دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 29 Apr 2024
 
۱

اشتباهات‌ مصدق؛ اسطوره‌ اصلاح‌طلبان

شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۲۳
کد مطلب: 411247
«اگر واقعاً‌ با دیپلماسی‌ نمی‌خواهید کنار بروید این‌ نامه‌ من‌ سندی‌ است‌ در تاریخ‌ ملت‌ ایران‌ که‌ من‌ شما را با وجود همه‌ بدی‌های‌ خصوصی‌تان‌ نسبت‌ به‌ خودم‌ از وقوع‌ حتمی‌ یک‌ کودتا توسط‌ زاهدی‌ که‌ مطابق‌ با نقشه‌های‌ خود شماست‌ آگاه‌ کردم‌ که‌ فردا جای‌ هیچ‌گونه‌ عذری‌ نباشد...»
به گزارش جهان به نقل از «سراج۲۴»، ۱۴ اسفند ماه سالروز مرگ شخصی است که جریانهای به اصطلاح روشنفکر،چپی ها و اصلاح طلبان سعی می کنند او را منزه و شخصیتی توانمند جلوه بدهند. شخصی که نام او در کنار نهضت ملی شدن صنعت نفت یاد می شود. شخصی که با کمک روحانیت برخاست و در نهایت نیز تلاش داشت روحانیت را تضعیف کند. شاید بهترین تعبیر درباره محمد مصدق که این روزها رسانه های اصلاح طلب جولانگه نام او شده اند را حضرت امام خمینی (ره) کرده باشند. ایشان در سخنرانی خود در تاریخ ۲۵ خرداد سال ۱۳۶۰ فرمودند :«مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند[هر کاری می‏خواهند بکنند]ـ من از آن ریشه‏ هایش می‏دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت ‏اللّه‏ کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‏کنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت ‏اللّه‏» گذاشتند! این در زمان آن [محمد مُصدّق ، رهبر جبهۀ ملّی] بود که اینها فخر می‏کنند به وجود او. او هم مُسلِـم نبـود.من در آن روز در منزل یکی از علمـای تهــران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده ‏اند و به اسم «آیت اللّه‏» توی خیابانها می‏گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خـورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسـلام میـ‏زد.»

محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۲۶۱ در تهران، در خانواده‌ای قجری متولد شد. مادر مصدق، ملک تاج، از شاهزادگان قاجار و پدرش، میرزا هدایت‌الله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگ‌مردان دوره‌ ناصری بود. پدر وی در هنگام تولد محمد، وزیر دارایی (مستوفی‌گر) ناصرالدین‌شاه بوده است. محمد از همان سنین بسیار کم به مقامات و پستهای مختلف دست یافت. او نه سال داشت که ناصرالدین‌شاه لقب «مصدق السلطنه» را به وی بخشید؛ نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر نام پیدا کرد. وی در سال ۱۲۷۵، زمانی که تنها ۱۵ سال داشت از جانب شاه، مستوفی خراسان که معادل مدیر کل امور اقتصادی و دارایی فعلی بود، شد!

نماینده مردم تهران در مجلس پنجم

دکتر مصدق از بهمن ۱۳۰۲ تا اردیبهشت ۱۳۳۰، با کنار گذاشتن یکسری کارهای اجرایی، وارد سمت وکالت مجلس شد. مصدق در دوره پنجم مجلس یعنی ۲۳ بهمن ۱۳۰۲ تا ۲۳ بهمن ۱۳۰۴، نماینده مردم تهران بود و در همین زمان با رضاخان سردار سپه، نخست‌وزیر وقت که به پادشاهی رسیده بود، به مخالفت برخاست.

حمایت مصدق از رضا خان

مصدق در دوره پنجم که مجلس تحت نفوذ انگلیسی‌ها بود، نماینده مجلس شد. در این دوره رضاخان به خاطر اعتراضی که به وی شده بود، قهر کرده، از حکومت کناره‌گیری و به بومهن رفت. به دنبال تلگراف‌ها و نامه‌های تهدیدآمیز فرماندهان ارتش در نقاط مختلف کشور به مجلس، هیأتی‌ از نمایندگان‌ مجلس‌ به‌ رهبری‌ شخصیت‌های‌ منفرد مجلس‌ از جمله‌ دکتر مصدق‌ رسماً به‌ دیدار رضاخان رفتند و او را به‌ تهران‌ بازگرداندند.

در همین مجلس پنجم بود که ماده واحده انقراض حکومت قاجار و واگذاری حکومت موقت به رضاخان تصویب شد و مصدق نطق تاریخی خود را ایراد کرد. وی ابتدا در مورد خاندان قاجار گفت: «اولاً راجع‌ به‌ سلاطین‌ قاجار، بنده‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ کاملاً از آن‌ها مأیوس‌ هستم؛ زیرا در این‌ مملکت‌ خدماتی‌ نکرده‌اند که‌ بنده‌ بتوانم‌ این‌جا از آن‌ها دفاع‌ کنم‌ و گمان‌ هم‌ نمی‌کنم‌ کسی‌ منکر این‌ باشد... بنده‌ مدافع‌ این‌طور اشخاص‌ نیستم. بنده‌ مدافع‌ اشخاصی‌ که‌ برای‌ وطن‌ خودشان‌ کار نمی‌کنند و جرأت‌ و جسارت‌ حفظ‌ مملکتشان‌ را نداشته‌ باشند و در موقع‌ خوب‌ از مملکت‌ استفاده‌ بکنند و در موقع‌ بد از مملکت‌ غایب‌ بشوند، نیستم.» آن‌گاه، مصدق‌ به‌ تعریف‌ و تمجید از رضاخان پرداخت‌ ‌و گفت: «... اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقه‌مند هستم و ارادت دارم و در واقع‌ آنچه‌ به‌ ایشان‌ عرض‌ کردم‌ در خیر ایشان‌ و صلاح‌ مملکت‌ بوده‌ و خودشان‌ هم‌ تصدیق‌ عرایض‌ بنده‌ را فرموده‌اند... اما این‌که‌ ایشان‌ یک‌ خدماتی‌ به‌ مملکت‌ کرده‌اند، گمان‌ نمی‌کنم‌ بر احدی‌ پوشیده‌ باشد. وضعیت‌ این‌ مملکت‌ وضعیتی‌ بود که‌ همه‌ می‌دانیم‌ که‌ اگر کسی‌ می‌خواست‌ مسافرت‌ کند، اطمینان‌ نداشت. یا اگر کسی‌ مالک‌ بود، امنیت‌ نداشت‌ و اگر [کسی] یک‌ دهی‌ داشت، بایستی‌ چند نفر تفنگچی‌ داشته‌ باشد تا بتواند محصول‌ خودش‌ را حفظ‌ کند؛ ولی‌ ایشان‌ از وقتی‌ که‌ زمام‌ امور مملکت‌ را در دست‌ گرفته‌اند، یک‌ خدماتی‌ نسبت‌ به‌ امنیت‌ مملکت‌ کرده‌اند که‌ گمان‌ نمی‌کنم‌ بر کسی‌ مستور باشد.»

فراهم شدن مقدمات ملی شدن صنعت نفت

جریان ملی کردن صنعت نفت، مدت‌ها قبل از مصدق از جانب کسانی چون آیت الله کاشانی و رحیمیان مطرح شده بود. در این جریان، از یک طرف، آیت‌الله کاشانی بلافاصله پس از بازگشت از تبعید لبنان، مبارزات خود را وسیع‌تر نمود و با همکاری فداییان اسلام مردم را در قالب میتینگهای مختلف در حمایت از نهضت ملی شدن نفت به صحنه آورد. از طرف دیگر، با ترور هژیر و ابطال انتخابات فرمایشی و انجام انتخابات مجدد، مصدق، حسین ملکی، دکتر بقایی و ... که از اعضای جبهه ملی بودند، به مجلس راه یافتند.

تشکیل کمیسیون نفت

در مسیر ملی شدن صنعت نفت، کمیسیون مخصوص نفت متشکل از ۱۸ عضو بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه کرد. کمیسیون مخصوص نفت یا کمیسیون نفت در اول تیرماه سال ۱۳۲۹ (در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران) برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به قرارداد الحاقی گس – گلشائیان) تشکیل شد.
این کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد که در آن دکتر مصدق، دکتر علوی، ناصر ذوالفقاری، جواد گنجه‌ای، فقیه زاده، اللهیار صالح، حسین مکی، خسرو قشقایی، سرتیپ‌زاده، جمال امامی، جواد عامری، دکتر نصرت‌الله قاسمی، حائری‌زاده، عبدالرحمت فرامرزی، دکتر محمدعلی هدایتی، دکتر شایگان، میر سید علی بهبهانی و پالیزی عضویت داشتند.

تسهیل روند ملی شدن صنعت نفت با اعدام انقلابی رزم‌آرا

پس از به وجود آمدن زمزمه‌هایی در مجلس پیرامون ملی شدن صنعت نفت، رزم‌آرا، نخست وزیر وقت، سعی می‌کرد با تمام توان خود از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند. وی در ۳ دی سال ۱۳۲۹، در جلسه خصوصی مجلس شرکت کرد و به شدت علیه ملی شدن صنعت نفت سخن گفت و ملی شدن صنعت نفت را خیانتی بزرگ دانست. در واقع او قصد نادیده گرفتن مسئله ملی شدن صنعت نفت و مبارزات آیت‌ الله کاشانی و جبهه ملی را داشت. آیت‌ الله کاشانی و جبهه ملی برای از میان برداشتن رزم‌آرا به عنوان سد راه، اتفاق نظر داشتند؛ لذا با استمداد از فداییان اسلام در صدد اعدام انقلابی وی برآمدند که خلیل طهماسبی از فداییان خلق مسئولیت این طرح را بر عهده گرفت و سرانجام رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ به هلاکت رسید.

پس از آن که رزم‌آرا، سرسخت‌ترین مخالف ملی شدن نفت از میان برداشته شد، قرارداد الحاقی گس – گلشاییان باطل و ملی شدن صنعت نفت مطرح شد. دکتر مصدق و آیت‌ الله کاشانی دست در دست یکدیگر و هم صدا در داخل و خارج پارلمان نهضت را ادامه دادند و بالأخره صنعت نفت در روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی برای نخستین بار از استثمار کشورهای بیگانه به ویژه انگلیس خارج و ملی شد.

قانون ملی شدن صنعت نفت

با رشد جنبش، محافل سربسته تلاش‌هایی را برای سرکوب آن آغاز کردند و همزمان فشارهای سیاسی و اقتصادی از جانب انگلیس فزونی گرفت و با اعزام ناوگان جنگی به خلیج‌فارس این فشارها ابعاد نظامی یافت. در چنین موقعیتی کارگران نفت با اعتصاب‌های خود روند نهضت نفت را استحکام بخشیدند.

در فضای سیاسی - اجتماعی حساس آن روزگار سرانجام ماده واحده ملی شدن صنعت نفت که در واقع پیشنهادی بود که با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی، روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد. متن پیشنهادی و تصویب‌شده این قانون به شرح زیر است:«به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، به امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرار گیرد.» مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و نفت ایران به طور رسمی ملی شد.

استعفای مصدق و قیام مردم در حمایت از او در ۳۰ تیر

اختلاف شاه و مصدق بر سر نوع رفتار با انگلیسى‌ها و همچنین انتظارات مصدق از شاه در مورد واگذارى اختیار وزارت جنگ به دولت و مخالفت شاه با این درخواست، سرانجام زمینه‌ استعفاى مصدق در ۲۵ تیر سال ۱۳۳۱ را فراهم کرد. شاه با فرصت‌طلبی، قوام سفاک را بر سرکار آورد و فضای اختناق شدیدی بر کشور حاکم شد که لبه تیز حملات آن متوجه مذهبیون مخصوصاً آیت‌ الله کاشانی بود.

قیام ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱

آیت‌ الله کاشانی و مردم ایران زمانی از این جریانات اطلاع یافتند که قوام با اعلامیه شدیداللحنی آزادی‌های سیاسی را محدود کرد و با ارعاب و تهدید مردم، ‌مراکز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی درآورد.

آیت‌ الله کاشانی به مخالفت شدید با قوام برخاست و با صدور اعلامیه‌ای مردم را به مبارزه تشویق کرد؛ این در حالی بود که دکتر مصدق به احمدآباد محل اقامت خود رفته و سکوت اختیار کرده بود. در روز ۲۹ تیرماه آیت‌ الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد: «اگر قوام نرود اعلام جهاد می‌کنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت می‌نمایم.»

پس از این موضع‌گیری قاطع، در ۳۰ تیرماه بازار تعطیل شد و مردم به خیابان‌ها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عده‌ای به شهادت رسیدند.

شاه، حسین علاء، وزیر دربار خود را به محضر آیت‌ الله کاشانی فرستاد تا با تطمیع و دادن امتیاز ایشان را به سکوت وادار کند؛ اما آیت‌ الله کاشانی با لحن تندی به وزیر دربار گفت: «اگر بی‌درنگ دکتر مصدق بر سر کار بازنگردد، شخصاً به خیابان رفته و مبارزه مردم را مستقیماً متوجه دربار می‌کنم.» سرانجام شاه مجبور شد در مقابل قیام عاشورایی مردم علیه حکومت، شهدایی که در این روز کشته شدند و موضع‌گیری بی‌سابقه آیت‌ الله کاشانی که در آن فضای اختناق تنها از ایشان ساخته بود، عقب‌نشینی کند و به این ترتیب مصدق بار دیگر درحالی‌که وزارت جنگ را نیز به دست آورده بود بر سر کار برگشت.

توطئه ۹ اسفند سال ۱۳۳۱

بعد از پیروزی قیام ۳۰ تیر و بازگشت مصدق به قدرت، نهضت به اوج اقتدار خود رسید. رئیس‌ مجلس، سید حسن‌ امامی که‌ از فراماسون‌های‌ برجسته‌ و از طرفداران‌ دربار و شاه‌ بود، کنار رفت‌ و آیت‌ الله‌ سید ابوالقاسم‌ کاشانی‌ به‌ ریاست‌ مجلس‌ انتخاب‌ شد. مجلس شورای ملی نیز روز ۳۰ تیر را به‌ عنوان‌ روز قیام‌ مقدس‌ ملی‌ اعلام‌ نمود و قوام‌السلطنه‌ را به‌ دلیل‌ کشتار مردم‌ و قیام‌ مسلحانه‌ علیه‌ ملت‌ ایران، مفسد فی‌الارض‌ شناخت‌ و کلیه‌ اموال‌ او را مشمول‌ مصادره‌ دانست. در مجلس‌ هم‌ کمیسیونی‌ برای‌ تعقیب‌ مسببین‌ حوادث‌ و کشتار ۳۰ تیر تشکیل‌ گردید.

با ضعیف شدن دربار و نمایندگانطرفدار شاه در مجلس و تقویت قدرت دکتر مصدق، مجلس‌ شورای‌ ملی طی‌ مصوبه‌ای‌ دیگر بنا به‌ درخواست‌ دکتر مصدق، اختیارات‌ قانون‌گذاری‌ را برای‌ شش ماه‌ به‌ او واگذار کرد و این‌ در شرایطی‌ بود که‌ دکتر مصدق‌ علاوه‌ بر ریاست‌ قوه‌ مجریه، ارتش، فرماندهی‌ کل‌ قوا و اختیارات‌ تام‌ در قانون‌گذاری، عملاً در کشور قدرتی‌ بلامنازع‌ شده‌ بود.

اشتباهات مصدق

خسرو معتضد بر اساس اسناد موجود اینگونه بیان می‌کند: «مصدق در اولین روزهای نخست‌وزیری، اعلام کرد که مطبوعات آزاد است و به شهربانی نامه‌ای نوشت و گفت هر دشنامی به من از جانب مطبوعات اهمیتی ندارد، بگذارید مطبوعات آزاد باشند. ۳۲۰۰ امتیاز که دکتر مصدق به روزنامه‌ها داد به ضرر خود او تمام شد. این روزنامه‌ها به مصدق هتاکی می‌کردند، یکی از روزنامه‌ها، روزنامه شورش بود که به نظر ۵ روزنامه‌نگار معروف و سرشناس ایرانی، روزنامه بسیار بدی بود؛ روزنامه توهین، روزنامه فحاش، هتاک. روزنامه‌ای با انواع توهین‌ها، کارهای زشتی از قبیل کشیدن عکس وکلای مجلس به صورت انواع حیوانات، توهین به رئیس کلانتری، توهین به مراجع دینی. مصدق در دوران اختیارات، قانونی را گذاشت که بر اساس آن کسی حق ندارد به مرجع اول روحانیون توهین کند.»

آزادی حزب توده

معتضد یکی دیگر از کارهای بد دولت در این دوره را تصمیم به آزادی حزب توده بیان می‌کند و می‌گوید: «حزب توده نوکر مسکو بود و درست در آن دوران بحران، کاری می‌کرد که بین مصدق و دوستانش اختلاف بیفتد؛ ازجمله بهتان‌هایی و توهین‌های به آیت‌ الله کاشانی. حزب توده در خیابان‌ها تظاهرات می‌کند.»

انتصابات نادرست

مصدق یک هفته پس از واقعه ۳۰ تیر و بازگشت مجدد به نخست‌وزیری و وزارت جنگ، در انتخاب کابینه و سایر مسئولین به بهترین نحو حق خویشاوندان خود را ادا نمود. خویشاوندانی که در میان آن‌ها جاسوس مستقیم انگلیس نیز یافت می‌شد. دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی و از یاران مصدق دراین‌باره می‌گوید: «... در کابینه اول مصدق، خود او آشکارا به ما می‌گفت: آقا! ما باید از این‌ها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم. یک عده‌ای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطن‌دوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجی‌ها داشته باشند [را] وارد کابینه کرد ...»

یکی از این انتصابات دکتر مصدق، انتصاب سرلشگر وثوق (رئیس شهربانی کل کشور) به معاونت خود در وزارت جنگ بود. جالب اینجا بود که سرلشگر وثوق بنا به سمتش، جزو فرماندهان سرکوب مردم در ۳۰ تیر بود!

شاپور بختیار را به معاونت وزارت کار برگزید. بختیار یکی از افرادی بود که اسناد جاسوسی او در اسناد «خانه سدان» ثابت شده بود. ریچارد سدان (seddon)، یکی از مقامات نفتی انگلستان بود که با بازرسی منزلش اسناد متعددی از رشوه دادن‌ها و توطئه‌ها بدست آمد که به پرونده سدان معروف شد.

در شرکت‌ نفت، مرتضی‌ قلی‌ بیات‌ (سهام‌ السلطان)، به‌ عنوان‌ مدیرعامل‌ و رضا فلاح‌ به‌ عنوان‌ مدیر پالایش‌ که‌ هر دو به‌ جاسوسی‌ برای‌ انگلستان‌ شهرت‌ داشتند، منصوب‌ شدند؛ به‌ همین‌ جهت، حسین‌ مکی‌ و نمایندگان‌ عضو هیئت‌مدیره‌ شرکت‌ نفت، در اعتراض‌ به‌ انتخاب‌ این‌ افراد استعفا دادند و در پی‌ آن، دکتر مصدق، جمع‌ دیگری‌ را به‌ مدیریت‌ امور نفت‌ برگزید؛ اما رضا فلاح‌ و مرتضی‌ قلی‌خان‌ بیات‌ را در مسئولیت‌ خود ابقا کرد.

مصدق اصرار فراوانی به حضور احمد متین دفتری، در اعضای شورای امنیت داشت. کسی که عضو هیئت‌مدیره نفت بود و بر اساس اسناد کشف‌شده از خانه سدان نقش فعال در ارتباط با انگلیس‌ها داشت.

احمد قوام‌السلطنه‌ که‌ به‌ موجب‌ مصوبه‌ مجلس‌ می‌بایست‌ تحت‌ تعقیب‌ قرار می‏گرفت و مجازات‌ می‏شد علی‌رغم‌ اینکه‌ دسترسی‌ به‌ وی‌ ممکن‌ بود، از مجازات‌ وی‌ استنکاف‌ شد و عملاً‌ اقدامی‌ علیه‌ وی‌ صورت‌ نگرفت. همین‌ امر، زمینه‌ساز جرأت‌ یافتن‌ دیگران‌ در فعالیت‌ علیه‌ مصدق‌ و اعتراض‌ دیگر رهبران‌ و سیاسیون‌ نهضت‌ گردید.

شکاف میان مصدق و آیت‏الله کاشانی

پس از قیام ۳۰ تیر، مردم، آیت‌ الله کاشانی و یاران قدیمی مصدق از بازگشت مصدق به میدان مبارزه شادمان بودند؛ اما این همدلی‌ها و شادمانی‌ها دیری نپایید. مصدق از همان ابتدای بازگشت با آیت‌الله کاشانی اختلاف پیدا کرد و به نصایح ایشان واکنش منفی نشان داد و از همین جا شکاف میان مصدق و آیت‌الله کاشانی آغاز شد. مصدق بدون توجه به نقش و رهبری آیت‌الله کاشانی در روی کار آمدن مجدد او، به پیاده نمودن شعار «جدایی دین از سیاست» پرداخت و برخی از روحانیون و نزدیکان آیت‌الله کاشانی را دستگیر کرد. عوامل داخلی و خارجی هر دو در لکه‌دار کردن چهره این روحانی بزرگ نقش داشتند. مصدق با این کج روی‌ها نه تنها آیت‌الله کاشانی بلکه یاران دیرین خود چون ملکی و حائری زاده را نیز از دست داد. همان‌گونه که امام خمینی (ره) فرمودند: «مشکل اصلی مصدق با اسلام و نه اشخاص مذهبی بود.»

تذکر آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق در باب انتصابات

پس از انتصابات شگفت‌انگیز مصدق، آیت‌ الله کاشانی (که مردم به امر او برای نخست‌وزیری مجدد دکتر مصدق به خیابان و جلوی گلوله آمده بودند و حالا مورد سؤال مردم بود که چرا رهبران سرکوب همان مردم و یا برخی افراد مسئله‌دار، ترفیع درجه می‌یابند) در نامه‌ای محرمانه به دکتر مصدق در باب این انتصابات اعتراض کرد.

در بخشی از این نامه آمده بود: «من تا کنون در انتصابات شما هیچ‌گونه دخالت نکرده‌ام و دو بار هم ضمن اعلامیه، این مطلب را به نظر عموم رسانیده‌ام ولی برای مصلحت و خیرخواهی می‌نویسم که سرلشگر وثوق در روز ۳۰ تیر دستور مضروب کردن جمع کثیری را داد و صلاح نیست معاون شما باشد. اقتصاد، شریان مملکت است... این بار زمامداری شما مثل بار اول به پیشنهاد جمال امامی و مجلس نیست که شما بخواهید مثل گذشته با محافظه کاری عمل کنید. این بار شما با قیام خونین ملت سر کار آمده‌اید و این ملت که با خون خود پیروزی نهضت و قیام و تجدید زمامداری شما را تضمین کرد، از شما انتظار اصلاحات انقلابی و اساسی دارد و از هر جهت نیز پشت سر شما ایستاده و هیچ قدرتی نمی‌تواند مانع اصلاحات باشد... اگر بنا باشد جریان بدین منوال ادامه یابد، ناچارم تهران و بلکه ایران را ترک گفته و از صحنه سیاست خارج می‏شوم.»

جواب دکتر مصدق: آیت‌الله دخالت نفرمایند!

دکتر مصدق در جواب نامه آیت‌ الله کاشانی، از ایشان خواست در کار او دخالت نکند! دکتر مصدق در روز ۶ مرداد یعنی فقط یک هفته پس از قیام خونین ۳۰ تیر به رهبری شخص آیت‌ الله کاشانی، در جواب آیت‌ الله کاشانی نوشت:«۶ مرداد ۱۳۳۱ به عرض می‌رساند مرقومه محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمی‌دانم در انتخاب آقای سرلشگر وثوق و یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمت‌گزاری حاضرشده‌اند و همچنین آقای نصرت‌الله امینی که از فعال‌ترین اعضای نخست‌وزیری هستند، حضرت‌عالی چه عیب و نقصی مشاهده فرموده‌اید که مورد اعتراض واقع‌شده‌اند. بنده صراحتاً عرض می‌کنم که تا کنون در امور اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند، خاصه اینکه هیچ‌گونه اصلاحاتی ممکن نیست مگر اینکه متصدی مطلقاً در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید بنده هم افتخار خدمت‌گزاری را خواهم داشت؛ و الّا چرا حضرت‌عالی از شهر خارج شوند، اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری کنم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
دکتر محمد مصدق»

این انتصابات و این نامه، سرآغازی بر جدایی مصدق از آیت‌ الله کاشانی شد.

مصداق تحلیل رهبر انقلاب

و این ماجرا مصداقی است بر تحلیل رهبر فرزانه انقلاب در ۲۹ آذر سال ۱۳۶۳ که فرموده‌اند:«مصدق دید [در روز ۳۰ تیر] مردم آمدند توی خیابان‌ها و شعار دادند و "یا مرگ و یا مصدق" گفتند و یک عده‌ای کشته شدند، مطلب بر او مشتبه شد، خیال کرد این مردم از او حمایت می‌کنند ... تذکرات مرحوم کاشانی نسبت به افراد که این آدم، آدم خطرناکی است، چرا این شخص را در رأس کار گذاشته‌اید یا این اقدام یک اقدام لازمی است چرا انجام نمی‌دهید، دخالت و فضولی به حساب آمد و گفتند این‌ها دخالت و فضولی می‌کنند.

دلشان می‌خواست علمای اسلام بیایند مردم را حرکت بدهند، هدایت بکنند، در صحنه حاضر بکنند، خون بدهند، سینه‌هایشان را سپر کنند و بعد حکومت را در اختیار آن‌ها بگذارند و بعد بگویند خداحافظ شما و بروند در مدرسه‌هایشان بنشینند. ... بنابراین یک چنین حرکت عظیمی [نهضت ملی] در جامعه ما به وسیله روحانیت بیدار و مبارز و در صحنه به وجود آمد و متأسفانه به وسیله ملی‌گراها سقوط کرد و به لجن کشیده شد. این یک حقیقتی است.»

مخالفت آیت‌الله کاشانی با تمدید لایحه اختیارات مصدق

حمایت‌های مکرر و آشکار آیت ‏الله کاشانی تا دی ماه سال ۱۳۳۱ ادامه داشت که می توان به حمایت آیت‏الله آن زمان که دکتر مصدق برای دفاع از دعاوی ایران بر سر شرکت نفت انگلیس،‌ عازم دادگاه بین‌المللی لاهه گردید،‌ اشاره کرد که وی طی پیامی از ملت ایران خواست تا به مساجد رفته و برای پیروزی دکتر مصدق دست به دعا بردارند یا هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کسری بودجه به پخش اوراق قرضه ملی اقدام کرد، آیت‌الله کاشانی طی فتوایی، مردم را به خرید اوراق مزبور دعوت نمود. این حمایت‌های مکرر و آشکار آیت‏الله کاشانی تا دی ماه سال ۱۳۳۱ ادامه داشت. در آن ماه دکتر مصدق تصمیم گرفت تا اختیارات فوق‌العاده خود را برای یک سال دیگر تمدید کند، اما آیت‌الله کاشانی که پیش از آن نیز مخالفت خود را با اختیارات شش ماهه، طی نامه‌ای خصوصی به دکتر مصدق اعلام داشته بود، ‌این بار طی نامه سرگشاده‌ای، به مجلس شورای ملی، آن را نقض اصل قانون اساسی دانست. به عقیده وی، تصویب این لایحه،‌ کشور را به وضع دیکتاتوری برمی‌گرداند و از نظر او خلاف مصلحت بود.

