ایشان در دارخوئین مین کاشته بودند دقیقا یادن است که برادر رحیم صفوی تماس گرفتند با قرارگاه غرب و گفتند ایشان را بفرستید بیاید جنوب زیرا تعدای از مین هایی که خودشان کاشته است ما نمی توانیم آنها را خنثی کنیم. چون می خواهیم عملیات انجام دهیم این عملیات هم قبل از عملیات فرمانده کل قوا بود و ایشان از سومار به مدت ده روز به جنوب رفتند و مین ها را خنثی کردند.
سرویس فرهنگی جهان- شهید قامت بیات در سال 1340 در یکی از روستاهای توابع شهرستان زنجان و در خانواده مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی نقش بسیار فعالی در مبارزه با رژیم ستم شاهی در شهر زنجان را به عهده داشته است.
شهید بیات به انقلاب و اسلامی و رهبری حضرت امام و خدمت در سپاه عشق می ورزید. پس از آغاز تجاوز رژیم بعث با همرزمانش به میادین نبرد شتافت و بارها و بارها در جبهه های مختلف حضور داشت و با مسئولیت های فرماندهی گروهان و گردان و با شایستگی که از خود نشان داده بود فرماندهی تیپ الهادی به ایشان واگذار شد و توانست این تیپ را تشکیل و سازماندهی کند.
وی پس از شرکت در عملیات های مختلف و وارد کردن ضربات کاری بر پیکر دشمن بعثی بالاخره در تاریخ 18/11/61 در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه کوه های میشداغ در حالی که برای شناسایی به منطقه عملیاتی رفته بودند در اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهدات نائل آمدند و روحشان به ملکوت اعلی پیوست .
براستی که او به معنای واقعی قامت بود و با قامتی راستا در مقابل متجاوزین ایستادگی کرد.
شهید قامت بیات از نگاه مادرش
شهید قامت پسر خیلی پاکی بود از کودکیش یک روز من او را به مکتب گذاشتم تا قرآن خواندن را بیاموزد. شهید قامت صبح ها برای فراگیری قرآن به مکتب می رفت و بعد از ظهر به اکابر می رفت. در دوران به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی پسرم نقش بسیار فعالی داشت. قبل از شهادت چهره وی چنان نورانی شده بود که مشخص شده بود نور شهادت و نور الهی بر او تابیده و به آرزوی دیرینه خود همان لقاء به ملکوت الهی بود، خواهد رسید.
محمد اسماعیلی همرزم شهید
با اینکه تخصص شهید بزرگوار مربی نظامی بود و طبیعتا کار مربیگری یک مقداری همراه با خشونت و عصبانیت می باشد ولی آن مدتی که ما با ایشان بودیم شاید به جرات عرض کنم که یک مورد هم ایشان را به صورت خشمگین و یا عصبانیت ملاحظه نکردم و خیلی با برادران زیر دست خود صمیمی و مهربان بود.
شهید حاج رحیم تاران همرزم شهید
خاطره ای از کارایی شهید؛ ایشان در دارخوئین مین کاشته بودند دقیقا یادن است که برادر رحیم صفوی تماس گرفتند با قرارگاه غرب و گفتند ایشان را بفرستید بیاید جنوب زیرا تعدای از مین هایی که خودشان کاشته است ما نمی توانیم آنها را خنثی کنیم. چون می خواهیم عملیات انجام دهیم این عملیات هم قبل از عملیات فرمانده کل قوا بود و ایشان از سومار به مدت ده روز به جنوب رفتند و مین ها را خنثی کردند.
خاطره خواب پدر از شهادت فرزند
پدر ایشان قبل از شهادت قامت، در خواب دیده بودند که یک نفر با سیمای نورانی آمده و پتو را از سر او کشیده و گفته بود اما فردا قامت را به میهمانی خواهیم برد پدر قامت در جواب گفته بود اشکالی ندارد او را ببرید. همین که از خواب بیدار شده بود به یک نفر سفارش کرده بود که بروید و به قامت بگوئید هر چه زودتر خودش را به من برساند و آن روزها شدت عملیات والفجر مقدماتی زیاد بود.
شهید قامت بیات با شنیدن در خواست پدر خود را به پدر رسانده و چند لحظه ای همدیگر را ملاقات می کنند و در این حین پدر خواب خودش را برای پسرش بازگو می کند. ولی شهید قامت بیات تنها سکوت کرده و لبخند شادی بر لب می نشاند و سپس بعد از خداحافظی دوباره به خط بر می گردد و این دیدار آخرین دیدار پدر و پسر بود و سرانجام دلاور و سردار زنجان به فیض شهادت نائل می گردد و به آرزوی دیرینه خودش می رسد.
مناجات شهید
پروردگارا در دنیا و آخرت بما نیکی ببخشای و از آتش دوزخ نگاهمان دار .
خداوندا، در این مبارزه پایداری را بر ما فرو ریز و گامهایمان را استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان گردان .
خداوندا : ما را با گروه ستمکاران همراه مگردان
فرازهایی از وصیتنامه شهید
من پاسدار خونهای به زمین ریخته شده در 15 قرن خط سرخ شهادت تشیع در این عصر استثنائی و مخاطره آمیز هستم . و مسئولیها بر دوشهایم سنگینی می کند . وقتی به آینده و گذشته می نگرم پس از تعمق و اندیشه به این نتیجه می رسم که دو راه درپیش خود دارم راه اول آن است که همچون سرور شهیدان امام حسین (ع) و یاران با وفای او که در محشر کربلا جان باختند انتخاب کنم و به صف شهدای کربلا بپیوندم یا اینکه راه دوم را انتخاب کنم و تن به ذلت داده و همچون طاغوتیان و یزیدیان زمانه حیوان گونه و درنده خو باشم و هیچ حرکتی نداشته باشم و هیچ در هیچ و فنا گردم .
و در این دنیا نزد خداوند و در برابر خون پاک شهدا و مجروحین مسئول و در آن دنیا نیز به آتش دوزخ خداوند متعال گرفتار شدم . پس در نتیجه راه نخست را انتخاب می کنم و تصمیم راسخ می گیرم برای مقابله با ظالمان و کفار هجرت کنم.