به گزارش جهان به نقل از برهان، تحولات چند سال گذشته در اتحادیهی اروپا و به ویژه منطقهی یورو دو موضوع را بیش از گذشته آشکار کرده است: نخست، قدرتیابی روزافزون آلمان در حوزهی اقتصاد و سیاست اتحادیه اروپا و دوم، نفرت و نگرانی فزایندهی مردم و برخی دولتهای اروپایی نسبت به آلمان.
جایگاه آلمان در اتحادیهی اروپا
آلمان در طول چند دههی گذشته یکی از مهمترین ستونهای شکلگیری و تداوم اتحاد و همگرایی اروپایی بوده است. از دید آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، اتحاد اروپایی سازوکاری بود که به خوبی میتوانست آلمان را مهار کند. از سوی دیگر آلمان، که به خوبی از میزان حساسیت و نگرانی جهان نسبت به خود آگاه بود، همواره سعی کرده است تا ضمن پرهیز از مسائل نظامی و امنیتی، قدرت خود را این بار در حوزهی اقتصادی و سیاسی و در قالب اتحادیهی اروپا به دیگران ارائه کند.
با گذشت سه دهه از فروپاشی دیوار برلین و اتحاد مجدد آلمان، این کشور تبدیل به محور معادلات سیاسی و اقتصادی در اتحادیهی اروپا شده است. اگرچه آلمان همچنان در حوزهی نظامی از جایگاه پایینی در اتحادیهی اروپا برخوردار است، اما رشد قدرت سیاسی و اقتصادی این کشور در طی چند دههی گذشته در اتحادیهی اروپا غیرقابل انکار است. در شرایط کنونی، آلمان تنها کشوری است که گفته می شود اراده لازم را برای نجات یورو و خروج اتحادیهی اروپا از بحران دارد. آنگلا مرکل، صدر اعظم قدرتمند این کشور، برای روند همگرایی اروپایی نسخه میپیچد و برای اعطای کمک مالی به کشورهای بحرانزدهای مانند یونان و قبرس شرط میگذارد؛ در حالی که اقتصاد بسیاری از کشورهای اروپایی با رکود همراه است و نرخ رشد اقتصادی آنها با روند نزولی مواجه است، اقتصاد آلمان همچنان از ثبات و پویایی برخوردار است.[۱] اگرچه قدرت سیاسی و اقتصادی آلمان در اتحادیهی اروپا محصول تحولات چند سال گذشته نیست، اما وقوع بحران اقتصادی و فروپاشی اقتصاد برخی کشورهای حوزهی یورو به آلمان این فرصت را داد تا در قامت ناجی یورو خود را مطرح کند. آلمان، در چند سال گذشته، محور تمامی تلاشها برای جلوگیری از فروپاشی یورو بوده است و در صورت لزوم کمکهای مالی نیز در اختیار کشورهای بحرانزده قرار داده است. (۲) با این حال، در طی چند سال گذشته، مخالفتها و نفرت مردم و برخی دولتهای اروپایی نسبت به آلمان افزایش پیدا کرده است.
افزایش نفرت از آلمان
در طی هفتههای گذشته، تظاهرات مختلفی در کشورهای یونان، قبرس و اسپانیا در مخالفت با آلمان و سیاستهای این کشور صورت گرفته است. در این تظاهرات، عکسهای مرکل و هیتلر در کنار هم قرار گرفته است که نشان میدهد از نظر مخالفان، برلین در حال تبدیل شدن به آلمان زمان هیتلر است که خیال تسلط بر کل اروپا را در سر میپروراند!
شکلگیری سیستم پولی واحد یورو و همچنین بانک مرکزی اروپا متأثر از سیاستهای آلمان بود و نظام بانکی و پولی اروپایی به نوعی الگوبرداری از سیستم پولی و بانکی این کشور است. کشورهای اروپایی برای عضویت در واحد پولی یورو باید پیششرطهایی را رعایت کنند. اعمال این پیششرطها برای هماهنگی بیشتر و نزدیک کردن سطح اقتصادی دولتهای عضو بود؛ اما با بروز بحران اقتصادی، معلوم شد که اقتصاد برخی از کشورهای عضو از شکنندگی بالایی برخوردار است. با این حال دولتها و شهروندان کشورهای عضو حاضر نیستند مسئولیت این موضوع را به عهده بگیرند.
هماکنون پس از گذشت چند سال از بروز بحران، مردم کشورهای بحران زده اروپایی از یک طرف شاهد کاهش استانداردهای زندگی خود، افزایش تورم و بیکاری در کشور خود هستند و از طرف دیگر شاهد برخورد دستوری آلمان با دولت این کشورها و تجویز نسخههای ریاضت اقتصادی می باشند. آلمان از موضع قدرت دربارهی کمک به کشورهای بحرانزده برخورد میکند و بیش از هر چیزی بر اعمال سیاستهای ریاضتی در کشورهای بحرانزده تأکید میکند. این موضع از سوی مردم این کشورها، که آلمان را مقصر اصلی بروز و تداوم بحران در کشورهای خود میدانند، قابل پذیرش نیست. آنها آلمان و مرکل را در سودای سلطه بر تمام اروپا میدانند. روزنامهی اسپانیایی ال پاییس در یکی از مطالب خود گفته بود مرکل همانند هیتلر به تمام اروپا اعلام جنگ کرده است. همچنین در تظاهرات متعدد در این کشور پلاکاردهایی از مرکل، که بر روی آنها سبیل هیتلری حک شده بود، قابل مشاهده بود.
این نوع نگاه تنها محدود به شهروندان اروپایی نیست، بلکه برخی دولتهای اروپایی مانند فرانسه و انگلستان با نگرانی و حسادت بیشتری به نقش آلمان نگاه میکنند. آنها از یک طرف تصور میکنند که سهم آلمان از دستاوردهای همگرایی اروپایی از آنها بیشتر بوده است و از سوی دیگر، تصور میکنند که با تداوم همگرایی اروپایی ناچار خواهند بود با یک آلمان قدرتمندتر در اروپا کنار بیایند. اگرچه آلمان در گذشته نیز مورد نفرت برخی از مردم اروپا بوده است،[۳] اما دلیل نفرت فزایندهی مردم و برخی دولتهای اروپایی از این کشور را در طی سالهای گذشته میتوان متأثر از دو عامل دانست: نخست اینکه برخی از مردم اروپایی به ویژه در کشورهایی مانند یونان و اسپانیا، با دیدن رفاه نسبی و اوضاع اقتصادی مناسب شهروندان آلمانی، به آنان حسادت میکنند و تصور میکنند که رفاه و پیشرفت آنان به قیمت فقیر شدن خودشان حاصل شده است؛ اما نکتهی دوم و مهمتر اینکه، با قدرتیابی بیشتر آلمان و افزایش نفوذ این کشور در اروپا و با توجه به رشد گرایشهای نئونازیستی در این کشور، بسیاری نگران بازگشت آلمان به گذشته هستند. هنوز تصور «آلمان هیتلری» در ذهن بسیاری از مردم اروپا وجود دارد و به هر میزان که قدرت این کشور افزایش یابد، نگرانی از ظهور مجدد تمایلات قدرتطلبی آلمان نیز تقویت خواهد شد.
در هر صورت، ظهور مجدد آلمان امروزه موضوعی است که بر همگان آشکار شده است. مردم و دولتهای اروپایی به خوبی میدانند که برای خروج از بحران به کمک آلمان نیاز دارند؛ اما از سوی دیگر این را نیز میدانند که در صورت اجرای برنامهها و طرحهای آلمان، ناگزیر خواهند بود تا نقش رهبری ویژه این کشور را در اروپا بپذیرند.
واکنش آلمانیها
شهروندان آلمانی هنگامی که با این تظاهرات و شعارها مواجه میشوند و میبینند که مردم یونان و اسپانیا عکس مرکل و هیتلر را کنار هم قرار میدهند، این سؤال را از خود میپرسند: «مگر اینها همان مردمی نیستند که مالیات ما به عنوان کمک برای حل بحران در کشور آنان ارسال میشود، پس چرا اینقدر از آلمان نفرت دارند؟»
آنها حتی پیش از این نیز با اعطای کمک مالی به کشورهایی مانند یونان و اسپانیا مخالف بودند، اما این اقدامات باعث میشود که مخالفت آنها افزایش یابد. از نظر مردم آلمان، مردم کشورهایی مانند یونان و اسپانیا در قبال کمکهای آلمان «نمکنشناسی» کردهاند و بنابراین دیگر نباید به آنها و همچنین هیچ کشور دیگری کمک کرد. این واکنش تنها به مردم آلمان محدود نبود و برخی از مقامات دولت این کشور نیز به تظاهرات ضدآلمانی واکنش نشان دادند.
گیدو وستروله، وزیر خارجهی آلمان، این اقدامات را غیرمنصفانه خواند. همچنین ولفانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان، کسانی را که از آلمان گلایه میکنند به بچههایی تشبیه کرد که در امتحانات نتایج چندان خوبی نمیگیرند و به دانشآموزان زرنگتر (آلمان) حسادت میکنند. آنگلا مرکل نیز ضعف و تنبلی کشورهای مذکور را مهمترین عامل بروز بحران در این کشورها دانست و با اعلام اینکه مدل اقتصاد این کشورها شکستخورده است، به طور تلویحی آنان را به پیروی از الگوی اقتصادی آلمان دعوت کرد.
با توجه به اینکه در سال جاری آلمان انتخابات عمومی را در پیش دارد و همچنین با توجه به اینکه مردم این کشور بیش از گذشته با اعطای کمکهای مالیاتی به کشورهای بحرانزده مخالف هستند، به نظر میرسد که حزب حاکم این کشور نیز محدودیتهای بیشتری را در این زمینه اعمال کند.
فرجام سخن
اروپا ناچار است، علیرغم میل خود، بین تداوم بحران و نقشآفرینی بیشتر آلمان یکی را انتخاب کند. آلمان و اتحادیهی اروپا میتوانند نقش مکمل یکدیگر را ایفا کنند. اتحادیهی اروپا میتواند از قابلیتهای آلمان استفاده کند و آلمان نیز میتواند در سایهی اتحادیهی اروپا به پیشرفت خود ادامه دهد، اما این روند به طور طبیعی با نگرانیها و واکنشهایی مواجه خواهد شد. امروزه فعالیت گروههای نازیستی و همچنین استفاده از نماد نازیستی در این کشور ممنوع است، با این حال، ظهور برخی گروههای نازیستی زیرزمینی باعث بروز نگرانی هم در آلمان و هم سایر کشورهای اروپایی شده است. حزب نوظهور «بدیلی برای آلمان»، که آشکارا دیدگاههای ضداروپایی دارد، در صورت کسب ۵ درصد آرا میتواند به مجلس این کشور راه پیدا کند. نگرانی و نفرت از آلمان، که دارای زمینهی تاریخی است، با وقوع بحران اقتصادی و بحران یورو در چند سال گذشته افزایش یافته است و به نظر میرسد که در آینده نیز بر دامنهی آن افزوده خواهد شد و به هر میزان که بحران تداوم پیدا کند، این شکاف نیز عمیقتر خواهد شد.