نيز شكسته نمي‎شد، در آن لحظات حساس نفس‎ها در سينه‎ها حبس شده بود و همه نگران شده بودند  كه باز هم جسم قاسم راه‎گشا شد.

4- امسال در سالگرد شهادتش در شهرقدس با برادر رضاپور آشنا شدم، عزيزي كه از بچه‎های اطلاعات عمليات و از فرماندهان پرسابقه دفاع‎مقدس است. او نزديك‎ترين شخص به قاسم در آن شرايط سخت بوده است. ايشان می‎گفت در آن سكوت مرگ‎بار و پر اضطراب پس از آن‎ که رمز عملیات اعلام شد محورهاي ديگر، طبق روال هجوم به سنگرهاي كمين عراقي‎ها را آغاز کردند. در محور ما نيز به ناگاه قاسم خود را روي سيم‎ خاردار انداخت و با قسم دادن به بي بي دوعالم حضرت فاطمه زهرا (سلام‎الله‎عليها) خواستار عبور ما از روي خود شد در آن موقعیت چاره‎اي نبود اِلا عبور از روي قاسم؛ ايشان مي‎گفت با دورخيز و چالاكي پاي خود را روي بدن قاسم گذاشتم و خود را به آن طرف سيم خاردار انداختم و به دنبال من با عبور ساير بچه‎ها از روي قاسم، هجوم به عراقي‎ها در اين محور نيز آغاز شد. سئوال كردم غير از شما چند نفر دیگر از روي قاسم عبور كردند که جواب شنيدم: من چون در كسوت اطلاعات و عمليات مي‎بايست سر كانال براي هدايت بچه‎ها مي‎ايستادم حداقل صدنفر را به چشم خود ديدم كه با پاگذاشتن روي بدن قاسم از سيم خاردار آخر ميدان گذشتند این عزیزا ادامه داد که هرچه مي‎گذشت قاسم زيرپاي بچه‎ها مثل پتو پهن میشده و کم‎کم به سيم‎خاردار دوخته ‎شد. بعد از شكستن خط،  بچه‎هاي تخريب قاسم را در پتويي پيچاندند و جسم كم‎جان و سوراخ سوراخ شده وي را به بهداري منتقل کردند، در نهایت نیز براي مداوا به تهران منتقل شد. روز بعد فرمانده شجاع لشگر، سردار علي فضلي در صبحگاه گفت كه مي‎بايست به نام قاسم مجسمه مقاومتي از طلا بسازند و در پايتخت ام‎القراي اسلام به نمايش گذارند.

چندی بعد بنده و جمعي از دوستان در بيمارستان به ملاقات قاسم رفتيم و با وضعيتي مواجه شديم كه غيرقابل باور بود؛ كوهي از ايمان و استحكام با پيكري سوراخ سوراخ!!! كه البته ماه‎ها مداواي آن طول كشيد.

5- عمليات بزرگ و پيچيده والفجر هشت و عبور از اروند رود در شب بيستم بهمن سال شصت و چهار با رمز يا فاطمه‎الزهرا (سلام‎الله‎عليها) آغاز شد و ما، جمعي از بچه‎هاي اطلاعات و عمليات – بنده از سال شصت و چهار به واحد اطلاعات و عمليات رفته بودم- اولين قايق‎هايي بوديم كه از نهرعرايض رها شده و به سمت نور چراغ‎قوه و علامتي كه غواصان با شكستن خط عراق در آن سوي اروند- همچنین سرپل در جزيره «ام‎الرصاص» - مي‎دادند حركت كرديم. قايق از ميان خط آتش دشمن سينه امواج پرخروش اروند را مي‎شكافت و به سمت خط عراق نزديك مي‎شد. نرسيده به ساحل، قبل از خورشيدي‎ها و موانع ساحلي عراق به داخل آب پريديم و با پاي گذاشتن در جزيره بنده با صحنه عجيبي روبرو شدم. شخصی كه مسئول عبور از اروند در اين محور و شكستن خط عراق بود كسي نبود جز قاسم، كه به محض مرخص شدن از بيمارستان و سپری کردن نقاهت اوليه به جهت اهميت حضور در آن مقطع حساس جنگ، خود را به گردان رسانده بود و اين مسئوليت مهم را – مسئوليت عبور تيم غواصي از اروند رود و موانع ساحلي و شكستن خط دشمن- برعهده گرفته بود. به جهت آغاز درگيري، با يك حال و احوال مختصر از هم جدا شديم و ديدار بعدي ما باز هم در بيمارستان رقم خورد؛ جايي كه قاسم به علت مجروحيت در مرحله ديگر از همین عمليات در جزيره فاو، كارش به بيمارستان كشيده بود. بر اثر اصابت ترکش خمپاره لگنش آسیب دید و چند ماهی در بیمارستان بستری شد اما بهبودي کامل نیافت و پاهايش كوتاه و بلند شده بود، به‎وضوح می‎لنگید.

6- قاسم با اين كه مدت‎ها قبل ازدواج كرده بود و با وجود جراحات فراوان – به ویژه عوارض به جا مانده از عملیات عاشورای3 – که از نظر جسمی او را بسیار رنج می‎داد، باز هم صحنه جنگ و جهاد را ترك نكرد تا اینکه در كسوت معاون فرماندهي گردان تخريب و در هنگام پاك‎سازي ميادين مين غرب كشور (خنثي‎سازي مين در سردشت) در دهم آبان سال شست و شش در اثر انفجار مين والمر – مين جهنده ضد نفرات – به لقاء الهي پیوست. در حالی‎که تنها فرزندش نيز بعد از شهادتش به دنيا آمد. در وصیت‎نامه این شهید بزرگوار آمده است: «... خدایا شرمسار و خجلم که مدتی از عمرم به زشتی گذشت چگونه میتوان در آن دنیا سربلند کرد؛ در صورتی که جز معصیت و گناه کوله بار دیگری نداریم. شکر خدای را که باز چند صباح از عمرمان در کنار برادران عزیز و مخلص دین بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جبهههای نور علیه ظلمت گذشت. در کنار شهدای بزرگوار و گرانقدر گردان و در کنار معلولین و مجروحین و مفقودین گذشت. خدا خود بهترین شاهد است و میداند که این حقیر عاصی به هیچ وجه من الوجوه صلاحیت آمدن به این منطقه پاک و مقدس در کنار این عزیزان و سروران را نداشته‎ام و امیدوارم که بنده را مدیون خون شهدا نکرده باشد. شما هم غافل نباشید، بشتابید که وقت جبران زیانها نیست. قاسم اصغری والسلام18/5/66»

7- حال با آن چه رفت، بدون هیچ‎گونه شرح و بسط اضافه؛ خود شما نتیجه گیری کنید.
منبع:هفته نامه پنجره
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
آقای زاکانی بیشتر بنویسید کم می نویسید!