يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 28 Apr 2024
 
۰

سرفه‌های خونین؛ فریادسرخ زنان‌شیمیایی

شنبه ۸ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۶
کد مطلب: 295694
صدای سرفه های پی در پی گل بانو در تمام فضا پیچیده بود، خودم را به بالای تخت او رساندم. گل بانو ۵۱ سال سن داشت و مجروح جبهه های جنگ بود و خِس خِس سینه اش یادگاری بود از روزهای مبارزه و جنگ و بمباران شیمیایی.
به گزارش جهان به نقل از مهرخانه، در دوران دفاع مقدس زنان دوش به دوش مردان در پشت جبهه ها وظیفه پشتیبانی و تأمین مایحتاج رزمندگان را به صورت خودجوش و مردمی بر عهده داشتند. همسران رزمندگان نیز همواره سکان زندگی را در دست داشته و تسلی خاطری برای رزمندگان خط مقدم بودند.

در میان این زنان، زنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و در جبهه های نبرد همراه با دیگر رزمندگان بر علیه دشمن می جنگیدند. شاید آنان را نشناسید یا اصلاً ندیده باشید، اما خاطرات و شنیده های این زنان آزاده و جانباز از دوران پر التهاب جنگ تاریخ دیگری از دفاع مقدس را به تصویر می کشد.

به گزارش مهرخانه، در جريان بمباران هاي هوايي نقاط مرزي و كردنشين ايران طي دوران جنگ هشت ساله، زنان بسياري جانباز يا شهيد شدند. اما يكي از وحشتناك ترين حملات و بمباران هاي رژيم بعث عراق عليه ايران، حمله به مناطق مسكوني و مرزي شهر سردشت با استفاده از گاز خردل و بر جاي گذاشتن بيش از ۸۰۰۰ مصدوم و حدود يك هزار شهيد است كه به جرأت مي توان گفت بيش از نصف اين شهدا و جانبازان، زنان بوده اند؛ اما تاكنون آنچنان که باید به وضعيت آنان پرداخته نشده و هیچ آمار دقیقی از تعداد زنانی که شیمیایی شده ‌اند، وجود ندارد.

به بهانه این روز، با چند نفر از زنانی که دچار مصدومیت شیمیایی شده اند، گفتگویی انجام دادیم که در ادامه به آن اشاره می شود.

ماسک اکسیژن؛ همدم روزهای زندگی گل بانو

صدای سرفه های پی در پی گل بانو در تمام فضا پیچیده بود، خودم را به بالای تخت او رساندم. گل بانو ۵۱ سال سن داشت و مجروح جبهه های جنگ بود و خِس خِس سینه اش یادگاری بود از روزهای مبارزه و جنگ و سلاح های شیمیایی. معلم بود و از مدرسه به جبهه اعزام شده بود و حالا بعد از گذشت سال ها و با وجود دختر ۱۶ ساله اش نزدیک ترین همدم روزهای زندگی اش ماسک اکسیژنی بود که در کنار تختش دیده می شد.

از همه چیز راضی بود و خدا را شکر می کرد و اگر هم گاهی گلایه ای می کرد از بنیاد جانبازان و مسئولین بود که حق پرستاری را از او دریغ کرده بودند و اکنون بار پرستاری او بر دوش همسر ایثارگرش افتاده بود. گل بانو می گفت: «گاهی یک حمایت عاطفی، خیلی ارزشمندتر از هزاران هزار رسیدگی مالی است» و غمگین از این بود که در هفته ها و ماه های بستری شدنش در بیمارستان حتی یک تماس کوچک از طرف هیچ کس نداشته است.

او برایم تعریف کرد که وقتی حالش بد شده بود هیچ بیمارستانی حاضر به پذیرشش نبود و ۵ بیمارستان قبلی که به آنها مراجعه کرده بودند، به دلیل وخامت حالش او را رد کردند.

حالا بعد از چند دقیقه صحبت صدای آرامش آرام تر شده و سرفه های پی در پی اش بیشتر، وقتی دیدم حرف زدن اذیتش می کند از او خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم.

اگر ما نمی رفتیم، پس کی می رفت؟

پریا جانباز دیگری بود که به سراغش رفتم تا برایم از آن روزهای پر از تشویش و اضطراب بگوید. پریا زن زیبا و شوخ طبع ۴۸ ساله ای که خودش را ۱۴ ساله می دانست، از اهالی اهواز بود و مرتب می گفت: «اگر ما نمی رفتیم، پس کی می رفت؟» از آن روزهای اهواز برایم گفت، از جانبازی ۵۵ درصدش،

پریا زمانی که مجروح شد تنها ۱۷ سال داشت و علاوه بر ترکش هایی که در پا داشت و قطع شدن استخوان دستش و سرفه های خشک ناشی از سلاح های شیمیایی، به خاطر تزریق خون های آلوده در بیمارستان های صحرایی آن روزها به هپاتیت C نیز مبتلا شده بود و این دردی کمتر از آن سرفه ها برایش نبود. پریا از سال ۷۶ متوجه شده بود که به هپاتیت مبتلا شده است. محکم بود و از نقش زنان در جبهه ها می گفت، از پرستارانی که در بیمارستان ها پروانه وار به دور مجروحان می گشتند، ولی هیچ کجا نامی از آنها برده نمی شود.

عمر گران می گذرد، خواهی نخواهی

از پریا در مورد ازدواج می پرسم، سرش را پایین می اندازد و با ناراحتی تمام می گوید: «نتوانستم ازدواج کنم. آدم های امثال من شرایطی برایشان پیش می آید که قادر به تشکیل خانواده نیستند. من همیشه درگیر بیماری ام بودم و خانواده ام به من رسیدگی می کردند. نتوانستم ازدواج کنم.»
بعد انگار یاد چیزی افتاده باشد زیر لب می گوید: «عمر گران می گذرد، خواهی نخواهی.»

... خون دل‌ها خورده‌ ایم

بغض امانش نمی دهد و نمی گذارد حرف بزند، سکوت می کنم و می گذارم خودش به حرف بیاید. پریا در حالی که اشک از گوشه چشمانش جاری شده و چانه اش می لرزید با صدایی بریده و لرزان که با سرفه های پی در پی همراه بود، زیر لب می گفت: «ما برای آنکه ایران، ایران شود، خون دل ها خورده ایم/ ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دل‌ها خورده ‌ایم / ما برای آنکه ایران بیشه شیران شود، خون دل ها خورده ایم...» دیگر اشک امانش نداد و نتوانست چیزی بگوید...

در کنار فعالیت های سیاسی، دوره های مختلف امداد و درمان را گذراندم
آمنه یکی دیگر از زنان دلیر دوران دفاع مقدس است. جانباز ۷۰ درصد شیمیایی که امروز در خانه کوچکی در تهران زندگی می کند. آن دختر جوان و جسور آن روزها، امروز به اتکای دستگاه اکسیژن ساز و عصای فلزی اش می تواند در اتاق ۱۲ متری خانه اش قدم بزند.

آمنه می گوید: «در آن دوران به دلیل جوانی و پتانسیلی که داشتم خیلی فعال بودم و درکنار فعالیت های سیاسی، دوره‌ های مختلف امداد و درمان را گذراندم تا بتوانم در راهپیمایی ها و درگیری ها کمک حال زخمی ها باشم.»

وی پس از حضور در جبهه مدتی به عنوان امدادگر در بیمارستان پتروشیمی کار امدادی و بهیاری انجام می داد. آمنه می گوید: «در آن لحظات کار پرستاران، تنها پرستاری و درمانی نبود؛ ما هم مشاور روانشانس بودیم، هم سنگ صبور رزمندگان و هم نویسنده وصیت نامه ها و حتی خاک تیمم برای رزمندگان مجروح تهیه می کردیم تا نمازشان قضا نشود.»

ماسکم را به صورت یک مجروح زدم

آمنه به ماجرای شیمیایی شدنش در جبهه اشاره می کند و می گوید: «آن زمان در عملیات والفجر یک که در منطقه فکه انجام شد، امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض می کردم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحین را نجات دهم. بوی سیر "گاز خردل شیمیایی" در همه منطقه پخش شده بود. به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش می کردم ماسک ندارد، برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم. صورت و چشمانم خیلی می سوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاول های روی صورتم آویزان شده بود آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد می زد این خواهر جان مرا نجات داد.»

انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی

از آنجایی که کشور جمهوری اسلامی ایران از جمله قربانیان اصلی سلاح شیمیایی در جهان محسوب می شود، انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی (SCWVS) یک سازمان غیر دولتی و مردم نهاد (NGO) است که در سال ۱۳۸۲ براساس قانون ثبت سازمان های مردم نهاد تأسیس شد.

عمده ترین اهداف این انجمن فراهم آوردن حمایت های پزشکی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی برای ده ها هزار نفر از جانبازان شیمیایی (از جمله هزاران نفر مصدوم غیرنظامی) است که از عوارض ناشی از حملات شیمیایی در طول ۸ سال جنگ عراق علیه ایران در رنج هستند. همچنین تلاش در جهت بالا بردن کیفیت زندگی و سلامت قربانیان سلاح های شیمیائی و افراد خانواده آنها از جمله اهداف تأسیس این انجمن است.

نگاهی بر وضعیت زنان و کودکان قربانی سلاح های شیمیایی

در واقعه دردناک حمله شیمیایی به سردشت، حلبچه و... صدها زن و دختر بیگناه نیز قربانی شدند. همچنان که زنان مسلمان کشورمان نیز که از ابتدای انقلاب اسلامی، در کلیه عرصه ها و اتفاقات سرنوشت ساز از جمله هشت سال دفاع مقدس همگام با مردان به دلاوری و حماسه آفرینی پرداختند، برخی قربانی کاربرد این سلاح ممنوعه شدند.

به این ترتیب بسیاری از این دلیر زنان در این میدان مفتخر به کسب مدال شهادت یا جانبازی گردیدند. اگرچه متأسفانه مظلومیت زنان مسلمان جامعه ما در این وادی قابل ملاحظه و جدی است و کمتر پروژه تحقیقی و پژوهشی بر روی زنان جانباز صورت گرفته است.

آثار و عوارض عوامل شیمیایی بر زنان و کودکان

عمده ترین عاملی که در جنگ ۸ ساله ایران از سوی استکبار جهانی از آن استفاده شده است عامل «خردل» است. جانبازان شیمیایی در حال حاضر بیش از همه از عوارض تنفسی و بلندمدت این گاز خطرناک در رنج هستند وکم نیستند زنانی که به علت تماس های مداوم در منطقه یا البسه رزمندگان دچار آسب های عمده تنفسی شده و شاید به شهادت رسیده اند. علاوه بر ضایعات تنفسی، تغییرات عمده ای در سیستم خونی و سیستم ژنتیکی این افراد نیز ایجاد می شود. همچنین منجر به عوارضی نظیر ایجاد نقایص مادرزادی بر روی کودکان قربانیان گازهای شیمیایی می شود.

بنابراین گاز خردل که عامل شیمیایی مورد استفاده در دفاع مقدس بوده، با توجه به آمارهای دقیق و تجربیات جهانی می تواند توجیه کننده تغیرات در سیستم تناسلی، شیوع بالای عقیمی ها و عقب افتادگی عقلی باشد هرچند اثبات آن کار جدی تر و پژوهشی فراگیر تر را می طلبد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *