سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 7 May 2024
 
۰
۱

ماجرای کودکی که عاشورا به فکه آمد

جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۷
کد مطلب: 264230
استاد رحیم پور تعریف می‌کرد که سالیان سال است ظهر‌ عاشورا را در جاهای مختلفی تجربه کرده‌ اما هیچ شب و ظهر عاشورایی مثل فکه برایش دوست‌داشتنی نبود.
به گزارش جهان به نقل از‌ خبرگزاری دانشجو، هر سال مراسم عزاداری ظهر عاشورا، به همت «موسسه فرهنگی، رسانه ای عاشورا» در منطقه عملیاتی فکه برگزار می گردد.
 
عاشورای فکه رنگ و بوی کربلا را دارد و گوشه ای از غربت و مظلومیت آن را به تصویر می کشد، چرا که فکه مقتل 120 شهیدی است که در تشنه کامی به مولای خود اقتدا کرده و به دیدار محبوب شتافتند.
 
در میان کارهای فرهنگی که امروز با هزینه های گزاف و بعضا با کیفیت و محتوای اندک و یا کوتاه مدت و گذرا در جامعه عرضه می گردد، مراسم ظهر عاشورای فکه به حق سنتی عظیم است که ابعاد فرهنگی، ایدئولوژیکی آن در گذر زمان آشکار خواهد شد.
 
در بین مجریان این سنت هم رزمنده دیروز هست، هم رزمنده امروز، که جنگ را ندیده اند و در جبهه فرهنگی می جنگند. مایل بودیم با تمام عوامل برنامه گپ و گفتی داشته باشم اما برخی عازم کربلای معلا بودند و برخی هم بر این عقیده که حرف دل را نباید گفت.
 
به بهانه اربعین حسینی به نیابت از همه عاشورایی های فکه، پای صحبت سه تن از دست اندرکاران این مراسم معنوی یعنی آقایان کوه فر، خیر الامور و دلاوری نشستیم تا از حال و هوای عاشورا در فکه که چهاردهمین سال خود را پشت سر نهاده است، قدری برایمان بگویند.

* مراسم ظهر عاشورای فکه چه طور کلید خورد؟
 
14 سال پیش در ایام راهیان نور که گروه تفحص لشگر 27 حضرت رسول(ص) در منطقه حضور فعال داشتند و شهیدان محمودوند، پازوکی، زمانی، شهبازی و... در قید حیات بودند، ظاهراً شهید محمودوند بنا گذاشته بود چون ایام راهیان نور با عاشورا مقارن شده است، در فکه یک احسانی بدهد و مراسمی برپا کند. ایده اولیه برنامه هم همان سال شکل گرفت که دوستان مجموعه عاشورا هم سهم کوچکی در آن مراسم معنوی داشتند. در واقع کلید اولیه ظهر عاشورای حسینی همان جا زده شد.
 
اما سال بعد از حضور شهید محمودوند محروم شدیم، بنا شد عَلمی را که علی آقا برافراشته، پابرجا نگه داریم و همه ساله برگزار شود. سال بعد مجید آقای پازوکی شهید شد، سال بعد زمانی، شهبازی و ما هر سال عزیزی را از دست دادیم، طلبیده شدند و رفتند.
 
در همان حال و هوای شهادت هر ساله بچه‌ها، از من پرسیدند اگر بخواهی برای فکه عنوانی بگذاری چه می‌گویی؟ گفتم: سکوی پرواز. برات خیلی از بچه‌ها برای شهادت نیز همان ظهر عاشورا گرفته شد. ماها در آن چند روز که جمع می‌شویم تا مراسم برگزار شود به نوعی اعتکاف‌مان است، رزق و روزی و بیمه کارمان را از خود آقا می‌خواهیم، به یمن وجود آقا این اتفاق افتاد و سال به سال برکت داشت.
 
در واقع پایه گزار اصلی ظهر عاشورای حسینی فکه خود شهید محمودوند بود. اوایل امکاناتی نبود که استقرار پیدا کنیم و در آن سال‌ها برگزاری مراسم خیلی سخت بود اما با عشق و علاقه و همت دوستان این برنامه برگزار شد، هر سال هم جمعیت بیشتری می‌دیدیم.
 
* چه طور مؤسسه عاشورا با بچه‌های تفحص لینک شد؟
 
یک رفاقتی بین بچه‌های مجموعه عاشورا و شهید محمودوند بود. هر از گاهی که دلشان می‌گرفت، غبار زمانه و آب و هوای شهر اذیتشان می کرد یا می‌خواستند یک تهذیب نفسی انجام بدهند، سالی یکی دوبار به فکه می‌رفتند. در واقع تنها جایی که خیلی بکر بود و آن فضا را مهیا می‌کرد،‌ فکه بود. هر وقت ما کم می‌آوردیم و نیاز به اکسیژن داشتیم، برای نشست و برخاست با آدم‌های آسمانی امثال پازوکی و... به آن جا می‌رفتیم.
 
از طرفی چون کار فرهنگی می‌کردیم ارتباط تنگاتنگی با بچه‌های تفحص داشتیم، تعدادی از بچه‌ها برای گرفتن عکس و فیلم به آن جا می‌رفتند. خود شهید محمودوند ضمن اینکه در قسمت تفحص کار می کرد یک نگاه فرهنگی هم داشت، قبل از آمدن راهیان نور سعی می‌کرد فضا را آماده کند.

* برنامه‌ریزی این مراسم به چه صورت انجام می گیرد؟
 
برخلاف مراسم‌ هیئت‌های بزرگ مذهبی که رسم است شما از چند ماه قبل با سخنران و مداح هماهنگ کنی اما این جا مرسوم است که سخنران زنگ می‌زند و می‌گوید؛ امسال من را از لیستتان حذف نکنیدها، من بنا دارم امسال هم بیایم. یا مداح هم همین‌طور. بعضی‌ها زنگ می‌زنند که نذر داریم بیاییم ظهر عاشورا آنجا سخنرانی یا مداحی کنیم. بچه‌ها شش ماه مانده به مراسم زنگ می‌زنند اسم ما را هم یادداشت کنید گریه می‌کنند، ما را هم ببرید. این فضا وصف شدنی نیست.
 
یک بار استاد رحیم پور را برای مراسم دعوت کردیم. ایشان تمام 5-4 روزی که ما آنجا بودیم در کنار ما در فکه بودند. در آنجا رسم است بعد از نماز مغرب و عشاء سخنرانی، مداحی و مراسم عزاداری برگزار می‌کنیم.
 
ظهر عاشورا ایشان گفتند: سالیان سال است که ظهر‌ عاشورا را در جاهای مختلفی تجربه کرده ام،‌ ولی در طول عمرم هیچ شب و ظهر عاشورایی مثل فکه دوست‌داشتنی نبود.
 
اینجا خیلی به کربلا نزدیک است، به راحتی می‌شود اهل آسمان را لمس کرد و با آنها خلوت کرد.
 
احساس می‌کنم این دوره، ساعتِ قرار ما است، به نحوی ماها را از خودمان دور می‌کند، شنیده بودم حال و هوای جنگ آدم را درگیر می‌کنه اما ندیده بودم. این جا هم همین طور است، حال و هوای آن آدم را درگیر می کنه و شما را احاطه می‌کند. خود من شخصاً هر سال دنبال این هستم که امسال چه کسی می‌پرد، برای همین به چهره بچه‌ها، به شکل بچه‌ها، به رفتار بچه‌ها با دقت نگاه می‌کنم تا ببینم امسال سهم کی شهادت می‌شود.
 
واقعاً بچه‌ها از خودشان می کنند. واقعا اثرات این 5-4 روز، یک سال ما را بیمه می‌کند. تا می‌خواهیم خطا کنیم خودمان را جمع می‌کنیم، چون احساس می کنیم قراری با آقا گذاشتیم اگر آن موقع دوکوهه عقبه‌ای بود برای جهاد اصغر، امروز مناطق عقبه‌ای است برای جهاد اکبر!
 
سال‌های اول خیلی سخت بود. حتی امکانات اولیه مثل سرویس بهداشتی، برق و صوت هم نبود. کسی به دیگری نگفت چه کار کنیم، بچه‌ها با جان و دل، چاله می‌کندند برای سرویس بهداشتی. سال بعد برای تمیزکردن این‌ها وضع ناجوری بود ولی بچه‌ها با جان و دل کار می کردند و می گفتند همین قدر که اسم ما یک گوشه‌ای از طرف اباعبدالله ثبت بشه کافی است.
 
تا کسی نیاید و در آن فضا با بچه‌ها زندگی نکند، آن شب‌ و روزها و حال و هوای آن را درک نمی کند. همه می‌گویند چه کار کنیم که سال بعد اسم ما از این دفتر خط نخورد. در جمع بچه‌ها همه حتی سخنران و مداح داوطلب هستند و هر زائری می گوید ای کاش بار آخرم نباشد، آخرین زیارتم نباشد. ما احساس می‌کنیم خود به خود همه امکانات برنامه مهیا می‌شود.
 
ما هر سال از میان داوطلبان انتخاب می‌کنیم. از یکی دو ماه قبل جلسات پیگیری کارها، فضاسازی و حتی محتوی روضه شروع می شود. چون معتقدیم آنجا باید روضه خوانده شود و از یک هفته قبل، پیش‌ قراول ها، برای هماهنگی با مسئولان استان و منتقل کردن وسایل به آن جا می روند. یک جمع 40-30 نفره سه روز کامل مستقر هستند. بخشی از هزینه‌ها از نذورات مردم است که صرف غذای ظهر عاشورا می‌شود و در دوکوهه توسط نیروهای داوطلب آماده می‌شود و به فکه منتقل می‌شود. ما هر سال برای حدود 2500 نفر غذا آماده می‌کنیم. اینکه ظهر عاشورا در چه ایامی باشد، جمعیت متفاوت است، معمولاً هر ساله 2000 نفر حضور ثابت دارند.

* در حاشیه برنامه، مراسم خیمه سوزی برگزار می شود، ایده آن از کجا آمد؟
 
خیمه سوزی یک عمل مرسوم در عزاداری‌های امام حسین(ع) است. البته دو سال اول در فکه نداشتیم. در جلساتی که صحبت می‌کردیم چون سخنرانی و مداحی داشتیم، دنبال فرازی بودیم برای پایان مراسم، که رها نشود، به خیمه سوزی رسیدیم.
 
از سال سوم و چهارم به صورت مشورتی به این نتیجه رسیدیم چون زائر می‌آید این کار به برنامه‌ریزی نیاز دارد. یک سال تعزیه داشتیم، یک سال کاروان اسرا و گروه دمادم زنی هم اضافه شد و هر سال سعی می کنیم برنامه شکیل‌تر برگزار شود و به کار رونق دهیم. مثلا پارسال معرفی شهدای کربلا را داشتیم.

* در این سال‌ها استقبال مردم چه طور بوده است؟
 
حضور مردم در فروردین و اسفند، به صورت کاروان های مختلف در راهیان نور چشم‌گیر است، ولی وقتی ظهر عاشورا به پارکینگ نگاه می‌کنیم مملو از اتومبیل های سواری است، یعنی اراده شخصی آنها را به فکه کشانده است. سال‌های اول یکی دو گروه از قم و تهران بودند ولی الان از 13-12 استان حضور دارند. این نشان می‌دهد یک اطلاع ‌رسانی دلی و سینه به سینه صورت گرفته است.
 
البته ما سال‌های اول برای اطلاع رسانی به دنبال چاپ پوستر و تیزر و ... بودیم ولی الان خیلی دغدغه این کار را نداریم، چون مردم اهل این هیئت شدند. این‌ها نشان‌دهنده یک جاذبه خاصی است که مردم را می‌کشد وگرنه در شهرهای خودشان هم مراسم برگزار می‌شود ولی این ها عضو این هیئت شدند.
 
بعد از مراسم یکی از کارهای بچه‌ها جمع کردن خیمه سوخته ها برای مردم است که با عشق و علاقه‌ آنها را برای تبرک می برند. بارها دست بچه‌ها سوخته.
 
یک سال بارندگی شدید بود، در بارندگی‌های استان خوزستان هم یک لایه آب زمین را می‌گیرد. خود ما که می‌خواستیم به سمت فکه برویم مسیر را پیدا نمی‌کردیم بین خودمان می‌گفتیم با این وضعیت که خود ما به سختی داریم می‌رویم مردم نمی‌توانند بیایند، برای چی داریم می‌رویم. نهایتاً گفتیم می‌رویم برای جمع 30-20 نفره خودمان مراسم می‌گیریم و سینه‌زنی می‌کنیم. روز عاشورا مشغول فضاسازی مراسم و ... بودیم که دیدیم ماشین‌ها از دور می‌آیند. با وجود اینکه مردم تا زانو در آب و گل بودند ولی باز هم آمدند حتی آن سال هم جمعیت زیادی داشتیم.
 
یقین دارم اگر روزی به این مردم بگوییم مثل نجف تا کربلا، از دوکوهه تا فکه پیاده‌روی راه بیندازند، این جمعیت خواهند آمد. چون قصه مال ماها نیست، نوری از این زمین متصاعد می‌شود و جاذبه و کشش دارد .... این جا فضا شبیه عاشورا است، سال 1361شمسی کربلایی اتفاق افتاد که آغاز آن سال 61 هجری بود. بالای 120 شهید با لب تشنه و جراحت به شهادت رسیدند. این کار ما نیست، این جریان قطعاً از بالا رقم می خورد.
 
چند روز بعد از عاشورای سال 1390 یکی از جانبازان دزفولی زنگ زد و با گریه تعریف ‌کرد؛ شب عاشورا مراسم داشتیم، یک پسر بچه 12-13 آمد و گفت: امکان دارد فردا ما هم با شما به فکه بیاییم. فردا صبح همراه ما با مادرش آمدند در مسیر رفتن به مقتل بودیم یک کوزه گلی روی زمین دید، گفت: عمو میشه این کوزه را بردارم و آب ببرم؟ و من قبول کردم. کوزه گلی حدوداً 6-5 لیتر آب جا می گیرید، کوزه را پر کرد، همراه ما آمد و به آقایان آب داد، قسمت خانم‌ها صدایش کردند و شروع به آب دادن کرد. سه ساعت برنامه تمام مدت بین جمعیت آب می‌داد بدون اینکه دوباره کوزه را پرکند. نمی‌دانم آب این کوزه چه طور بود که تمام نمی‌شد. نمی‌خواهیم غلو کنیم یا با احساسات مردم بازی کنیم ولی این‌ها واقعیت است، باید بپذیریم ظهر عاشورا برای آب رسانی خود اهل بیت(ع) کمک می‌کنند.
 
اعتقاد و باور ما و همه کسانی‌که عزاداری‌های شهرها را رها می‌کنند و به فکه می‌آیند این است که یک اعتقاد با یک سمبل و نماد دارد پیوند می‌خورد، برای همین به آن جا می‌آیند. بسیاری از مشکلات، محدودیت‌ها و فرصت‌ها را ارزیابی و مقایسه می‌کنند و ظهر عاشورا در فکه بودن را انتخاب می‌کنند. نه اینکه بخواهیم بگوییم تمایز شخصی بین فکه و سایر یادمان‌ها است ولی مظلومیت، غربت، عطش، حماسه عملیات‌های فکه، کشف پیکر بیش از 120 شهید گمنام، همه این ها سبب پیوندی است میان دفاع مقدس با کربلا و عاشورا.
 
قدم به قدم هر کاری که صورت می‌گیرد براساس اخلاص و تکلیف است و نه حتی خدمت! چه بسا اگر بگویند در جای دیگر مثل سیستان و بلوچستان، چنین موقعیتی است که می‌شود یک پیوند اعتقادی و باوری با نمادهای روزگار ایجاد شود، بچه‌ها می‌روند آن جا هم کار می‌کنند. ولی ظهر عاشورای فکه سرجای خودش است. البته یک سری عوامل تقویتی مثل حضور بچه‌های تفحص و شهادت بزرگان شاخص تفحص هم بی‌تاثیر نیست.
 
این مسئله برای ما ثابت شده است که طی حدود 30 سال پس از انقلاب هر جا قطره خونی، قطره عرقی برای این نظام و انقلاب و ارزش‌ها چکیده ما کنارش قطره اشک هم داریم پیوند این سه قطره فکه را مقدس می‌کند. این‌ها را می‌گذارند به حساب امام حسین(ع) که خیلی چیزها را امضاء می‌کند. ضمن اینکه بچه‌ها هیئت‌شان را دارند، ولی خنده‌ها و شوخی‌های همه به جا بود. بعد از مراسم که بچه‌ها از فکه بیرون می‌آیند حسرت می‌خورند که چه‌کار کنیم تا سال بعد ظهر عاشورا فکه باشیم.
 
یک سال امکاناتمان خیلی کم بود حتی یک عکاس هم در مجموعه نداشتیم ولی تا ظهر عاشورا 4 گروه فیلم‌بردار و عکاس رسیدند، از قم نیرو انسانی آمد، از شبکه استانی اهواز آمدند، از روایت فتح... این ها حکمت‌هایی است که خدا و اهل بیت(ع) فراهم می‌کنند.
 
یکی از چهره‌های شاخص و وزین فرهنگی که 5-4 سال پیش سخنران مراسم بود، هنگام برگشت جمله‌ای با این مضمون گفت: «هر سنگ‌اندازی و هر مانع و فراز و نشیب در حرکت خود دیدید بی‌خیال شوید، مبادا دلسرد شوید، این حرکت، یک حرکت تأثیرگذار قرنی است و صدها سال طول می‌کشد تا باورها به این شکل تجلی پیدا کنند.» یک صاحب نظر این حرف را ‌زد، من نبودم که بگویم مراسم خودم، خوب بوده است.
 
معمولاً بچه‌ها گروهی تقسیم می‌شوند و کارها را انجام می‌دهند بعد از آوردن چوب‌های خیمه دیدم یکی از بچه‌ها دست‌هایش را به هم می‌مالد، علت را پرسیدم، خیلی معمولی گفت: 8-7 تا تیغ به دستم رفت، گفتم: سوزن دارم می‌خواهی برات در بیارم، گفت: نه بگذار تیغ‌ها باشند تا اندکی بفهمم روز عاشورا بر سر بچه‌های امام حسین(ع) چه آمده.

*  برگزاری این مراسم در زندگی شما به عنوان مجریان برنامه چه تاثیری داشته است؟
 
وقتی از این برنامه با عنوان اعتکاف یاد می کنم، کمبود واژه نداشتم یا نمی‌خواستم از این واژه هزینه کنم. همان طور که انسان پس از اعتکاف تغییر می کند و بیشتر از اعمال و رفتار خود مراقبت می کند، ما هم واقعاً این چند روز را اعتکاف می‌کنیم و یک احساس زیبا را تجربه می کنیم، آن جا اصلاً هوا، هوای دیگر است. در واقع شروع سال کاری ما از فکه است، ما غیر از شب قدر، یک شب قدر دیگری هم این جا داریم و اعتقاد داریم خیلی از اتفاقات و روزی هایی که به ما می‌رسد از همان جاست، فکه به نحوی شب قدر بچه‌هاست.
 
وقتی بر می‌گردیم اگر خدایی نکرده بخواهیم گناهی کنیم، یقه ‌ما را می گیرند. عکس شهدا را را می‌بینیم یاد آن جا می‌افتیم. صدای زنگ گوشی بچه‌ها، مداحی همان سال مراسم فکه است. عکس فکه تصویر موبایل بچه‌هاست.

* برای آشنایی نسل جوان با این فضا چه باید کرد؟
 
احساس می‌کنم اگر بخواهیم نسل جوان را نسبت به فضای مسموم بیرون واکسینه کنیم، باید بین آنها و شهدا رابطه برقرار کنیم، هرچه شکاف کمتر باشد، مصون‌تر می مانند. در این آشفته‌بازار جز این آموزه‌ها هیچ چیز نمی تواند به این نسل کمک کند. ما همه نوع مدلی در جنگ داریم تا به عنوان الگو مطرح شوند؛ رتبه یک کنکور، دانش‌آموز، جوان...
 
شاکله شخصیتی ماها در مساجد شکل گرفت، امروز هم باید شاکله شخصیتی جوانان در این مناطق شکل بگیرد. وقتی برای راهیان نور بدون هیچ گونه تبلیغی میلیون‌ها آدم جمع می‌شوند، اگر از لحاظ محتوی، فرهنگی و... خوب برنامه‌ریزی و منتقل کنیم و این مدل‌ها را معرفی کنیم نسل جوان را واکسینه کرده ایم.
 
معتقدم اگر جنگی پیش بیاید قطعاً این جوانان پرشورتر از سال 59 حاضر خواهند شد. چون در زمان جنگ، نهایتاً 3-2 نفر از مبارزان قبل از انقلاب به عنوان الگو مطرح بودند ولی امروز برای هر قشری در فرهنگ جبهه و جنگ الگو داریم. قبول داریم سم‌پاشی‌های فرهنگی وجود دارد ولی واقعاً فطرت جوان گیرایی دارد. جوانان ما این قابلیت و زمینه را دارند و این فرهنگ آن‌قدر جاذبه و نفوذ دارد که بسیاری از ناخالصی‌ها را از بین ببرد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


رضوانه
ما هم امسال رفتیم و عجب کربلایی بود و عجب عاشورایی. خدا خیرتان دهد.