سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 30 Apr 2024
 
۰
۲

گفت برای بورسیه به کانادا می‌روم خبر شهادتش آمد

سه شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۴۳
کد مطلب: 860337
یکی از اسرای دفاع مقدس می‌گوید: بهروز طاهرخانی ۱۳ ساله بود که اسیر بعثی‌ها شد. سازمان مجاهدین خلق به دنبال جذب اسرا در اسارتگاه‌ها بود که به بهروز هم پیشنهاد دادند، جذب این سازمان شود.
گفت برای بورسیه به کانادا می‌روم خبر شهادتش آمد
به گزارش جهان نيوز به نقل از فارس، دوره اسارت و دوری از وطن و خانواده برای آزاده‌ها سختی‌های خودش را داشت؛ اما سختی این اسارت برای نوجوانان دوچندان بود؛ نوجوانانی که با سن و سال کمشان، گاهی بهترین تصمیم‌ها را در دوراهی‌ها می‌گرفتند.

«بهروز طاهرخانی» یکی از اسرای ۱۳ ساله دفاع مقدس بود که سازمان مجاهدین خلق به این نوجوان پیشنهاد جذب داده بودند. «علی علیدوست قزوینی» پاسخ این نوجوان به درخواست منافقین را اینگونه روایت می‌کند:

«یک روز از بلندگو اسم بهروز را خواندند. بهروز به مقر فرماندهی رفت و بعد از ۱۰ دقیقه برگشت. پرسیدم: چه کارت داشتند؟ گفت: یکی از همسایه‌های ما آمده و به منافقین پیوسته، نامه نوشته و از من خواسته که به منافقین بپیوندم و «ملازم کریم» نامه را برایم خواند و گفت: نیم ساعت وقت می‌دهم تا فکر کنی و جواب بدهی! حالا می‌خواهم با شما مشورت کنم که جواب ملازم را چه بدهم. نظر شما چیه؟

گفتم: اگه دوباره صدایت کرد، بگو من دلم برای خانواده‌ام تنگ شده و از غربت خسته شده‌ام، می‌خواهم به ایران برگردم. بهروز گفت: اگر قانع نشد، چی بگم؟ گفتم: تحمل کتک خوردن داری!؟ گفت: البته که دارم! گفتم: اگر با این حرف‌ها کوتاه نیامد، بگو: من یک تار موی سفید بابام را به کل دنیا و شماها نمی‌دهم! با این حرف شاید کتک بخوری، ولی ملازم از شما ناامید خواهد شد.

ما هنوز مشغول صحبت بودیم که دوباره از بلندگو بهروز را صدا کردند و رفت. اما خیلی زود برگشت! پرسیدم: چه شد!؟ گفت: هیچی! آخری را اول گفتم. پرسیدم: یعنی چی!؟

گفت: هیچی! وقتی وارد اتاق شدم، ملازم گفت: ها بهروز! فکرهاتو کردی؟ می‌ری پیش دوستت و به مجاهدین (منافقین) ملحق می‌شی یا نه؟ گفتم: فکر کردم باید بگم که من نمی‌رم و می‌خوام به ایران برگردم و من یک تار موی سفید پدرم را به کل دنیا و شماها نمی‌دهم! ملازم وقتی این حرف را شنید، در حالی‌که از غیظ داشت منفجر می‌شد از پشت میزش بلند شد و دنبالم کرد و گفت: حالا آنقدر خاک به سرِ ما شده که تو قشمر (مسخره) با یک تار موی پدرت عوض نمی‌کنی! و دنبالم کرد من نیز پا به فرار گذاشتم و از مقر زدم بیرون بدون این‌که یک سیلی بخورم! آمدم بیرون و ملازم ماند و فریب بی‌ثمرش.

درباره این آزاده دفاع مقدس بخوانید
«بهروز طاهرخانی» یکی از کم‌سن و سال‌ترین رزمندگان دفاع مقدس شهرستان تاکستان استان قزوین بود که سال ۱۳۶۱ به اسارت بعثی‌ها درآمد. ۸ سال اسارت را تحمل کرد و بعد از آزادی از اسارت در  مهر ۱۳۹۲ بر اثر جراحات و بیماری‌های ناشی از دوران اسارت در ۴۵ سالگی به همرزمان شهیدش پیوست.
https://jahannews.com/vdcex78vfjh8pxi.b9bj.html
jahannews.com/vdcex78vfjh8pxi.b9bj.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
روحش شاد درود بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران مخصوصا شهدای استان قزوین همچون بابایی و لشگری و سردار آزادگان سیدعلی اکبر ابوترابی
Iran, Islamic Republic of
شهید رجایی را یادتون نره