بعد از هیئت یک راست سر یخچال رفت و تکه ای نان و پنیر خورد و خوابید. همسرم که ابراهیم را بهتر از من میشناخت گفت: ابراهیم اکثر اوقات غذا بهش نمیرسه.
گروه فرهنگی جهان نیوز: در خانه به آرامی باز شد. ساعت حدود ۱ شب بود. ابراهیم تازه از هیئت بازگشته بود. یک راست سر یخچال رفت، اول فکر کردم میخواهد آبی بنوشد، ولی خوب که دقت کردم متوجه شدم که به دنبال غذاست!
به آشپزخانه رفتم و به او گفتم: «سلام، رسیدن به خیر! غذا نخوردی؟»
«سلام آقا، نه.»
«مگه تو مسئول توزیع غذای هیئت نیستی؟ چطوره که هر بار گرسنه میآی خونه؟»
«آقا، همیشه اول غذای عزادارها رو میدیم، بعد خودمون غذا میخوریم. معمولاً جمعیت زیاده و غذا نمی مونه.»
دیگر چیزی نگفتم و فقط زیرلب برایش دعا کردم که به خوبی آداب نوکری در دستگاه امام حسین(ع) را آموخته است و به آن عمل میکند.
چند وقت بعد، هیئت فدائیان حضرت مهدی(ع) مراسم بزرگی گرفته بود. غذای زیادی تدارک دیده شده بود. با خودم گفتم امشب دیگر ابراهیم گرسنه به خانه نمی آید.
بعد از هیئت یک راست سر یخچال رفت و تکه ای نان و پنیر خورد و خوابید. همسرم که ابراهیم را بهتر از من میشناخت گفت: «ابراهیم اکثر اوقات غذا بهش نمیرسه. اگه غذا هم سهمش بشه، تو مسیر خونه به افراد نیازمند میده.»
تقریبا هیچگاه با خودش غذای اضافه نذری به خانه نیاورد.
همیشه غذاهای مازاد هئیت را به دست نیازمندان و حاجتمندان می رساند.
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»
روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی