به همراه خلاصهاي از كتاب «انقلاب اسلامي در ايران» اثر حامد الگار
دوشنبه ۱ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۰۳
کد مطلب: 145385
دکتر حامد الگر[۱] در سال ۱۹۴۰ میلادی (۱۳۱۹ ه.ش) در انگلستان به دنیا آمد. وی به دلیل علاقه و توانایی که در یادگیری زبان های خارجی داشت موفق شد زبان های فرانسه و آلمانی را در دوران دبیرستان و پیش از ورود به کالج بیاموزد[۲]. وی سپس تحصیلات کارشناسی خود را در رشته زبان های شرقی[۳] (فارسی و عربی) در دانشگاه ترینیتی کمبریج به پایان برد و سپس در سال ۱۳۴۰ موفق شد با دریافت بورس تحصیلی عازم ایران و دانشگاه تهران شود تا تحصیلات مقطع دکتری خود را در این دانشگاه بگذراند. ورود وی به دانشگاه تهران مصادف می شود با تظاهرات دانشجویان انقلابی علیه نظام استبدادی پهلوی. او خود می گوید که چگونه شاهد حمله سربازان گارد به دانشگاه تهران بوده و آن را برای خود تجربه ای فراموش ناشدنی می خواند. در پی این حوادث وی از تحصیل در دانشگاه تهران صرف نظر کرده و روی به مسافرت می آورد. یک سال را به گردش و مسافرت به نقاط مختلف ایران می گذراند و به گفته خودش هیچ نقطه مهمی در ایران باقی نماند که به آنجا سر نزده باشد.
دکتر الگر سپس برای طی دوره دکترا به دانشگاه کمبریج بازمی گردد و پایان نامه اش را با موضوع نفش سیاسی علمای شیعه در قرن نوزدهم میلادی به رشته تحریر در آورد. وی دلیل انتخاب این موضوع را شروع حرکت انقلاب ایران به رهبری امام خمینی در سال ۱۹۶۳ (۱۳۴۲) می خواند. اولین دیدار دکتر الگر با حضرت امام خمینی (ره) در پاریس صورت می گیرد؛ هر چند بعد از انقلاب نیز چند بار با حضرت امام در قم دیدار می کند. دکتر الگر منتخبی از نوشته ها و سخنرانی های امام را با عنوان اسلام و انقلاب[۴] در سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) به زبان انگلیسی ترجمه کرد و دو سال بعد خود کتابی با عنوان ریشه های انقلاب اسلامی در ایران[۵] نوشت. اولین (و شاید تنها) ترجمه انگلیسی کتاب ولایت فقیه حضرت امام و بعدها ترجمه قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین چند اثر از استاد مطهری(ره) از زمره دیگر ترجمه های ایشان در رابطه با انقلاب اسلامی ایران می باشد. از منظر وی انقلاب اسلامی ایران “مهم ترین، امیدبخش ترین و تاثیرگذارترین حادثه کل تاریخ معاصر اسلام بوده است.”
وی از سال ۱۹۶۵ (۱۳۴۴) تا امسال عضو هیات علمی دانشگاه برکلی بوده و در این مدت دروس ادبیات فارسی، تاریخ اسلام، شیعه و عرفان را در این دانشگاه تدریس می کرده است. وی چند ماه پیش و پس از ۴۵ سال تدریس بازنشسته شد ولی همچنان به فعالیت های علمی، تحقیقاتی خود ادامه می دهد. بیش از صد مقاله، ترجمه و تالیف از ایشان به زبان های انگلیسی، آلمانی، ترکی، فارسی و عربی به چاپ رسیده است که برای مشاهده اسامی آنها می توانید به سایت ایشان در دانشگاه برکلی مراجعه کنید[۶]. شاگرد سابق و استاد فعلی دانشگاه برکلی دکتر هاتم بازیان[۷] که دکترای خود را در سال (۱۳۸۱) ۲۰۰۲ دریافت کرده است می گوید که تعداد اساتیدی چون پروفسور الگر با چنین دانش و تسلطی به علوم اسلامی و زبان های خاورمیانه (عربی، فارسی، ترکی مدرن و عثمانی) و همچنین زبان اروپایی[۸] کمتر از تعداد انگشتان یک دست است. تنها یک نمونه از موفقیت های پروفسور الگر که نشان دهنده تراز علمی بالای ایشان است نوشتن بیش ازیکصد مقاله در دایره المعارف ایرانیکا[۹] است.
دکتر الگر در مصاحبه ای که در سال ۲۰۰۳ با مجله دانشگاه برکلی داشته است می گوید کار خود را در دانشگاه برکلی ابتداٌ با مطالعه و تمرکز بر روی ایران و تاریخ معاصر آن کشور آغاز کرده اما این تحقیقات به مرور به مناطق و دوره های تاریخی دیگر نیز گسترش پیدا کرده است. همچنین وی سفرهای متعددی به کشورهای اسلامی از جمله ایران، ترکیه و افغانستان داشته است و می گوید: “آنچه تحسین مرا (در این سفرها) برانگیخته تنوع بسیار فرهنگی و گوناگونی برداشت ها از اسلام بوده است.”
دفاع مستمر و صریح وی از مردم مظلوم فلسطین و همچنین پافشاری بر دفاع از آرمان های حضرت امام(ره) و نظام جمهوری اسلامی و مخالفت صریح و علنی با رژیم صهیونیستی و سیاست های جنگ افروزانه دولت مردان ایالات متحده در خاورمیانه باعث شد نام وی توسط نویسنده صهیونست (دیوید هورویتز[۱۰]) در کتابی[۱۱] در زمره صد و یک استاد خطرناک دانشگاه های آمریکا جای بگیرد.
[8] ایشان به زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه تسلط کامل دارند زبان های روسی و بوسنیایی را به خوبی می شناسند و می توانند متون ایتالیایی و هلندی را هم بخوانند
[۹] Encyclopedia Iranica
[10] David Horowitz
[11] The Professors: The 101 Most Dangerous Academics in America
خلاصهاي از كتاب «انقلاب اسلامي در ايران» اثر حامد الگار
آيتالله خميني، تجسم يك سنت
باید گفت که فلسفه و عرفان نقش مهمی در زندگی علمی و سیاسی ایشان دارند و البته این موضوع کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته است. البته فلسفه در زمان ایشان متروک و مورد انتقاد است و وجهه پررنگ ساده زیستی و تهجد ایشان نیز عرفان را از مرحله نظر و علمی به عمل و اجرا میرساند...
اندکی درباره کتاب و نویسندهی آن:حامد الگار، استاد کرسی مطالعات خاورمیانه و ایران در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، از جمله محققینی است که توجه بسیار به انقلاب اسلامی ایران داشته و مسائل آن را مورد مطالعه قرار داده است. وی به واسطة پرداختن به تحلیل تاریخی انقلاب اسلامی؛ انقلاب مشروطیت، و مناسبات دین و دولت درعهد قاجار مورد توجه و اشتهار در محافل علمی و دانشگاهی معاصر است. وی در یک خانواده مسیحی انگلیسی به دنیا آمده و پس از سفرهای متعدد به کشورهای اسلامی خصوصا ایران، مسلمان شده است. وی در بخشی از وقایع انقلاب شخصا حضور داشته و آنها را درک کرده است و از آن پس آثار زیادی در مورد انقلاب ایران منتشر کرده است و اینگونه آثار وی در میان منابع مطرح در موضوع مذکور است. وی مسلمان و سنی است ولی علاقهاش به آموزههای تشیع و همچنین علاقهاش به نزدیکی و وحدت شیعه و سنی و یکی شدن برای هدف بزرگتر یعنی بیداری اسلامی و نهضت علیه استعمارگران و مستکبرین کاملاً مشهود و معلوم است.
الگار هم اکنون در دانشگاه کالیفرنیا استاد فارسی و پژوهشهای اسلامی است.
«کتاب انقلاب اسلامی در ایران» متن پیاده شدهی چهار سخنرانی الگار است که در موسسه اسلامی لندن ایراد شده است و بررسی آن نشان خواهد داد که حامد الگار انقلاب اسلامی ایران را به خوبی شناخته و درک کرده است.
1. ایران و تشیع
2. آیت الله خمینی، تجسم یک سنت
3. اسلام به عنوان ایدئولوژی: اندیشه علی شریعتی
4. هزار و سیصد و نود و هشت، هزار و سیصد و نود و نه: سال انقلاب (بررسی تاریخی وقایع زمان انقلاب)
تیتر چهار سخنرانی مذکور است. سخنرانی چهارم را به این جهت که تنها بیان روزشمار تاریخی است بررسی و خلاصه نکرده ام و خلاصهی سخنرانی اول و دوم و سوم در سه پست ارسال میشود.
آیت الله خمینی، تجسم یک سنت
تداوم یک سنت و تکامل آن که از عصر صفویه در میان علماء شیعه آغاز شد عامل اصلی در انقلاب اسلامی ایران بود و تبلور و تجسم تمامی این سنت آیتالله خمینی بود که در این بحث مبسوطتر به آن پرداخته میشود. توجه به وضع علماء شیعه ایران تنها منحصر در سیاست نیست و از قرن شانزدهم تا به حال علماء سلسلهی وسیعی از قواعد و نظامات از قبیل تعالیم دینی و کلامی یعنی قرآن، تفسیر، حدیث، فقه و... و از طرفی فلسفه و عرفان را در برگرفته است. امام خمینی را علاوه بر نفوذ فوقالعاده جامع، وسیع و ژرف در امور سیاسی و اجتماعی در بعد علمی و رشتههای مذکور نیز موحد اعلی و اوج سنت علمای شیعه مییابیم و باید گفت در این جهت شخصیتی یگانهاند. اما در بررسی شخصیت امام خمینی به دو شخصیت تأثیرگذار در زمینهسازی شخصیتی ایشان باید اشاره و وضعیت آنان را مورد بررسی قرار داد.
شیخ عبدالکریم حائری به عنوان موسس حوزه علمیه قم که علاوه بر رشد و پرورش آیتالله خمینی، حوزه علمیه وی پایگاه و خاستگاه اصلی انقلاب اسلامی ایران بوده است روایتی منسوب به امام ششم شیعیان بیان کرده که در آینده دانش از قم برخواهد آمد و بقیه ایران و نیز سایر نقاط جهان اسلام را فرا خواهد گرفت و شیخ عبدالکریم برای جامه عمل پوشاندن به این روایت آگاهانه بر آن شد تا قم را به عنوان یک مرکز تعلیم و تعلم مذهبی احیاء نماید و این اتفاق در 1301 شمسی یعنی تقریباً مقارن تاسیس دیکتاتوری پهلوی روی داد . شیخ عبدالکریم خودش شخصیت غیرسیاسی بود اما این اقدامش گام موثری در سرنگونی رژیم و زمینهسازی شورش علیه آن بود.
شخصیت دیگر، آیت الله بروجردی بوده است. ایشان از مراجع بسیار قوی بوده است و علاوه برتقویت حوزههای علمیه سازماندهی مالی، خمس و زکات و وجوه شرعی را انجام میدهند که باعث استقلال مالی و ثبات حوزههای علمیه شده و بعدها کاربردهای بسیار وسیعتری یافت و در جریان انقلاب بسیار سودمند واقع شد.
آیتالله بروجردی نیز در وادی سیاست وارد نشده و سکوت محض اختیار میکند. یک دهه پس از واژگونی حکومت دکتر مصدق، برای نخستین بار در مارس1963(خرداد 1342)چهرهی برجسته آیتالله خمینی تجلی مییابد و این ظهور آنقدر قوی است که تمام اسلاف وی که ذکر شد و دکتر مصدق و تمامی سیاستمداران غیرروحانی و رهبران بالقوه مخالف رژیم شاه را تحتالشعاع قرار میدهد.
آیتالله خمینی در 1902 میلادی در خمین به دنیا آمد. اجداد وی همه ایرانی بودهاند ولی پدر بزرگش چندین سال در هندوستان اقامت داشته است. پدر ایشان در روزهای آخر سلطنت قاجار به خاطر اعتراض به احجاف و مالیاتهای نابحق حاکم خمین به دست حاکم مزبور کشته میشود. زندگی علمی ایشان از سال 1929 شروع میشود و در این زمان ایشان 17 ساله است. پس از مدت کوتاهی ایشان جای خود را باز کرده و به صورت برجستهترین و ممتازترین شاگرد آقای حائری در میآیند و زیر نظر ایشان فقه و اصول فقه و همراه استاد شاه آبادی فلسفه عرفان میآموزند.
باید گفت که فلسفه و عرفان نقش مهمی در زندگی علمی و سیاسی ایشان دارند و البته این موضوع کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته است. البته فلسفه در زمان ایشان متروک و مورد انتقاد است و وجهه پررنگ ساده زیستی و تهجد ایشان نیز عرفان را از مرحله نظر و علمی به عمل و اجرا میرساند. نخستین طلیعههای شهرت وی در حوزه علمیه نیز مشخصا از بابت توانایی ایشان در زمینه شرع و ارائه این دو موضوع بوده است.
