به گزارش جهان نیوز، سرودهایی که هنوز هم زیر زبان مادران و پدران ما زمزمه میشوند و حجمی از واقعیتهای غیرقابل انکار تاریخ معاصر کشور را با خود به دوش میکشند، از کجا آمدهاند؟ ملودیهای ساده همراه با شعرهای عمیق و پرمحتوا که صدای همخوانی جمعیتهای گاه چند صدنفره برای آنها، وجه ممیزه پرافتخارتری محسوب میشود تا استفاده از سازهای متنوع و مختلف. سرودهایی که قلبها و فکرهای مردم را به هم پیوند میدهند و آرامآرام تبدیل به میراث فرهنگی مردمی میشوند که در مقطعی با دستان خالی بر قدرتی شوم و سرکوبگر پیروز شدهاند. کتاب «برخیزید» مجموعه خاطرات شفاهی سید حمید شاهنگیان، یکی از مهمترین سرودسازان سالهای انقلاب به این سوالات پاسخ میدهد.
اگر برایتان سؤال شود که چنین جوانانی جریان مبارزات خود را چگونه آغاز کردهاند و چطور در بحبوحه انتخاب میان انواع مبارزههای مسلحانه و فکری و... کسی به فکر ساختن سرود میافتد، کتاب «برخیزید» در دو فصل اول به این دست سؤالات در مورد سیدحمید شاهنگیان پاسخ میدهد. اما شناخت خواننده از شخصیت از نقطهای آغاز میشود که ماجرا اوج میگیرد و شاهنگیان به مقصد آمریکا، جلای وطن کرده و در دانشگاه روزولت مشغول تحصیل میشود. جایی که اصلیترین جریانهای مبارزه با رژیم شاه همچون داخل کشور، توسط جریانهای چپ و انجمن اسلامی هدایت میشوند. انتخاب او اما پیوستن به انجمنهای اسلامی است و سرود و رقابت از همین جا کلید زده میشود.
نطفه سرود در رقابت با چپیها بسته میشود
«در جنوب آمریکا سمیناری بود که قرار بود در آن مباحثهای بین بچههای انجمن اسلامی و کمونیستها انجام شود.... توی راه فکر میکردم که الان به آنجا میرویم چپیهای ناکس سرود میخوانند و ما بچهمسلمانها هیچ چیز نداریم و دستمان خالی است....رفتم ته مینیبوس نشستم و شروع کردم روی آهنگ یکی از سرودهای چپی شعر گفتن. بعد هم گفتم که میخواهیم آنجا سرود بخوانیم. چند بار تمرین کردیم.» ماشین به محل سمینار میرسد و بچهمسلمانها ناگهان چپیهای کارکشته در سرودخوانی را غافلگیر میکنند. «نشستیم. بعد از این که آنها شروع کردند و سرودهایشان را خواندند ما هم یکدفعه شروع کردیم به خواندن سرود. همه تعجب کردند و لابد با خودشان گفتند بچه مسلمانها که سرود نداشتند! شاید اولینباری که از سرود برای بیان نظراتمان استفاده کردیم آنجا اتفاق افتاد.»
از شیکاگو تا میدان شهدا
سرودخوانی اما از آن تجربههایی نیست که در فاصله آمریکا تا ایران، یا لابهلای کارهای به نظر مهمتر انقلابی یا حتی در میان سیل غمهای کشتوکشتار شاه گم شود.
شاهنگیان آن را با خود به میان شهدای میدان ژاله میبرد. «حوادث روز 17شهریور و احوال مردم و شهدای آن روز خیلی متاثرم کرد...تصورم این بود که باید از حادثه 17شهریور برای محکم کردن حرکت انقلاب کار ویژهای کرد... نه عکسی از حادثه گرفته بودم نه فیلمی داشتم تنها راهی که پیش رویم بود گفتن و نوشتن بود. یواشیواش شروع کردم به چیدن کلمات در کنار هم. با وزن خاصی هم شروع کردم. کمی که پیش رفتم دیدم دارد قشنگتر میشود. اینطوری شروع کردم:
درود، درود، به روان پاک شهید راه خدا
درود، درود، به جوان که کشته شد به میدان شهدا
درود، درود، به تمام شهیدان کرب و بلا»
اما شعرها برای احتراز از خطر لو رفتن هیچیک از اشعار روی کاغذ نوشته نمیشوند و ضبط مستقیم آنها روی نوار، کار را برای ثبت ملودی به همراه شعر راحتتر هم میکند. در مراسم ختم یکی از آشنایان، نوار ضبط شده را به دست شهاب گنابادی میرساند. او استقبال میکند اما میگوید که «اسم امام توی شعر نیست.» این مسأله در آن زمان از جهت جدا کردن خط فکری در سرود که قالبی همگانی است و بیشتر هم چپیها در آن خبره هستند، اهمیت دارد. او سپس بعد از دقایقی باز میگردد در حالی که مصرعی را به شعر اضافه کرده است: «درود، درود، درود بر خمینی روح خدا». سرود با همین روشها به ابزار مؤثر مبارزه بدون آن که درآن شبههای باقی مانده باشد، تبدیل میشود.
چگونه با نوار، گروه سرود یکنفره بسازیم؟
حالا سرودسازی و سرودخوانی جدیتر شده است. «آن روز گذشت و من به صرافت ساخت سرود با افراد بیشتری افتادم». اما پیدا کردن گروه کر امین، قابل اعتماد و محلی برای تمرین و ضبط دسته جمعی سرود، موانع مهمی بر سر راه هستند که نهایتاً شاهنگیان را به ایده عجیب و جالبی میرساند. «تنها یک راه داشتم که بتوانم سرود را با جلوه باشکوه و به اصطلاح کرال بسازم. به فکرم رسید که خودم یک بار سرود را بخوانم و ضبط کنم. بعد نوار را پخش کنم و خودم همراه نوار بخوانم تا با صدای خودم دو نفر بشویم. همین کار را کردم. دو تا ضبط تهیه کردم یکی برای پخش نوار و دیگری برای ضبط صدا با همان روشی که گفتم کار را ادامه دادم. طبیعتاً کیفیت صدا وقتی از نوار پخش میشد کمی افت میکرد ولی چون همه را یک نفر خوانده بود محصول نهایی به قول موزیسینها خیلی ژوست و قشنگ بود.» و سرود 17شهریور با همین روش ژوست در نوارها تکثیر و در میان مردم پخش میشود. «این اولین تولید گروه سرود تکنفره من بود.» تأثیر سرود بسیار گسترده میشود تا حدی که بخشهایی از آن را مردم در تظاهرات میخوانند. بخشهایی چون «17شهریور روز ننگ شاه، 17شهریور افتخار ما».
حسینیه ارشاد، گروه تکنفره را تبدیل به گروه سرود واقعی میکند
تنهایی اما با پیوستن به حسینیه ارشاد به پایان میرسد. جایی که چهرههایی چون مرحوم حسین صبحدل، حسین شمسایی، عباس صالحی و محمدرضا شریفینیا را در کنار سیدحمید شاهنگیان قرار میدهد و اولین محصولش هم سرودی برای آزادی زندانیان سیاسی است. سرودی که شاهنگیان برای آن میخواند، شریفینیا در آن قطعاتی از محمدرضا شفیعی کدکنی را دکلمه میکند و حسین صبحدل، در فواصلی با گفتن «آه...» بسته احساسی و اثرگذار سرود را تکمیل میکند.
لااله الا الله گفتن شهدا، مقدمه سرود میشود
13آبان57 هم فرا میرسد و صدای لااله الا الله گفتن دانشجویانی که در برابر دانشگاه تهران به گلوله بسته میشوند، مطلع سرود دیگری میشود. «در تدوین نهایی، تکه لااله الا الله و فریادها را با صدای واقعی خود مردم گذاشتم قبل از سرود. از صدای شلیک گلوله هم بهعنوان افکت استفاده کردم. اول صدای شعار دانشجوها را گذاشتم که میگفتند لااله الا الله، لا اله الا الله. صدای شلیک گلوله هم متصل میشد به شعار بچهها و بعد من شروع میکردم به خواندن با سرود لا اله الا الله.»
اول تاثیری بگذار بعد شهید شو!
ساواک حالا دیگر روی سرودهای عجیب و غریبی که در نوارها تولید و تکثیر میشود حساس شده و رد شاهنگیان را زده است. او اما از این دامهای پرماجرا به لطف خدا سر سلامت بیرون میبرد ولی هنوز چیزهایی هست. «در روزهایی که متواری بودم و پنهانی رفتوآمد میکردم، یک بار رفتم منزل خواهرم که دیدم مادرم هم آنجاست. بعد از ساعتی صحبت و احوالپرسی بلند شدم که بروم. از خانه آمدم بیرون. مادر پنجره را باز کرد و داشت نگاهم میکرد. برگشتم به سمت پنجره و گفتم: «خداحافظ مادر دعا کنید.» گفتند: «به خدا میسپرمت.» من چند قدم رفته بودم که گفتند: «حمید یادت باشه بیخودی کشته نشیها! یک کاری بکن و بعد کشته شو!» نگاه مادر را ببینید؟! میگوید یک کاری بکن بعد کشته شو. یعنی میگوید من مشکلی با کشته شدنت ندارم. من تو را دادم. ولی یک کاری بکن بعد شهید شو. تأثیر داشته باش.
همه اتفاق، امام بود
انقلاب اسلامی نه با سلاح بلکه با وحدت مردم که مهمترین نماینده آن سرودخوانیهای دستهجمعی است، پیروز میشود. 12بهمن امام به ایران باز میگردد و گروهی که تا همین روز پنهانی فعالیت میکرده حالا با دو سرود حضورش را آشکار میکند: «خمینیای امام» در فرودگاه، «برخیزید» در بهشت زهرا! شلوغی روز ورود امام اما آنچنان است که گروه سرود فرودگاه نهایتاً موفق نمیشود خود را به گروه بهشت زهرا ملحق کند اما هر دو سرود به شکلی اثرگذار توسط میلیونها نفر جمعیتی که در تهران موج میزنند، شنیده میشود. اما به قول شاهنگیان «اجرای سرودها، یک ترقه بود و بس! در آن روز، همه اتفاق، «امام» بود.»
سپاه با «خون من تو را حامی» شکل گرفت
«از کارهایی که در دوره فعالیت در سپاه ساختم سرود «انقلاب اسلامی» مشهورتر است. این سرود سرود رسمی سپاه محسوب میشد.» شاهنگیان همان سرودی را میگوید که حتماً ملودیاش را به ذهن دارید:
انقلاب انقلاب انقلاب اسلامی
جسم من جان من خون من تو را حامی
«شعر اصلی را عباس دوزدوزانی به او میدهد و با کمی تغییرات، نهایتاً اولین سرود برای سپاه و درباره سپاه ساخته میشود. «ایدهاش را آقای دوزدوزانی داده بودند. پنجاه درصد شعر را ایشان سرود و پنجاه درصدش را هم من. بچههای قدیمی سپاه که الان همه پیر شدهاند، وقتی مرا میبینند ناخودآگاه میگویند: «روزها کوشم و شب نخوابم، پاس میدارمت انقلابم...» حقیقتاً هم روز و شب نداشتیم.»