جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۱۶
۴۳

عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید/سردار سلیمانی: ازدواجت جهاد بود

يکشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۲۴
کد مطلب: 725063
حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟
عکس العمل حاج قاسم به ازدواج مجدد همسر شهید
به گزارش جهان نيوز، محمود نریمانی به تاریخ دوازده دی سال 1366 در روستای «دروان» کرج، متولد شد. وی از نیروهای سپاه پاسداران بود که با آغاز جنگ سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سرزمین شام شد تا با تروریست های تکفیری مبارزه کند. محمود سرانجام مزد این جهادش را روز ده مرداد سال 95 در حماء سوریه گرفت و به شهادت رسید. پیکر شهید نریمانی در گلزار شهدای کرج به خاک سپرده شد.

آنچه خواهید خواند روایت سارا عجمی همسر این شهید عزیز است که خاطره دیدار مهمان شدن حاج قاسم سلیمانی را در خانه شان اینگونه روایت می کند: 
 
 
*الو؛ با حاج قاسم سلیمانی صحبت می کنید
من همیشه دوست داشتم سردار سلیمانی را از نزدیک را ببینم. اتفاقا در اوایل مرداد 96 بود، می خواستیم مراسم اولین سالگرد شهادت همسرم را برگزار کنیم که به همین منظور نامه ای نوشتم و در آن از حاج قاسم دعوت کردم تا ضمن آمدن به مراسم همسرم دقایقی سخنرانی هم بکنند. نامه را به دوست شوهرم دادم تا به دست سردار سلیمانی برساند. راستش اصلا فکر نمی کردم نامه به دست او برسد و یا اگر برسد اصلا بازش کند و بخواند. تقریبا 4-5 روز بعد دیدم آقایی زنگ زد و گفت گوشی دستتان باشد سردار سلیمانی می خواهد با شما صحبت کند. آنقدر از شنیدن این جمله هیجان زده شده بودم که زبانم بند آمده بود. وقتی حاج قاسم شروع کرد به صحبت باور نمی کردم دارم الان به صدای او گوش می کنم. خیلی صمیمی و مهربان گفت: دخترم نامه ات را خواندم ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم اما یک نفر را به جای خودم می فرستم حتما. من آنقدر هول شده بودم که فقط هر چه حاج قاسم می گفت: می گفتم خیلی ممنون. تنها کلمه ای که من در آن چند دقیقه مکالمه می گفتم همین بود. صحبت با چنین شخصیت بزرگی آن هم غیر منتظره باعث شده بودم اصلا نتوانم حرفی بزنم. در مراسم ما سردار قاآنی لطف کرد و از طرف حاج قاسم آمد.

*مهمانی که حضورش را باور نمی کردم
روز 7 فروردین سال 98 آقایی با تلفن خانه ما تماس گرفت و گفت: اگر آمادگی دارید قرار است سردار فردا به منزل شما بیاید. تلفن را قطع کردم و فکر کردم منظورشان از سردار همان برادر پاسداری است که از محل خدمت همسرم گاهی به خانه ما و بقیه شهدا سر می زد. 

دوباره صبح روز 8 فروردین همان آقا ساعت 8 صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت می رسیم. آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاور. یک لحظه استرس و شوق باورنکردنی همه وجودم را گرفت سریع بلند شدم تند تند خانه را مرتب تر کردم و میوه مختصری هم آماده کردم. شنیده بودم حاج قاسم ناراحت می شود اگر پذیرایی از او مفصل باشد. فرزند دومم هم 50 روزش بود و خیلی بی قراری می کرد اما در همان حین کارهایم را کردم و سریع زنگ زدم منزل پدر شهید و گفتم قرار است مهمان بیاید برایمان شما هم خودتان را برسانید. از محمود یاد گرفته بودم پشت تلفن رعایت مسائل امنیتی را بکنم برای همین به آنها نگفتم مهمان چه کسی است. 

 *زنگ خانه به صدا در آمد
خانه ما طبقه چهارم است برای همین دید مسلطی به کوچه داریم. زمانی که زنگ اف اف را زدند من سریع رفتم پشت پنجره ماشینی را دیدم که چند جوان حدود سی و چند ساله داخلش هستند. گفتم پس سردار کو؟ حتما اینها آمدند فضا را بسنجند و اگر خبری نبود بعد ماشین حاج قاسم بیاید. آماده شدم بروم پایین که وقتی می آید مشایعتش کنم. همین که دکمه آسانسور را زدم هم زمان در آسانسور باز شد و دیدم سردار با یک آقا جوانی آمدند بیرون، بدون هیچ تکلف و به اصطلاح دم و دستگاهی. بعدها متوجه شدم یا کلاه گذاشتند و یا طوری آمدند که در کوچه شناخته نشوند چون ما اصلا متوجه آمدن ایشان در کوچه نشدیم. 
 
 
*حاج قاسم گفت: چرا خبر ندادی ازدواج کردی
حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می گفتی تا هدیه ازدواج و بچه ات را می آوردم. ب پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردن. من و همسرم رفتیم داخل آشپزخانه وسایل پذیرایی را بیاوریم اما سردار با جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینمتان. ما هم یک سنی چای آوردیم و نشستیم. به من گفت: بنشین کنار پدر شهید. 

*سردار پرسید: این همسرت را شهید کنی چه؟
چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می کنی؟ گفتم: حاجی خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می خواهم ببوسم. سفت و محکم می بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هر چه کوچکتر باشد محکم تر می بوسمش. 

*پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا.
محمد هادی فرزند شهید کنارم گوشه ای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمد هادی ما چرا نمی اید جلو؟ محمد هادی برای اولین بار که کسی را ببیند خیلی غریبی می کند اما سردار گفت پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا. محمد هادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود. برای مان تعجب داشت که اینقدر راحت سریع رفت در آغوش سردار. 
 
 
*وقتی مادر شهید بحث را به من و همسرم کشاند
سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم می ماند از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی خدا برای همدیگر نگهتان دارد. و با خوشحالی گفت: این ظرفیت بالای شما را می رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید. از آنها خیلی تشکر کرد. 
 
* بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود
حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم گفت شما چند کار مهم انجام دادی. اول اینکه سنت پیامبر(ص) را انجام دادی دوم اینکه فرزند شهید را پدری می کنی و سوم اینکه دختر ما را سرپرستی می کنی. چند بار با کلمه دخترم مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم ای کاش زنده بود و یکبار به خانه ام می آمد حالا احساس می کردم آن روز پدرم آمده خانه ام.  

*برایتان هدیه آوردم
قبل از اینکه ما بخواهیم گفتند برایتان انگشتر هم هدیه آوردم. به آقایی که همراهش بود اشاره کرد که جعبه انگشتر را بیاور. به همه یک انگشتر هدیه داد. نوبت من که شد یک انگشتر داد بعد گفت: نه نه این خوب نشد می خواهم یکی دیگر بدهم. گفتم: ممنون همین برای من کافی است گفت نه می خواهم یکی دیگر بدهم. انگشتر دیگری که واقعا زیبا تر هم بود و اتفاقا اندازه دستم بهم داد. انگشتر قبلی برای بزرگ بود. انگشتر اول را پس دادم گفتند نه قسمت شما دو انگشتر بوده. 

*یک و ساعت و نیم حال و خوب
تقریبا یک ساعت و نیم سردار سلیمانی منزل ما بود. یک ساعت و نیمی که حالمان خوب بود. در حالی که منزل هر شهید حدود یک ربع بیست دقیقه می مانند فکر می کنم علت طولانی تر شدن ملاقات ما حضور پدر و مادر شهید و کنار ما بود و اینکه من ازدواج مجدد کردم انگار صحبت بیشتر و تمایل بیشتری داشت خانه ما بماند.
 
*حادثه تروریستی در بغداد به من چه ارتباطی دارد؟
من شب ها موقع خواب گوشی ام را خاموش می کنم. روز شهادت حاج قاسم صبح که از خواب بیدار شدم اول رفتم گوشی را روشن کردم دیدم چند تماس بی پاسخ داشتم. برایم خیلی عجیب بود که خدایا چه شده؟ سابقه نداشته صبح جمعه این همه کسی به من زنگ بزند. اینترنت را روشن نکردم اخبار را ببینم. رفتم سراغ بچه ها و ده دقیقه بعد آمدم دیدم دوباره گوشیم خاموش است. متوجه شدم همسرم دوباره خاموش کرده. می خواست متوجه نشوم. پرسیدم چرا گوشی من خاموش است؟ گفت ولش کن بگذار خاموش باشد اینجوری بهتر است. گفتم نه می خواهم بدانم چرا اینقدر با گوشی من تماس گرفتند. گفت نمی دانم آخه خبرهایی شده انگار. در فرودگاه بغداد حادثه تروریستی رخ داده. شاید کسی می خواسته این را خبر بدهد.

گفتم فرودگاه بغداد به من چه ربطی دارد. البته یک استرسی گرفتم اما هر چه فکر کردم دیدم خب به من چه ارتباطی می تواند داشته باشد؟ هی می پرسیدم از همسرم اما او نمی خواست مستقیم بگوید. گفتم بغداد چه ربطی به من دارد؟ گفت وقتی کسی به شما می گوید دخترم حتما این حادثه به شما هم ربط پیدا می کند. ین را که گفت متوجه شدم اتفاقی برای سردار افتاده. پاهایم سست شد و نشستم سرم را گذاشتم روی میز. بدنم می لرزید. 

 
*دنیای بدون محمود
شنیدن خبر شهادت سردار سلیمانی مرا به یاد وقتی انداخت که محمود شهید شد. آن روز ده مرداد 95 ساعت دو آخرین باری بود که با هم صحبت کرده بودیم. تقریبا دو ساعت بعدش او شهید شده بود. محمود معمولا شب ها تماس می گرفت برای همین ازش پرسیدم حالا که ظهر زنگ زدی یعنی شب تماس نمی گیری؟ گفت: نمی دام حالا شاید شب هم تماس بگیرم اگر بشود. گفتم نمی خواد من امروز صحبت کردم خیالم راحت است خودت را به زحمت ننداز. تا ساعت 12 باز هم منتظر شدم زنگ بزند وقتی دیدم خبری نیست گفتم خب خودم خواستم تماس نگیرد برای همین با خیال راحت خوابیدم. غافل از اینکه بعد از ظهر شهید شده بود و اتفاقا ساعت 12 پیکرش را آروده بودند معراج. به همین سرعت! صبح که بیدار شدم دیدم خواهرش پیامی داده و در سه جمله کلی غلط املایی داشت. حال و احوال کرده بود. برایم عجیب بود که چقدر غلط نوشته. بعد دختر عموی شهید تماس پرفت و پرسید هستی؟ می خواهم برای صبحانه بیایم خانه یتان اگر مزاحم نیستم. گفتم نه بیا هستم. آمدن او آن وقت صبح سابقه داشت برای همین تعجب نکردم. دختر عمویش هر وقت شوهرم مأموریت بود به ما سر می زد و چون شاغل بود فقط صبح های زود وقت داشت. 5 دقیقه بعد برادرم تماس گرفت گفت می خواهم برای خودم و محمد هادی لباس نظامی بخرم بیا با هم برویم اندازه اش باشد. گفتم نه مهمان دارم نمی توانم بیایم. گفت: خیلی وقتت را نمی گیرم. گفتم نه زشته مهمان پشت در می ماند. خیلی اصرار کرد بالاخره قبول کردم و گفتم پس من را زود برگردان. منزل مادرم بودم  و به او سپردم اگر دختر عموی محمود آمد در را باز کن و بگو من زود بر می گردم. تقریبا 5 دقیقه بعد برادرم رسید. در راه هی از آقا محمود می پرسید. گفتم: خوبه دیروز با هم صحبت کردیم. وقتی رسیدیم لباس نظامی را که تن محمد هادی کرد چون تا حالا چنین لباسی تن پسرم ندیدم یک لحظه تشییع شهدا به نظرم آمد، دلم خالی شد. 

متوجه برادرم شدم که حال خاصی دارد و رنگ از صورتش پریده. پرسیدم: چیزی شده؟ ادامه نداد و گفت فکر کنم فهمیدی؟ این را که شنیدم نتوانستم روی پاهایم بایستم همانجا در مغازه نشستم. گریه نکردم فقط حس می کردم دنیا شبیه جایی شده که هیچ تکیه گاهی ندارد. برادرم بغلم کرد و گفت غیر از این برای محمود تصور می کردی؟ گفتم نه دادم در راه رضای خدا اما خیلی زود بود. رفتیم داخل ماشین. گفتم: خانه نرو اول در خیابان بچرخ تا ببینم باید چکار کنم. نمی دانم دیگر چکار می شود کرد؟ تلفنش زنگ خورد و شنیدم می گوید بله فهمید الان هم حالش خوب است. فهمیدم عده ای پیش از من خبر دارند. 
https://jahannews.com/vdcaimn0e49nuw1.k5k4.html
jahannews.com/vdcaimn0e49nuw1.k5k4.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


United States
خداوند شهدا را رحمت نماید به ویژه این شهید عزیز
Iran, Islamic Republic of
الهی به حق امیر المومنین قلم بشه دست اون کسی که عمدا منفی داده
مبصر
Iran, Islamic Republic of
امیرالمومنین آنقدر مهربان بودند که برای دشمنشان هم بد نمیخواستند چه برسه به اینکه بخوان دست کسی قلم بشه . ....
Iran, Islamic Republic of
آنچه كه شما در مورد رفتار اميرالمؤمنين علي عليه السلام با دشمنان اشاره كرده اي , در مورد دشمنان شخصي آن حضرت صدق ميكنه , و گرنه آن حضرت در برخورد با دشمنان اسلام و قرآن بخصوص احمقهاي منحرفي همچون خوارج و پيروان آل ابوسفيان ملعون ,كمترين نرمش وگذشتي به خرج نمي دادند و مقتدرانه در مقابل آنها مي ايستادند.
حمیدرضا
Iran, Islamic Republic of
آمین
حمیدرضا
Iran, Islamic Republic of
حاجی با دست بریده ات دستان ما رو هم بگیر
خادم الشهدا
Iran, Islamic Republic of
بگو به پاکی و زلالی و اخلاص حاج قاسم عزیز ، اونایی که منفی دادن هدایت بشن ان شاالله
.
Iran, Islamic Republic of
حاج قاسم واقعا عشقه
اونايي كه منفى ميدن يا از سر لجبازيه يا واقعا حاج قاسم رو نميشناسن؟
Iran, Islamic Republic of
حاج قاسم ؛
چقدر حیف وچقدر خسران بعداز شهادت شما من تازه فهمیدم که شما که بودید
کاش حداقل حضورتان را چن روز هم که شده درک میکردم اما باز هم افسوس و صدافسوس
مگر سواد ندارید؟
Iran, Islamic Republic of
حرف اضافه برای کلمه ی "عکس العمل" ، "به " است، نه " از"
.
Iran, Islamic Republic of
.....
Iran, Islamic Republic of
آی حاج قاسم،آی زندگیم،دلم برات خیلی تنگ شده،خیلی دوستت دارم.کاش درخواب می دیدمت.افسوس افسوس افسوس
سربندی از بروجرد
Iran, Islamic Republic of
شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقونند ....
Iran, Islamic Republic of
بسیار داستان شنیدی و خواندی و جذابی بود
عزیز
Iran, Islamic Republic of
موافقم ...
Iran, Islamic Republic of
....
Iran, Islamic Republic of
چقدر دلمون برای حاج قاسم تنگ شده
Iran, Islamic Republic of
رهگذرسلام برشهیدان.سلام بردلاوران عزیزمان ای عزیزان التماس دعا دارم
Iran, Islamic Republic of
....
یا علی (ع)
Iran, Islamic Republic of
روحت شاد سردار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یا فاطم الزهرا(س)
Iran, Islamic Republic of
...
Iran, Islamic Republic of
عالی بود.
دخترم.....
Iran, Islamic Republic of
روح تمامی شهدا بخصوصا شههید عزیزمان حاج قااسم سلیمانی شاد
.
Iran, Islamic Republic of
بسیار زیبا و دلنشین بود.
همیشه خاطرات همسران و پدران و مادران شهدا برایم جالب است، چرا که نیمه دیگر شهدا (همسران و والدین) اگر همراهی نمی کردند، شهدا نمی توانستند اینگونه بدرخشند. .
امیرمهدی
Iran, Islamic Republic of
خیلی جالب و غم انگیز
Iran, Islamic Republic of
.......
Iran, Islamic Republic of
.....
فاطمه
Iran, Islamic Republic of
خدا بیامرزد این شهدا یه عزیز را امیدوارم روحشان شاد
وحیده
Iran, Islamic Republic of
سردار شهید عزیز:نه گذر زمان داعتان را کمرنگ کرده ونه خاکتان سردی آورده. الان ساعت ۴ نصف شبه.منم کشیک هستم.برایتان گریه کرده ام و عکسهای شهادتتان را مرور کردم. تنها دلخوشی من خوابهایی است که از شما میبینم.و وعده ای که داده شده است: هر کس در روز قیامت با تعلقات دنیوی خود محشور میشود.خداوندا تو خود شاهدیکه تنها عشق زندگی من شهدای راهت میباشند.خدایا نطر بر وجه زیبای شهیدان را در روز قیامت نصیبم بگردان.
Iran, Islamic Republic of
خدا ما را به این شهید عزیز ملحق کند و آرزوی شهادت را بر دل ما نگذارد.
حسین عیدانی
Iran, Islamic Republic of
شهید قاسم سلیمانی روحت شاد ویادت خاطره الله همه اهلک من هلکک واظلم من ظلمک تموت امریکا واسرایل
حسینم زنجان خدابند
Iran, Islamic Republic of
سلام برشهیدان سلام به خانواده شهیدان خداوند متعال انشاالله روحشان راباحضرت علی مهشوربدارد.
راه
Iran, Islamic Republic of
این خاطره زیبا بود.هر وقت یاد سردار میفتم بغض میکنم.امید دارم این شهید در کنار ارباب شهیدش مرا در روز قیامت شفاعت کند
اسداللهی
Iran, Islamic Republic of
تو تنها سرداری بودی و هستی که من با تمام اعتقادات داشته و نداشته ام وقتی فیلمها و کلیپهای شما سردار عزیزم رو میبینم نا خداگاه گریم میگیره نمیدونم چرا نسبت به سردار سلیمانی حس خاصی دارم
United Kingdom
.......
علی رضوانی
Iran, Islamic Republic of
سردار پدر همه ما بود ، همه یتیم شدیم.
Iran, Islamic Republic of
درود خدا بر شما خانمهای شهید مدافع حرم ..
Iran, Islamic Republic of
باسلام به خانواده های شهدای عزیز وگرامی همه این عزیزان درراه خدا جهاد کردن وهمه این عزیزان برا حرمت مدافع حرم رفتن وبه شهادت رسیدن عزیزانی که ازمال وجان وزن بچه پدرومادر گذشتن تا دست نامردانی به حرم پاک دختر ان عزیزان پیامبر نرسد درود خدا برپیکر همه شهدای حرمین ان شاالله جایگاهشون دربهشت برین و هم ردیف شهدای کربلاباشن ما همه ازتمامی خانواده عزیزان شرمندیم.
.
Iran, Islamic Republic of
.....
رویا
Iran, Islamic Republic of
خوش به سعادتتون شهدای عزیزمون
ممنونم از خداوند بابت خلقت چنین شخصیت های عزیزی
ممنون از خانواده شهدا که اینطور زینب گونه جهاد کردن
ممنون از شهیدان که امنیتمون رو مدیونشون هستیم
شهدای عزیز این تقدیر بوده که شهادت قسمتتون شد ؟
التماس دعا
مریم
Iran, Islamic Republic of
یادش گرامی حاج قاسم مرد خدا بود امیدوارم تمام خانواده های شهدا در صحت و سلامتی باشن .
ف. ا
Iran, Islamic Republic of
خداروح همه شهدا را قرین رحمت خاص خودش گرداند خصوصا روح بزرگ حاج قاسم.
مزتضی
United States
خداوندا کسانی که میرن برای دفاع ازحفظ میهن و جان ومال وناموس مردم ایستادگی‌ ومقاومت وازجانشان میگذرند.جایگاهشان بهشت وخانواده محترمشان راصبر واستقامت عطا فرما.آمین