چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 1 May 2024
 
۱

جاسوس انگلیسی که مسلمان شد!

چهارشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۴۸
کد مطلب: 434567
مرد زیرک انگلیسی تنها به این نکته پی برده بود که هرگز نمی‌توانست جزئی از عربستان باشد، مگر آن که شیوه تفکری را که در وجود این سرزمین رخنه کرده بود، برگزیند.
به گزارش جهان به نقل از کیهان، بخشی از اندوه او به خاطر کشته شدن پسرش «عزیز» بود که پس از پیروزی در بزرگ‌ترین شبیخون بیابان گرفتار گرما و تشنگی و تعقیب و گریز ماموران عبدالعزیز شد.

او که در شبیخون صحرا هزاران شتر را از بادیه‌نشینان به غنیمت گرفته بود، در راه بازگشت گرفتار تعقیب و گریز گرما و سیل ماموران سعود شد.

گروهی از اخوان او را که خیال رویارویی با نیروهای سعود را داشت، رها کرده و از راهی دیگر به خانه‌هایشان بازگشتند اما او که جوان و سرسخت بود، حاضر نشد بازگردد.

عزیز که برای چندین نوبت گرفتار کمین ماموران عبدالعزیز بر سر چاه‌های آب ‌شده بود، به یک روستا حمله کرد.

اما نیروهای سعود لشکرش را تار و مار کردند و او خود با ۵ نفر از افرادش به بیابان گریخت.

عاقبت شترانش که مدت‌ها بود آب نخورده بودند، در میان بیابان از پای درآمدند و خود او نیز در کنار افرادش از تشنگی جان داد.

و این پایان قدرت اخوان در عربستان زمان عبدالعزیز بود. آن دسته از وهابیان که خودشان را تسلیم عبدالعزیز کردند و از همان ابتدا با وی دست دوستی دادند، از عاقبت اخوان در امان ماندند و به تدریج با پذیرفتن تغییرات در جهت منافع سلطان سعودی پاداش گرفتند.

اکنون شاه سعودی می‌توانست بدون مزاحمت و ترس از اخوان و با حمایت شیخ‌های وهابی به مسائل سیاسی و ارتباطاتش با جهان غرب و به خصوص بریتانیا که او را در سرکوب اخوان همراهی و کمک کرده بودند، بپردازد. غرب نیز با فراغ خاطر در جست‌وجوی نفت در کشورهای خاورمیانه بود.

فصل دهم

مسلمان شدن بنده شش پنی و پیدا شدن چاه‌های نفتی

تا اوت ۱۹۳۰ هری سنت فیلبی مسلمان نشد.

او که مدت‌ها در کنار عبدالعزیز به سر می‌برد، تازه زمانی که مسئله نفت جدی شد، به اسلام اشتیاق نشان داد و نام «عبدالله» به معنی بنده خدا را برای خودش انتخاب کرد.

تجار جده اما نظر دیگری داشتند.

آن‌ها او را شایسته نام «عبدالقرش» یعنی بنده شش پنی می‌دانستند؛ چرا که تصور می‌کردند، انگیزه آن انگلیسی برای مسلمان شدن پیش بردن منافع نمایندگی‌های تجاری مختلف، از اتومبیل‌های فورد گرفته تا دستگاه‌های بی‌سیم مارکونی بود که وی در اختیار داشت.

شاید حق با تجار بود. آن‌ها هرگز از مرد انگلیسی چیزی نشنیده بودند که شاهدی بر تحول ناگهانی روحش باشد.

فیلبی که هرگز نکوشید تا ثابت کند مسلمانی‌اش به دلایل معنوی بوده است، در همه دوران بزرگسالی‌اش، طرفدار آزادی انسان، انسان‌گرایی و ضددین بود.

چه اتفاقی افتاده بود که او به یکباره تشنه مذهب شد؟ فیلبی به عنوان دوست عبدالعزیز و کسی که تغییرات سلطان را نسبت به وهابی‌ها و استفاده وی را از مذهب و جنگ مذهبی و در نهایت نفوذ انگلستان را بر جریانات مذهبی عربستان می‌دید، تحت تاثیر چه ابعادی از اسلام آن دوره قرار گرفته بود که ستایش کننده اسلام شده باشد؟

هیچ! مرد زیرک انگلیسی تنها به این نکته پی برده بود که هرگز نمی‌توانست جزئی از عربستان باشد، مگر آن که شیوه تفکری را که در وجود این سرزمین رخنه کرده بود، برگزیند.

واقعیت این است که فیلبی در تمام دوران پیش از ۱۹۳۰، کمابیش در جریان مسائل عربستان قرار داشت.

عبدالعزیز او را زیاد به حضور می‌پذیرفت اگرچه که او نماینده دولتی بود که به کشورهای عربی با چشم مستعمره‌های جدید نگاه می‌کرد.

از زمانی که فیلبی مسلمان شد، توانست به طور تمام و کمال در رویدادهای روزانه دربار سعودی شرکت کند و حتی اعتماد سلطان را طوری جلب کند که به عنوان مشاور سلطنتی در جریان مذاکره‌های نفتی آمریکا و انگلستان به سلطان و دو رقیب نفتی مشاوره بدهد.

از آن زمان به بعد، وقتی سلطان روی بالکنی که مشرف به حیاط مسجد اعظم بود، می‌نشست، فیلبی هم آنجا بود. آن دو در شب‌های بلند خوشگذرانی شریک هم بودند و زمانی که عبدالعزیز دختر برده‌ای به نام «مریم» را به عنوان کنیز به وی بخشید، دوستی آن دو کامل‌ترشد.

فیلبی کمی بعد با مریم ازدواج کرد.

فیلبی که در سال ۱۹۳۱ یک عضو تمام‌عیار هم‌پیاله‌های شورای سلطنتی بود، به همراه شورا هر جا که سلطان می‌رفت او را همراهی می‌کرد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *