من به خاطر اینکه خیلی سریع باید تصمیم می گرفتیم سوار یک هواپیمای جنگی شدم و خودم را به احمد آقا رساندم و مشکل مان را توضیح دادم سیاست ما این بود که نمی خواستیم امام را خیلی خسته کنیم.
آقای بهزاد نبوی گفتند این جنازه کشمیری نبود. ایشان گفتند ما برای اینکه ببینیم کشمیری هست یا نیست، افرادی را فرستادیم خانه اش ببینیم آیا هست، نیست؟ میخواستیم از خانواده اش مطلع شویم. ایشان گفتند وقتی رفتند دیدند که هیچ کس در خانهشان نیست.
با توجه به بافت خانواده و فرزندان ایشان و اینکه یکی از فرزندان ایشان (مجتبی) از اعضای فعال سازمان مجاهدین خلق بود و دیگری هم سمپات آنان به شمار میرفت، منافقین در بیت و دفتر ایشان نفوذ کرده و آن را پایگاهی برای فعالیتهای مخرب خود قرار داده و به گونه ای عمل کردند که حساسیت ایشان برانگیخته نشود.
هنوز مدت زمانی از این گفت و گو نگذشته و مسافت چندانی طی نشده بود و ما در بین راه دو پاسگاه ژاندارمری قوچان و چناران بودیم که ناگهان مشاهده کردیم که یک ماشین ارتشی از طرف مقابل ظاهر شده و به سوی ما می شتابد. گویا ماشین سواری ما را نشانه گرفته بود.
مرحوم ایت الله مهدوی کنی در خاطرات خود به نکات جالبی از تاریخ انقلاب اسلامی و بزنگاههایی که منشاء تحولات زیادی شده اند اشاره کرده اند.این مطلب برگرفته از کتابخاطرات مرحوم آیت الله مهدوی کنی است.