دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ - 17 Jun 2024
 
۱

وضعیت‌سنجی شاعران شعار «نه غزه، نه لبنان»

سید امیرعلی ناقدی
چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۴
کد مطلب: 373900
امروز در جریان نسل‌کشی و کودک‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه، با مشخص شدن بیش از پیش چهره‌ی کریه و زشت شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شاهد تغییر چهره‌ی جریان فتنه هستیم. اجبار اجتماعی و بن‌بست سیاسی پیش رو، از جمله دلایل تغییر چهره‌ی صحابه فتنه است.
جهان نيوز - سید امیرعلی ناقدی: پشیمانی از انقلاب یکی از محورهای عملیات روانی است که از ابتدای انقلاب دائماً در گوش افکار عمومی خوانده می‌شد. این انواع رویکردهای عملیات روانی در راستای یکی از تاکتیک‌های قدیمی دستگاه‌های پروپاگاندای غربی با نام «گواهی گرفتن»، اقدام به گرفتن تأیید و القای هدف تبلیغ از زبان افراد مورد وثوق مخاطبان می‌کند. یکی از بهترین اشکال این تاکتیک، این است که گواهی‌کننده در جهت رد آن سوژه‌ای که منشأ اعتبارش هست، سخن بگوید که در این حالت، نوعی اعتراف در جهت بطلان سوژه نیز خواهد بود. این نوع گواهی گرفتن، که در رسانه‌ها به‌نوعی آن را اعتراف خودخواسته می‌شناسیم، تأثیر بسیاری در اقناع مخاطب دارد. این تاکتیک در کنار شش شگرد دیگر تبلیغات، به‌عنوان تاکتیک‌های پیشنهادی مؤسسه‌ی تحلیل تبلیغات (IPA)، قدمتی بیش از جنگ جهانی دوم دارد.[1]
 
نیاز به توضیح نیست که بعد از فتنه‌ی 88 و به‌واسطه‌ی ریزش بسیاری از خواص، زمینه‌ی بسیار مناسبی برای اجرای این تاکتیک به وجود آمد. در سال‌های بعد از فتنه‌ی 88 تاکنون شاهد افراد متعددی بودیم که خود زمانی داعیه‌ی انقلابی بودن سر می‌دادند و بعضاً جریانات مخالف خود را با برچسب‌هایی چون «اسلام آمریکایی»، «ضدولایت فقیه» و... نام می‌بردند، اما بعد از فتنه‌ی 88 هیچ ابایی از حمایت علنی از سیاست‌های ایالات متحده‌ی آمریکا و یا ابراز پشیمانی از ضدیت با استکبار نداشتند. متأسفانه ورود برخی چهره‌های سیاسی سرشناس در اجرای این تاکتیک پشیمانی از آرمان‌های انقلاب، کمک شایانی به پیشبرد آن در عرصه‌ی سیاسی-اجتماعی کشور نمود. نمونه‌ی عینی عملیاتی شدن این تکنیک عملیات روانی را ما در روز قدس 88 شاهد بودیم. همراهی و سکوت صحابه‌ی فتنه و گواهی دادن ایشان به شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» موجب گسترده‌تر شدن این شعار خائنانه در بدنه‌ی اجتماعی این جریان شد.
 
طبیعی بود که نظام جمهوری اسلامی به‌واسطه‌ی رکن ولایت فقیه، پویایی خود را حفظ نماید و در همین راستا مردم وجود این جریانات پشیمان را در عرصه‌ی سیاسی و مدیریتی کشور برنتابند و لذا این جریانات و افراد وابسته به آن به‌واسطه‌ی دوری خود از شعارهای مردمی-انقلابی، به حاشیه رانده شوند. اینجا بود که انقلاب اسلامی در حوزه‌ی نظری نیز مورد اتهام نظریه‌ی ترمیدور[2] قرار می‌گرفت و به بلعیدن فرزندان خود متهم می‌شد. البته در فضای آکادمیک و نظری، این مسئله به‌نوعی امر طبیعی و غیرقابل‌اجتناب تفسیر می‌شد.[3]

مقام معظم رهبری یکی از مهم‌ترین آفت‌های انقلابی‌گری را پشیمانی از انقلاب می‌دانند و آن‌ها را با عباراتی چون «انقلابی پشیمان»، «افراد هرهری‌مسلک» و... توصیف می‌نمایند. ایشان در جایی دیگر فرمودند که انقلابی‌های پشیمان، دشمن را به طمع انداختند.[4]

سران فتنه، یک بدنه‌ی اجتماعی و دو خیانت

در فتنه‌ی سال 1388، شاهد یکی از مصادیق این پشیمانی بودیم. بخشی از عوامل فتنه‌ی 88 که پیش‌تر آن‌ها را فقط با عناوینی چون تجدیدنظرطلب می‌شناختیم، تقریباً کلیه‌ی شعارهای اساسی انقلاب را در اشکال میدانی، ژورنالیستی و حتی نظری، زیر سؤال برده و انکار کردند. انکار این شعارها از سوی جماعت تجدیدنظرطلب چندان عجیب نبود، زیرا نام تجدیدنظرطلبی خود چنین تغییر بنیادینی را می‌طلبد، ولی دیده شد که مطامع دنیا و قدرت‌طلبی، برخی افراد را که معروف به انقلابی‌گری بودند و تا مقطع فتنه‌ی 88 حداقل در سطح و ظاهر، از شعارهای انقلاب اعراض نکرده بودند، به حمایت از رخدادها و شعارهای انحرافی فتنه‌ی 88 ترغیب نمود.

یکی از این شعارها و رویکردها، رویکرد مردمی حمایت نظام مقدس جمهوری اسلامی از مقاومت اسلامی بوده است. این در حالی بود که جریان فتنه که قبلاً در رقابت‌های انتخاباتی، از زبان یک کاندیدا پایبندی به آرمان فلسطین را در سطح نظام جمهوری اسلامی، در حد «ماجراجویی» تقلیل داده بود، در روز قدس 1388 سعی کرد این رویکرد را در سطح مردمی نیز خدشه‌دار نماید. لذا بدنه‌ی اجتماعی متأثر از خود را برای سر دادن شعار انحرافی «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» به صحنه آورد و در کوتاه‌ترین زمان نیز شایان تقدیر شیمون پرز گشت.

اما چند سؤال از ابتدای به راه انداختن کودتای مخملی سال 88 پیش می‌آید:
 
1. جریانی که حامیان خود را به شرکت در انتخابات دعوت می‌کرد و حتی دست به‌سوی اقلیت ضدانقلاب کف جامعه برای رأی دادن دراز می‌کرد، چگونه در یک فاصله‌ی کوتاه، تبدیل به اپوزیسیون شد؟
 
2. این جریان چگونه بخشی از بدنه‌ی اجتماعی خود را به رویارویی با نظام جمهوری اسلامی کشاند؟

در جواب سؤال اول، باید به توضیحات مقدمه‌ی این یادداشت بسنده کرد؛ یعنی پشیمانی سران و بدنه‌ی جریان فتنه از آرمان‌های انقلاب (چه از ابتدا اعتقاد داشته باشند و چه مزورانه خود را معتقد نشان داده باشند) سبب این چرخش حیرت‌آور شده است. البته این چرخش در مقطع انتخابات 88 رخ نداده بود، بلکه از مدت‌ها پیش، زیر سؤال بردن شعارها و حتی مردم‌سالاری در جمهوری اسلامی شروع شده بود. ایجاد تردید در انتخابات ریاست‌جمهوری 1384 توسط مهدی کروبی، تشکیل کمیته‌ی صیانت از آرا، تخریب هدفمند شورای نگهبان و اعضای آن از سال‌ها قبل و دروغ‌گو خواندن کلیه‌ی دستگاه‌ها و نهادهای انتخاباتی و به‌خصوص دولت، از جمله برنامه‌های از پیش طراحی‌شده برای فتنه‌ی 88 بود.
 
اما در جواب سؤال دوم باید به خیانتی که سران فتنه به بدنه‌ی اجتماعی خود کردند اشاره کرد.خیانت سران داخلی فتنه‌ی 88 را می‌توان در دو محور اصلی تقسیم‌بندی نمود:

1. خیانت به اعتماد بدنه‌ی حامیان خود در تخریب و تشکیک رویکرد آن‌ها نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی

اتهام تقلب در انتخابات، اتهام تازه‌ای علیه انقلاب اسلامی نبوده است. سال‌هاست گروهک منافقین و گروه‌های سلطنت‌طلب خارج‌نشین، این خط فکری را القا می‌کنند که اصولاً در حکومت دینی جمهوری اسلامی، انتخابات سالم وجود ندارد. همه‌ساله در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس، شاهد راه‌اندازی کمپین‌های مختلف «نه به انتخابات»، «من رأی نمی‌دهم» و... از سوی جریانات سازمان‌دهی‌شده‌ی برانداز هستیم. این جریانات حتی در دوران اصلاحات نیز به علت قبول نداشتن کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران، سلامت انتخابات را از اساس زیر سؤال می‌بردند. اما آنچه حوادث سال 88 را تبدیل به فتنه کرد، تأیید و پافشاری بر روی تقلب در انتخابات از سوی جریانی بود که برخی چهره‌های آن تا چهار سال پیش نیز سکاندار مهم‌ترین قوا و ارکان مدیریتی و اجرایی کشور بودند.

بدیهی است که مطرح کردن ادعای تقلب از سوی یک عضو عادی جامعه، نمی‌توانست یک حرکت اجتماعی به راه بیندازد و گروهی را به خیابان بکشاند، ولی وقتی این فرد جزء رهبران فکری جامعه باشد، حرف و ادعای وی برای حامیانش حجت می‌شود. این مسئله در نظریه‌ی جریان دومرحله‌ای اطلاعات پل لازارسفلد درباره‌ی تأثیر رهبران فکری نیز مورد اشاره قرار می‌گیرد. این نظریه به تأثیر رهبران فکری برای انتقال پیام به مخاطبان (گیرنده‌ی پیام)، به‌عنوان مرحله‌ای واسط بین فرستنده و گیرنده، اشاره دارد. این رهبران فکری هستند که پیام رسانه‌ها را گرفته و با تغییر و ترجمه‌ی آن به تناسب ادبیات و مقتضیات مخاطب، به بدنه‌ی حامیان خود منتقل می‌کنند.[5] می‌توان در بسط این مدل، در کنار رسانه‌های آشکار غربی، برخی مراکز و بنیادهای تصمیم‌ساز را نیز دخیل نمود که مسئولیت طراحی و حمایت از پروژه‌های رفرمیستی را برعهده دارند.

مثلاً بنیاد ملی دموکراسی (NED)[6] وابسته به کنگره‌ی آمریکا، یکی از مراکز دوحزبی است که با پوشش «حمایت از پروژه‌های تحقیقاتی»، «بورسیه‌های تحقیقاتی»، «دیدبانی حقوق بشر» و... بودجه‌هایی را در راستای القای سیاست‌های ایالات متحده‌ی آمریکا در زمینه‌ی بسط و گسترش دموکراسی، فشار در حوزه‌ی حقوق بشر و تغییر ماهیت فرهنگی-اجتماعی و سیاسی مدنظر این دولت در قبال ایران و سایر کشورهای جهان هزینه می‌نماید. این بنیاد جزء مراکزی است که به ادعای خودش، لیست هزینه‌ها و پروژه‌های تحقیقاتی در کشورهای مختلف را به‌صورت آشکار منتشر می‌نماید.[7]

ائمه‌ی حق و کفر

مفهوم رهبران فکری در ادبیات اسلامی نیز با تقسیم‌بندی خیر و شر، با عنوان کلی «امام» به معنای پیشوا، مطرح شده است. حال اگر این امام، رهبر جبهه‌ی حق باشد، «امام حق» و یا «امام هدایت» نام می‌گیرد که سرسلسله‌ی امامان هدایت، انبیا و امامان معصوم هستند و بعد از آنان، بزرگان و علمای امت نیز می‌توانند از مصادیق ائمه‌ی هدایت باشند.[8] حضرت علی (ع) در توصیف پیشوایان قوم که از قریش هستند می‌فرمایند: «امامان از قریش‌اند. خوبان آن‌ها پیشوای خوبان و بدان آنان پیشوای بدان‌اند.»[9]

اگر امام امتی، آن امت را به‌سوی مسیر ناحق دعوت کند، امام باطل و یا کفر نام می‌گیرد. حضرت علی (ع) در فتنه‌های دوران خود، بزرگان اصحاب جمل و صفین را به ائمه‌ی کفر توصیف می‌کنند.

خیانت به اعتماد مردم

همان‌طور که ذکر شد، خیانت اول سران فتنه، خیانت به بدنه‌ی حامیان خود بود؛ یعنی سران فتنه از اعتماد حامیان خود برای هدایت آنان به مسیر باطلِ مقابله با نظام جمهوری اسلامی و سر دادن شعارهای انحرافی، سوءاستفاده نمودند و این مسئله طبق ادبیات دین مبین اسلام، که در کلام مقام معظم رهبری بازتولید شده است، خیانت خواص است به عوام تابع آن‌ها. خیانت پیشوایان است به پیروان. خیانت رهبران فکری است به افکار عمومی متأثر از آن‌ها و این یکی از بزرگ‌ترین گناهان نابخشودنی سران فتنه‌ی 88 است که نتیجه‌ی آن برای حامیانشان چیزی نبود جز بدبینی به نظام در ابتدای شکل‌گیری فتنه، به خیابان کشیدن و صرف توان و انگیزه‌ی بخشی از طرفداران در خلاف جهت تقویت نظام و کشور.
 
2. خیانت به نظام جمهوری اسلامی، گناه نابخشودنی دیگر سران فتنه
 
یکی دیگر از خیانت‌های سران فتنه، خیانت به اعتماد نظام در تأیید صلاحیت آن‌ها و سوءاستفاده از اعتبار و احترام کسب‌شده به‌واسطه‌ی انتصاب به نظام است. به علت اهمیت حق نظام به گردن مسئولین و نخبگان سیاسی است که مقام معظم رهبری به‌شدت بر روی سلوک مدیران نظام مقدس جمهوری اسلامی تأکید دارند. ساده‌زیستی، خوش‌رفتاری، مدارا و سایر مؤلفه‌های مثبت، سبب ترسیم چهره‌ای مثبت در نظر مردم می‌شود و بصیرت در مسئولین و نخبگان سیاسی، مانع بازی خوردن آن‌ها از دشمنان انقلاب اسلامی می‌‌گردد و همه‌ی این‌ها به‌خاطر حفظ اعتباری است که نظام مقدس جمهوری اسلامی به آن‌ها اعطا کرده است. مقام معظم رهبری پاسخ به این اعتبار کسب‌شده از سوی نظام را در خدمت به انقلاب و مردم می‌دانند: «رئیس‌جمهور و یکایک اعضای تصمیم‌گیر در این نظام، مسئول‌اند. اعتبار آن‌ها عبارت از این است که به وظیفه‌ی خود در مقابل خدا، مردم و قانون اساسی عمل کنند. در نظام اسلامی، اعتبار همه‌ی مسئولان به این است که خود را کمربسته‌ی دین خدا و مجری قوانین و متعهد به قانون اساسی بدانند.»[10]

راهبرد رفع حصر سران فتنه!

در روز قدس امسال، شاهد تغییر چهره‌ی جریان فتنه و حامیان آن در قبال یکی از شعارهای انحرافی این جریان بودیم. دست برداشتن از حمایت فلسطین و توقف دشمنی با اسرائیل، رویکرد دیرینه‌ای بود که برآمده از هویت گفتمانی این جریان در عدم پایبندی به صدور انقلاب و حمایت از مظلوم است. شعاری در سینه که بالاخره در سال 88 توسط این جریان رونمایی شد. اما امروز در جریان نسل‌کشی و کودک‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه، با مشخص شدن بیش از پیش چهره‌ی کریه و زشت شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شاهد تغییر چهره‌ی جریان فتنه هستیم. اجبار اجتماعی و بن‌بست سیاسی پیش رو، از جمله دلایل تغییر چهره‌ی صحابه‌ی فتنه است. صحبت بیشتر درباره‌ی علل تغییر چهره‌ی جریان فتنه، میزان تغییر چهره و صداقت در آن، بحث مفصلی است که در فرصت این مقاله نمی‌گنجد. اما آنچه این روزها به‌شدت مطرح می‌شود و برخی جریانات و چهره‌های سیاسی پرچم‌دار آن شده‌اند و البته بخشی از راهبرد تغییر چهره‌ی جریان فتنه و سعی در سفیدنمایی آن را نیز می‌توان در این چارچوب تحلیل نمود، درخواست رفع حصر سران فتنه است. همان‌طور که از سوی مسئولین محترم قضایی بارها به حق مطرح شده است، «سران فتنه در صورت توبه و اظهار پشیمانی، ممکن است مورد عفو قرار گیرند.»[11]

این جریان با وجود بسیج کلیه‌ی امکانات و توان رسانه‌ای در این مسئله، نتوانسته است که رفع حصر را به مطالبه‌ی عمومی جامعه تبدیل کند. لذا جریان مطرود فتنه، راهی جز سفیدنمایی و ایجاد فشار کاذب به نظام ندارد. در این راستا، کلیدواژه‌ی «رفع حصر» در تیتر رسانه‌های خبری این جریان موج می‌زند، زیرا یکی از راهکارهای پُرکاربرد عملیات روانی، بحرانی نشان دادن سوژه‌ی مدنظر است؛ به‌گونه‌ای که گویا یکی از بزرگ‌ترین معضلات حل‌نشده‌ی کشور، تعیین تکلیف حصر سران فتنه است. حال آنکه در واقع حصر سران فتنه، یک مسئله‌ی بسیار حاشیه‌ای است و در درجه‌ی اول به نفع خود آن‌ها و حامیانشان است.

توبه‌ی سران فتنه

توبه‌ی سران فتنه و طرح آن از سوی برخی مسئولین به‌عنوان حداقل شرط بخشش آن‌ها، صرفاً به‌منظور جبران بخشی از خسارات اعمالی از سوی آن‌هاست و با نگاه تربیتی انقلاب اسلامی منطبق است. دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی در پی توبه‌ی سران فتنه به‌مراتب کمتر از دستاوردهای خود ایشان است، زیرا نظام جمهوری اسلامی، فتنه‌ی هشت‌ماهه‌ را در سال 1388 به سلامت و با خلق حماسه‌ی 9دی، به‌عنوان یک سرمایه‌ی گران‌بها، سپری نمود و اکنون بر اکثریت طرفداران دو کاندیدای مدعی تقلب، مرز بین حق و باطل به‌خوبی روشن شده است. در نهایت نیز با برگزاری انتخابات 1392 و طمع فتنه‌گران به معرفی چندین کاندیدا قبل از انتخابات و نیز شرکت در رأی‌گیری، پرونده‌ی ادعای تقلب در جمهوری اسلامی برای همیشه‌ی تاریخ بسته شد. در چنین شرایطی که سال‌هاست جمهوری اسلامی از آنچه عده‌ای بحران نامیدند، بیرون آمده است، دیگر اعتراف سران فتنه به اشتباهات خود، تأثیر چندانی در ترمیم بدنه‌ی حامی نظام جمهوری اسلامی ایران ندارد.

ولی از آنجایی که نظام جمهوری اسلامی نگاه تربیتی داشته و هدایت و تعالی حتی یک نفر را با ملاک‌های هزینه و فرصت علم مدیریت نمی‌سنجد، باز هم درب توبه را به روی سران فتنه نمی‌بندد. این مسئله نباید به گرفتار شدن نظام در «بحران خودساخته‌ی حصر» تعبیر شود. القاکنندگان چنین بحرانی هرچند با ظاهر پلیس خوب، خودنمایی می‌کنند، ولی در حقیقت در جهت احیا و تقویت فتنه‌گری گام برمی‌دارند و دنباله‌ی همان‌هایی هستند که سال 1388 نظام را ناچار از برگزاری رفراندوم و قرار گرفتن در بحران مشروعیت جلوه می‌دادند.

نتیجه‌گیری

باید دقت کرد که توبه‌ی سران فتنه با طلبکاری و تکرار برخی ادعاهای سال 1388، لیکن با ادبیاتی متفاوت، در تضاد است. مثلاً جریانی که هنوز هم شورای محترم نگهبان را متهم به فعالیت جناحی و سیاسی می‌کند، نباید فراموش کند که در سال 1388 هم این ادبیات را با ظاهری متفاوت، مطرح می‌نموده است. در سال 1388 این شورا متهم به اتهامات سخیف دست بردن در آرا، مهندسی انتخابات و سکوت در برابر تقلب شده بود و اکنون متهم به «نگرفتن پیام انتخابات» و «افراط». در هر دو حالت، نهاد شورای نگهبان مورد اتهام عملکرد جناحی و سیاسی می‌شود.

همچنین توبه‌ی از فتنه، با محو کردن تاریخ متفاوت است. اینکه در بن‌بست سیاسی و تحت اجبار اجتماعی گفته شود که اتهام شعار «نه غزه، نه لبنان» دروغی شاخدار است،[12] علاوه بر اینکه خود دروغی بزرگ است، هیچ نشانی از عذرخواهی و پشیمانی را در خود ندارد، بلکه حاکی از همان رویکرد طلبکارانه‌ی جریان فتنه در سال‌های اخیر است.

در پایان لازم است با نگاهی به مسئله‌ی ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب اسلامی در خلال بحران‌ها و فتنه‌های مختلف، به این کلام راهبردی رهبر فرزانه‌ی انقلاب اشاره‌ای داشته باشیم: «یکی از نقاط قوت و مثبت ما همین است که این ارزش‌ها به نسل‌های دوم و سوم منتقل شد. البته ریزش داشته‌ایم، توبه‌کار از انقلاب و پشیمان از انقلاب داشته‌ایم، اما رویش‌های ما بیشتر از ریزش‌های ما بوده است. نیروهای فرسوده ریزش پیدا کردند.»[13]

سایر منابع مورد استفاده:
سورین، ورنر؛ تانکارد، جیمز (1384)، نظریه‌های محورهای ارتباطات، ترجمه‌ی ع. دهقان، تهران، دانشگاه تهران.

پی نوشت ها:
  [1]. تبلیغات و اقناع، گارث جاوت و ویکتوریا ادانل، ترجمه‌ی حسین افخمی.
[2]. ترمیدور (Thermior) که ریشه در انقلاب فرانسه دارد و اولین‌بار توسط کرین برینتون مطرح گشت، به بازگشت جامعه‌ی انقلاب‌کرده به شرایط قبل از انقلاب، پس از گذشت مدت زمانی، اشاره دارد.
[3]. البته در ادبیات علوم سیاسی غرب، اطلاق چنین واژه‌ای به انقلاب‌ها، توهین به حساب نمی‌آید، زیرا اصولاً انقلاب‌ها در غرب ریشه‌ی معیشتی و مادی‌گرایانه دارند، ولی برای حرکت اصیل انقلاب اسلامی، چنین تعبیری که بوی قدرت‌طلبی و دنیازدگی می‌دهد، تحریف واقعیت و اهانت‌آمیز است.
[4]-بیانات در دیدار جمعی از پاسداران-13/9/1376
[5]. استیفن لیتل جان، نظریه‌های ارتباطات، مرتضی نوربخش و دیگران، تهران، جنگل، 1384، چاپ اول.
[6].  National Endowment for Democracy
[7]. به بخش ایران در سایت این بنیاد به آدرس http://www.ned.org/where-we-work/middle-east-and-northern-africa/iran به‌منظور مشاهده‌ی جزئیات موضوعات و بودجه‌های تخصیص‌یافته رجوع شود.
[8]. پایگاه اینترنتی ویکی‌فقه.
[9]. بحارالانوار، ج 24، ص 157.
[10]. بیانات در جلسه‌ی تنفیذ ریاست‌جمهوری هشتم، 11 مرداد 1380.
[11]. مصاحبه‌ی رئیس‌کل دادگستری استان تهران با میزان، 21 تیر 1393.
[12]. اظهارات سید هادی خامنه‌ای و تکذیب شعار «نه غزه، نه لبنان» در مراسم شب بیست‌وسوم ماه رمضان در حسینیه‌ی الزهرا.
[13]. خطبه‌ی نمازجمعه‌ی عربی خطاب به ملت‌های اسلامی، 14 بهمن 1390.

منبع:برهان
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *