يكي از وجوه ممتاز انقلاب اسلامي توجه به اهداف، راه و سيره شهدا و دقت در چرايي و چگونگي حضور و لبيكگويي آنان به قافله كربلاست.
جهان نيوز - دکتر علیرضا زاکانی: كربلا و مصائب اهل بيت (عليهمالسلام) خاصه وقایع مافوق تصوري كه در جنايتهاي لشگر ابنزياد در واقعه جانسوز عاشورا و اسارت خاندان رسول گرامي اسلام (صلياللهعليهوآله) رخ داد درس بزرگي است كه همه ساله اسباب توجه، اِنابه، هدايت و بيداري دلدادگان مكتب حسيني را فراهم ميآورد. بههمين جهت انقلاب اسلامي و نقش ممتاز ملت مسلمان ايران در پيشتازي مقابله با يزيديان زمان و ايستادگي و مقاومت بر سر آرمانها و ميثاق با حضرت امام(ره) و شهداي گلگونكفن آن حقيقتي است كه پيوستگي عميقي با رخداد جانكاه سال شصت و يك هجري دارد.
يكي از وجوه ممتاز انقلاب اسلامي توجه به اهداف، راه و سيره شهدا و دقت در چرايي و چگونگي حضور و لبيكگويي آنان به قافله كربلاست؛ از اين منظر دفاع مقدس گنجينه تمام عيار و بیپایانی براي همه رهپويان راه سيدالشهداست تا به واسطه آن طريق حق را بهتر بازشناسند و با تمسك و توسل به قافلهسالار ياران سفر كرده خويش ماندگاري و اثربخشي بهتري در جبهه انقلاب بر جای گذارند و در این راه با پيروي صادقانه از رهبر معظم انقلاب و خدمت خالصانه به ملت شريف ايران مستحق دریافت مدال افتخار در درگاه الهي و مصداقي شایسته از آيه شريفه: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً» (احزاب23) باشند.
روايت زير برگي ناقص از دفتر زرين زندگي شهيدي است كه چندان به شرح و بسط نیازی ندارد، ما هستيم و ميراث بزرگ بهجا مانده از اين سرو قامتان جاودانه تاريخ و لازم است در دوره جهاد اكبر و در ايام محرم ميثاقي مجدد با آنها ببندیم تا شرمنده ياران سفر كرده خويش نباشيم. انشاءالله...
1- عمليات والفجر4 در آبان ماه سال شصت و دو در منطقه عمومي مريوان موقعيت جديدي براي ما در جنگ فراهم کرد تا جايي كه بخشهاي زيادي از منطقه پنجوين عراق آزاد شد و امكانات و شرايط مطلوبي براي رزمندگان اسلام ایجاد گردید. البته نوع نگاه ما در جبهه حق متفاوت از رفتار جنايتكارانه ارتش بعثي عراق در پس پيروزيهايش در ابتداي جنگ بود و طبيعي مينمود كه رزمندگان اسلام درچارچوب اعتقادات خويش از هرگونه تعدي و خروج از صراط عدالت در هنگامه پيروزي پرهيز کنند - درست در نقطه مقابل جنايتها و غارتهاي ارتش سفاك صدام در هفتههاي اول جنگ – از همین رو دلاوران حاضر در صحنه جنگ حتي از دست زدن به اموال و امكانات بجا مانده در روستاهاي منطقه خودداری کردند و صرفا غنايم ارتش عراق را که حق الهی ما بود تصاحب نمودند.
سهم گردان تخريب تيپ حضرت سيدالشهدا (عليهالسلام) از ادوات غيرنظامي در اين عمليات دو قاطر ارتش عراق شد این حیوانات براي انتقال مين و تداركات به واسطه كوهستاني بودن منطقه بهشدت موردنياز بچههاي تخريب بودند ولي بهجهت ويژگي اين دو حيوان - حمله نمودن و گاز گرفتنشان- عملا بهرهگيري از آنها غيرممكن شده بود. گره كار بهدست جواني – از بچههاي قديمي جنگ كه از زمان جنگهاي نامنظم در آغاز دفاع مقدس به جبهه آمده بود - گشوده شد او از غرب تهران و از منطقه محروم قلعه حسنخان- شهر قدس كنوني- به منطقه اعزام شده بود. او – قاسم- به جهت همین تواناییهایش از طرف فرمانده عزیزمان شهید عبدالله نوران به شوخی به ترابری سنگین گردان ملقب شده بود.
2- عمليات خيبر و عبور از هورالهويزه و تصرف جزاير مجنون در اسفند سال شصت و معادلات جنگ را تغيير داد و پيروزي بزرگي براي ما رقم زد. در عصر نهم اسفند كه خود را براي شب عمليات در جزيره جنوبي آماده میکردم با قاسم در جزيره رو به رو شدم. قرار گذاشتيم به علت نبودن ميدان مين و يا ماموريت خاصي در راستاي وظيفه تخريبچي بودنمان، با سمت آرپيجيزن در گردان علي اكبر در کنار هم انجام وظيفه كنيم. هنگام درگيري با عراقيها بنده صحنههايي از اين عزيز دیدم كه هيچ شباهتی با تصور قبلي و سمت قاطرچي بودن او نداشت، آميزهاي از تدبير و رشادت غيرقابل وصف تنها گوشهاي از مجاهدتهایی بود که قاسم در نبرد با دشمن خلق ميکرد و اطرافيان را به تامل واميداشت. مدتها بعد از عمليات و ترخيص از بيمارستان که به گردان برگشتم گوشهاي از عظمت شخصیت قاسم را برای معاون گردانمان شهيد سيدمحمد زين الحسيني تشریح کردم. سيد در پاسخ به خاطرهاي اشاره كرد و گفت قاسم بعد از عقب نشيني محدود در بخشي از جزيره پيكرهاي شهداي عزيز به جا مانده در تیر رس عراقيها را در طول مسیر بازگشت آن هم در روز روشن جمعآوری کرده بود و با اين كار مسئوليتپذيري و جوهره و ذات پاک و مخلص خود را به نمايش گذاشته بود.
3- بيست و پنجم مرداد شصت و چهار مأموريتي به لشگر ده سيدالشهدا (عليهالسلام) در منطقه فكه - با عنوان عمليات عاشوراي 3 - واگذار شد، به جهت عمق ميادين مين و رملي بودن زمين بچههاي تخريب به سختي معبرهاي عبور شش گردان لشگر را ایجاد کردند، قاسم مسئوليت احداث یکی از این معابر را برعهده داشت. با استفاده از تاريكي شب و بعد از ایجاد معبر در انتهاي ميدان مين، براي باز نمودن راهي از ميان سيم خاردارهاي حلقوي آخر ميدان، از وسيلهاي به نام اَژدربنگال- وسيله انفجاري لولهاي شكل، شبيه لامپ مهتابي – استفاده ميکرد. در آن شب قاسم با زحمت فراوان با كمك دوستان همرزم خود چندصدمتر معبر ایجاد کرد و در انتهاي كار طلب اَژدر بنگال كرد كه بچهها پاسخ داده بودند شخص حمل كننده آن در بين راه افتاده و امکان استفاده از اين وسيله نيست. ایشان سپس درخواست قفلبُر را کرد كه ما معمولاً براي چيدن سيمخاردار همراه ميبرديم اما باز هم پاسخ منفي شنيده بود، اين درحالي بود كه بچههاي گردان علياصغر (عليهالسلام) به فرماندهي دلاورمردي به نام شهيد حسين اسكندرلو در معبر حاضر شده و منتظر آغاز عمليات بودند. تا چند لحظه ديگر رمز عمليات «یا سید الشهداء(عليهالسلام)» اعلام ميشد و به علت عبور نکردن از سيم خاردارهاي حلقوي آخر ميدان كليه بچههاي گردان كه در معبر بودند قتل عام ميشدند و محور عمليات نيز شكسته نميشد، در آن لحظات حساس نفسها در سينهها حبس شده بود و همه نگران شده بودند كه باز هم جسم قاسم راهگشا شد.
4- امسال در سالگرد شهادتش در شهرقدس با برادر رضاپور آشنا شدم، عزيزي كه از بچههای اطلاعات عمليات و از فرماندهان پرسابقه دفاعمقدس است. او نزديكترين شخص به قاسم در آن شرايط سخت بوده است. ايشان میگفت در آن سكوت مرگبار و پر اضطراب پس از آن که رمز عملیات اعلام شد محورهاي ديگر، طبق روال هجوم به سنگرهاي كمين عراقيها را آغاز کردند. در محور ما نيز به ناگاه قاسم خود را روي سيم خاردار انداخت و با قسم دادن به بي بي دوعالم حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) خواستار عبور ما از روي خود شد در آن موقعیت چارهاي نبود اِلا عبور از روي قاسم؛ ايشان ميگفت با دورخيز و چالاكي پاي خود را روي بدن قاسم گذاشتم و خود را به آن طرف سيم خاردار انداختم و به دنبال من با عبور ساير بچهها از روي قاسم، هجوم به عراقيها در اين محور نيز آغاز شد. سئوال كردم غير از شما چند نفر دیگر از روي قاسم عبور كردند که جواب شنيدم: من چون در كسوت اطلاعات و عمليات ميبايست سر كانال براي هدايت بچهها ميايستادم حداقل صدنفر را به چشم خود ديدم كه با پاگذاشتن روي بدن قاسم از سيم خاردار آخر ميدان گذشتند این عزیزا ادامه داد که هرچه ميگذشت قاسم زيرپاي بچهها مثل پتو پهن میشده و کمکم به سيمخاردار دوخته شد. بعد از شكستن خط، بچههاي تخريب قاسم را در پتويي پيچاندند و جسم كمجان و سوراخ سوراخ شده وي را به بهداري منتقل کردند، در نهایت نیز براي مداوا به تهران منتقل شد. روز بعد فرمانده شجاع لشگر، سردار علي فضلي در صبحگاه گفت كه ميبايست به نام قاسم مجسمه مقاومتي از طلا بسازند و در پايتخت امالقراي اسلام به نمايش گذارند.
چندی بعد بنده و جمعي از دوستان در بيمارستان به ملاقات قاسم رفتيم و با وضعيتي مواجه شديم كه غيرقابل باور بود؛ كوهي از ايمان و استحكام با پيكري سوراخ سوراخ!!! كه البته ماهها مداواي آن طول كشيد.
5- عمليات بزرگ و پيچيده والفجر هشت و عبور از اروند رود در شب بيستم بهمن سال شصت و چهار با رمز يا فاطمهالزهرا (سلاماللهعليها) آغاز شد و ما، جمعي از بچههاي اطلاعات و عمليات – بنده از سال شصت و چهار به واحد اطلاعات و عمليات رفته بودم- اولين قايقهايي بوديم كه از نهرعرايض رها شده و به سمت نور چراغقوه و علامتي كه غواصان با شكستن خط عراق در آن سوي اروند- همچنین سرپل در جزيره «امالرصاص» - ميدادند حركت كرديم. قايق از ميان خط آتش دشمن سينه امواج پرخروش اروند را ميشكافت و به سمت خط عراق نزديك ميشد. نرسيده به ساحل، قبل از خورشيديها و موانع ساحلي عراق به داخل آب پريديم و با پاي گذاشتن در جزيره بنده با صحنه عجيبي روبرو شدم. شخصی كه مسئول عبور از اروند در اين محور و شكستن خط عراق بود كسي نبود جز قاسم، كه به محض مرخص شدن از بيمارستان و سپری کردن نقاهت اوليه به جهت اهميت حضور در آن مقطع حساس جنگ، خود را به گردان رسانده بود و اين مسئوليت مهم را – مسئوليت عبور تيم غواصي از اروند رود و موانع ساحلي و شكستن خط دشمن- برعهده گرفته بود. به جهت آغاز درگيري، با يك حال و احوال مختصر از هم جدا شديم و ديدار بعدي ما باز هم در بيمارستان رقم خورد؛ جايي كه قاسم به علت مجروحيت در مرحله ديگر از همین عمليات در جزيره فاو، كارش به بيمارستان كشيده بود. بر اثر اصابت ترکش خمپاره لگنش آسیب دید و چند ماهی در بیمارستان بستری شد اما بهبودي کامل نیافت و پاهايش كوتاه و بلند شده بود، بهوضوح میلنگید.
6- قاسم با اين كه مدتها قبل ازدواج كرده بود و با وجود جراحات فراوان – به ویژه عوارض به جا مانده از عملیات عاشورای3 – که از نظر جسمی او را بسیار رنج میداد، باز هم صحنه جنگ و جهاد را ترك نكرد تا اینکه در كسوت معاون فرماندهي گردان تخريب و در هنگام پاكسازي ميادين مين غرب كشور (خنثيسازي مين در سردشت) در دهم آبان سال شست و شش در اثر انفجار مين والمر – مين جهنده ضد نفرات – به لقاء الهي پیوست. در حالیکه تنها فرزندش نيز بعد از شهادتش به دنيا آمد. در وصیتنامه این شهید بزرگوار آمده است: «... خدایا شرمسار و خجلم که مدتی از عمرم به زشتی گذشت چگونه میتوان در آن دنیا سربلند کرد؛ در صورتی که جز معصیت و گناه کوله بار دیگری نداریم. شکر خدای را که باز چند صباح از عمرمان در کنار برادران عزیز و مخلص دین بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جبهههای نور علیه ظلمت گذشت. در کنار شهدای بزرگوار و گرانقدر گردان و در کنار معلولین و مجروحین و مفقودین گذشت. خدا خود بهترین شاهد است و میداند که این حقیر عاصی به هیچ وجه من الوجوه صلاحیت آمدن به این منطقه پاک و مقدس در کنار این عزیزان و سروران را نداشتهام و امیدوارم که بنده را مدیون خون شهدا نکرده باشد. شما هم غافل نباشید، بشتابید که وقت جبران زیانها نیست. قاسم اصغری والسلام18/5/66»
7- حال با آن چه رفت، بدون هیچگونه شرح و بسط اضافه؛ خود شما نتیجه گیری کنید. منبع:هفته نامه پنجره