اگر امام خمینی تبدیل به یک رهبر سیاسی نمیشد باز احاطه و قدرت ایشان در علوم فلسفه و عرفان و فقه و...
بیتردید ایشان را در زمرهی شخسیتهای بزرگ و برجستهی تاریخ روحانی ایران قرار میداد. امام خمینی با ارائه نظرات سیاسی و ورود به این فضا سنتهای اساسی و ریشهای در حوزه علمیه را شکستند.
امام خمینی سلطنت رضاخان را با نوشتن کتابی به نام کشفالاسرار به شدت زیر سوال میبرند ایشان به وضوح دریافته بودند که خصومت رژیم پهلوی نسبت به اسلام صرفاً مربوط به هواها و تمایلات شخصی یک دیکتاتور نبوده بلکه در واقع بخشی از استراتژی کلیتر و جامعتری به حساب میآمده که هدفش حذف اسلام به عنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی، سراسر جهان اسلام بوده و مرکز اصلی آن امپریالیسم بود و عمال محلی آنان این کار را انجام میدهند. فعالیتهای سیاسی آیتالله خمینی تعهد سیاسی آیتالله بروجردی را برانگیخته نمیکند اما این اتفاق در مورد بسیاری از طلاب جوان رخ میدهد در سال 1963 شاه برنامهای موسوم به انقلاب سفید آغاز میکند که در آن اصلاح و نوسازی جامعه ایران درباره دهقانان و کارگران صنعتی و زنان و... مورد ادعا قرار میگیرد و از این میان اصلاحات ارضی و حقوق زنان بحثبرانگیز میشود.
اصلاحات ارضی به جای آنکه به سود محرومین و طبقه متوسط باشد به نفع شاه و بستگانش بود، تقسیم عادلانه زمینها، تصرف پول دریافت شده از سوی پهلوی، عدم استفاده و اختصاص درست زمینهای کشاورزی و... از علل این مساله بوده که در نهایت باعث خالی شدن روستاها و کوچ گسترده دهقانان جویای کار به شهرها گردید. در مورد زنان هم برخلاف آنچه که شاه میپنداشت که با اقدامات او در مورد زنان، انان احساس آزادی میکنند معلوم شد که زنان آزادیشان را در مبارزه با شاه میبینند.
آیتالله خمینی طی اعلامیههایی مخالفت میکند و تاکید اصلی ایشان بر نقض قانون اساسی ایران توسط شاه و زیر پاگذاشتن سوگندی که هنگام حصول سلطنت خورده و همچنین تبعیت شاه از قدرتهای خارجی یعنی امریکا و اسرائیل بود.
مطبوعات و رسانههای به اصطلاح آزاد غربی مخالف مردم با انقلاب سفید را به خاطر محافظهکاری مسلمانان، ارتجاع و تعصب آنان دانسته و میگفتند مسلمانان میخواهند که به شیوه زمینداری کلیسایی برگردند و زنان را نیز از سرتاپا به زیر حجاب ببرند. افشاگریهای در مورد اسراییل، نیز در این مطبوعات کاملاً سانسور میشود و علیرغم تاکید بسیار آیتالله خمینی در گزارشها و تفسیرهای مطبوعات جهان غرب در 1963 حتی یک کلمه درباره این تخطئه و مخالفت یافت نمیشود.
البته بعد از یک سخنرانیِ امام خمینی در فروردین 1342 در مدرسه فیضیه قم، این مدرسه مورد هجوم رژیم قرار گرفت و امام بازداشت شد و البته پس از مدت کوتاهی آزاد شد اما مبارزات شدیدتر شد و طی دوماه به اوج خود رسید.
کاپیتولاسیون آمریکایی عامل بسیار مهمی در تشدید مبارزات بود. روز پانزده خرداد یک قیام بسیار گسترده صورت گرفت و رژیم وحشیانه آن را سرکوب کرد به طوری که در آن قیام و درگیریهای متعاقب آن، حداقل 15 هزار نفر جان خود را از دست دادند.
آیتالله خمینی مجدداً بازداشت شد و به شهر بورسا در ترکیه تبعید شد. در اکتبر 1965 ایشان به نجف رفتند و در آنجا مبارزه را با صدور اعلامیه و ارسال پیام به مردم ایران ادامه دادند و از طرف دیگر چون خلاء یک شخصیت جایگزین در ایران وجود داشت کسی راه رهبری را در ایران ادامه نداد و نهضت پیروزیاش به تاخیر افتاد. در تمام مدت پانزده سال زندگی امام در نجف مبارزه ایشان ادامه داشت و در مورد مسائل ایران موضع گیری میکردند، نامه سرگشاده به نخست وزیر ایران یعنی هویدا، محکوم کردن حضور کنسرسیوم سرمایهگذاران آمریکایی در تهران، موضع گیری در برابر مخارج گزاف و بیهوده جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی، مخالفت با اسرائیل و رابطهی دوستانه با او، زیر سوال بردن حکومت دیکتاتوری، پیام به تمامی مسلمانان جهان در ایام حج و... نمونههایی از حرکت امام در دوران اقامت وی در نجف است.
البته جریانات مهمی نیز در ایران به تحقق انقلاب دامن میزد که از برجستهترین آنها میتوان به سخنرانیها و انتشار نوشتههای دکتر شریعتی اشاره کرد که باید گفت نفوذ وی، نفوذ آیت الله خمینی را کامل میساخت.
در ژانویه 1978 (1356) مطبوعات دولت مقالهای را چاپ کردند که با عباراتی موهن و رکیک به آیت الله خمینی توهین کرده بود و باعث قیام مردم شد. نخستین قیام با کشتاری شدید سرکوب شد و پس از آن یک سلسله تظاهرات و اعتراضاتی شتابنده و روزافزون در سراسر ایران آغاز شد تا اینکه در دسامبر 1978 بزرگترین تظاهرات تاریخ معاصر جهان در تهران انجام شد و شاه وادار به ترک ایران شد و راه را برای پیروزی نهایی هموار ساخت.
آیت الله خمینی بر شدت مبارزه افزود و با توافق شاه و رژیم بعث در اکتبر 1978 (آبان 1357) ایشان از عراق اخراج شد. هیچ کشور مسلمان اقامت وی را نپذیرفت ولی حیله رژیم در این جهت به خودش برگشت چرا که امام به پاریس رفت و در آنجا در مرکز و کانون خبری دنیا قرار گرفت و و بسیار، کار بهتر از آنچه که در نجف میگذشت پیش رفت و سرعت گرفت.
در آخر باید گفت که امام خمینی بدون داشتن یک حزب سیاسی یا توسل به جنگ چریکی و بدون حمایت حتی یک قدرت خارجی چگونه چنین انقلابی برپا میکند؟
همچنین باید به معنی متفاوت انقلاب ایران و سایر جاهای دیگر اشاره کرد. در ایران این مفهوم به معنی جریانی است که در آن ایشان به عنوان رهبر انقلاب، نه تنها از نظر فکری و احساسی در قبال هر آرمان معینی ملتزم و متعهد بلکه تماماً با آن یگانهاند. ایشان کلاً با هرگونه سازش مخالفند. سیاستمدار به آن معنی که میشناسیم اصلاً نبودهاند که تمام همشان حصول امتیازات سیاسی شخصی باشد بلکه برعکس در پی آن بودهاند که دستورات خداوند و پیغمبرش را به طریقی که خود شایسته و بایسته میدانند رعایت کنند.
بازهم باید اشاره کرد به اینکه آیت الله خمینی در ایفای نقش عظیم و بینظیری که داشتهاند از خصوصیات روحانی و معنویشان مدد گرفتهاند. خصوصیاتی که حتی کسانی که از نظر ایدئولوژیک هیچ گونه التزام و تعهدی به اسلام نداشتهاند در آن تردید نمیکنند. بسیاری از کسانی که به اسلام به شکل ایدئولوژیکش التزام خاصی نداشتهاند به لحاظ جذبهی فضیلتهای روحانی و اخلاقی آشکار و انکارناپذیر ایشان اسلام را بازیافته و خود را به اسلام به عنوان نیرویی انقلابی ملزم ساختند.
برای ایشان کاملاً آشکار بود که آیت الله خمینی به هیچ رو در بند کسب مزایای شخصی یا گروهی نبود. و تنها بیان کنندهی عمیقترین آرزوها و خواستهای ملت ایراناند.
