بسیاری از تحلیلگران معتقدند زوج سیاسی ترزا می و ترامپ شباهت زیادی به زوج سیاسی دهه ۸۰ میلادی تاچر – ریگان دارد. همچنین برکسیت و انتخاب دونالد ترامپ به عنوان دو پدیده سیاسی که نتیجه آن پیروزی پوپولیسم بوده، نیز شباهتهای زیادی دارند. با توجه به این موضوع آیا می توان گفت رهبران دوکشور از این پس دو متحد جدایی ناپذیر خواهند بود.
به گزارش سرویس بین المللی جهان نیوز؛ بسیاری از تحلیلگران معتقدند زوج سیاسی ترزا می و ترامپ شباهت زیادی به زوج سیاسی دهه ۸۰ میلادی تاچر – ریگان دارد. همچنین برکسیت و انتخاب دونالد ترامپ به عنوان دو پدیده سیاسی که نتیجه آن پیروزی پوپولیسم بوده، نیز شباهتهای زیادی دارند. با توجه به این موضوع آیا می توان گفت رهبران دوکشور از این پس دو متحد جدایی ناپذیر خواهند بود.
تلاش برای ریگان شدن
دونالد ترامپ، میلیاردر فعال در حوزه معاملات ملکی و یکی از مجریهای معروف تلویزیونی آمریکا با ورودش به عرصه انتخابات ریاستجمهوری، برخلاف انتظارها آرای قابلتوجهی را به خود جلب کرد و چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا شد. هیچ کس فکرش را هم نمی کرد چنین چهره جنجالی نامزد حزبی شود که برندش محافظه کاری است. ترامپ به اعتقاد مخالفانش هم یک نابغه رسانه ای است و به صورت حرفه ای استفاده از این ابزار را می داند، با این حال در حوزه سیاست وی به همان اندازه یک تازه کار است.
بخش آنلاین «کریستین ساینس مانیتور» چندی پیش در مقالهای جالب به مقایسه ترامپ با رونالد ریگان، رئیسجمهوری اسبق آمریکا که او هم بازیگر بود، پرداخته است. در 1980 رونالد ریگان حتی برای رقابت بهعنوان نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری مشکل داشت اما رئیسجمهور شد و دو دوره در این سمت باقی ماند؛ حال ترامپ هم در سال 2017 شاید بتواند نوستالژی حضور ریگان در قدرت را احیا کند، چراکه شباهتهای زیادی میان شرایط این دو وجود دارد.
ریگان یک بازیگر سینما بود، سینمایی که عمر اثرگذاریاش را به عصر تلویزیون باخت و کنار رفت، او هم در ابتدای کار خود در سیاست، یک لیبرال بهتمام معنا بود و مبالغ هنگفتی به دموکراتها هدیه کرده بود، درست مانند رفتاری که ترامپ در گذشته داشته است. شباهتهای دیگری هم میان این دو میتوان یافت، ازجمله اینکه ریگان هم در انتخابات 1980 شانسی برای نامزدی از حزب جمهوریخواه نداشت و ترامپ هم در انتخابات مقدماتی 2016 همین شرایط را تجربه کرد، ریگان نخستین رئیسجمهوری آمریکا بود که طلاق گرفته بود و ترامپ هم سابقه دو ازدواج ناموفق منجر به طلاق را در پرونده خود دارد.
ترامپ خودش در مصاحبه با "شان هنیتی"، مجری فاکسنیوز درباره این شباهتها می گوید: «او (ریگان) نیز ابتدا یک دموکرات و لیبرال بود اما به یک محافظهکار بزرگ تبدیل شد، رئیسجمهوری بزرگ و رهبر بزرگتری شد، او حتی قلبی بزرگوار داشت و من هم قلبی بزرگوار دارم.»
شبه تاچر در داونینگ استریت
آن سوی اتلانتیک و در سرزمین آبا و اجدادی آمریکایی ها، یعنی جایی که مردمش برند محافظه کاری را از آن خود می دانند، هم داستانی مشابه در جریان است. با پایان دوئل برای تکیه زدن بر کرسی نخستوزیری بریتانیا رسانه ها از بازگشت شبه تاچر به خانه شماره 10 نوشتند. آنها از «ترزا می» به عنوان دومین «بانوی آهنین» بریتانیا یاد میکنند؛ لقبی که پیش از این، از آن «مارگارت تاچر» نخستین نخستوزیر زن بریتانیا بود؛ ترزا می 60 ساله حالا پشت میز تاچر نشسته است و قرار است وست مینیستر را در یکی از بحرانی ترین برحه های تاریخی هدایت کند.
«می» سیاستمداری است که در 6٠ سال گذشته بیشترین زمان را به عنوان وزیر کشور در این پُست پردردسر دوام آورده و توانسته جایی را در کتابهای تاریخ به خود اختصاص دهد. می را از نظر سرسختی و اراده قوی با تاچر مقایسه میکنند، و از سوی همقطاران حزبی خود زنی آگاه و مصمم توصیف میشود. افکار عمومی او را قوی و خونسرد میدانند. اگرچه مارگارت تاچر و ترزا می از بسیاری جهات تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند، اما آنچه در هر دو سیاستمدار مشترک است، شخصیت قوی و توانایی آنان در جلب احترام سیاستمداران جامعه سیاسی است. اکنون بسیاری از تحلیلگران بر این باورند، ترزا می، سیاستمدار زن دیگری از حزب محافظهکار، میتواند بانوی آهنین دیگری باشد.
تاچریسم و ریگانیسم و تثبیت برتری غرب
30 سال پيش، رونالد ريگان و مارگارت تاچر باعث وقوع انقلابي مهم در عرصه تفكر اقتصادي و نيز سياست خارجي شدند. امری که باعث باز تعریف محافظه کاری انگلوساکسونی شد. رابطه تاچر و ریگان به گونه ای بود که سالها بعد برخی از "حس پر رنگ خانم مارگارت تاچر نخست وزیر سابق بریتانیا به رونالد ریگان رئیس جمهور وقت امریکا " سخن گفتند.
ریگان و تاچر تقریباً به طور همزمان با شعار تجدید ساختار اقتصادی وارد عرصة انتخابات شدند و بعد از پیروزی به ترتیب اقتصادهای آمریکا و انگلستان را در معرض آزادسازیهای گسترده قرار دادند، از نقش دولت در ادارة امور کاستند و روابط بازار آزاد را به عرصههای جدید و بعضاً بکر گسترش دادند و به طور کلی منادی سیاستی شدند که اندکی بعد نئولیبرالیسم نام گرفت.
سیاستهای نولیبرالی اقتصادی تاچر و ریگان در عرصه بینالمللی بهنوعی با تنشزدایی با شوروی همراه بود، البته پس از روی کار آمدن گورباچف. گورباچف در شوروی قدرت را در دست داشت و نگاه وی به سوسیالیسم، نوعی اصلاحطلبی و بلکه تجدیدنظرطلبی بود. وی دو برنامه اصلاحی را در دستور کار داشت که در عرصه سیاسی به «گلاسنوست» و در عرصه اقتصادی به «پروستاریکا» شهره بودند. اما بهواقع این تنشزدایی نه ناشی از عزم مصالحهجویانه سران غربی چون تاچر و ریگان بلکه ناشی از ناتوانی اتحاد شوروی در ادامه تقابل و ضعف شدید این کشور رو به فروپاشی بود.
از دیگر سو، محیط روانی گورباچف هم با استالین، خورشچوف و برژنف تفاوت جدی داشت. شاید بتوان ادعا کرد که او از اساس به مارکسیسم باور جدی نداشت و اگر داشت انگارههای او شامل تجدیدنظرطلبی جدی در عرصه مارکسیسم – لنینیسم بودند. همین وضعیت سرانجام در دسامبر ۱۹۹۱ به فروپاشی بلوک شرق انجامید. به هر صورت، تاچریسم و ریگانیسم را باید تلاشی جدی برای تثبیت برتری غرب و نظام سرمایهداری بینالملل در جهان انگاشت.