آیت‌الله کاشانی از مخالفان رفراندوم مجلس

آیت‌ الله کاشانی یکی از مخالفان رفراندوم بود. وی در ۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در اعتراض به انحلال مجلس نوشت: ... شما می‌خواهید با اتکا به چند تانک، ارابه جنگی و افواج نظامی، پلیس و ژاندارمری رفراندوم کنید؟ آقای دکتر مصدق مجلسی را که خودش انتخاب کرده و بیش از صد بار گفته که صدی هشتاد آن ملی است قبول ندارد. برای فرار از استیضاح و راه ندادن به ناظر بانک که از طرف مجلس انتخاب‌شده [رفراندوم کند.] [او] تا به حال که اسکناس‌های زیادی منتشر ساخته... » این نامه تندترین نامه‌ای است که از طرف آیت‌ الله کاشانی منتشرشده و این‌گونه رهبران نهضت از یکدیگر جدا شدند.

کودتایی برانداز

انگلیس پس از کوتاه شدن دست خود از صنعت نفت ایران، درحالی که منابع بسیاری را در منطقه و خصوصاً ایران از دست داده بود، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مطالعه طرح یک کودتای نظامی شد.

آمریکا که می‌دانست مصدق از حمایت عظیم مردم برخوردار است و همین طور به دلیل ترس از کمونیسم، ابتدا با طرح کودتا مخالف بود؛ اما پیروزی آیزنهاور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باعث تغییرات عمده‌ای در سیاست خارجی آمریکا شد.

فراهم شدن زمینه‌های کودتا

با روی کار آمدن جمهوری خواهان در آمریکا به رهبری آیزنهاور و مخصوصاً روی کار آمدن وینستون‌ چرچیل‌ (که‌ در زمان‌ وزارت‌ جنگ‌ خود سبب‌ کودتای‌ ۱۲۹۹ و صعود رضاخان‌ به‌ قدرت‌ شده‌ بود) همزمان‌ با نهضت‌ مبازره‌ با کمونیسم‌ در آمریکا (مک‌ کارتیسم) و مرگ‌ استالین‌ در شوروی، شرایط‌ بین‌المللی‌ لازم‌ برای‌ کودتا علیه‌ دکتر مصدق‌ و نهضت‌ ملی‌ فراهم‌ آمد. کرمیت روزولت، رئیس اداره خاور نزدیک سازمان سیا به فرماندهی عملیات انتخاب شد و آمریکا و انگلیس، ستاد مشترکی را در ایستگاه اطلاعاتی انگلیس در قبرس تشکیل دادند و عملیات کودتا را طرح‌ریزی کردند. آن دو‌ با هدف‌ تصاحب‌ منابع‌ عظیم‌ نفتی‌ ایران، سیاست‌های‌ یکسانی‌ را علیه‌ نهضت‌ ملی‌ در پیش‌گرفته‌ بودند.

فضای سیاسی و اختلافات گسترده میان رهبران نهضت باعث شد که سرلشکر فضل‌الله زاهدی که در دولت مصدق مدتی وزیر کشور بود، پس از برکناری، به یک نظامی مدعی نخست‌وزیری و محور مخالفان دکتر مصدق تبدیل شود. از طرف دیگر آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها از طریق اشرف پهلوی، نامه حاوی همکاری با کودتاچیان را به شاه ابلاغ کردند.

پس از آن، اقداماتی در جهت تجهیز مالی کودتا از طریق سازمان سیا صورت گرفت و در آخر با ورود روزولت همه چیز برای کودتا آماده بود. روزولت، رهبر کودتا، در ۱۱ مرداد ۱۳۳۲ با شاه ملاقات کرد و طرح کودتا، برکناری مصدق و نخست‌وزیری زاهدی را با وی مطرح و رضایت وی را در عزل مصدق و انتصاب زاهدی جلب نمود.

طرح کودتای ۲۵ مرداد

در طرح کودتای‌ ۲۵ مرداد، قرار بود، دو حکم‌ جداگانه‌ یکی‌ مبنی‌ بر عزل‌ دکتر مصدق‌ از نخست‌وزیری‌ و دیگری‌ مبنی‌ بر انتصاب‌ زاهدی‌ به‌ نخست‌وزیری‌ را که شاه روز ۲۴ مرداد سال ۱۳۳۲، امضا کرده توسط سرهنگ‌ نصیری، فرمانده‌ گارد، به مصدق و زاهدی تحویل داده شود.

اگر دکتر مصدق‌ این فرمان را می‌پذیرفت، کودتا منتفی‌ و اگر نمی‌پذیرفت طرح‌ کودتا اجرا می‌شد که‌ با محاصره خانه‌ مصدق‌ و تصرف‌ رادیو، سقوط‌ مصدق‌ اعلام‌ می‌شد.

شکست کودتای ۲۵ مرداد

زمینه‌های کودتا که از ماه‌ها قبل برنامه‌ریزی‌شده بود، باعث نگرانی شاه شد. او می‌خواست هنگام کودتا علیه دکتر مصدق در ایران نباشد بنابراین پس از صدورحکم عزل مصدق و نخست‌وزیری زاهدی، راهی رامسر شد. در شب ۲۵ مرداد وزیر دفاع دکتر مصدق، تقی ریاحی، از طریق چند نفر از عوامل نفوذی متوجه کودتا گردید و وقتی که فرمانده گارد شاهنشاهی، فرمان را به مصدق ابلاغ کرد، هنگام خروج از منزل بازداشت شد. مصدق فرمان را مغایر قانونی اساسی خواند و رد کرد زیرا طبق قانون اساسی آن زمان، مجلس باید فردی را به عنوان نخست‌وزیر به شاه پیشنهاد می‌کرد نه این که شاه، خود نخست‌وزیر برگزیند. در این هنگام شاه و همسرش با یک هواپیما از طریق عراق از ایران خارج‌شده و به ایتالیا رفتند.

اجرای نقشه کودتا در ۲۵ مرداد شکست خورد و شاه از ایران فرار کرد. روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد، در سراسر ایران اجتماعات بزرگی تشکیل شد و مجسمه‌های‌ شاه‌ و پدرش‌ به‌ پایین‌ کشیده‌ شد. عکس‌های‌ وی‌ از ادارات‌ جمع‌آوری‌ گشت. آنها خواستار لغو نظام سلطنتی از دولت بودند. در تجمع‌ بزرگی‌ در میدان‌ بهارستان، دکتر حسین‌ فاطمی، وزیر خارجه، اعلام‌ کرد که: «نظام‌ سلطنتی‌ باید برچیده‌ شود و حکومت‌، جمهوری‌ اعلام‌ شود. شاه‌ ایران‌ روی‌ ملک‌ فاورق‌ مصر را سفید کرده‌ است.» اما سایر اعضای‌ کابینه، بعد از سخنان‌ فاطمی‌ تأکید کردند که: «اعلی‌حضرت‌ باید برگردد»

در چنین‌ شرایطی‌ که‌ کشور شدیداً‌ به‌ مجلس‌ نیاز داشت. دکتر مصدق‌ پیروزی‌ در رفراندوم‌ و انحلال‌ مجلس‌ را اعلام‌ کرد و در تظاهرات‌ گسترده‌ای‌ که به‌ حمایت‌ از دولت‌ او بر پا شد، دستور منع‌ تظاهرات‌ را صادر و تکلیف‌ کرد که‌ مردم‌ به‌ خانه‌های‌ خود برگردند. درحالی‌که‌ کودتاچیان‌ درصدد اجرای‌ برنامه‌ دیگری‌ برای‌ پیروزی‌ بودند.

هشدار آیت‌الله‌ کاشانی‌ به‌ مصدق‌

در روز ۲۷‌ مرداد، آیت‌ الله‌ کاشانی‌ طی‌ نامه‌ای‌ به‌ دکتر مصدق‌ او را از شرایط‌ جدیدی‌ که‌ کودتاچیان‌ تدارک‌ دیده‌ بودند، مطلع‌ ساخت‌ و از او خواست‌ که‌ با همکاری‌ با او تصمیمات‌ لازم‌ برای‌ جلوگیری‌ از کودتا را تدارک‌ ببیند:«حضرت‌ نخست‌وزیر معظم‌ جناب‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ دام‌ اقباله‌
گرچه‌ امکانی‌ برای‌ عرایضم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ ولی‌ صلاح‌ دین‌ و ملت‌ برای‌ این‌ خادم‌ اسلام‌ بالاتر از احساسات‌ شخصی‌ است... خودتان‌ بهتر از هر کسی‌ می‌دانید که‌ تمام‌ هم‌ و غمم‌ در نگهداری‌ دولت‌ جنابعالی‌ است‌ که‌ خودتان‌ به‌ بقای‌ آن‌ مایل‌ نیستید... حرف‌ این‌جانب‌ را در خصوص‌ اصرارم‌ در عدم‌ اجرای‌ رفراندم‌ نشنیدید ... خانه‌ام‌ را سنگ‌ باران‌ و یاران‌ و فرزندانم‌ را زندانی‌ فرمودید و مجلس‌ را که‌ ترس‌ داشتید شما را ببرد، بستید. حالا نه‌ مجلسی‌ هست‌ و نه‌ تکیه‌گاهی‌ برای‌ این‌ ملت‌ گذاشته‌اید... اگر واقعاً‌ با دیپلماسی‌ نمی‌خواهید کنار بروید این‌ نامه‌ من‌ سندی‌ است‌ در تاریخ‌ ملت‌ ایران‌ که‌ من‌ شما را با وجود همه‌ بدی‌های‌ خصوصی‌تان‌ نسبت‌ به‌ خودم‌ از وقوع‌ حتمی‌ یک‌ کودتا توسط‌ زاهدی‌ که‌ مطابق‌ با نقشه‌های‌ خود شماست‌ آگاه‌ کردم‌ که‌ فردا جای‌ هیچ‌گونه‌ عذری‌ نباشد...»

پاسخ دکتر مصدق‌ به نامه‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌

«۲۷ مردادماه‌ مرقومه حضرت‌ آقا توسط‌ آقای‌ حسن‌ سالمی‌ زیارت‌ شد. این‌جانب‌ مستحضر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»با این‌ پاسخ‌ دکتر مصدق، آیت‌ الله‌ کاشانی‌ را از دخالت‌ در حوادث‌ آینده‌ منع‌ کرد و حتی‌ اعلام‌ حمایت‌ وی‌ را نیز لازم‌ نشمرد.

نامه شهید نواب صفوی به مصدق

شهید نواب صفوی قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در نامه‌ای به دکتر مصدق او را از سقوط دولت باخبر و به وی جهت اجرای احکام الهی هشدار می‌دهد:«هو العزیز آقای دکتر محمد مصدق نخست‌وزیر پس از سلام، شما و مملکت در سخت‌ترین سراشیب سقوط قرارگرفته‌اید. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشید که نجات‌بخش شما مملکت، اجرای برنامه‌ی مقدس پیغمبر اکرم (ص) می‌باشد و پس از تمام جریانات گذشته آماده‌ی اجرای احکام مقدس اسلام باشید، قول می‌دهم که شما و مملکت را به یاری خدای توانا و به برکت اجرای احکام و تعالیم عالیه‌ی اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم.»

مرحله دوم کودتا

پس از شکست کودتا در مرحله اول، زاهدی به سفارت آمریکا می‌رود و اجرای کودتا با همکاری سفیر و اعضای ستاد کودتا پی گیری می‌شود. عوامل محلی «CIA» و «MI۶» با همکاری طرفداران زاهدی دست به توزیع گستردۀ فرمان‌های قلابی شاه که توسط روزولت پر شده بود و حاکی از انتصاب زاهدی به جای مصدق به عنوان نخست‌وزیر بودند، زدند. بر اساس برنامه‌ی تنظیم‌شده از طرف سیا، عده‌ای از اراذل و اوباش مانند شعبان جعفری معروف به شعبون بی‌مخ و دار و دسته‌اش که از قبل سازماندهی‌شده بودند، با پرداخت مبلغی پول به خیابان‌ها ریخته و علیه مصدق و به حمایت از شاه شعار می‌دادند و این در حالی بود که مصدق دستور داده بود که هوادارانش خیابان‌ها را ترک نمایند و این خود بهترین فرصت را برای کودتا فراهم کرده بود.

طرح کودتای ۲۸ مرداد

طرح کودتای ۲۸ مرداد به این گونه بود که از نقاط مختلف کشور جمعیت‌های مشخص‌شده و با رهبری معلوم در مسیری تعیین‌شده به محل خیابان شاه برسند. شعار کلیه افراد، سلطنت محمدرضا شاه باشد. افراد گارد نیز به جمعیت بپیوندند. خانه دکتر مصدق را محاصره و او را دستگیر کنند و به دنبال اعلام خبر دستگیری مصدق از رادیو، زاهدی با تانک به نخست‌وزیری برود و از شاه دعوت به بازگشت کند. در روز ۲۸ مرداد، طرح‌ فوق‌ به‌ طور کامل‌ اجرا شد و واحدهای‌ نظامی‌ طرفدار دکتر مصدق‌ دخالتی‌ در خنثی‌سازی‌ کودتا نکردند.

در روز ۲۸ مرداد دولت‌ مصدق‌ هیچ‌ اقدام‌ عملی‌ علیه‌ کودتاچیان‌ نکرد و از مردم‌ نیز برای‌ مقابله‌ با کودتا دعوت‌ ننمود رئیس‌ شهربانی‌ را که‌ مشکوک‌ به‌ همکاری‌ با کودتاچیان‌ بود، برکنار و سرتیپ‌ دفتری را که‌ از همکاران‌ جدی‌ کودتاچیان‌ بود، به‌ ریاست‌ شهربانی‌ منصوب‌ کرد.

سستی مصدق و دلایل مختلف دیگر باعث شد که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتا عملی شود و سرلشکر فضل‌الله زاهدی مجری طرح کودتا به جای مصدق نخست‌وزیر شد. شاه نیز پس از دریافت خبر سقوط مصدق، در ۳۱ مرداد همان سال به ایران بازگشت. بدین ترتیب با قبضه شدن قدرت در دست استبداد داخلی و استعمار خارجی یکی از ننگین‌ترین دوره‌های استبداد در تاریخ معاصر ایران رقم خورد و باعث حاکمیت ۲۵ سال دیکتاتوری محمدرضا شاه با حمایت مستکبرین و خصوصاً آمریکا گردید. بدین‌ ترتیب‌ کودتا به‌ پیروزی‌ رسید و سرلشگر زاهدی‌ به‌ نخست‌وزیری‌ رفت‌، محمدرضا پهلوی‌ به‌ کشور بازگشت‌ و به‌ تعبیر امام‌ خمینی‌(ره) «محمدرضا رفت‌ و رضاشاه‌ برگشت»

کودتای صورت گرفته چند هدف را داشت: انتقال سلطه از انگلیس به آمریکا، اسلام زدایی و تضعیف روحانیت گروه‌های اسلامی مبارز و توسعه و اقتدار ساواک.

با پیروزی کودتا، رژیم، این حادثه را رستاخیز ملی ۲۸ مرداد یا قیام ملی ۲۸ مرداد نام‌گذاری کرد و به همین مناسبت در سال‌های مختلف برای چنین روزی مراسم بزرگداشت در شهرهای کشور برگزار کرد.

محاکمه، زندانی و تبعید مصدق

یک روز پس از براندازی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دکتر مصدق و چند تن از یارانش از جمله دکتر صدیقی و دکتر شایگان در خانه‌ای در خیابان کاخ دستگیر و زندانی شدند. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد و دادگاه وی را به ۳ سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن ۳ سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.


پس از گذشت ۱۰ سال از تبعید، در ۱۴ اسفند سال ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق به دلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت.

مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن‌بابویه تهران دفن کنند، ولی محمدرضا شاه از ترس آنکه مدفن مصدق محل اجتماع مخالفان شود، این اجازه را نداد و گفت: «زنده یا مرده در احمدآباد.» مصدق از خویشاوندان خود خواسته بود که مراسمی برپا نشود. حتی سنگ قبر هم نمی‌خواست. تقاضایش اجابت شد و او در یکی از اتاق‌های محل اقامتش به خاک سپرده شد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *