یک دفعه سوار یک تاکسی شدم راننده تاکسی مرد جوان سیدی بود با وقار و با هیبت و آرام
در همین حین یکی از مسافر ها حرف زد و بحثی بالا گرفت
راننده تاکسی چنان قوی و مستدل صحبت می کرد که همه به اتفاق حرفش رو قبول کردن در حالیکه همه ما تحصیلات بالا داشتیم
ولی وقتی با کنجکاوی از اسم و مدرک تحصیلیش سوال کردیم
ایشون در جواب سوال ما فقط تبسمی تلخ داشت
جامعه با بصریت باید تمام افردش در این اندازه فهم داشته باشن بصیرت به مدرک پول و مقام نیست چون نه تو دانشگاه بصیرت یاد میدن نه پول و مقام به آدم بصیرت میده بصیرت با تفکر به دست میاد تفکر ارتباطی به جایگاه اجتماعی نداره هر کسی میتونه تو احوالات خودش و جامعش تفکر کنه و به این نتایج برسه پس بصریت و نیسان آبی این بنده خدا باهم تناقضی ندارن و نفهمی خیلی آدم ها هم ربطی به مدرک وجایگاهشون نداره
مملكت گل و بلبل هست فقط هر از چند گاهي مسئولي چند ميليارد بالا ميكشه و فرار ميكنه يا بانك تاسيس ميكنه پول مردم بالا ميكشه يا حقوق و پاداش چند ده ميليوني براي خودش برداشت مي كنه! همين
در همین حین یکی از مسافر ها حرف زد و بحثی بالا گرفت
راننده تاکسی چنان قوی و مستدل صحبت می کرد که همه به اتفاق حرفش رو قبول کردن در حالیکه همه ما تحصیلات بالا داشتیم
ولی وقتی با کنجکاوی از اسم و مدرک تحصیلیش سوال کردیم
ایشون در جواب سوال ما فقط تبسمی تلخ داشت
خدایی پیاده شدن از ماشینش برای همه ما سخت شده بود