در عرصه سیاست خارجی، دوران تاچر، انگارههای نوواقعگرایانه خالی از وجه نبودند. وی همانطور که بیبیسی هم در گزارشی تصریح کرده است، بهدنبال احیای جایگاه بریتانیا در نظام بینالمللی بود که پس از جنگ دوم جهانی رو به افول قرار گرفته بود. حالا با روی کار آمدن ترزا می در انگلیس و ترامپ در آمریکا، منتقدین بار دیگر از احتمال تکرار عصر دو قلوهای افسانه ای سخن می گویند.
تاریخ تکرار نمی شود
ترزا می می گوید: «بسیار خوشحال از دیدارم با ترامپ هستم. این نشانه تقویت رابطه محکم بین دو کشور است. بریتانیا و ایالات متحده رابطه ای بسیاری طولانی از اتحاد و دوستی دارند و می خواهیم کاری کنیم که در آینده نیز همواره در این رابطه دوجانبه منافع ملی دو کشور در نظر گرفته شود.»
اما تفکرات اقتصادی حزب حاکم در بریتانیا که کاملا طرفدار جهانی شدن اقتصاد و پیمانهای تجاری بین المللی است می تواند تضادهای زیادی با تفکرات مقامات دولت جدید ایالات متحده داشته باشد. مقاماتی که در این موضع کاملا با احتیاط عمل می کنند. از این روز به بعد دیگر اولویت آمریکا، آمریکا خواهد بود. هر چند ترامپ در موارد بسیاری از برکسیت حمایت کرده است. اما به نظر نمی رسد دوکشور بتوانند مانند گذشته روابط محکم تجاری دوجانبه را حفظ کنند.
بریتانیا در پی قطع نفود در اروپای پس از برکسیت نیاز به یک متحد قوی چون آمریکا دارد اما بدلیل موقعیت جغرافیایی بریتانیا در اروپا دوری کامل از اروپا و نزدیکی به آمریکای ترامپ که نگاه مثبتی به اروپا ندارد به نظر حساب بازکردن روی روابط دوجانبه تجاری کاملا واقع بینانه نباشد. از سوی دیگر ترامپ بارها تاکید کرده است که با عملکرد ناتو، پیمان آتلانتیک شمالی، موافق نیست. دونالد ترامپ گفته است: «پیش تر گفته ام که ناتو مشکلات زیادی دارد. چرا که سالها پیش تشکیل شده است و در درجه دوم باید گفت متحدان اروپایی آنچنان که باید و شاید در این سازمان سرمایه گذاری نمی کنند.»
اما بریتانیا یکی از مهمترین کشورهای عضو ناتو است. با خروج از اتحادیه ناتو تنها پیمان نظامی است که بندن می تواند روی آن سرمایه گذاری کند. با این حال ترزا می اعلام کرده است که ترامپ را در اینباره قانع کرده است و از رئیس جمهور آمریکا قول حمایت از ناتو را گرفته، اما جزئیات و دلایل این تغییر نظر اعلام نشده است. امریکا نیاز به دوستان نزدیکی در اروپا دارد و بریتانیا دوباره به گونه ای مدیریت کرده است تا نماینده این قاره برای برقراری هر گونه ارتباط با دولت جدید روی کار آمده ایالات متحده باشد.
به عقیده تحلیلگران سیاسی دو رهبر بریتانیا و آمریکا بدلیل انزوای سیاسی در قاره های خود اقدام به نزدیکی دوجانبه خواهند کرد. اما تفاوت در نگاه و تضاد آنها روی مسایل اقتصادی سیاسی و نظامی است. به همین دلیل شاید هنوز زود باشد تا تعامل و تفاهم بی سابقه تاچر و ریگان دوباره بین دو رهبر کنونی دو کشور برقرار شود.