دغدغة رهبری معظم انقلاب در باب تلازم آرمان و واقعیت، مدیریت و انقلاب و نیز تکلیف و نتیجه، در واقع حاصل ژرفنای الهی تفکر ایشان و نیز رهبری بخردانهای است که بهدرستی از معضلات آرمانگرایی صرف، انقلابیگری صرف و تکلیفگرایی مطلق و از دیگر سو از مضار خطرناک واقعگرایی صرف، مدیریتگرایی صرف و نتیجهگرایی مطلق آگاه است و آگاهی میبخشد.
جهان نیوز - محسن سلگی:
«تکلیفگرایی هیچ منافاتی با دنبال نتیجه بودن ندارد». این جمله قصاری است که تاکنون خود راقم این سطور نیز به مضمون آن توجه نکرده بود؛ یعنی متأسفانه تا لحظاتی که مقام معظم رهبری این بیان درخشان را در ذهنم افکندند، همیشه تصور میکردم که فقط باید به دنبال تکلیف بود و لازم نیست به نتیجه چندان توجهی نشان داد. فرمایشات دیروز حضرت آقا در باب نسبت تکلیف و نتیجه، که در نگرة ایشان، نسبتی ملازم و همآغوش است صاحب این قلم را واداشت تا به تأمل در نسبت مزبور مبادرت کنم.
پس از تورق در تاریخ اندیشگی، علیالخصوص در سپهر سیاست، به کَرات با نظریههای عملگرایانه یا پراگماتیستی مواجه میشویم که تنها معطوف به عمل و نتیجهگرایی هستند. نظریههای واقعگرایانه و مکاتب و ایدئولوژیهای واقعیتباور زیادی به پیدایی تاریخی رسیدهاند، اما نهایتاً اوج واقعگرایی و نیز تقریر سیاسی از واقعگرایی را میتوان در نتیجهگرایی یا پراگماتیسم یافت. بنابراین پراگماتیسم بهعنوان شاخصترین ثمرة واقعگرایی که ریشههای خود را در متفکرانی مانند چارلز پیرس-که پراگماتیسم را در علم منطق مطرح کرد- هابز و ماکیاول تا سوفیستهای یونان باستان میجوید، مهمترین محک مقایسهای ما در این یادداشت برای تفاوت نتیجهگرایی بر مبنای تکلیف و نتیجهگرایی بیبنیاد سکولاری-پراگماتیستی قرار میگیرد.
جان دیوئی و ویلیام جیمز، پراگماتیسم را در آمریکا پایهگذاری میکنند.به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایدهآلیسموجهدهای عقلی محض که منفعتی ندارد. در واقع افراطی که در غرب در ذهنگرایی و عقلگرایی مدرن و دکارتی صورت گرفته بود، سبب شد تا پراگماتیسم به عنوان پاسخی به این افراط ظهور کند. اما نکته آنجاست که پراگماتیسم نیز راه افراط را پیشه نمود و به بیان عامیانه از آن سوی بام فروافتاد. متفکرین پراگماتیسم که به شدت با فلسفه و دین سر ستیز نهادند و حتی نیازهای فلسفی و پرسشهای متافیزیکی و هستیشناسانة اجتنابناپذیر انسان را نادیده گرفتند، از سویی دیگر به آن شدند که اگر دین سبب آرامش شود و مفید حال امنیت و نظم باشد، میتواند خوب باشد. یعنی نگاه پراگماتیسم به دین نگاهی ابزاری است فارغ از حقیقتداشتن دین و مفاهیمی مانند خدا و قیامت. آنچنانکه ملاحظه میشود حاصل توجه افراطی به واقعیت چیزی نمیشود جز همان نگاه رئالیستی مدرن که مفاهیم الهی را باطل میداند، منتها با این تفاوت که پراگماتیسم به وقت خود از دین نیز استفاده ابزاری میکند؛ از دینی که منشاء مبارزه با سوءاستفاده است، سوءاستفاده میکند! نگاه پراگماتیسمی هیچ ارزشی برای تکالیف ثابت قائل نیست، علیالخصوص که از سوی نیرویی ماورایی به نام خدا صادر شده باشند. از نگاه این مکتب، انسان برای رسیدن به هدف، به هر وسیلهای میتواند متوسل شود. این نوع نگاه در برابر نگاه اسلامی و الهی قرار میگیرد؛ نگاهی که رهبری معظم درباره آن اینگونه میفرمایند:«تکلیفگرایی صحیح آن است که انسان در راه رسیدن به نتیجه مطلوب براساس تکلیف عمل و از کارهای ضدتکلیف و نامشروع پرهیز کند.»
از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوتها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند، اما «حقیقت» آنها تنها در سودمندی عملی آنها برای زندگی ما نهفته است. در این منظرگاه، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات میشود. بنابراین نتیجهگرایی افراطی در پراگماتیسم- که هماکنون روح حاکم بر سیاست غربی است- نه تنها با آرمان و آرمان گرایی فاصله می گیرد، که بسیاری مواقع با واقعیت نیز چندان رابطه خوبی ندارد. البته پراگماتیسم را باید فرزند ناخلف ایدئالیسم و آرمان گرایی افراطی خواند؛ نوعی آرمانگرایی که در تفکر ایدئالیستها و آرمانگرایان غربی-خصوصاً قبل از فردریش هگل که خود را مؤسس ایدئالیسم عینی میخواند- در اواخر قرن نوزدهم موج سرسامآور پراگماتیسم را به راه انداخت.
دغدغة رهبری معظم انقلاب در باب تلازم آرمان و واقعیت، مدیریت و انقلاب و نیز تکلیف و نتیجه، در واقع حاصل ژرفنای الهی تفکر ایشان و نیز رهبری بخردانهای است که بهدرستی از معضلات آرمانگرایی صرف، انقلابیگری صرف و تکلیفگرایی مطلق و از دیگر سو از مضار خطرناک واقعگرایی صرف، مدیریتگرایی صرف و نتیجهگرایی مطلق آگاه است و آگاهی میبخشد.
سخن آخر اینکه نتیجهگرایی بر مبنابی تکلیف یا به عبارت صحیحتر، تکلیفگرایی نتیجهبینانه، بیان دیگری از آرمانگرایی واقعبینانه است. مسامحتاً «تکلیف» به مثابة آرمان و «نتیجه» به منزلة واقعیت میبایستی در یک اندرکنش، همسازی و هماهنگی پیش برده شوند. براستی تکلیفگرایی مطلق و تفسیر غلط کلام امام(ره)، رفتارهایی جز افراطیگری، تحجر و دوری از آرمانگرایی واقعبینانه، به مثابه هستیشناسی و باقدری تسامح معرفتشناسی انقلاب اسلامی و تفکر ولایت فقیه و نیز مدیریت انقلابی به منزلة روششناسی و شیوة نیل به اهداف در اسلام ناب محمدی(ص)، همانا جفایی گران به انقلاب عظیم اسلامی است. همین تکلیفگرایی مطلق بود که برخی افراد را در صحنة انتخابات ریاست جمهوری امسال به اشتباه انداخت. چه کسانی مانند دکتر حداد عادل علاوه بر تکلیف و تعهد به آن، به نتیجه و عاقبت امر نیز اندیشیدند؟