گفتگو با دکتر حامد الگار دربارۀ طریقت نقشبندی
ـاشاره: آنچه در پي ميآيد بخشهايي است از گفتگوی مجلة تركي «تصوّف» با پرفسور حامد الگار استاد دانشگاه كاليفرنيا كه در دوران دانشجويي به اسلام گروييده و سالهاست كه مشغول تحقيق در باب تصوّف و طريقت نقشبندی است. در این مصاحبه در باب گستردگی طریقت نقشبندی، تاثير آن در گسترش اسلام،مطابقت اين طريقت با شريعت اسلام و جهاد پيروان اين طريقت با دشمنان دين سخن رفته. ترجمة فارسي اين مصاحبه در فصلنامة اطلاعات حكمت و معرفت به چاپ رسيده است:
گفتگويي با دکترحامد الگار طريقت نقشبنديه ترجمه داود وفايي از اين که دعوت ما را براي مصاحبه پذيرفتيد تشکرمي کنيم. درنظرداريم متن گفتگو با شما را در مجله « تصوف» منتشرکنيم تا بتوانيم ازاين طريق تجربيات امثال جنابعالي را به جوان ها منتقل نماييم.
من هم تشکّر ميکنم.
ـ استاد! اگرممکن است درابتدا ازگذشته خودتان بگوييد.
سال 1940 دريکي ازروستاهاي کوچک انگلستان به دنيا آمدم. خانواده ام يک خانواده عادي انگليسي بود. يعني درظاهر مسيحي بودند اما ارتباط چنداني با دين نداشتند. دبيرستان را در لندن تمام کردم و بعد ازآن دردانشگاه کمبريج سه سال زبانشناسي فارسي وعربي خواندم. البته طبيعي است که فقط زبان نمي آموختم ، با ادبيات اسلامي و مخصوصاً قران کريم هم آشنا مي شدم. درسال 1959 براي اولين باربه خاورميانه، يعني جهان اسلام مسافرت کردم. اول به استانبول آمدم. درحيدرپاشاي استانبول سوارقطارشدم و به ارضروم و ازآن جا به تهران، و از تهران هم تا اصفهان رفتم. مسافرتي طولاني و خسته کننده بود و آن را فقط با شور و حال جواني مي شد انجام داد.
درسال 1961 پس ازآن که ازدانشگاه کمبريج فارغ التحصيل شدم براي تحصيل درمقطع دکتري دردانشگاه تهران ثبت نام کردم. درتهران، آن سال ها، تظاهراتي عليه رژيم شاه صورت گرفت و دانشگاه مدت زيادي تعطيل شد. نتوانستم تحصيلم را آغازکنم. ازفرصت استفاده کردم و تقريباً درهمه جاي ايران و کشورهاي همسايه به سياحت پرداختم. به افغانستان، پاکستان وهند هم رفتم. تجربه خوبي بود. فکرمي کنم خيلي بهترازنشستن درکلاس بود. اين را هم بگويم که سال دوم تحصيلات عالي ام در کمبريج بود که مهتدي و مسلمان شدم. لذا وقتي دوباره به کشورهاي اسلامي سفرکردم همه چيزها را با نگاه جديدي مي ديدم...
چنانچه مي دانيد غالباً درباره ايران و مسايل فرهنگي اين کشورکارکرده ام. درسال 1965 به آمريکا رفتم. درآن جا، دردانشگاه کاليفرنيا به عنوان استاديارشروع به کارکردم. دليل عزيمتم به آمريکا اين نبود که شيفته اين کشور باشم. چون درمراکزدرسي انگلستان کادرآموزشي موردنيازم را نمي يافتم راه آمريکا را درپيش گرفتم. ازبرکلي پذيرش گرفتم و شروع به کار کردم. دراصل هدفم اقامت دائم هم نبود. اما تقديراين گونه بوده است. 40 سال است که دردانشگاه کاليفرنيا استاد فارسي و پژوهش هاي اسلامي هستم. با همسرم نيز درهمين جا آشنا شدم. او ترک است و درحال حاضردرهمين دانشگاه ترکي تدريس مي کند. همسرم ازازدواج اولش دو فرزند پسردارد. ما نيز پسري به نام سليم داريم که درنيويورک روزنامه نگاري مي کند.
ـ در کل چه چيز باعث شد شما به تحقيق درباره تصوف و مخصوصاً نقشبنديه بپردازيد؟
يکي ازدلايل اصلي موضوع اين بود که نمي خواستم چشم اندازهاي علمي و معنوي من محدود به ايران باقي بماند. نقشبنديه طريقتي است که درتمام عالم اسلام گسترده است و نه تنها درتاريخ که امروز نيز درعرصه هاي معنوي، فرهنگي و سياسي نقش مهمي ايفا مي کند. به نظرمن يکي ازويژگي هاي نقشبنديه اين است که بين طريقت و شريعت به موازنه کاملي معتقد است. اين البته درتمام طريقت ها وجود دارد اما نقشبنديه دراين موضوع موفق تر بوده است. ديگراين که من دردوران جواني سفرکردن را خيلي دوست داشتم. تحقيق و مطالعه درباره نقشبنديه بهانه خوبي براي مسافرت بود. لطف خدا نصيبم شد و ازبوسني تا مالزي به سرتاسر جهان اسلام مسافرت کردم.
ـ به نظرشما، صوفيان درطول تاريخ چه چيزهايي را با فرهنگ اسلام ترکيب کرده اند و براي انسان امروز چه چيزي دارند؟
از همه چيز مهمتر اين است که تصوف عملي ترين راه وفادارماندن به سنت پيامبر(ص) است. بسياري ازمسلمانان با پيوستن به طريقتي اصيل، وفاداري به سنت رسول الله را به عرصه عمل مي آورند. به اين ترتيب صوفي ها از زمان پيامبر(ص) تاکنون نوعي تداوم و استمرار را ايجاد کرده اند.
استاد! درکتاب هاي فقهي و کلامي غالباً با اصطلاحاتي چون قاعده، قانون، حکم و فتوا مواجهيم اما در آثارعرفاني معمولا سخن از دوست داشتن و محبت و عشق به ميان مي آيد. شايد مهمترين خدمت عرفان و تصوف به جامعه اسلامي ، تزريق همين معنويت و محبت باشد.
قطعاً همين طوراست. اما بايد توجه داشت که اين محبت، صرفاً درلفظ و بيان نيست. صوفيان، به ويژه نقشبنديان با برخورداري ازهمين محبت دست به جهاد هم زده اند. اين وضع درحال حاضردرقفقازو چچن ادامه دارد. اصولا موضوعي دراسلام نيست که صوفيان خدمتي به آن نکرده باشند. اين طورنيست که صوفيان و عرفاي بزرگ ،مثلا ابن عربي، امام رباني، و يا عبدالقادرگيلاني، درزندگي و آثارخود فقط به جنبه اي از جوانب اسلام پرداخته باشند. آن ها به اسلام به عنوان نظامي يکپارچه پرداخته اند. امروزصوفيان قادرند با زبان خود مسلمانان را دوباره با اسلام آشنا کنند، اما در استفاده از واژه صوفي بايد دقت داشت. زيرا کساني هستند که خود را صوفي و عارف مي خوانند درصورتي که درحقيقت چنين نيستند. منظورم اين است که معنويت به تصوف محدود نمي شود... .
ـ کمي درباره کتاب ها و مقاله هايتان توضيح دهيد.
... من مقاله اي هم درباره نقشبنديه درمنطقه تالش ايران که دراستان گيلان واقع است نوشته ام. منطقه جالب توجهي است. مردم اکثراً شافعي مذهب هستند. اطراف البته شيعه اند اما به هرحال مردم آن منطقه شافعي مانده اند و از اين نظرزيرتاثيرکردها هستند. بازرگانان و کارگران گروه گروه ازآذربايجان مي آيند و زبان ترکي به تدريج گسترش مي يابد و پيروان مذهب شيعه نيزدرحال افزايش است. با اين حال گرايش به نقشبنديه هنوزوجود دارد. خانقاه هايشان را ديدم. مقاله ام آن چنان مفصل نيست اما فکرمي کنم جالب توجه است. درشماره آينده مجله Journal of the History of Sufism که از سوي Thierry Zarcone درپنج جلد درفرانسه چاپ مي شود، منتشرخواهد شد. بعد ازپايان اين مقاله درصدد انجام يک کارمقايسه اي هستم. مي خواهم موضوع نقشبنديه درمالزي و بوسني را مقايسه کنم.
ـ چرا بوسني و مالزي؟
اين دو کشورمناطقي بسيار دورازهم هستند و مردمانشان فرهنگ اسلامي خاص خود را دارند. بوسني با اين که بخشي ازسرزمين عثماني بوده است، ازسنت هاي ويژه اي برخورداراست. من سال هايي که مطالعات نقشبنديه را تازه آغاز کرده بودم دو سه مرتبه به بوسني رفتم. حتي دربوسني مقاله اي ازمن درباره نقشبنديه منتشرشد. برايم سفرجالبي بود. بعد ازآن بود که فاجعه مشهور دربوسني رخ داد. سال 1996 که دوباره به بوسني رفتم برايم درس آموزبود. برخي ازدوستان قديمي ام را يافتم؛ برخي نيزشهيد شده بودند. دوباره به همان خانقاه ها سرزدم. مثلا به خانقاه اوکلاواک رفتم که ازنظرقدمت دومين خانقاه نقشبنديه دربوسني است. کروات ها بناي آن را دراثناي جنگ با خاک يکسان کرده بودند؛ به اين هم اکتفا ننموده، استخوان هاي شيخي را که موسس اين خانقاه بود اززيرخاک درآورده و سوزانده بودند. سنگ مزار او را شکسته بودند. اما به هرحال مردم منطقه، تلاش کرده اند آن جا را دوباره بسازند. سال 1999 کار بازسازي بحمدالله بسيار پيشرفت کرده و خانقاه دوباره بنا شده بود.
ـ دليل شدت کينه و تنفر کروات ها چيست؟ نکند نقشبنديه را عامل گسترش اسلام دربوسني ميدانند؟
سؤال جالبي است. بوسني شرقي منطقه اي کاملا مسلمان بود و صرب ها يک مسجد و يک سنگ قبر سالم درآن باقي نگذاشتند. مسلمانان را طرفدارخشونت اعلام مي کنند اما چه خوب بود اگر مسيحيان کمي به اعمال هم کيشان خود توجه مي کردند.
بله، من در بوسني به خانقاه هاي ديگرهم رفتم. برايم جالب بود که صوفيان دراثناي جنگ گروهي تشکيل داده بودند و يکي ازشيوخ نقشبنديه به نام بهاء الدين حاجي ميليچ نيزفرماندهي اين گروه را به عهده گرفته و عملا وارد جنگ شده بود. در بوسني چند خانقاه جديد هم ساخته شده و شرکت کنندگان در مراسمشان هم بيشتر جوان هستند. اين اتفاق مسرورکننده اي است البته. باز، مطلب جالب توجه ديگراين است که درجهان، تنها دولتي که به بوسني کمک کرد، ايران بود. درنتيجه بوسنيايي ها به ايرانيان علاقمندند. ايراني ها با خانقاه ها هم آمد و شد دارند...
اما درخصوص مالزي بايد بگويم که پيروان نقشبنديه درآن جا نيز برخي سنت هاي خاص خودشان را گسترش داده اند. آن ها دربين خود نوعي خلوت دارند که«سلوک» ناميده مي شود. اين کارسالي چند باراتفاق مي افتد. اين مساله درگذشته بين پيروان نقشبنديه وجود نداشته است. گذشتگان به چيزي تحت عنوان « خلوت درانجمن » قائل بوده اند. نوع خلوت درميان مسلمانان مالزي و اندونزي مشترک است.
پيروان نقشبنديه دربوسني درظاهرمجددي هستند اما ازامام رباني اطلاعي ندارند و با کتاب «مکتوبات» او آشنا نيستند. نقشبندي هاي مالزي، خالدي هستند اما آن ها هم خبرندارند که مولانا خالد بغدادي که بوده و چه کرده است؛ فقط نام او را مي دانند. درنظردارم چنين کاري تطبيقي را به انجام برسانم.
ـ نظرشما درباره لزوم تاسيس انجمني براي تحقيق آکادميک درخصوص نقشبنديه چيست؟
به نظر من فکرخوبي است. درآمريکا يکي ازشخصيت هاي پاکستاني اقدام به چنين کاري نمود و جمعيتي تحت عنوان Naqshbandi Founation for Islamic Education را تاسيس کرد. البته فعاليت آکادميکي مانند برگزاري کنفرانس يا انتشار نشريه ندارند. من طرح برگزاري يک کنفرانس بين المللي درباره « تاريخ نقشبنديه « را درذهن دارم.
در لاهور مرکزي به نام «حوزه نقشبنديه» تاسيس شده است. مي خواهند نسخ خطي و آثارکمياب مربوط به اين طريقت را جمع آوري و مهمترين آن ها را منتشرکنند. موفقيت و تداوم کارهايشان درآينده مشخص خواهد شد.
مهم تاسيس مراکزنيست، بلکه تداوم کارهاست. ...
ـ استاد! از مطالبي که بيان فرموديد به نام مجله تصوف ازشما بسيارتشکرمي کنيم.