پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - 18 Apr 2024
 
۲

ماجرای فرماندهی شهید همدانی از روی برانکارد

سه شنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۲۷
کد مطلب: 812740
در اوج درگیری، که اطرافم توپ و خمپاره برزمین می خورد،طوری که فاصله ی سه متری خودم را نمی دیدم، یک نفر زد به پشتم و گفت: «خسته نباشی برادر!»
ماجرای فرماندهی شهید همدانی از روی برانکارد
گروه فرهنگی جهان نيوز: اولین ماموریت رزمی تیپ ۳۲ انصار الحسین، عملیات والفجر ۲ ، در منطقه حاج عمران بود. حاج عمران منطقه ای بسیار پیچیده و ناشناخته بود در محدوده ی دربندگان عراق، با ارتفاعات سر به فلک کشیده و دره های عمیق، که امکان جابه جایی نیرو و احداسپث جاده در آن بسیار مشکل  و به عبارتی نا ممکن بود.

روز قبل از عملیات، آقای همدانی با تعدادی از فرماندهان گردانها برای شناسایی منطقه رفتند زیر همان ارتفاعات. هلی کوپتر دشمن محل آن ها را شناسایی و چند راکت به طرف مکانی که آن ها مستقر بودند پرتاپ می کند.

یک ترکش نسبتا بزرگی به کمر حاج حسین، درست کنار ستون فقراتش می خورد و ایشان به شدت زخمی می شوند.

بلافاصله ایشان را به بیمارستان صحرایی منطقه ی عملیاتی منتقل می کنند. بچه ها فکر می کنند،با توجه به شدت جراحات، ایشان دیگر به منطقه برنمی گردند. حتی احتمال می دهندحاجی قطع نخاع شده باشند.

در بیمارستان صحرایی به ایشان می گویند وضعیت شما بسیاربغرنج است و سریع باید آتل بندی و به تهران منتقل شوید. اما آقای همدانی شروع می کنند به سرو صدا کردن و می گویند: «چه می گویید! بچه ها امشب عملیات دارند. من هم باید کنار آن ها باشم. اگر کمرم قطع هم بشود، حداقل باید در قرارگاه باشم و عملیات را هدایت کنم.»

اما کادر پزشکی زیر بار این ریسک نمی روند. بالاخره، با تلاش های ایشان و تماس با فرماندهان ارشد سپاه، به خصوص محسن رضایی‌، قرار می شود ایشان را با برانکارد ببرند تا فقط در قرارگاه مستقر شوند و از طریق بی سیم بانیروهایشان در تماس باشند.

ما از شب تا صبح عملیات درگیر بودیم. عملیات پیچیده بود. اوایل صبح، پاتک های شدید دشمن شروع شد. به دلیل نداشتن جاده ی پشتیبانی ، امکانات پشتیبانی هم وجود نداشت. در همان ساعات اولیه آذوقه و مهمات به پایان رسید.

در اوج درگیری، که اطرافم توپ و خمپاره برزمین می خورد، طوری که فاصله ی سه متری خودم را نمی دیدم، یک نفر زد به پشتم و گفت: «خسته نباشی برادر!»

 برگشتم و دیدم آقای همدانی اند. ایشان باید در قرارگاه اصلی می ماندند و نباید تکان می‌خوردند. چون احتمال داشت قطع نخاع شوند. ولی نتوانسته بودند دور بودن از خط مقدم را تحمل کنند. برای همین از روی برانکارد بلند شده و نه تنها از قرارگاه تاکتیکی جلوتر آمده بودند، بلکه وارد منطقه ی درگیری شده بودند.

گفتم: «آقای همدانی، مگه دکترها نگفتند وضعیت شما خوب نیست و احتمال قطع نخاع وجود دارد.» نگاهم کردند و گفتند: «اگر قرار است قطع نخاع شوم، می خواهم در کنار نیروهایم این اتفاق بیفتد.»

خاطره ای از «جعفر مظاهری»
برگرفته از کتاب «ساعت شانزده به وقت حلب»؛ روایت هایی از زندگانی شهید حسین همدانی

بیشتر بخوانید:
ماشین تشریفات فرمانده مشهور سپاه چه بود؟
دو شهید خاص از مدافعان حرم که باید در تاسوعا از آنها یاد کرد
ماجرای گلایه حاج قاسم از برخی فرماندهان در ماجرای سوریه
اقامت لاکچری یکی از فرماندهان سپاه در خارج +عکس و فیلم
خاطره درس آموز از شهید همدانی
جمله آقا که خستگی ۳ ساله شهید همدانی را از بین برد

ماجرای عصبانیت شهید همدانی از رفتار فرزندش
فوتبال داعشی‌ها با سر بریده و شب سخت شهید همدانی
ماجرای حس خاص نادر طالب زاده به شهید همدانی
ماجرای جالب از فرد همنام شهید همدانی
ماجرای کرامت انسانی شهید همدانی در بحبوحه جنگ
https://jahannews.com/vdcjx8eoyuqevaz.fsfu.html
jahannews.com/vdcjx8eoyuqevaz.fsfu.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *