يکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - 16 Jun 2024
 
۰

مروری بر تاریخچه انجمن حجتیّه

چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۴۱
کد مطلب: 228337
از اواسط دهه¬ی 30 گروهی با عنوان"انجمن خیریّه حجّتیّه مهدویّه" تشکیل شد که هدف اصلی خود را مبارزه¬ی با بهائیّت تعریف نمود. مؤسّس و رهبر این انجمن شیخ محمود ذاکرزاده تولّایی، معروف به شیخ محمود حلبی بود. حلبی یکی از قوی¬ترین مروجّان مکتب معارف مشهد محسوب می¬شد. مکتبی که امروزه با عنوان "مکتب تفکیک" شناخته می¬شود. البته ذکر این نکته ضروری است که آوردن نام شیخ محمود حلبی در زمره¬ی دلدادگان به مکتب تفکیک، هرگز به¬معنای آن نیست که دیدگاه و عملکرد سیاسی دیگر عالمان تفکیکی نیز همچون وی بوده باشد. عالمان پرهیزگاری همچون شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جوادآقا تهرانی و میرزاحسنعلی مروارید(رحمهم¬الله) هم از مشعل¬داران متهوّر این طریق بودند که علی¬رغم اختلاف نظر علمی¬شان با عارف و فیلسوفی چون امام، در پشتیبانی از نهضت اسلامی مردم ایران از هیچ کوششی مضایغه نکردند.
به گزارش جهان به نقل ازنشریه خط،  سابقه¬ی آشنایی شیخ محمود حلبی با فرقه¬ی ضالّه¬ی بهائیّت به دوران طلبگی او باز می¬گشت. آن هنگام که به اتّفاق طلبه¬ی دیگری به نام سیّدعباس علوی با تبلیغات بهائیّت روبرو شده و تصمیم گرفتند تا با عقاید آنان آشنا شوند. حاصل این تصمیم خطرناک، انحراف علوی بود و احساس خطر فراوان حلبی. از این رو وی تصمیم گرفت تا با تحقیق و تفحّص در افکار و رفتار این فرقه و یافتن تناقضات و پاسخ شبهات، از انحراف دیگر برادران دینی خود جلوگیری کند. چنین کرد و به تدریج از متخصّصین مبارزه با بهائیت شد. البته با گذشت زمان افراد دیگری نیز در این جهاد مقدّس به او پیوستند که استاد محمّدتقی شریعتی و علی امیرپور از جمله¬ی آن¬ها بودند. فعالیّت آنان به تأسیس هیئات و کانون-هایی انجامید که بعدها با اتّحاد و برنامه¬ریزی، "جمعیّت مؤتلفین اسلامی" نام گرفت. کانون نشر حقایق اسلامی به سرپرستی محمدتقی شریعتی و انجمن پیروان قرآن که علی¬اصغر عابدزاده آن را تأسیس نموده بود، از جمله¬ی این کانون¬ها بودند. مبارزه با بهائیّت، حزب توده و کمونسیم، مسیحیّت و پرنمودن خلأ سخنرانی¬های کم محتوا از جمله اهداف این مجموعه بود که هرکدام در یکی از این موضوعات، فعالیّت پررنگ¬تری داشتند. البته به غیر از این موضوعات، خود شیخ محمود حلبی نیز به دلیل دیدگاه تفکیکی¬اش، تصوّف دراویش و عرفان اسلامی عرفا را نیز به یک چوب رانده و تبلیغ علیه عرفا و فلاسفه را هم در دستور کار قرار داده بود. اما به هرحال نقش او در آگاهی بخشی به مردم مشهد در آن مقطع و ایجاد پیش زمینه¬های مبارزاتی در جامعه¬ی آن روز خراسان، انکارناپذیر است. شیخ محمود حلبی به گونه¬ای عمل نمود که نه تنها در بین مردم از محبوبیّت خاصّی برخوردار شد، بلکه چون بهانه¬ای به دست رژیم نداده بود، توانست برای خود جایگاهی درست کند که سخنرانی¬هایش نیز از رادیو مشهد پخش گردد. این سخنرانی¬ها در سال 1329 به صورت کتابی مستقلّ توسط انجمن تبلیغات اسلامی مشهد به چاپ رسید. بعضی از آن¬ها نیز پیش از این در نشریه¬ی این انجمن که "نشریه اداره تبلیغات اسلامی" نام داشت، به چاپ رسیده بود.
مبارزی که مأیوس شد
       سرانجام با شروع نهضت ملّی مردم ایران به رهبری آیت¬الله کاشانی، فعّالیّت¬های حلبی و همراهانش وارد فاز تازه¬ای شد که مبارزه¬ی علنی با رژیم شاه نام داشت. او که از حامیان آیت¬الله کاشانی بود، از رهبران نهضت ملّی در مشهد به حساب می¬آمد. اسناد و گزارش¬های ساواک به¬خوبی بیان¬گر نگرش شیخ محمود حلبی به مبارزه با رژیم شاه است تا جایی¬که او را از دوستان شهید نوّاب صفوی معرّفی نموده و به فعالیّت او به نفع جمعیّت فدائیان اسلام در مشهد تصریح دارد. 
      پس از قیام30 تیر و نخست¬وزیری مصدّق، کدورت بین سران نهضت آغاز شد. نوّاب¬صفوی و یارانش توسط مصدّق به زندان افکنده شدند و اختلاف در موضوعات گوناگون نیز روابط آیت¬الله کاشانی و مصدّق را تیره و تار کرد. این اختلافات در روابط بین گردانندگان نهضت در دیگر شهرها نیز بی¬تأثیر نبود. چنان¬که در مشهد نیز محمدتقی شریعتی و کانون تحت نظرش به سمت مصدّق گرایش پیدا کرده و شیخ محمود حلبی و یارانش نیز به دفاع از آیت¬الله کاشانی پرداختند. فضای سیاسی ایجاد شده در کشور و همچنین شکست وحدت در بین مبارزین مشهد سبب شد تا حمایت¬های مردمی نیز کمرنگ شده و آسیب جدّی ببیند. از این¬رو هرچند که حلبی خود را برای انتخابات هفدهمین دوره¬ی مجلس شورای ملّی کاندیدا نمود، امّا عدم پشتیبانی مردم از او در برابر رقیبش، مسلّم بود. لذا قبل از برگزاری انتخابات از این تصمیم منصرف شد و کناره¬گیری خود را اعلام نمود.
سرانجام با شکست نهضت در 28 مرداد 1332 بحران فکری و روحی شدیدی بر فضای ذهنی مبارزین سایه افکند. برخی از ادامه¬ی مبارزه مأیوس گشته و برخی دیگر شیوه¬ی خود را عوض نمودند. شکست نهضت ملّی مردم ایران، عدم موفقیّت در انتخابات مجلس و فضای به¬وجود آمده در مشهد، دست به دست هم دادند تا شیخ محمود حلبی از ادامه¬ی مبارزه¬ی سیاسی با رژیم پهلوی، سرخورده و مأیوس گشته و با یک تجدید نظر اساسی در شیوه¬اش، به همان فعّالیت-های صرفاً مذهبی گذشته روی آورد.
تأسیس انجمن ضد بهائیّت
      حلبی که پس از این شکست¬های پی¬درپی از مبارزه¬ی سیاسی کاملاً قطع امید نموده بود، با پیش زمینه¬هایی که از انحراف سیّدعباس علوی در ذهن داشت و خطری که از جانب بهائیّت احساس می¬نمود، بر آن شد تا فعالیّتش را در تهران با تأسیس "انجمن ضدّ بهائیّت" آغاز نماید. البته بعدها برخی از شاگردانش یکی دیگر از علل این تصمیم را خوابی دانستند که حلبی در همان ایّام می¬بیند. آنان مدّعی بودند که در آن خواب امام زمان(علیه السّلام) به وی امر فرموده¬اند که گروهی را برای مبارزه با بهائیّت تشکیل دهد. جدا از این دلایل، برخی دلیل چهارمی را ذکر می¬کنند که البته با دلایل دیگر، قابل جمع نیز هست و آن سیاست فرقه و ضدّ فرقه می¬باشد. آنان معتقدند که همواره یک قسمت از سیاست¬های استعمار، فرقه¬سازی بوده و برای مطرح¬کردن و بالاکشیدن و رشددادن آن فرقه، دست به ایجاد یک ضدّ فرقه نیز می¬زده است و مسئله انجمن بهائیّت و انجمن ضدّ بهائیّت نیز مشمول این سیاست می¬باشد. در هرصورت شیخ محمود حلبی به علّت تحقیقاتی که در گذشته در مورد بهائیّت انجام داده بود و همچنین نیروهای آماده¬ای که در مشهد داشت، توانست به سرعت تشکّلی را در تهران جهت مبارزه با بهائیّت فراهم آورد و چندسال بعد با نوشتن اساسنامه¬ای، آن تشکّل را با عنوان "انجمن خیریّه حجّتیّه مهدویّه" به ثبت رسمی برساند. لازم به¬ذکر است که مجوّز این انجمن تا حدود دو سال بیشتر اعتبار نداشت و باید پس از این مدّت تمدید می¬شد، که البته تا پایان عمر رژیم پهلوی نیز این تمدید اعتبار صورت می¬گرفت! همچنین حلبی موظّف بود تا هرگونه تغییر در هیئت مدیره و یا اساسنامه را به شهربانی گزارش کند. شاید بتوان این تشکّل را از تاریخ تأسیسش یعنی اواخر1332 تا شروع رسمی نهضت امام-خمینی(رحمة¬الله¬علیه) در سال1342 تنها تشکّل مفید و اثرگذار مذهبی دانست که در فضای خفقان پس از 28مرداد فعالیّت می¬کرد. البته این مفیدبودن با در نظرگرفتن شرایط نامساعد آن روز جامعه تعریف می¬شود، چرا که تلاش برای جذب جوانان در گروهی جهت مبارزه با بهائیّت و به تبع، آموزش برخی معارف دینی به آنان، بهتر از نبود هیچ¬گونه برنامه¬ی مذهبی برای جوانان بود.
نگاهی به اساسنامه
      اساسنامه انجمن حاوی اصولی بود که چهارچوب فعّالیت آن را مشخّص می¬کرد. بخشی از عبارت این اساسنامه بدین شرح است: «به منظور فعّالیت¬های علمی، آموزشی، خدمات مفید اجتماعی، با الهام از تعالیم عالیه اسلام و مذهب شیعه جعفری، جهت پرورش استعداد و تربیت انسان¬هایی لایق و کاردان و مقیّد به تقوی و ایمان و اصلاح جهات مادّی و معنوی جامعه تأسیس شده است و در تبصره یک از مادّه دوّم، موضوع و هدف انجمن ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیة¬الله الأعظم امام¬زمان ارواحنا فداه، لایتغیّر خواهد بود. امّا برنامه¬های آن با توجّه به شرایط زمان و نیاز جامعه و بر اساس حفظ هدف کلی و... تغییر یا تعمیم می¬یابد.»  از این بخش از اساسنامه¬ی انجمن می¬توان حدّاقل سه نکته-ی مهم را نتیجه گرفت. اوّل آن¬که همان¬گونه که این عبارات شهادت می¬دهند "اصلاح جهات مادّی و معنوی جامعه" از اهداف اولیّه¬ی تأسیس این انجمن بوده است. امّا پیروان این انجمن بعدها در اوج مبارزه با رژیم ستمشاهی (که از همه¬ی جهات جامعه را به فساد کشانده بود) معتقد بوده و هستند که نهایت وظیفه¬ی ما تربیت افراد صالح و یا اصلاح آن¬ها است، چرا که اصلاح جامعه نیازمند تشکیل حکومت اسلامی است و این مهم نیز از احدی جز امام معصوم ساخته نیست. هرچند که اثبات غلط¬بودن این اعتقاد، خارج از هدف این بخش از نوشتار است، امّا حداقل نتیجه¬ای که می¬توان گرفت، انحراف عملی رهبران انجمن از هدفی بود که برای خود ترسیم نموده بودند، چرا که آنان "اصلاح جهات مادّی و معنوی جامعه" را از اهداف خود برشمرده بودند.
دوّمین نکته مربوط به صراحت اساسنامه¬ی انجمن بر فعالیّتش تا ظهور امام¬زمان(علیه¬السلام) می¬شود. از این¬رو انحلال انجمن حجّتیه و تعطیلی فعّالیت¬هایش تصوّر اشتباهی است که متأسّفانه برخی از مسئولین نظام را فراگرفته است. نکته-ی سوّم که تأییدکننده¬ی نکته¬ی قبل نیز می¬باشد، عبارت نهایی است که برنامه¬های انجمن را تعطیل¬ناپذیر دانسته که صرفاً «با توجه به شرایط زمان و نیاز جامعه و براساس حفظ هدف کلی و... تغییر یا تعمیم می¬یابد.» تغییر موضع انجمن را نسبت به انقلاب¬اسلامی آن هم در بدو پیروزی، و همچنین اظهار همگامی با جمهوری¬اسلامی در مقاطع مختلف را براساس همین جمله می¬توان تحلیل و بررسی نمود. و شاید بتوان گفت که رهبران انجمن براساس همین بند، به "شرایط زمان" و "حفظ هدف کلّی" توجّه نموده و در سال1362 به¬ظاهر تعطیلی انجمن را اعلام نمودند، امّا در عمل معتقد به فعّالیت تا ظهور حضرت هستند.
بخش دیگری از اساسنامه که شاید مهم¬ترین فراز آن باشد، تبصره2 از مادّه 2 است که در فصل یکم آورده شده است. متن این تبصره از این قرار است: «انجمن به هیچ¬وجه در امورسیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیّت هرنوع دخالتی را که در زمینه¬های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، برعهده نخواهد داشت.» اوّلین نکته-ای که در مورد این تبصره وجود دارد، تناقض آشکاری است که با بخش قبلی دارد؛ چگونه ممکن است که هدف گروهی "اصلاح جهات مادّی و معنوی جامعه" باشد، امّا "به هیچ¬وجه در امور سیاسی مداخله" نکند!؟ برفرض که اصلاح جهات معنوی جامعه ربطی به سیاست نداشته باشد - که البته دارد - امّا چگونه جهات ماّدی و اقتصادی جامعه را بدون دخالت در سیاست می¬توان اصلاح کرد؟
البته برخی، این قسمت از اساسنامه¬ را زیرکانه¬ترین ترفند انجمن به رژیم شاه می¬دانند، چرا که معتقدند در آن زمان برای انجام فعالیّت¬های مذهبی، راهی جز این نبود و رهبر انجمن با استفاده از شیوه¬ی تقیّه و به وسیله¬ی این بند توانست خود را از بند محدودیّت¬هایی که رژیم برای دیگر افراد و گروه¬ها ایجاد می¬کرد، رها سازد. امّا برخی دیگر بر این عقیده¬اند که شیخ محمود حلبی از اساس در مورد مبارزه¬ی سیاسی بدبین شده بود و آن را مفید نمی¬دانست. لذا این تبصره را نه از روی تقیّه بلکه با اعتقاد کامل به "جدایی دین از سیاست در عصر غیبت" نوشته است.
تشکیلات در برابر تشکیلات
       همان¬گونه که بهائیّت، یک شبکه¬ی قوی و پیچیده¬ی استعماری بوده و هست، انجمن ضدّبهائیّت نیز باید همچون خود آن¬ها از ساختاری تشکیلاتی و شیوه¬هایی خاصّ بهره می¬جست تا در مبارزه با این شبکه، موفّق باشد. لذا شیخ محمود حلبی با قدرت مدیریّتی و با کمک یارانش، انجمن حجّتیّه را به شش گروه یا کمیته تقسیم¬بندی کرد و برای هرکدام، وظیفه¬ای خاص تعریف نمود. استاد رسول¬جعفریان گوشه¬ای از این تشکیلات را این¬گونه توصیف می¬کند: «انجمن در هر شهری، دفتری داشت که تحت عنوان بیت¬(بیت امام¬زمان) شناخته می‌شد. این بیت، مسئولی داشت و زیر نظر وی، سه گروه "تدریس"، "تحقیق" و "ارشاد" فعالیّت می‌کردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحله‌ ابتدایی، متوسط و عالی می‌پرداخت؛ گروه دوّم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تأثیر بهایی‌ها به این آیین گرویده بودند و گروه سوّم، کار ارشاد این افراد را با شیوه‌های خاصّ خود دنبال می‌کرد.
در سخنرانی‌های عمومی نیز در محافلی که بیشتر در منازل برگزار می¬شد، از سخنرانان معروف انجمن (اغلب با نام¬های مستعار) استفاده می‌شد. به¬طور معمول، در سال¬روز تولّد امام¬زمان(ع) نیز جشن‌های بزرگی برگزار می¬گردید. بیشتر افرادی که از بهائیت برمی‌گشتند، توبه‌نامه و تبرّا نامه‌ای می‌نوشتند که متن بسیاری از آن‌ها در یک مجموعه در کتابخانه‌ آستان قدس نگهداری می‌شود. جلسات عمومی، اغلب توسّط سخنرانانی اداره می¬شد که خود انجمن، تربیت کرده بود و نکته قابل توجّه آن که این افراد آشکارا غیرروحانی بودند. انجمن در این¬باره استدلال¬های ویژه خود را داشت.»  شاید یکی از دلایل انجمنی¬ها برای غیر روحانی¬بودن مبلّغین¬شان - که اغلب نیز نام مستعار داشتند - جلوگیری از ضایع¬شدن روحانیون بود. آنان نگران این مطلب بودند که شاید یک مبلّغ روحانی نتواند در مناظرات، پیروز میدان شود و به جایگاه روحانیّت شیعه لطمه وارد آید.  شاید این توجیه در نگاه ابتدایی، قانع¬کننده به¬نظر می¬آید، اما حجّت¬الاسلام و المسلمین سیّدحمید روحانی در کتاب نهضت امام¬خمینی(رحمة¬الله¬علیه) درباره¬ی این شیوه¬ی انجمن می¬گوید: «به یاد دارم حتّی پیش از آغاز نهضت امام، خوشبین¬ترین و مؤمن¬ترین افراد نسبت به انجمن هم به این نکته اقرار و اعتراف داشتند که "انجمنی¬ها ضدّ آخوندند" و ذهنیّت ناجوری درمورد علما وروحانیون دارند و خود را از علما و فقها، اسلام¬شناس¬تر، آگاه¬تر، عالم¬تر و دلسوزتر برای اسلام، می¬دانند! سردمداران انجمن حجّتیه در راستای تز "اسلام منهای روحانیت" پیوسته تلاش داشتند که عالمان آگاه و وارسته را از عضویّت و دخالت در تشکیلات انجمن بازدارند. از این¬رو، افراد وابسته به خود را از هرگونه ارتباط و رفت و آمد با روحانیون برحذر می¬داشتند و تنها برای کشاندن نسل جوان مسلمان به درون انجمن، چند تن عمّامه به¬سر در کادر خود تربیت کرده بودند و از وجود آنان برای فریب جوانان مسلمان و دین¬باور، بهره می¬گرفتند.»  و یکی از مهم¬ترین استفاده¬های انجمن از روحانیّت، گرفتن وجوهات شرعی جهت تأمین هزینه¬هایش بود.
وجوهات، یکی از منابع مالی انجمن
      پیشینه¬ی ذهنی مثبت مراجع وقت نسبت به شیخ محمود حلبی از سویی، و نفس مبارزه با بهائیّت از سوی دیگر سبب می¬شد تا اکثریّت مراجع، اجازه¬ی استفاده از وجوهات شرعی را برای انجمن حجّتیّه صادر نمایند. آیات¬عظام سیّدمحمدرضا گلپایگانی، سیّدشهاب¬الدّین مرعشی نجفی، سیّدکاظم شریعتمداری، سیّدابوالقاسم خوئی، شیخ بهاءالدّین محلّاتی، سیّدعبدالله شیرازی و حتّی امام¬خمینی از جمله این مراجع هستند. قابل ذکر این¬که تاریخ اجازات و تأییدات این مراجع با یکدیگر متفاوت بوده است. هرچند که متأسّفانه به دلیل عدم شناخت کافی، تاریخ برخی از آن¬ها حتّی به سال¬های پس از پیروزی انقلاب (60و61) مربوط می¬شود، امّا تنها این حضرت امام بود که مدّت تأیید رسمی¬شان از انجمن، حتّی به یک¬سال کشیده نشد.
