به گزارش جهان نیوز، هفتم فروردینماه مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک زنی ۵۰ساله به نام شهلا در یکی از بیمارستانها باخبر و راهی محل شدند. شواهد نشان میداد زن میانسال در جریان درگیری با دخترش از ناحیه سر مصدوم و پس از انتقال به بیمارستان فوت شدهاست. میترا ۲۶ساله با اقرار به قتل مادرش گفت: «من و مادرم به شیشه اعتیاد داشتیم و مادرم نیز به خاطر بیماری فراموشی، دارو مصرف میکرد به همین دلیل خیلی پرخاشگر بود. روز حادثه او با چاقوی آشپزخانه به من حمله کرد. او را هل دادم که روی زمین افتاد سپس دست و پایش را گرفتم و به صورتش سیلی زدم تا آرام شود. او را رها کردم و رفتم قلیان آماده کردم که دوباره مادرم آمد و قلیان را روی زمین انداخت و خواست از خانه بیرون بروم.» متهم در ادامه گفت: «به اتاق خواب رفتم که دوباره مادرم در حالی که چاقو به دست داشت آمد. در حالیکه بالشت دستم بود چاقو را پرتاب کرد که هم بالشت پاره شد و هم به پای چپ و شکمم ضربه زد که زخمی شدم. بعد لباس پوشیدم تا از خانه بیرون بروم که دوباره حمله کرد که این بار او را هل دادم و سرش به کمد برخورد کرد. بعد از آن مادرم بلند شد و بعد از خوردن سه قرص به دستشویی رفت. وقتی برگشت دیدم پیشانی او خونی است.»
متهم ادامه داد و گفت: «از خانه بیرون رفتم و بعد از خرید داروها و زغال قلیان به خانه برگشتم، اما هر چه در زدم کسی در را باز نکرد. کلید همراهم نبود. ایام عید بود به همین دلیل همسایهها خانه نبودند این شد که به آتشنشانی و پلیس۱۱۰ زنگ زدم. بعد از باز شدن در دیدم مادرم پشت در افتاده است. بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم، اما بیفایده بود.»
با اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم پرونده صبح دیروز در شعبه دوازدهم دادگاهکیفری یک استان تهران به ریاست قاضی تولیت رسیدگی شد. ابتدای جلسه پدر و مادر مقتول و برادر متهم درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه ایستاد و با انکار جرمش گفت: «سال۹۶ در همین شعبه از پسر همسایه به اتهام تجاوز شکایت کردم. بعد از رسیدگی به پرونده پسر همسایه به تبعید و شلاق محکوم شد.» او ادامه داد: «هفت سال قبل پدرم ما را ترک کرد و من و برادرم با مادرم زندگی میکردیم. در همان روزهای پیگیری پرونده پسر همسایه بود که مادرم زمین خورد و سرش آسیب دید به همین دلیل بیماری فراموشی گرفت و حتی گاهی اسم مرا هم فراموش میکرد. حالش روز به روز بدتر میشد تا اینکه یک بار خودکشی کرد. وقتی او را به بیمارستان بردم خیلی پول همراهم نبود. به برادرم زنگ زدم و بعد به خانواده مادرم، اما آنها هیچ حمایتی نکردند. این اوضاع خیلی مرا خسته کردهبود و از طرفی هر روز با مادرم درگیری داشتم تا اینکه تصمیم گرفتم به ارومیه بروم. مدتی آنجا بودم که مادرم زنگ زد و گفت حالش خوب نیست و خواست به خانه برگردم.» متهم گفت: «سه روز مانده بود به عید نوروز برگشتم، اما دوباره درگیریها شروع شد، این گذشت تا ششمین روز از سال جدید، آن روز مادرم خواب بود که متوجه شدم باکس داروهایش خالی شده است به همین خاطر بیرون رفتم و بعد از کلی گشتن دنبال دارو آنها را پیدا کردم و بعد از خرید کمی لوازم به خانه برگشتم. همسایهها قفل در را عوض کرده بودند به همین دلیل کلید همراهم نبود. این شد که زنگ زدم تا مادرم پایین بیاید و در را باز کند، اما هرچه منتظر شدم خبری نشد. بعد با آتشنشانی تماس گرفتم، اما آنها گفتند باید حکم قضایی داشته باشند. با آمدن مأموران در باز شد که دیدم مادرم سرش شکسته و بینیاش باد کرده پشت در افتاده بود. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و به بیمارستان رفتیم، اما بیفایده بود. احتمالاً مادرم به خاطر مصرف دارو زمین خورده و ضربه مغزی شده بود.»در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.
منبع:جوان