آنچه ميتوان با قاطعيت گفت اين است که مصر در آستانه يک تحول بزرگ قرار دارد و ممکن است اين تحول مثبت و سازنده نباشد و محصول آن روي کارآمدن يک دولت نظامي باشد که عنوان «موقت» داشته ولي براي چندين سال عنان قدرت مصر را در اختيار بگيرد.
شرايط را درک نميکنند و برگههاي لازم را براي تغيير وضعيت در اختيار ندارند. اين در حالي است که عدم کاهش اعتراضات يک وجه اصلي مديريتي رئيسجمهور را برملا کرد: «ناتواني در اداره امور». وقتي هواداران مرسي هم متوجه ميشوند که او قادر نيست به عنوان رئيسجمهور شرايط را به نفع «رسيدن به راه حل» مديريت نمايد از اطراف او پراکنده ميشوند کما اينکه ابوالفتوح، سليم العوا و احزابي نظير الوسط طي ماههاي گذشته به صفوف مخالفان پيوسته و مرسي را با مشکلاتش تنها گذاشتند. مسلما در ميان تودههاي رايدهنده نيز اين بدگماني نسبت به تواناييها و صلاحيتهاي مرسي به وجود آمده است کما اينکه بعضي از خبرها بيانگر آن است که دستکم 15 ميليون نفر از شهروندان مصري برگه عدم کفايت مرسي را امضا و حکم به برکناري او دادهاند.
مرسي و اخوانيها ميتوانستند بخش زيادي از خواستههاي معترضين را شامل پذيرش لغو قانون اساسي جديد و موکول کردن زمان و نحوه برگزاري انتخابات به توافق جامع دولت و گروههاي موافق و مخالف بپذيرند و از اين طريق ضمن مهار مخالفتها، از تعداد مخالفين خياباني بکاهند اما اخوان راه مخالفت را انتخاب کرد
از مشروعيت و مقبوليت برخوردار شده و به عنوان «ميراث انقلاب» و «امانت مردم» مورد حمايت ملي قرارگرفته و اين شرايط به وجود نميآمد کما اينکه عراقيها اين مسير را رفتند و امروزه با نهادهاي قانوني بسياري از مشکلات خود را حل ميکنند و دخالت غرب و بعضي از دولتهاي دخالتگر عربي هم نتوانسته به اين نظم آسيب بزند.
کانديداي اخوانالمسلمين و سلفيها با رأي بسيار شکنندهاي و با اختلاف حدود 400 هزار رأي به پيروزي رسيد اين در حالي بود که اخوانيها قانون اساسي دوره مبارک و قانون اساسي تغيير يافته شوراي عالي نظامي را قانوني نميدانستند! و اين سؤال را بيپاسخ ميگذاشتند که چگونه از دل قانون نامشروع، رئيس جمهور مشروع بيرون ميآيد.
و با اختلاف حدود 400 هزار رأي به پيروزي رسيد اين در حالي بود که اخوانيها قانون اساسي دوره مبارک و قانون اساسي تغيير يافته شوراي عالي نظامي را قانوني نميدانستند! و اين سؤال را بيپاسخ ميگذاشتند که چگونه از دل قانون نامشروع، رئيس جمهور مشروع بيرون ميآيد.
مصر مرسي و اخوان متاسفانه از همان آغاز، راه را اشتباه رفت. در يک سال اول پس از پيروزي انقلاب، به جاي آن که رهبران گروههاي شرکتکننده در انقلاب نظم نوين را در دست داشته باشند، اداره امور مصر به دست فرمانده ارتش مبارک، «محمد حسين طنطاوي» قرار گرفت.
يک ماه پيش مخالفان که حالا به يک جبهه گسترده تحت عنوان «جبهه تمرد» تبديل شده بودند روز 30 ژوئن- 9 تير- را بهعنوان روز تعيين تکليف قرار دادند. در اين فاصله مرسي و اخوانيها ميتوانستند بخش زيادي از خواستههاي معترضين را شامل پذيرش لغو قانون اساسي جديد و موکول کردن زمان و نحوه برگزاري انتخابات به توافق جامع دولت و گروههاي موافق و مخالف بپذيرند و از اين طريق ضمن مهار مخالفتها، از تعداد مخالفين خياباني بکاهند اما اخوان راه مخالفت را انتخاب کرد و بر قانوني بودن قانون اساسي و بيشبهه بودن انتخابات رياست جمهوري تأکيد کرد. نتيجه اين عدم پذيرش اين شد که مخالفان در روز موعود شعار «ار حلوا» را عليه مرسي و اخوان سر دادند و بعضي از ناظران گفتند که تعداد افراد مخالف شرکت کننده در تظاهرات 30 ژوئن از 7 ميليون نفر فراتر رفت و حال آنکه افرادي که در اصل انقلاب شرکت کرده و نظام مبارک را سرنگون کرده بودند از 3/5 ميليون نفر فراتر نبودند.
وقتي هواداران مرسي هم متوجه ميشوند که او قادر نيست به عنوان رئيسجمهور شرايط را به نفع «رسيدن به راه حل» مديريت نمايد از اطراف او پراکنده ميشوند کما اينکه ابوالفتوح، سليم العوا و احزابي نظير الوسط طي ماههاي گذشته به صفوف مخالفان پيوسته و مرسي را با مشکلاتش تنها گذاشتند.
هيچ حرف روشني ارائه نکرد نه در مسئله فلسطين مواضع ممتازي داشت که کسي بتواند فرق مواضع مرسي و مبارک را در اين مسئله استراتژيک دريابد و نه در موضوع انقلابهاي عربي تفاوتي ميان نگاه مبارک و اخوان ديده شد بهگونهاي که تا امروز هم اخوان با خواستههاي به حق بحرينيها و يمنيها بيگانهاند. موضع مرسي درباره ايران حتي از موضع مبارک نيز عقب افتادهتر بود. مرسي هيچگاه جرأت نکرد با صراحت از روابط با ايران حرف بزند و آنگاه که براي حل مشکلات خود به رهبران ايران نامه نوشت نتوانست پاي درخواست کمک خود بايستد. مرسي درمواجهه با موضوع سوريه نتوانست مواضعي متفاوت از مواضع امثال ملکعبدالله و شيخ زايد بگيرد و حال آنکه او بر اثر يک انقلاب مردمي بر سر کار آمده بود. موضع ضعيف اخوان در مسائل منطقهاي برخاسته از طبع به شدت محافظهکار اخوانيها از يک سو و عدم درک درست تحولات بود. امروز اخوان و مرسي در حالي غرق در مشکلات سياسي شدهاند و در آستانه سقوط قرار دارند که هواداران داخلي و پشتيبانان واقعي خود در خارج را سرخورده کردهاند و اين در حالي است که عليرغم تقاضا و تلاش فراوان نتوانستهاند هيچ جايگاهي نزد دولتهاي اروپايي و دولتهاي عربي پيدا نمايند.