نمی توانستنم در این مواقع گریه نکنم. ناخودآگاه دلم از معصومیت و اخلاص دردانه ام می لرزید. اولین بار که قصد داشت به سوریه برود، خانه برایم شده بود بیت الاحزان.
همسر شهید حسین رضایی تعریف میکند: با بچهها مینشستیم و 4 نفری قرآن میخواندیم. از من میخواست گاهی کلمات را اشتباه بخوانم تا بچهها از ما غلط بگیرند و اعتماد به نفسشان بیشتر شود.
سیدمسافر، رزمنده شاخص لشکر فاطمیون در بین مدافعان حرم میگوید: باید قبل از محرم ۹۴ به تهران برمیگشتم. وقتی شهید صدرزاده متوجه شد، به من گفت: مسافر نرو، داریم میپریم، تا شهادت چیزی نمانده.
پدرش از رزمندگان دفاع مقدس بود؛ از آن دسته رزمندههایی که در جبهه هم در خط مقدم بود و هم مداحی میکرد، حالا که پسرش برای دفاع از حرم راهی شده بود، پشت تلفن به او گوشزد کرد: با یک بار اعزام، شهادت خبری نیست!
شهید مدافع حرم جواد جهانی سالها در عرصه فرهنگ قلم زده بود. وقتی بحث مدافعان حرم پیش آمد، وصیت کرد اگر شهید شد، پیکرش را در پارک دفن کنند تا مزارش مکانی فرهنگی برای حضور جوانان باشد.
بیرجند- رزمنده پیشکسوت خراسان جنوبی با اشاره به اینکه شهید سلیمانی تأکید کردند برای رزمندگان تیپ زینبیون نه فرماندهی، بلکه پدری کن، گفت: شبیه این توصیه را در مأموریت شرق کشور هم داشتند.
من با صحنههای خیلی زیادی مواجه شدم. جوانانی که زنهای خودشان را واسطه قرار دادند، با امضای همسران جوان خودشان، با امضای مادران خودشان، پدران خودشان آمدند پیش من و پیش کسان دیگری غیر من، واسطه کردند که آنها را به عنوان مدافع حرم بپذیریم.
روزی یکی از رفقا به من گفت شما پاسدارها حقوقهای خوبی دریافت میکنید. به او گفتم: این طور نیست! دیدم باور نمیکند، فیش حقوقیام را نشانش دادم. باز هم باور نکرد!
همسر شهید مدافع حرم علی عابدینی میدانست که همسرش برای دفاع از حرم به سوریه میرود، با اینکه ندای قلبش میگفت که نگذارد مرد خانهاش برود، اما پیش خودش میگفت: شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود!
همرزمان شهید مدافع حرم محمود رادمهر او را چمران لشکر ۲۵ کربلا میخوانند، شهیدی که تاکیتکهای جنگیاش باعث شد داعشیهای زیادی را به درک واصل کند. این شهید در وصیتنامهاش درباره راه رسیدن به عاقبت بخیری گفته است.