پیش از توضیح بیشتر ابتدا لازم است نگاهی به متن اجازه¬ی حضرت امام داشته باشیم. این استفتاء و پاسخ آن که در تاریخ 15/7/1349 صورت گرفته، بدین شرح است: «[حضرت آيت¬اللَّه العظمى جناب آقاى حاج¬آقا روح¬اللَّه خمينى- دام¬ظلّه¬العالى‏ / سلام عليكم / شايد خاطر مبارك مستحضر باشد كه چندسالى است عدّه‏اى از افراد متديّن و با ايمان تحت رهبرى حضرت حجّت¬الاسلام آقاى حاج شيخ محمود حلبى براى مبارزه اصولى با مرام ساختگى بهائيّت، جلسات منظّمى تشكيل داده و در اين جلسات، مطالب آموزنده‏اى تدريس و افراد را با مقام شامخ حضرت ولى¬عصر- ارواحنا و ارواح¬العالمين له الفداء- آشنا مى‏سازند. اخيراً دامنه فعّاليت اين جلسات از تهران و اصفهان و مشهد و شيراز و مراكز مهم گذشته و حتّى به دهات دوردست كشانيده شده و در اثر عنايات خاصّه حضرت بقية¬اللَّه الاعظم امام¬زمان- صلوات¬اللَّه¬وسلامه¬عليه- توانسته‏اند در اين مدّت حدود پانصد نفر از افراد فرقه ضالّه بهائيّه را به صراط مستقيم توحيد، هدايت و به ديانت مقدّسه اسلام، مشرّف نموده و عدّه كثيرى از افراد متزلزل را كه در خطر سقوط به دامان آن گروه قرار گرفته بودند، از پرتگاه نجات دهند. اوّلًا نظر مبارك حضرت آيت¬اللَّه درباره اين عدّه و اقدام آنان چيست؟ ثانياً همكارى با آن¬ها و تقويت آنان چه صورتى دارد؟ ثالثاً آيا مى‏توان در صورت لزوم از وجوه شرعيّه در اين راه مصرف نمود يا نه؟ استدعا آن¬كه نظر مبارك را صريحاً امر به ابلاغ فرمايند. و السّلام عليكم و رحمة¬اللَّه و بركاته.]
بسمه تعالى‏
در فرض مذكور، هم اقدامات آقايان مورد تقدير و رضاى خداوند متعال است و نيز همكارى و همراهى با آنها مرضى ولى¬عصر- عجل¬اللَّه¬فرجه- است. و هم مجازند مؤمنين از وجوه شرعيه از قبيل زكوات و شرعيّات به آن¬ها بدهند. در صورت لزوم مجازند از ثلث سهم مبارك امام- عليه¬السلام- به آن¬ها كمك كنند؛ البته تحت نظارت اشخاص متعهّد و اگر جناب مستطاب حجّت¬الاسلام آقاى حلبى- دامت بركاته- مى‏توانند، تحت نظارت ايشان وجوه داده شود. از خداوند تعالى موفقيّت آن¬ها را خواستار است.
    5 شهر شعبان المعظم 1390
روح¬اللَّه الموسوي الخمينى‏»
       همان¬گونه که مشهود است، متن این استفتاء به گونه¬ای تنظیم شده که جز محاسن و آثار خیر از انجمن حجتیّه، نکته¬ی دیگری را به ذهن متبادر نمی¬کند. از این¬رو حضرت امام نیز پاسخ خود را به عبارت"در فرض مذكور" مقیّد فرموده¬اند. لذا اگر واقعیّت، چیزی جز فرض مذکور باشد، پاسخ استفتاء، خود به خود منتفی بوده و استفتاءکنندگان، اجازه¬ی عمل به آن را نخواهند داشت. اغلب استفتائات دیگر نیز به همین شکل و با این فرضیّات برای دیگر مراجع تنظیم شده بود.
از سوی دیگر نیز باید این نکته مدّنظر قرار گیرد که تا قبل از سال پنجاه و ورود نهضت امام به دوّمین دهه¬ی خود، از آن¬جا که انجمن سر در لاک خود داشت و در برابر مباحث سیاسی، موضعی آشکار نمی¬گرفت، هنوز بسیاری از مبارزین به¬عنوان یک گروه فعّال مذهبی و فرهنگی که با بهائیّت مبارزه می¬کند، درمورد آن خوشبین بودند. رسول جعفریان در این¬باره می¬نویسد: « تا حوالی سال50، ابهام درباره انجمن اندک بود، امّا به موازات بالاگرفتن روش¬های انقلابی و مبارزات مسلّحانه و نیز زندانی¬شدن نیروهای مذهبی و روحانی، دامنه اتّهام به انجمن بالا گرفت. در این دوره، رژیم پهلوی بدنامی¬های بیشتری را برای خود پدید آورد و تحمّل آن برای افراد متدیّن دشوارتر شد. با این¬حال، انجمن همچنان روش¬های قبلی خود را دنبال کرده و به طور طبیعی اجازه فعّالیت سیاسی به اعضاء و هواداران خود نمی¬داد. این رفتار سبب شد تا انقلابیّون و به¬خصوص امام¬خمینی که رهبری نهضت را داشت، نسبت به آن بدبین شوند.»   لذا امام اجازه¬ی قبلی خود را ملغی نمودند. البتّه تاریخ دقیق این تصمیم مشخص نیست، چرا که در صحیفه¬ی امام، سندی مبنی بر آن وجود ندارد. اما آن¬چه که این تصمیم امام را برای ما قطعی می¬نماید، پاسخ نامه¬ای است که به نامه¬ی یکی از شاگردان خود داده¬اند. ایشان طیّ نامه¬ای در خرداد1350 به آیت¬الله گرامی نگاشته¬اند: «... راجع به شخصى كه مرقوم شده بود، جلساتش ضررهايى دارد؛ از وقتى مطّلع شده‏ام، تأييدى از او نكرده‏ام و ان¬شاءاللَّه¬تعالى نمى‏كنم. در خاتمه از جنابعالى اميد دعاى خير دارم و علاقه من به امثال جنابعالى محفوظ است‏.»  منظور امام، حلبی و جلسات انجمن حجتیّه است چرا که آقای گرامی در نامه¬اش در مورد او و مواضعش مطالبی ذکر نموده بود. عبارت" از وقتى مطّلع شده‏ام، تأييدى از او نكرده‏ام" ما را به این نکته رهنمون می سازد که امام پیش از نگارش این نامه، نظرشان نسبت به انجمن تغییر یافته بود.
پشت سنگر تقیّه
      همان¬گونه که پیش از این نیز ذکر شد، کلّیت عملکرد انجمن حجّتیّه قبل از شروع نهضت امام¬خمینی(رحمةالله-علیه) نه تنها مذموم نیست، بلکه قابل تحسین است. از این¬رو اکثریّت قریب به اتّفاق علما و نیروهای مذهبی نیز انجمن را تأیید نموده و برخی با آن همکاری می¬نمودند. امّا با شروع تدریجی مبارزه از سال 1341، از آن¬جا که انجمن در اساسنامه¬اش تعهّد نموده بود از هرگونه دخالت در امور سیاسی بپرهیزد، سکوت را در دستور کار اعضاء قرار داد. این درحالی بود که شرایط کشور با ده¬سال پیش از آن و هنگام تأسیس انجمن، فرق اساسی کرده بود و تقیّه دیگر شیوه¬ی مناسبی برای دفاع از کیان اسلام نبود. چرا که شاه نشان داد پس از فوت مرحوم آیت¬الله العظمی بروجردی(رضوان¬الله-علیه)، انگیزهی¬ محو کامل ارزش¬های دینی و منافع ملّی را در سر می¬پروراند.
ماجرای لایحه¬ی انجمن¬های ایالتی و ولایتی از اوّلین اقدامات رژیم در این راستا و همچنین از سر فصل¬های شروع قیام بود. حضرت امام در تلاش بود تا علما را یکی¬یکی به اعتراض و شکست سکوت دعوت نماید. حتّی افرادی را نزد رهبر انجمن فرستاد، امّا متأسفانه شیخ محمود حلبی هیچ¬گونه همکاری نکرد.  البته چنین مواضع منفعلانه¬ای در آن ایام از جانب برخی دیگر از علما نیز صورت گرفت، اما امام قطع امید ننمود. لایحه¬ی انجمن¬های ایالتی و ولایتی، لوایح شش¬گانه و انقلاب سفید، یورش به دانشگاه تهران و سرانجام حمله به فیضیّه در فروردین¬ماه سال1342 روزبه¬روز علمای بیشتری را به جرگه¬ی معترضین می¬کشاند و عدم صحّت تقیّه را بیشتر مشخّص می¬کرد. تقیّه در چنین شرایطی برخلاف دستورات اسلام بود. چرا که یکی از مواردی که بر اساس روایات معتبر از ادّله¬ی تقیّه استثناء شده، ریختن خون بی¬گناهان است. به¬عنوان نمونه در صحیحه¬ی محمّدبن¬مسلم از قول امام باقر(علیه¬السلام) آمده است: «تقیّه به-خاطر این  جعل ¬شده که از ریختن خون جلوگیری کند، پس هنگامی که کار به¬کشتن برسد، دیگر تقیّه جایز نیست.»  روایات دیگری از جمله موثّقه ابی¬حمزه¬ثمالی نیز به همین مضمون است.  از این¬رو بود که حضرت امام¬خمینی(رحمة¬الله-علیه) نیز با تمسّک به احکام اسلام، تقیّه را حرام دانسته و طی پیامی به علمای تهران در تاریخ 13/1/1342 فرمودند:« اينان با شعار "شاه¬دوستى" به مقدّسات مذهبى اهانت مى‏كنند. "شاه¬دوستى" يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، و تجاوز به مراكز علم و دانش؛ "شاه¬دوستى" يعنى ضربه¬زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام و محو آثار اسلاميّت؛ "شاه¬دوستى" يعنى كوبيدن روحانيّت و اضمحلال آثار رسالت‏. حضرات آقايان توجّه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيّه حرام است؛ و اظهار حقايق، واجب "وَ لو بَلَغَ مَا بَلَغَ" ... من اكنون قلب خود را براى سرنيزه‏هاى مأمورين شما حاضر كرده¬ام، ولى براى قبول زورگويي¬ها و خضوع در مقابل جباري¬هاى شما حاضر نخواهم كرد. من به¬خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبى بيان خواهم كرد؛ و تا قلم در دست دارم كارهاى مخالف مصالح مملكت را برملا مى‏كنم. اكنون يك چشم مسلمين بر دنياى خود، و چشم ديگرشان بر دين خود گريان است. و حكومت چندماهه شما با كارهايى كه مى‏كنيد اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و ديانت مملكت را به خطر انداخته، و مملكت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالى اسلام و مسلمين را در پناه خود و قرآن حفظ فرمايد.»  انجمن حجّتیّه در چنین شرایطی سکوت اختیار کرده بود.
مخالفين 15خرداد را بشناسید
       به تصریح افراد مختلف، رهبر انجمن نه تنها از این قیام مقدّس حمایت ننمود، بلکه مخالفت با مبارزه را آغاز کرد. مهندس طیّب، مواضع شیخ محمود حلبی را درباره قیام پانزده خرداد سال 1342 این¬گونه تشریح می¬کند: «از ابتدای این نهضت و از گذشته¬های دور، آقای حلبی با ناباوری با آن برخورد می¬کرد و معتقد بود که نمی¬شود با رژیم تا دندان مسلّح شاه مبارزه کرد و عقیده داشت کسانی که به این راه کشیده می¬شوند، خون¬شان را هدر می¬دهند و کسانی که افراد را به این راه می¬کشانند، مسئول این خون¬ها هستند و معتقد بود که کار صحیح، فعّالیت¬های فرهنگی و ایدئولوژیک است نه مبارزه علیه رژیم.»  طیّب در همین مصاحبه به سخنرانی حلبی در مدرسه¬ی مروی اشاره کرده و می¬گوید که رهبر انجمن در آن سخنرانی با تعبیرهای تند، حرکت اسلامی را محکوم نمود و امام را مسئول ریختن خون جوانان در 15خرداد دانست. 
البته شیخ محمود حلبی تنها کسی نبود که در آن ایّام، چنین مواضعی اتّخاذ کرد. بلکه شباهت جالبی میان مواضع شاهنشاه آریامهر و مواضع حلبی دیده می¬شود، آن¬جا که شاه می¬گوید: «این خون¬هایی که در روز پانزده خرداد ریخته شده، به گردن کیست؟ و کی مسئول این خون¬هاست؟ ... باید بگویم کسانی که بساط پانزدهم خرداد را به راه انداختند و باعث ریخته¬شدن خون¬ها شده¬اند، به زودی به¬سزای اعمال خودشان خواهند رسید.»  آری از این¬رو بود که حضرت امام، مخالفت و موافقت با قیام پانزده خرداد را به¬عنوان یک شاخص مطرح نموده و می¬فرمایند: «مخالفين 15خرداد، و مقصد 15خرداد را بشناسيد.»  البته این موضع حلبی در آن زمان، چندان علنی نشد و انتشار نیافت و یا اگر هم دهان-به¬دهان به¬گوش برخی رسید، به¬خاطر سابقه¬ی مثبتی که از وی در اذهان بود، نادیده گرفته شد.
حضرت امام سال¬ها بعد در پیامی به طلّاب از این مواضع انجمن حجتیّه و آثار سوء آن در نهضت درد دل نمودند.  ایشان در این پیام، شعار انجمن حجتیّه مبنی بر بطلان حكومت قبل از ظهور امام¬زمان(عليه¬السلام) را، شکننده¬ترین شعار گمراه¬کننده در طول نهضت دانسته و از "مقدّسين نافهم و ساده‏لوحان بي¬سواد" به تلخی یاد می¬کنند.
فقط مبارزه اعتقادی با بهائیّت
       ریشه¬های انحراف در تفکرّات انجمن سبب شده بود تا با پیشرفت نهضت اسلامی امام و مردم انقلابی ایران، این گروه به تدریج زاویه¬ی بیشتری با انقلاب اسلامی پیدا نموده و عدم اعتقادش به مبارزه با شاه را در عمل نشان دهد و به همان مبارزه¬ی با بهائیّت اکتفا نماید. ممکن است این شبهه مطرح شود که مگر برخی از پست¬های کلیدی رژیم پهلوی در چنگ بهائیان نبود و شاه با آنان روابط حسنه¬ای نداشت؟ پس مبارزه با بهائیّت که توسّط انجمن صورت می-گرفت، در واقع همان مبارزه با شاه به¬حساب می¬آمد. در پاسخ باید گفت که اگر مبارزه¬ی انجمن با بهائیّت به¬طور صحیح و کاملی انجام می¬پذیرفت، شاید ادّعای مبارزه¬ی آنان با رژیم گزافه نبود. امّا تلاش آن¬ها در راه مبارزه با بهائیّت، فقط مبارزه¬ی اعتقادی و متناسب با همان دهه¬ی سی بود و برای فضای سیاسی به¬وجود آمده در دهه¬ی چهل و پس از آن، نه تنها کارآیی چندانی نداشت، بلکه شامل ایراداتی هم بود.
انحراف جوانان از مبارزه اصلی
      انجمن حجّتیّه در راستای همین تفکّر غلط که هدف اصلی را مبارزه با بهائیّت می¬دانست - آن هم فقط مبارزه¬ی علمی - وقت و نیروی بسیاری از جوانان مذهبی که می¬توانستند نقش مهمّی در مبارزات ایفا نمایند را در این راه قرار می¬داد و با تلقین اداء تکلیف به¬شکل مبارزه با بهائیّت، انگیزه¬ی مبارزه با شاه را در آنان سست می¬کرد. همین امر می-توانست بهترین انگیزه¬ی رژیم برای تقویت و پشتیبانی از این گروه شود. جذب جوانان مستعد و آموزش آن¬ها یکی از برنامه¬های اصلی انجمن بود. آنان بهترین گزینه را برای جذب که همان سنین نوجوانی است، انتخاب کرده بودند. لذا طی برنامه¬ای از پیش تعیین¬شده، به مدارس مختلف نفوذ کرده و دانش¬آموزان و معلّمین واجد شرایط را جذب می-کردند. مدارس راهنمایی و دبیرستان، هدف اصلی انجمن را تشکیل می¬دادند. البته آنان وظیفه داشتند تا آن¬جا که ممکن است نوجوانان باهوش و مستعد را به¬سمت خود بکشانند، چرا که می¬خواستند وقت و انرژی خود را صرف افرادی نمایند که به بازدهی بالای آنان اطمینان داشتند.
دبیرستان¬های حجّت، نصیرزاده، فیوضات، علوی و اسدی در مشهد ، مدرسه¬ی ملّی صفا در تبریز و دبیرستان علوی و مدارس تحت نظرش از جمله دبیرستان نیکان در تهران، از جمله¬ی این مدارس بودند. البته در مورد مدارس علوی و نیکان تهران و برخی از مدارس مشهد، شاید نتوان از واژه¬ی «نفوذ» استفاده کرد. بلکه فعاّلیت انجمن حجتیّه در آن مدارس با آگاهی کامل و همکاری مسئولین مدرسه بود. از این¬رو نام مدرسه¬ی علوی و نیکان، همواره با انجمن حجتیّه گره خورده و همین امر موجبات مشکلاتی را برای آنان به¬خصوص پس از پیروزی انقلاب فراهم آورد. در خاطرات انقلابیّون، نمونه¬های مختلفی از انحراف جوانان مذهبی توسّط انجمن ذکر شده است.
شکستن اعتصاب چراغانی، به نفع شاه
     جداشدن روز افزون مردم از انجمن حجتیّه از سویی و نفوذ مأمورین ساواک در آن از سوی دیگر، سبب شده بود تا در اواخر عمر حکومت پهلوی، زاویه¬ی انجمن با انقلاب اسلامی بیش از گذشته برای همگان آشکار شود. با اوج¬گیری انقلاب شکوهمند اسلامی به¬واسطه¬ی شکل¬گیری قیام¬های چهلّمی در سطح کشور و همچنین کشتار وحشیانه¬ی رژیم پهلوی در اواخر سال56 و اوایل سال 57، انجمن حجتیّه یکی از ننگین¬ترین لکّه¬ها را در کارنامه و سابقه¬ی عملکرد خویش ایجاد نمود که برای همیشه در تاریخ انقلاب حکّ شده است. با نزدیک¬شدن به اعیاد شعبانیه، حضرت امام در 28 رجب سال1398 هجری قمری که مصادف با 13/4/1357 بود، طیّ پیامی به ملّت ایران فرمودند: «... ما كه هنوز مادرهاى داغ¬دار جوانان¬مان سياه¬پوشند، ما كه هنوز شاهد صدمات جان¬كاه شاه به اسلام بزرگ و كشور اسلامى هستيم، جشنى نداريم. ما كه در هر فرصت، مدارس و مساجد و دانشگاه¬هايمان مورد هجوم مأمورين شاه است، چطور ممكن است چراغانى كنيم؟! ... اكنون لازم است در اين اعيادى كه در سلطنت اين دودمان ستمگر براى ملّت ما عزا شده است، بدون هيچ¬گونه تشريفات كه نشان¬گر عيد و شادمانى باشد، در تمام ايران، در مراكز عمومى مثل مساجد بزرگ، اجتماعات عظيم به¬پا كنند و گويندگان شجاع محترم، مصایب وارده بر ملّت را به¬گوش شنوندگان برسانند، و هرچه بيشتر كارهاى ضدّ اسلامى و قانونى رژيم را افشا كنند...»‏ 
پس از صدور این پیام، برخی علما و مدرّسین قم و سایر شهرها و همچنین روحانیون مبارز تهران و برخی از شخصیّت-ها و گروه¬های سیاسی مبارز، طیّ پیام¬های جداگانه¬ای به تبعیّت از رهبرکبیر انقلاب اسلامی، مردم را به عدم برپایی جشن و در مقابل به برگزاری تظاهرات دعوت کردند. امّا انجمن حجتیّه نه تنها چنین نکرد، بلکه با لطایف¬الحیل در برخی نقاط کشور، جشن¬هایی را برگزار نمود که خاطرات فراوانی مؤیّد این مطلب است. برپایی جشن در اعیاد شعبانیه-ی آن سال به¬همان میزان برای رژیم شاه مفید و مهم بود که عدم برپایی آن می¬توانست مضرّ و شکننده باشد. و این نکته¬ی بسیار مهمّی بود که سران انجمن حجتیّه یا درک نمی¬کردند و یا تمایلی به پذیرش آن نداشتند.
بهتر است وصف اهمیّت این تصمیم تاریخی را از زبان مأموران ساواک بشنویم. پس از سوّم شعبان که هیچ¬گونه جشنی در قم توسط مراجع برگزار نشد، مأمورین ساواک در گزارشی به تشریح این موضوع پرداختند. در پایان این گزارش آمده است: «عدم برگزاری‌ مراسم جشن¬های‌ مذهبی،‌ اتّحاد مردم را در طرفداری‌ از مراجع می¬رساند. لذا باید دولت نیز اقدامی‌ انجام دهد که ملّت را به طرف خود جلب نماید.»  در چنین شرایطی که ساواک از وقوع این مسئله واهمه دارد، انجمن حجّتیه با برگزاری جشن¬هایی در برخی نقاط کشور، خواسته یا ناخواسته سعی در شکستن این اتّحاد داشت. البته امروزه انجمن حجتیّه تلاش دارد با ارائه¬ی برخی اسناد مخدوش، چنین لکّه¬ای را از دامان خود پاک کند. امّا تلاش آنان برای برپایی جشن، غیرقابل انکار است.
حتّی یک اعلامیه ندادند!
     به هرحال نهضت امام¬خمینی(رحمةالله¬علیه) با عنایت الهی به صراط مستقیم خویش ادامه می¬داد و رژیم 2500ساله¬ی شاهنشاهی که خود را در آستانه¬ی سقوط می¬یافت، با قتل عام¬هایی چون فاجعه¬ی 17 شهریور، روزبه¬روز بیشتر پنجه بر صورت ملّت مسلمان ایران می¬کشید. سرانجام وعده¬ی الهی به تحقّق پیوست و استقامت ایمان¬ها بر شمشیر پیروز شد. در طول این سال¬ها به¬خصوص در آخرین سال عمر حکومت پهلوی، شخصیّت¬های مذهبی و سیاسی مختلف و همچنین سازمان¬ها و گروه¬های کوچک و بزرگ، هریک به¬نحوی در مبارزه با ظلم شرکت جستند. اعتراض به رژیم منفور شاه آن¬چنان همگانی شده بود که حتّی آنان که اعتقادی به این شیوه¬ی برخورد نداشتند هم از ترس خشم ملّت ستم دیده، با انتشار چند بیانیه و سخنرانی، به ظاهر خود را معترض نشان می¬دادند. اما از طرف شیخ محمود حلبی و دیگر سران انجمن حجتیّه از شروع نهضت تا آخرین ساعات حیات دولت بختیار هم، حتّی یک اطّلاعیه که نشان از حمایت آن¬ها از انقلاب داشته باشد، منتشر نشد.
البته بسیاری از اعضای عادّی انجمن و برخی از رده¬های میانی آن در طول این مدّت به¬تدریج، انحراف این گروه را تشخیص داده و به انقلابیّون پیوسته بودند. امّا سران انجمن که از پیروزی انقلاب مأیوس بودند، گویا از روند سریع انقلاب حیرت¬زده شده و ترجیح می¬دادند نظاره¬گر ماوقع باشند و تصمیم درمورد چگونگی موضع¬گیری را به آینده موکول نمایند. درطول این مدّت نیز با نگارش چند نامه به برخی مراجع و بیان گزارشی از سابقه و عملکرد خود در مبارزه با بهائیّت، سعی کردند تأییداتی از آن¬ها بگیرند تا برای روز مبادا قابل استفاده باشد.
انجمن پس از انقلاب
    شاید بتوان اعضای انجمن حجتیّه را در بدو پیروزی انقلاب اسلامی به چهاردسته تقسیم نمود. گروه اوّل همان افرادی بودند که علاوه بر انقلابی¬گری، شدیداً به عملکرد شیخ محمود حلبی و اطرافیانش انتقاد داشته و رسماً با آنان مخالفت می¬کردند. این گروه"عباد صالح" نام داشته و مسئول آنان نیز مهندس طیّب بود. در مرتبه دیگر افرادی از اعضای سابق انجمن حجتیّه قرار می¬گرفتند که هرچند ایمان به امام و نهضت و بنای خدمت صادقانه به انقلاب را هم داشتند، اما همچنان برای شیخ محمود حلبی نیز احترام خاصّی قائل بوده و با توجّه به مبارزات انجمن با بهائیّت و خدمات مذهبی¬اش، ترجیح می¬دادند چهره¬ی این گروه مخدوش نشود. سوّمین دسته را افرادی تشکیل می¬دادند که همچنان عضو انجمن بوده و کمک به این تشکیلات را وظیفه¬ی دینی خود می¬پنداشتند، اما درمورد حقّانیّت انقلاب همچنان مشکوک بودند. لذا با حالت تردید و بی¬طرفی، سکوت را ترجیح می¬دادند. گروه چهارم نیز شامل بیشتر سران انجمن بود؛ مؤمنان به شیخ محمود حلبی و در عین¬حال، منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی. مسلّماً یکی از اصلی-ترین دلایل دشواریِ تشخیصِ برخوردِ صحیح با انجمن پس از انقلاب، همین اختلاف نظر طبقاتی بود.
تعطیلی ظاهری
       در هرصورت کارنامه¬ی غیرقابل دفاع انجمن در طول نهضت، جوّ انقلابی حاکم بر جامعه، ریزش بسیاری از نیروهای انجمن و فشار حاکم بر سران آن توسّط اعضای سابق و از همه مهم¬تر شکست مبانی و تفکّرات انجمن در برابر مبانی امام و انقلاب، عوامل گوناگونی بودند که باعث ضعف شدید این تشکیلات در بدو پیروزی انقلاب شده بود. لذا مسئولین انجمن چاره¬ای جز یک تجدید نظر اساسی در مواضع و شیوه¬ی خود نداشتند که البته این تصمیم نیز با اساسنامه¬ی انجمن مغایرتی نداشت. از این¬رو شیخ محمود حلبی پس از پیروزی انقلاب با صدور بیانیه¬های مختلفی تلاش نمود تا کارنامه¬ی تیره¬ی این گروه را روشنی بخشد. البته با نگاهی دیگر این عملکرد شیخ محمود حلبی را می-توان این¬گونه تحلیل نمود که پس از یک عمر تلاش و پافشاری بر روی مواضع و مبانی¬اش که تفاوت اساسی با دیدگاه امام داشت، طی چندماه کاملاً منقلب شده و به مباحثی همچون تشکیل حکومت¬اسلامی، وحدت شیعه و سنّی و... ایمان آورده بود.
امّا به هرحال حقایق تلخ و انکارناپذیری که در مورد سابقه¬ی انجمن وجود داشت، به علاوه¬ی تلاش برخی از نیروهای مخالف انجمن همچون حزب توده و از همه مهم¬تر شیطنت¬های بعضی از نیروهای انجمن که از شکست تفکّرشان سرخورده شده بودند، باعث شد تا در سال1362(که این اختلافات به اوج خود رسیده بود) انجمن حجتیّه به بهانه¬ی یکی از سخنرانی¬های امام ، اقدام به تعطیلی ظاهری خود نماید. اقدامی که با ادامه¬ی فعّالیّت این تفکّر علیه فلسفه، اهل¬سنّت و نظام جمهوری اسلامی منافات ندارد.


سوتیترها:
 با شکست نهضت در 28 مرداد 1332 بحران فکری و روحی شدیدی بر فضای ذهنی مبارزین سایه افکند. برخی از ادامه¬ی مبارزه مأیوس گشته و برخی دیگر شیوه¬ی خود را عوض نمودند. شیخ محمود حلبی نیز از ادامه¬ی مبارزه¬ی سیاسی با رژیم پهلوی، سرخورده گردید.

شیخ محمود حلبی باتوجّه به تحقیقاتی که در مورد بهائیّت انجام داده بود و همچنین نیروهای آماده¬ای که در مشهد داشت، توانست به سرعت تشکّلی را در تهران جهت مبارزه با بهائیّت فراهم آورد.

مجوّز این انجمن تا حدود دو سال بیشتر اعتبار نداشت و باید پس از این مدّت تمدید می¬شد، که البته تا پایان عمر رژیم پهلوی نیز این تمدید اعتبار صورت می¬گرفت!

شاید بتوان این تشکّل را از تاریخ تأسیس یعنی اواخر1332 تا شروع رسمی نهضت امام، تنها تشکّل مفید و اثرگذار مذهبی دانست که در فضای خفقان پس از 28مرداد فعالیّت می¬کرد. چرا که تلاش برای جذب جوانان در گروهی جهت مبارزه با بهائیّت و آموزش برخی معارف دینی به آنان، بهتر از نبود هیچ¬گونه برنامه¬ی مذهبی برای جوانان بود.

در تبصره یک از مادّه دوّم اساسنامه، موضوع و هدف انجمن حجّتیه، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیة¬الله الأعظم ارواحنا فداه، لایتغیّر خواهد بود. امّا برنامه¬های آن با توجّه به شرایط زمان و نیاز جامعه و بر اساس حفظ هدف کلی و... تغییر یا تعمیم می¬یابد.

صراحت اساسنامه¬ی انجمن بر فعالیّتش تا ظهور امام¬زمان(علیه¬السلام) یعنی انحلال انجمن حجّتیه و تعطیلی فعّالیت-هایش تصوّر اشتباهی است که متأسّفانه برخی از مسئولین نظام را فراگرفته. تأییدکننده¬ی این نکته، عبارت نهایی است که برنامه¬های انجمن را تعطیل¬ناپذیر دانسته که صرفاً «با توجه به شرایط زمان و نیاز جامعه و براساس حفظ هدف کلّی و... تغییر یا تعمیم می¬یابد.»

پیشینه¬ی ذهنی مثبت مراجع وقت نسبت به شیخ محمود حلبی از سویی، و نفس مبارزه با بهائیّت از سوی دیگر سبب می¬شد تا اکثریّت مراجع، اجازه¬ی استفاده از وجوهات شرعی را برای انجمن حجّتیّه صادر نمایند. آیات¬عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، خوئی، محلّاتی، سیّدعبدالله شیرازی و حتّی امام¬خمینی از جمله این مراجع هستند.

حضرت امام طیّ نامه¬ای در خرداد1350 به آیت¬الله گرامی آورده¬اند: «... راجع به شخصى كه مرقوم شده بود، جلساتش ضررهايى دارد؛ از وقتى مطّلع شده‏ام، تأييدى از او نكرده‏ام و ان¬شاءاللَّه¬تعالى نمى‏كنم.» آقای گرامی در نامه¬اش در مورد محمود حلبی و مواضعش مطالبی ذکر نموده بود.

رسول جعفریان می¬نویسد: «تا حوالی سال50، ابهام درباره انجمن اندک بود، امّا به موازات بالاگرفتن روش¬های انقلابی و مبارزات مسلّحانه و نیز زندانی¬شدن نیروهای مذهبی و روحانی، ... انجمن همچنان روش¬های قبلی خود را دنبال کرده و اجازه فعّالیت سیاسی به اعضاء و هواداران خود نمی¬داد».

حضرت امام¬ با تمسّک به احکام اسلام، تقیّه را حرام دانسته و طی پیامی به علمای تهران در تاریخ 13/1/1342 فرمودند: «... حضرات آقايان توجّه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. با اين احتمال، تقيّه حرام است؛ و اظهار حقايق، واجب "وَ لو بَلَغَ مَا بَلَغَ" ...». انجمن حجّتیّه در چنین شرایطی سکوت اختیار کرده بود.

مهندس طیب: «از ابتدای این نهضت و از گذشته¬های دور، آقای حلبی با ناباوری با آن برخورد می¬کرد و معتقد بود که نمی¬شود با رژیم تا دندان مسلّح شاه مبارزه کرد و عقیده داشت کسانی که به این راه کشیده می¬شوند، خون¬شان را هدر می¬دهند و کسانی که افراد را به این راه می¬کشانند، مسئول این خون¬ها هستند.»
 
البته شیخ محمود حلبی تنها کسی نبود که در آن ایّام، چنین مواضعی داشت. بلکه شباهت جالبی میان مواضع شاهنشاه آریامهر و مواضع حلبی دیده می¬شود، آن¬جا که شاه می¬گوید: «این خون¬هایی که در روز پانزده خرداد ریخته شده، به گردن کیست؟ و کی مسئول این خون¬هاست؟»

انجمن حجّتیّه در راستای این تفکّر غلط که هدف اصلی را مبارزه با بهائیّت می¬دانست - آن هم فقط مبارزه¬ی علمی - وقت و نیروی بسیاری از جوانان مذهبی که می¬توانستند نقش مهمّی در مبارزات ایفا نمایند را در این راه قرار می¬داد و با تلقین اداء تکلیف، انگیزه¬ی مبارزه با شاه را در آنان سست می¬کرد.
 
پس از صدور پیام امام، برخی علما و مدرّسین، طیّ پیام¬های جداگانه¬ای به تبعیّت از رهبرکبیر انقلاب اسلامی، مردم را به عدم برپایی جشن نیمه شعبان و در مقابل به برگزاری تظاهرات دعوت کردند. امّا انجمن حجتیّه نه تنها چنین نکرد، بلکه با لطایف¬الحیل در برخی نقاط کشور، جشن¬هایی را برگزار نمود.

اعتراض به رژیم شاه آن¬چنان همگانی شده بود که حتّی آنان که اعتقادی به این شیوه نداشتند هم از ترس خشم ملّت، با انتشار چند بیانیه و سخنرانی، خود را معترض نشان می¬دادند. اما از طرف شیخ محمود حلبی و دیگر سران انجمن حجتیّه از شروع نهضت تا آخرین ساعات دولت بختیار هم، حتّی یک اطّلاعیه که بیان¬گر حمایت از انقلاب باشد، منتشر نشد.

کارنامه¬ی غیرقابل دفاع انجمن در طول نهضت، جوّ انقلابی حاکم بر جامعه، ریزش بسیاری از نیروهای انجمن و فشار اعضای سابق و از همه مهم¬تر شکست مبانی و تفکّرات انجمن، عوامل گوناگونی بودند که باعث ضعف شدید این تشکیلات در بدو پیروزی انقلاب شده بود. لذا مسئولین انجمن چاره¬ای جز تجدید نظر اساسی در شیوه¬ی خود نداشتند.

در سال1362(که اختلافات به اوج خود رسیده بود)، انجمن حجتیّه به بهانه¬ی یکی از سخنرانی¬های امام، اقدام به تعطیلی ظاهری خود نمود. اقدامی که با ادامه¬ی فعّالیّت این تفکّر علیه فلسفه، اهل¬سنّت و نظام جمهوری اسلامی منافات ندارد.



نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *